۱۲/۲۳/۱۳۸۶

فالون و «پالون»!


با استعفای دریاسالار «فالون»، رئیس ستاد فرماندهی نیروهای آمریکا در خاورمیانه، شرق آفریقا و آسیای میانه از مقام خود گروهی از سایت‌ها و خبرگزاری‌های خارجی و وطنی زمینه را جهت گمانه‌زنی‌های عجیب و غریب «مناسب» تشخیص داده‌اند. البته با در نظر گرفتن پایان دورة حکومت «نئوکان‌ها» بر کاخ سفید، کناره‌گیری «فالون» فقط بازتاب یک تغییر کلی در سیاست‌های دفاعی و منطقه‌ای کاخ سفید می‌تواند تلقی شود. در چارچوب رسوم رایج در ایالات متحد، گروه‌هائی که به قدرت نزدیک می‌شوند، حتی قبل از رأی‌گیری‌ها، که بیشتر جنبة «نمایشی» دارد، به تدریج سیاست‌های کلان خود را در زمینة سیاست خارجی، مالی و اقتصادی علنی می‌کنند؛ استعفای دریاسالار «فالون» فقط در همین چارچوب می‌تواند از اهمیت برخوردار باشد. بر خلاف ادعای برخی سایت‌ها، که هنوز در آتش هوس جنگ نمایشی آمریکا با حکومت اسلامی، و تأمین بهانه‌های کافی جهت سرکوب ملت ایران «روز شماری» می‌کنند، کنار رفتن «فالون» در این چارچوب هیچگونه «تغییری» به همراه نخواهد آورد. جنگ یا غیرجنگ، تصمیم اینگونه مسائل با «فالون» نیست! در کمال تأسف، فضای سیاسی در میان رسانه‌های ایرانی هنوز در دورة روزی‌نامه‌نگاری ناصرالدین میرزائی گیر کرده، و تحلیل‌ها معمولاً یا از طرف مقامات امنیتی «دیکته» می‌شود، و یا به صورت ترجمه و «کپی‌برداری» از خبرگزاری‌های «دوست» و «بی‌طرف» در اختیار هموطنان قرار می‌گیرد! با این وجود نمی‌باید فراموش کرد که «تغییرات» در راه است؛ تغییراتی که مسلماً بسیار عمیق و فراگیر خواهد بود.

اگر انتخابات ریاست جمهوری در روسیه، به شیوة «استالینیسم» سنتی، و همانطور که شاهد بودیم بدون سر و صدا، در چارچوب «انتظارات» جامعة جهانی پایان یافت، شرایط در آمریکا غیر از این است. هر چند «نمایشی» بودن حضور توده‌های آمریکائی را در برابر صندوق‌های رأی به زیر سئوال نمی‌بریم، دعوا و درگیری جناح‌های حاکم در ایالات متحد به سادگی مسائل روسیة امروز قابل حل نیست. آمریکا در گیر چند معضل کلی است که چنددستگی‌های سیاسی در حاکمیت بر محور همین معضل‌ها ایجاد شده. و می‌باید عنوان کنیم که بسیاری از این «مشکلات»، صرفاً زائیدة فروپاشی شرایط استراتژیک «جنگ‌سرد» است. یعنی خلاصه بگوئیم، کشور آمریکا جهت حل و فصل آنان از هیچگونه سابقة سیاسی قابل استفاده برخوردار نیست؛ همگی مسائلی هستند کاملاً جدید در بستر تحولاتی کاملاً غیرقابل پیش‌بینی.

در این میان می‌توان از مسائلی چون حضور اقتصادی روسیه در بازارهای جهانی، خصوصاً در زمینة نفت و انرژی نام برد. از طرف دیگر، بحران فزایندة «سیاسی ـ نظامی» در آمریکای لاتین، که برخوردهای اخیر میان ونزوئلا و کلمبیا فقط قسمت کوچکی از آن را به نمایش گذاشته، نشان دهندة گسترش تنش در آمریکای لاتین نیز هست. در منطقة خاورمیانه و آسیای مرکزی، می‌باید منتظر پیامدهای بحرانی شکست‌ بالقوة عملیات نظامی آمریکا بود، چرا که قدرتنمائی‌های انتخاباتی «اوباما» به صراحت نشان می‌دهد که ابعاد نگران کنندة این «شکست‌» از هم اکنون از سوی هیئت حاکمة آمریکا مورد بررسی است. در شرق دور، سیاست «یک بام و دو هوای» آمریکا، یا آنچه واشنگتن علاقمند است «بحران نظامی چین» عنوان کند، می‌تواند بر بازارهای تولید و مصرف تأثیری گسترده داشته باشد. از طرف دیگر نمی‌باید، بن‌بست دیپلماسی «پیشروی ناتو»، و به صورتی هماهنگ گسترش «جامعة اقتصادی اروپا» در مناطق اروپای شرقی را ـ مسائلی که موضع‌گیری‌های اخیر روسیه در تقابل با آن‌ها علناً اخطاری شدید به غرب تلقی شد ـ از نظر دور داشت. و بالاخره بحرانی که در ارتباط با تمامی مسائل بالا در حال شکل‌گیری است، و در عمل «برآیندی» است از تمامی همین مشکلات، یعنی «بحران مالی» و نقدینگی‌ای در غرب، دیر یا زود خود را نشان خواهد داد. این مسائل فقط سرفصل‌های معضلات نوین استراتژیکی‌‌اند، که هیئت حاکمة آمریکا، طی انتخابات اخیر می‌باید مد نظر داشته باشد.

