حکومت اسلامی تمامی سعی خود را به کار میبرد تا «دکان» انتخابات را گرم و داغ نگاه دارد! تبلیغات مختلف جهت قرار دادن این «انتخابات» در مرکز توجه مردم حتی تا بالاترین ردههای حکومتی نیز کشیده شده. رسانهها، خبر از «دیدار» خاتمی با «مقام معظم» میدهند! و همزمان هدف این دیدار را «احتمال» رایزنی خاتمی با «رهبر»، پیرامون رد صلاحیتها از سوی شورای نگهبان معرفی میکنند! با وجود آنکه نویسندة این وبلاگ سالهاست از ایران خارج شده، به جرأت خواهد گفت که، این «انتخابات» بیشتر از آنچه در افکار مردم کوچه و خیابان از اهمیت برخوردار باشد، برای بوقهای تبلیغاتی حاکمیت و همسفرهایهای خارج نشیناش مهم شده؛ از اربابان اصلی اینان، جرج بوش و جناحهای مختلف سیاسی آمریکا، تا پادوها و نانخورهای سفارتخانهها و محافل حکومت اسلامی در غرب!
بارها مطرح کردهایم که، نتایج چنین انتخاباتی، با حضور و یا عدم حضور اصلاحطلبان، بر شرایط روزمرة زندگی مردم تأثیری نخواهد گذاشت. ولی نمیباید از ارزش افشاگری در مورد «رزمایشهای» سیاسی این حاکمیت، و از اهمیت رسوائی عمال این حکومت، در برابر مردم غافل ماند. در نتیجه، اگر ما هم به بررسی این «انتخابات» میپردازیم، میباید در همینجا عنوان کنیم که، هدف ما با اهداف تبلیغاتچیها همسوئی ندارد. «هدف» اصلی، در واقع بسط «موضوع» و نشان دادن رزمایشهای ناشیانة یک حکومت منحط و فروپاشیده است.
با هیاهوی «رد صلاحیت» نامزدهای «اصلاحطلب»، جناحهای حاکم در حکومت اسلامی، عملاً پای به میدان مبارزه با مردم ایران گذاشتهاند. در مرحلة نخست میباید بگوئیم، حتی تعلقات ادعائی این «رد صلاحیتشدگان» از نظر سیاسی و محفلی بر هیچکس روشن نیست! چرا که جناحبندیهای ادعائی، اصولاً فاقد خطوط سیاسی روشن است؛ هیچیک از اینان را نمیتوان به صورت قطعی در جرگة «اصلاحطلبان» و یا «اصولگرایان» قرار داد! ولی این نوع «رزمایش»، کاری با این حرفها ندارد، «هدف» اصلی آن به بازی گرفتن افکار عمومی است. و «تفهیم» این اصل کلی که، مردم بالاجبار میباید بپذیرند، «امر بسیار مهمی» در راه است! امری که به دست «توانای» حاکمان اسلامی، «سرنوشت» مردم این مملکت را نیز رقم خواهد زد! همانطور که میبینیم، «بزرگنمائی»، نخستین هدف تبلیغاتی است، که این جریانات سیاسی در کشور به راه انداختهاند. حکومتی که حتی در سرنوشت خود نیز نمیتواند «دخل» و تصرفی داشته باشد، اینک در سایة این تبلیغات، نه تنها «مسئول» زندگی 70 میلیون ایرانی نمایانده میشود، که آیندة یک ملت با تاریخ چند هزار سالهاش را نیز در «پنجة» مقام معظم رهبری نشان میدهد!
البته همانطور که شاهدیم، «بزرگنمائی»، در این مرحله از موجودیت حکومت اسلامی، با مراحل گذشته، تفاوت دارد. در گذشتهای نه چندان دور، همین بهرمانی «فکسنی»، که امروز موش از انبانش «بلغور» میکشد، «سردار سازندگی» شده بود، و عکسهایاش در حال افتتاح این طرح و آن بیمارستان و این دانشگاه و غیره، همه روزه زینتبخش صفحات روزینامههای حکومت اسلامی! این اعمال نیز نوعی «بزرگنمائی» سیاسی بود، که امروز دیگر عملی نیست. در نتیجه، ملایان روند کار خود را زیر نظر کارشناسان حاکمیتهای استعماری، به صورتی که در بالا عنوان کردیم، تغییر دادهاند.
برای ایجاد این تغییر، و جهت تأمین شرایط لازم، در فضای سیاسی کشور، رژیم «نیازمند» چند «جریان» ظاهراً متخالف سیاسی نیز شده! «جناحهائی» که، فضاهای موجود در جو سیاسی کشور را، پیش از آنکه دیگر گروهها فرصت عمل بیابند، به «اشغال» خود در میآورند. در این هیاهو، جناحی خود را «اصولگرا» میخواند! ولی معلوم نیست این «اصولگرائی» چیست، و مقصود از «اصولگرائی» چه میتواند باشد؟ با این وجود، رسانههای حکومتی و بخش قابل توجهی از رسانههای وابسته به حکومت اسلامی در خارج از کشور، و حتی رسانههای خارجی، این «اصولگرائی» ادعائی را با عملکردهای فعلی، به دولت احمدینژاد منسوب میکنند! ولی چنین انتسابی کاملاً مضحک است، چرا که، میدانیم حکومت اسلامی، جمهوری آمریکا نیست! این حاکمیت اگر دست به اقداماتی میزند، به این دلیل است که ناگزیر از این اقدامات بوده. و هر کس در رأس این تشکیلات قرار گیرد نیز، همین اعمال را انجام خواهد داد. این اصل را ما ایرانیان میباید قبول کنیم که، اگر این حاکمیت حق انتخاب را از مردم سلب کرده، نخستین قربانی این صحنة سیاسی، خود حاکمیت است. چرا که در درجة نخست، این حکومت خود را نیز از «حقانتخاب» محروم میکند. در نتیجه، اعمالی که احمدی نژاد صورت میدهد، نمیتواند فقط به جناح «اصولگرا» منسوب شود؛ این اعمال به تمامی حاکمیت اسلامی مربوط میشود، و منافع «فرضی» آن به جیب تمامی بازیگران این نظام سرازیر خواهد شد. «تصویر» تبلیغاتی و مضحکی که رسانهها از «اصولگرائی» و شخص احمدینژاد و «مقام معظم»، در ژستهای «خلقی ـ دینی» درست کردهاند، از پایه و اساس نامربوط و مهمل است.
ولی جالب اینکه، عدم وجود تعریف مشخص برای «اصولگرائی»، هیچگونه اهمیتی ندارد! گروهی را در قلب همین حاکمیت میتوان یافت که، با همین پدیدة «ناشناخته» و «مبهم»، به شدت مخالفت کنند! درست حدس زدید، اینها «اصلاحطلباند!» این تصویر که از آرایش ظاهری نیروهای سیاسی ارائه دادیم، از آغاز دورة ریاست احمدینژاد، تا چند روز پیش رسا و کامل مینمود، حاکمیت نیز در ایجاد تغییرات در این آرایش، نیازی نمیدید. ولی ناگهان صحنه تغییر کرد، «تغییری» که چند و چون آن، ارتباطی زیادی با حکومت اسلامی ندارد، ولی در میان ایادی این حکومت نگرانی فراوانی ایجاد کرده. جنب و جوشی که پس از «رد صلاحیتها» در میان ایادی «ولی فقیه» به راه افتاده، در واقع بازتاب همین نگرانیهاست. یک اصل کلی را نمیباید نادیده گرفت: اگر این حکومت فضاهای سیاسی را آنطور که منافع محفلیاش حکم میکند، میان «خودیها» تقسیم کرده، صحنة «انتخابات» میباید در راستای تبلیغات استعماری، به صورتی به «نمایش» گذارده شود که منافع استعمار را تأمین کند. از ظواهر امر چنین بر میآید که با صورتبندی مطلوب فاصلة زیادی داریم.
خارج از موضعگیریهای نمایشی عوامل حکومت، در مخالفت «شدید» با ردصلاحیتها، طی چند روز گذشته شاهد ماجرای سیاسی بسیار مضحکی بودیم. گویا در مورد «رد صلاحیتها»، «رادیو فردا»، مصاحبهای با رسول منتجبنيا، قائم مقام دبيرکل حزب «اعتماد ملی» صورت داده. و منتجبنیا، بر اساس مندرجات سایت «رادیوفردا»، در حملاتی شدید، از عملکرد حاکمیت در اینمورد انتقاد میکند. منتجبنیا در این مصاحبه، ضمن محکوم کردن تصمیمات «شورای نگهبان»، حکومت را نیز متهم به «جوسازی» کرده:
«تمام اين حرفها، فرافکنی، مغلطه، مزورانه و عوام فريبانه هستند. خودشان میدانند که چه جنايتی واقع شده است و میخواهند افکار عمومی را فريب دهند.»
با شناختی که از حکومت اسلامی، و عملکردهای آن داریم نمیباید سخنان فردی چون حجتالاسلام منتجبنیا را یک برخورد «عادی» به شمار آوریم. خصوصاً که این «برخورد» پس از مذاکرات سه شیخ «آشوبگر» ـ هاشمی، خاتمی و کروبی ـ و پس از اعلام ملاقات خاتمی با خامنهای صورت گرفته. این رخداد عجیب، نشان میدهد که، «بنیاد» و بساط حکومت اسلامی به صورتی کاملاً ریشهای در خطر است. این حکومت، با افکار عمومی کاری ندارد، و تکیة برخی مقامات بر «آرای» مردم صرفاً وسیلهای جهت فریب و هوچیگری است. ولی «رد صلاحیتها»، اگر صریحاً از زبان عمال حکومت عنوان نمیشود، وسیلهای است جهت حفظ حاکمیت، و مستقیماً توسط کل این حکومت صورت میگیرد، نه گروهی از کارگزاران آن. «شورای نگهبان»، که مسئولیت قانونی رد و یا تصویب «صلاحیتها» را به دست گرفته، یک بنیاد رسمی در حکومت اسلامی است، و مخالفت با عملکرد آن به معنای تردید در عملکرد این حاکمیت خواهد بود. حال میباید پرسید عبارت «خودشان میدانند چه جنایتی واقع شده است و میخواهند مردم را فریب دهند»، از نظر سیاسی چه معنائی میتواند داشته باشد؟
البته «خبر» مصاحبة رادیو «کذا» با شیخ «محبوب» ما، بعد از چند ساعت از روی سایت رادیو فردا پاک شد! خبرگزاری «ایرنا» نیز در خبرهای 16، مورخ 8 بهمنماه سالجاری، رسماً این مصاحبه را یک عمل «خائنانه» تفسیر کرد. میدانیم که جهت «بهرهمند» شدن از برچسب «خیانت» در این حکومت تلاش زیادی نمیباید به خرج داد؛ حکومتی که «مفتخر» است با ارتش اشغالگر آمریکا، که خون یک میلیون عراقی را به زمین ریخته، جهت برقراری «امنیت» مذاکره میکند، مصاحبة یک فرد با یک رادیوی خارجی را هم میتواند «خیانت» بخواند. این نیز تحلیل جدیدی است از واژة «خیانت»، تحلیلی فقهی! خبرهای 16 ایرنا، ضمن بازتاب مصاحبة «شیخ محبوب» ما، با رادیو فردا چنین تیتر زده:
«مصاحبه قائم مقام حزب اعتماد ملي با ارگان سازمان جاسوسيآمريكا»!
و در ادامه میافزاید که این «رادیو» قصد براندازی دارد! با بودجة سازمان سیا به راه افتاده؛ و اینگونه مصاحبهها، خصوصاً زمانیکه در انتهای آن، اظهارات یک جمهوریخواه «چپگرا» و لندننشین قرار گیرد،
«پدیدهای بسیار نادر به شمار میرود»!
البته «نادر»، که چه عرض کنیم، چرا که نمونههای این نوع «تداخل» سیاسی و تشکیلاتی را 29 سال است که شاهدیم. ولی همه را ول کنید، همان جمهوریخواه «چپگرای» مقیم لندن را بچسبید! نام مبارکشان همانطور که حدس میزنید، «فرخ نگهدار» است، و اگر در عمر پر بارشان «نگهدار» چیزی بودهاند، حفاظت و نگهداری از کیان حکومت اسلامی باید باشد! ایشان 29 است «طرفداری» بیقید و شرط از حکومت الهی را «چپگرائی» میخوانند! به عقیدة شما کافی نیست؟ از نظر سیاست حکومت اسلامی بسیار هم کافی و وافی است! میان اصلاحطلبان و حتی جناحهای موسوم به «اصولگرا» در حکومت اسلامی، و زبالههای باقیمانده از حزب «توده»، یعنی باقیماندههای «سازش» چپافراطی و فاشیسم، در فردای کودتای 22 بهمن، همیشه ارتباطات نزدیک وجود داشته. ارتباطی که چندی پیش نیز، با حضور همین «چپگرای» جمهوریخواه، در مراسم سخنرانی محمد خاتمی در مسجد لندن، عملاً به نمایش گذاشته شد! در واقع، نه خاتمی، و نه این «چپگرای» جمهوریخواه، هیچکدام وابستگیهایشان را به یکدیگر پنهان نمیکنند. و نمیباید فراموش کرد که خاتمی به هیچ عنوان فقط نمایندة جناح «اصلاحطلب» نیست؛ در مورد گنگ و مبهم بودن «موضعگیریهای» به اصطلاح سیاسی، و «برچسبهای» من درآوردی در این حکومت به اندازة کافی گفتهایم. خاتمی یکی از سران حکومت سرکوبگر اسلامی در کشور ایران است. ولی اینک دنبالة ماجرای مصاحبه با رادیو «کذا»!
روز 9 بهمنماه، این «ماجرای» شیرین، دنبالهای شیرینتر پیدا میکند، ایرنا خبر دیگری «منتشر» میکند، و بر اساس آن، حجتالاسلام منتجبنیا مدعی میشود که «رادیو فردا» صدای او را «تقلید» کرده، و این مصاحبه تماماً «ساختگی» است! البته در اینکه رادیو فردا یکی از دکانهای سازمان سیا است، شکی نداریم. ولی مصاحبهها در چنین رادیوئی به دلیل برخورداری از ابعاد سیاسی و منطقهای، مسلماً از ضوابط و مقرراتی پیروی میکند. در غیر اینصورت میباید قبول کنیم که، سازمان سیا نیز در گیراگیر بحران آخوندبازی حکومت اسلامی، از پایه و اساس «متزلزل» شده! اگر این مصاحبه «ساختگی» است، دلیل انتشار آن بر سایت «رادیو فردا» چیست؟ و اگر ساختگی نیست، دلیل تکذیب مصاحبه از سوی منتجبنیا چیست؟ در هر حال تا این لحظه، «رادیوفردا» در پاسخ به اتهامات منتجبنیا سکوت اختیار کرده! این سئوالات را فقط در چارچوب همان فضاسازیهای «انتخاباتی ـ استعماری» در ایران میتوان توضیح داد. ایرنا جهت انتشار «خبر»، چنین تیتر میزند:
«براي تخريب فضاي انتخابات، راديو فردا به تقليد صدا روي آورد»!
با مشاهدة این «تیتر»، حداقل یک زاویه از هزاران بعد مبهم این مصاحبه روشن میشود: حکومت اسلامی مجبور شده رسماً اعلام کند که رادیو فردا «متقلب» است، تا حضرت شیخالشیوخ منتجبنیا را از اتهام «خیانت» مبرا کند! به عبارت دیگر، مسیر تبلیغاتی حکومت اسلامی که گویا پیشتر در جهت گسترش طیف «اصلاحطلب»، به همکاران تودهای این حاکمیت در محافل فرامرزی و درونمرزی، «پیشبینی» شده بود، حداقل در حال حاضر مسدود است! و «ردصلاحیتها»، که شاید از روز نخست، فقط جهت فراهم آوردن فروپاشی صوری این حاکمیت استعماری، و میدان دادن به «آزادیخواهیهای» نمایشی امثال «منتجبنیا» و «نگهدار»، صورت گرفته بود، دیگر نمیتواند میوة شیرین خود را بر شاخسار آشوبها و بحرانهای ساختگی، تحویل «مقام معظم» و اربابانشان بدهد.
شاهد بودیم که، حکومت اسلامی پیشتر، طی کودتای شکست خوردة «سیدخندان»، چگونه همچون «خر در گل نشست»! این «فاجعه»، برای حکومت استعماری اسلامی، زمینهساز فاجعهای به مراتب بزرگتر شد. و در آن بزنگاه، 8 سال بعد، تمامی نیروهای سرکوبگر استعمار، حامیان واقعی این نوع حکومتها ـ لباسشخصیهای وابسته به امآی6، و اوباش و لاتهای خیابانی ـ از سرطویلة مرکزی استعمار در ایران سر بیرون آوردند! دیدیم چگونه، مواضع اربابان این اوباش، در سطح جامعه آشکارا عیان شد، و مبارزان راه آزادی این کشور، نامهای پلید اینان را در فهرست نوکران استعمار به ثبت رساندند! سرمایهگذاریهای «کلان» استعمار در راه اسارت ایران و ایرانی، اینچنین در گیرودار بحرانسازیها نابود شد و از میان رفت! اینبار نیز، حکومت اسلامی، و اربابان واقعی آن که در واشنگتن، لندن و پاریس نشستهاند، با تکیه بر اصل «ردصلاحیتها»، سعی در ایجاد بحران در انتخابات این حکومت دستنشانده دارند، ولی از آنجا که دیگر حنای استعمار رنگی ندارد، مشتی آخوند خودفروخته نمیتوانند با این خیمهشببازیها به موجودیت این حکومت تداوم دهند! خیر «مقام معظم»! نه «آشوبی» به راه خواهد افتاد، که طی آن امثال نگهدار و منتجبنیا حاکمیت «مردمسالاری» آمریکائی دیگری بر مردم ما تحمیل کنند، و نه در راه شکلگیری «مجلس» قانونگذاری این حکومت، با چنین نمایندگانی، که خود بهترین نماد از «قانونستیزیاند»، راهبندی به وجود میآید! باشد که در بطن همین «حاکمیت»، و اینبار از طریق لو رفتن «اصول» این دین و مذهب «مندرآوردی»، مردم ایران بتوانند هر چه بیشتر از ماهیت مردمستیز استعمار غرب، و تشکلهای «مردمفریب» آن، آگاه شوند. فراموش نکنیم که، برای رهائی از چنگال استعمار میباید از این پدیده، پرده برداشت، یا به قول همان آخوندهای قم «کشف حجاب» کرد؛ راه دیگری نیست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر