۱۲/۲۲/۱۳۸۶

«آخ جون» ارزشی!



در آستانة برگزاری شعبده‌بازی حکومت اسلامی، که در منبرهای دولتی و حکومتی به آن لقب «انتخابات» داده‌اند، شاهد چند برنامة «جنبی» نیز هستیم. در دوران شاه شهید، زمانیکه به «کارناوال» می‌رفتیم ـ آن روزها هنوز امام زمان در تهران ظهور نکرده بودند ـ یک برنامة اصلی داشتیم، که به قول فرنگی‌ها «آتراکسیون» بود، و چندین بندباز و ژیمناست حرفه‌ای از در و دیوار بالا می‌رفتند و هول توی دل جماعت می‌‌انداختند. در کنار این برنامة اصلی، چندین برنامه «جنبی» هم داشتیم: مثلاً سه چرخه‌سواری روی استخر، پشتک ‌و وارو، خرغلت زدن، و این جور برنامه‌ها!‌ که معمولاً کوچک‌ترها طرفدار آن‌ها بودند. امروز با نگاهی به «کارناوال» انتخابات حکومت اسلامی به یاد «کارناوال‌های» دوران کودکی افتادم و جای شما خالی، کلی خندیدم!‌

حداقل «مسابقات» انتخاباتی در حکومت اسلامی، اگر نانی برای ملت ندارد، گوشتی برای «بعضی‌ها» فراهم کرده! خارج از تبلیغات پارچه‌ای، کاغذی، و «بوقی» ـ این نوع تبلیغات در کوچه و بازار در بوق و کرنا گذاشته می‌شود ـ نوع جدیدی از «تبلیغات» اسلامی به بازار آمده که به آن «جاوائی» می‌گویند. البته ارتباطی با جزیره جاوه ندارد؛ نوعی برنامه‌های کوچک و مامانی هستند که در موقع بازدید از سایت‌های خبری روی کامپیوتر محترم‌تان «فعال» می‌شوند، و مثلاً رخسار یک مردک پشمالو را می‌بینید که هی به شما لبخند می‌زند! و هی می‌گوید، «به من رأی بده!»

امروز در سایت «تابناک» دچار شوک شدیدی شدم!‌ وقتی «سایت» روی مانیتور باز شد، فکر کردم آدرس عوضی است! چون یک آخوند خوش‌چشم‌وابرو سر و کله‌اش پیدا شد و هی قمیش می‌آمد، و می‌گفت، «پروفسورم!» اول فکر کردم «ویروس» به کامپیوتر زده و مرا به یکی از این سایت‌های «ایکس ایکس ایکس»‌ برده، با خودم گفتم این حضرات برای یک مشت دلار، روحانیت شیعه را هم به «سه ایکس» خودشان آلوده کرده‌اند! ولی بعد دیدم خیر! پائین‌تر، عکسی هم از «مقام معظم» گذاشته‌اند!‌ تازه یک آخوند دیگر هم بود که چادر سرش کرده بود!‌ خیلی تعجب کردم! ولی وقتی با دقت نگاه کردم، دیدم «نه! ایشان زن هستند!» عین روضه‌خوانی بود که سالی چندبار می‌آمد برای جدة بزرگ من روضه می‌خواند. الاغ‌اش را هم دم در می‌بست! فقط یادمه که می‌رفت توی حیاط و می‌زد زیر ضجه و ناله، جدة بزرگ هم یک چادرسیاه سرش می‌کرد و یک صندلی می‌گذاشتند برایش، می‌رفت توی ایوان بالای سر ملا می‌نشست و هی می‌زد توی سرش و یا حسین، یا حسین می‌کرد. ما هم در عالم بچگی دور حیاط می‌دویدیم، می‌زدیم توی سرمان، «یاحسین» می‌گفتیم و می‌خندیدیم. تا مادرمان با اسباب بازی‌ها می‌آمد و سرمان را گرم می‌کرد، تا دست از این «بازی» برداریم!

دیدید! اگر این رسم و رسوم را ما هم یاد گرفته بودیم، الان «جاوای‌مان» در سایت «تابناک» مثل خورشید فروزان می‌درخشید! و جهت جلب توجه هم‌میهنان شهیدپرور هی «قر و قمیش» می‌آمد. بله، از آخوندی می‌گفتم که چادر سرش کرده بود و پائین سایت هی چشمک می‌زد، و بعداً معلوم شد از خواهران زینب «سلام الله» هستند. معلوم بود خیلی «شریعتمداره»!‌ چون حتی گوشة لپ‌اش هم باد کرده بود. حتماً در عکاسخانه یک سنگ رودخانه توی دهانش گذاشته بود تا بر اساس تعالیم اسلام، در موقع حرف زدن احدی را تحریک نکند! ولی خدا پدر این «کامپیوتر» را بیامرزد، همه چیز را برای همه کس راحت‌ کرده، ایشان دیگر آجر هم لازم ندارند، می‌توان با «جاوا» یک آجر نامرئی توی لپ‌شان جاسازی کرد، و طوری «برنامه‌ریزی» را صورت داد که، آجر هی بیاید بیرون و هی برود توی دهن‌شان! البته این عملیات برای اینست که به «رأی‌دهندگان» محترم حالی کنند، «بدون ‌آجرم هرگز!» تا بعضی‌ها فکر نکنند که ایشان بی‌آجر کاری می‌کنند!‌ استغفرالله!

ولی از شما چه پنهان، آن آخوند پشمالو همه کارهای‌اش حتماً «بی‌آجر» است! اصلاً با چشم‌هایش داشت دل و رودة مردم را می‌خورد. من نمی‌دانم چرا «صلاحیت» این یکی را تأئید کرده‌اند؟ اصلاً به نظر نمی‌آمد صلاحیت داشته باشد. گفته باشیم در «سنگر» مجلس کار دست ما می‌دهد ها! در ثانی، این آدم که «جاوای‌اش» اینهمه پرروست، خودش چقدر بی‌چشم و روست! کی به این رأی می‌دهد؟ ولی «جاواهای» دیگری هم بودند! مثلاً «جاوای» آقائی که پشتش را کرده بود به مردم، سرش را برگردانده بود، و مثل راج کاپور خدابیامرز با چشمان خمار زل زده بود به مانیتور ما! هی چشمک می‌زد و می‌گفت، «من دکترم! به من رأی بده!» نمی‌دانم اگر دکتر است چرا پشتش را به ما کرده؟ و چشمانش را اینقدر خمار می‌کند؟ مگر برای حرمسرای ناصرالدین شاه سوگلی می‌برند که این اداها را در می‌آورد؟

بگذریم! این انتخابات همانطور که گفتیم یک «آتراکسیون» اصلی دارد که در بالا گوشه‌ای از آنرا خدمت‌تان عرض کردیم. می‌ماند برنامه‌های «جنبی»!‌ یکی از این برنامه‌ها، رد صلاحیت آخوند بچه‌ای است که گویا در جنوب کشور، متهم به ایجاد رابطة جنسی با همسر خود در شب تاسوعاست! البته این را بنده از رادیو شنیدم، ولی در سایت‌های زیادی هم مطرح شده، و اگر کسی «باور» نمی‌کند ـ چون خودم اول باور نکردم ـ می‌تواند روی «گوگل» به دنبال «رابطة شب تاسوعا و رد صلاحیت» بگردد! بله از قضای روزگار گویا یکی از آخوندک‌های کت‌وشلواری شب تاسوعا به خانه می‌رود و کمیسیون بررسی «صلاحیت‌ها» به این نتیجه می‌رسد که در این شب «مبارک»، عمل «دخول» انجام گرفته، در نتیجه «صلاحیت» در کار نیست! البته در اینکه کمیسیون «محترم»‌ چگونه متوجه شده‌اند که شب هنگام عمل «جماع» صورت گرفته، جای بحث و گفتگو فراوان است. بعضی از همسایه‌‌ها سخن از فریاد «آخ جون، آخ جون» در نیمه‌های شب به میان آورده‌اند. «کمیسیون» هم در گزارش خود گفته، «بچه‌ها شاهد بوده‌اند!» نمی‌دانم از کی تا بحال بچه‌ها شاهد عمل «دخول» هستند؟ در هر حال قضیه فعلاً بیخ پیدا کرده، چرا که نامزد احراز نمایندگی ملت ایران در مجلس حکومت اسلامی فرموده‌اند، «من اصلاً آنشب خانه نرفته‌ام!» حالا خانم‌شان باید توضیح دهند که مسئلة «آخ‌جون‌های» شبانگاهی چه بوده؟

آخرین برنامة تفریحی کارناوال «انتخابات»، حکایت سردار زارعی است! گویا ایشان را در خانه‌ای با شش زن لخت و عور دستگیر کرده‌اند، و زنان اعتراف کرده‌اند که سردار همگی را لخت می‌کرده‌، تا به نماز جماعت بایستند! واقعاً سردار متدینی باید باشند! معلوم نیست خودشان پیش‌نماز می‌شدند، یا وظیفة «گلاب‌پاشی» بر عهدة ایشان بوده! در هر حال، در هنگام رکوع و سجود که نمازگزاران در رهبری «ذوب» می‌شدند، صحنة «نماز جماعت» باید خیلی «ارزشی» و «دینی» باشد! بنده فکر می‌کنم اگر از این صحنه یک فیلم درست می‌کردند و به عنوان «پروتوتیپ» پورنوگرافی دینی و ارزشی، در بازارهای جهانی عرضه می‌کردند، مخصوصاً به دلیل قسمت‌های رکوع و گلاب‌پاشی خریداران زیادی پیدا می‌کرد. اصولاً کشورهای دنیا از همین راه‌ها اقتصاد خودشان را قدرتمند کرده‌ و به پول و امکانات دست یافته‌اند. مگر الکی می‌توان تولید ناخالص ملی را افزایش داد؟

ولی با وجود اینهمه برنامه‌های «اصیل» اسلامی، آقای واعظی، دبيركل نهاد كتابخانه‌هاى عمومى، در روز 16 اسفندماه گفته‌اند، «کتاب‌هائی كه ارزش منفى دارند و در گذشته وارد كتابخانه‌ها شده‌اند جمع‌آورى خواهند شد.» بنده معتقدم که اگر همین سه «مورد» بالا را به درستی «کارشناسی» کنیم، و با در نظر گرفتن ارزش «مثبت» و اسلامی، از آن‌ها رمان‌هائی دینی «تولید» کنیم، از جنبة رمان دینی هم به قدرتمندترین کشور جهان تبدیل خواهیم شد!‌ به این ترتیب درآمد نفت را هم جایگزین خواهیم کرد، و باعث افتخار «مقام معظم» و حضرت ولی‌عصر می‌شویم. و شب‌ها هنگام عبور از حوالی چاه جمکران، مسلمانان فریادهای آنحضرت را از ته چاه خواهند شنید که می‌فرمایند: «آخ جون، آخ جون»!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

به سامان
رونوشت
رکسان

یک نفر به امضایی که "مستعار" است و میشود گفت که «مخالف‌نما» تشریف دارد (چون به طور مستمر با اون فزاق و بچه قزاق و امام غایب هم "مبارزه" میکند) به کس ننه مادر جنده اش اجازه داده است خطاب به رامین مولائی بنویسد


"... مطالب وبلاگ‌های سعید سامان فقط جهت انعکاس در آدرس‌های متعلق به نویسنده نگاشته می‌شود. انعکاس این مطالب در دیگر وبلاگ‌ها وسیله‌ای فراهم میآورد که دیگر سایت‌داران با استفاده از آدرس‌های ثانویه در عمل «آدرس‌های» سعید سامان را در همکاری کامل با عمال حکومت اسلامی از صحفة اینترنت حذف کنند! این عمل نه تنها کمکی به مبارزات فرضی «مخالف‌نماها» نمی‌کند که زمینه‌ساز حذف بیشتر آدرس‌های وبلاگ‌های سعید سامان از روی خطوط اینترنت خواهد شد. با کمال احترام سعید سامان" !

اون شما نیستید! ایشاللا

رامین مولائی

molai@gmx.de
http://ramin-molai.blogspot.com/

Saeed Saman سعید سامان گفت...

جناب آقای مولائی، با سلام!


آن کامنت را بر روی سایت شما را بنده گذاشته‌ام. البته از درجة والای فرهنگی و ادبی شما و همفکران‌تان بی‌اطلاع بودم! در غیراینصورت کامنتی در خور برایتان می‌گذاشتم که در «غربت» آلمان فدرال، احساس «تنهائی» نکنید!

به هر تقدیر مدتی است که جنابعالی و دوستان‌تان «لطف» می‌کنید و مطالب وبلاگ بنده را مستقیماً ـ بعضی اوقات با افزودن اغلاط فارسی ـ در سایت‌تان «کپی» می‌فرمائید. نمی‌دانم از چه رو به چنین «افتخاری» نائل آمده‌ام. مطالب وبلاگ بنده هیچ ارتباطی با خطوط فکری شما و دوستان‌تان ندارد، و از شما چه پنهان با کامنتی که در همین بالا گذاشته‌اید، دیگر کاربران نیز به صراحت در می‌یابند که «همکاری» جنابعالی با بنده اصلاً امکانپذیر نیست!

همانطور که در کامنت خود عنوان کرده‌ام بیش از 20 سایت و وبلاگ دارم و فکر نمی‌کنم در انعکاس مطالب خود نیازمند «همکاری» شما و دوستان‌تان باشم؛ آنهم «همکاری اجباری»! امیدوارم که در «مبارزات» خود موفق باشید، و اجازه بفرمائید دیگران هم مستقیماً و «بدون واسطه» نظرت‌شان را برای «خوانندگان» خود، منعکس کنند!