همانطور که می‌بینیم، جابجائی یک مهرة «نظامی»، در این مجموعه مسائل جهانی، از کوچک‌ترین اهمیتی برخوردار نیست. در عوض، هیئت حاکمة جدید آمریکا، هیئتی که نهایت امر از صندوق‌های رأی‌گیری بیرون کشیده خواهد شد، می‌باید برای شرایط نظامی در خاورمیانه و آسیای مرکزی «چاره‌ای» بیاندیشد. گزینه‌های نظامی فعلی، بر روی میزهای طراحی پنتاگون، عملاً در حال فروپاشی‌‌اند. مدت‌هاست که اخبار و گزارشات از شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی در عراق و افغانستان، عملاً تحت سانسور شدید مقامات نظامی آمریکائی و به طور اعم غربی قرار گرفته. کسی نمی‌داند در این کشورها چه‌ها می‌گذرد؟ سکوت سنگین جامعة جهانی در برابر آنچه عملاً اشغال نظامی و غیرقانونی دو کشور عراق و افغانستان به شمار می‌رود، تا کی می‌تواند ادامه داشته باشد؟ باج‌گیری‌های روسیه از آمریکا، خصوصاً در زمینة قیمت‌سازی برای نفت گازطبیعی، و بازسازی «تقریبی» امپراتوری کارگری استالین، که تماماً با تأئید نئوکان‌ها و همکاری‌ همه‌جانبة کاخ‌سفید صورت گرفته، نهایتاً به «بن‌بست‌هائی» رسیده که نیازمند رایزنی‌های جدید خواهد بود.

از یک سو محافل مشخصی در غرب سروصدای زیادی بر علیة افزایش قیمت نفت به راه انداخته‌اند، سر و صدائی که علیرغم برخی ابعاد واقعی و نگران کنندة آن، از هیچگونه انعکاس جدی در رسانه‌های غربی برخوردار نمی‌شود. هر چند این محافل می‌دانند، «نئوکان‌ها»، و در رأس آنان باند جرج بوش، از نفتخواران کلان به شمار می‌روند، ولی مشکل قیمت نفت دیگر همچون دوران «جنگ‌سرد»، معضلی تماماً غربی نیست. اگر روسیه، به دلیل نارضایتی از عکس‌العمل‌های محافل مشخصی، حمایت خود را از رزمایش‌های نظامی آمریکا در منطقة آسیای مرکزی و خاورمیانه مورد تجدید نظر قرار دهد، معضلات نظامی آمریکا در منطقه،‌ آناً ابعاد دیگری به خود خواهد گرفت. در نتیجه، همانطور که می‌بینیم، علیرغم وابستگی دمکرات‌ها به محافل غیرنفتی، کوچک‌ترین کاهشی در قیمت‌ها در افق برنامه‌ریزهای اقتصادی آمریکا به چشم نمی‌خورد!

ولی بررسی مواضع سیاسی روسیه پیوسته مشکلی اساسی ایجاد می‌کند: این کشور شرایط سیاسی خود را بنا بر عادتی نه چندان احترام برانگیز، پیوسته در «ثبات کامل» مورد بررسی قرار می‌دهد؛ عادتی ناپسند که از دوران استالینیسم با خود به همراه آورده. روسیه با تکیه بر این «استراتژی»، سعی دارد به آمریکا تفهیم کند که «بهبود» شرایط آمریکا در منطقه، ‌ مستلزم بهبودی در همان ابعاد در شرایط منطقه‌ای روسیه خواهد بود! همانطور که می‌بینیم در این صورتبندی «ایده‌آل»، یک اصل به طور کلی نادیده گرفته شده: ملت‌ها و نقش آن‌ها در شکل‌گیری قدرت‌های سیاسی! در چارچوب همین «انتظارات» دوجانبه است که سانسور و خفقان سیاسی در مورد مسائل کشورهای عراق و افغانستان به تدریج تبدیل به نوعی «روند عادی» شده! ولی بخوبی می‌دانیم که چنین فاجعه‌ای هیچگاه نمی‌تواند «عادی» تلقی شود؛ بحران به صورتی خزنده در حال شکل‌گیری است، و هر چند روسیه با پیش‌انداختن آمریکا بر این اصل پوشالی تکیه کرده که مشکل را می‌باید کابوی‌ها حل کنند، روزی از همین روزها سر از بالین این توهمات بر خواهد داشت. امیدواریم که آن روز، تا آنجا که به ثبات پایه‌ای منطقه مربوط می‌شود، دیر نشده باشد!

به طور مثال، در شرایطی که حکومت نظامی «ابدمدت» پاکستان، همه روزه با بحرانی جدید در زمینة مسائل نظامی و امنیتی روبرو می‌شود، این سئوال بیجا نیست که در صورت فروپاشی این حاکمیت پوشالی و استعماری، آیا روسیه تنها منتفع منطقه خواهد بود، یا دیگر قدرت‌ها نیز در آن سهمی خواهند داشت؟ و به طور کلی، آیا آرایش نیروهای سیاسی در پاکستان به روسیه امکان خواهد داد که بهره‌ای از فروپاشی در اینکشور ببرد؟ این‌ها سئوالاتی است که در مورد بسیاری از مسائل منطقه، تک به تک، می‌تواند مطرح شود، و در کمال تعجب در جواب این سئوالات هیچگونه عکس‌العملی از جانب کرملین مشاهده نمی‌شود!‌ شاید برکناری «فالون» از مقام خود، نشاندهندة این اصل کلی باشد که حداقل واشنگتن به این صرافت افتاده که، روند و سیاق گذشته دیگر به طور کامل قابل ادامه نیست!





هیچ نظری موجود نیست: