۱۱/۱۳/۱۳۸۶

سید ضیاء و سیدعلی!


در صورت قطعی شدن شکست اصلاح‌طلبان در رزمایش‌های مضحک و به اصطلاح «انتخاباتی» حکومت اسلامی، فضای سیاسی کشور به سرعت ملتهب خواهد شد. و در چنین مقاطعی است که هشیاری سیاسی گروه‌ها و تشکیلات مخالف، می‌تواند سرنوشت‌ساز باشد؛ و ساده‌لوحی‌ها، زودباوری‌ها و نبود آمادگی تشکیلاتی و ایدئولوژیک، می‌تواند به صراحت مطالبات یک ملت را به گرداب نابودی بکشاند. شاهدیم که پس از افتضاحاتی که «ردصلاحیت‌ها» به ارمغان آورده، حکومت اسلامی تمامی تلاش خود را وقف بازسازی چهرة کریه‌اش کرده. تا از این راه، در افکار عمومی، برای حاکمیت خونریز اسلامی وجهه‌ای کسب ‌کند. در این راستا، مهم‌ترین تحرک سیاسی را، در باب «رعایت» شعائر و حرمت «نامزدهای» انتخاباتی، طی چند روز گذشته در سخنان «رهبر» شاهدیم. به گزارش سایت حکومتی «تابناک»، ایشان هنگام به حضور پذیرفتن آخوندهای شورای نگهبان، گفته‌اند:

«در مورد نمايندگان مجلس هم من به جناب آقاى جنّتى پيغام دادم ـ پاى اين مطلب هم ايستاده‏ام و به نظر من هيچ شبهه هم ندارد ـ كه اين ‏جا جاى استصحاب است، مادامى كه خلافش ثابت شود؛ يعنى شما نگوييد ما آن وقت يقين نداشتيم؛ نه، حملِ بر صحّت كنيد.»

پیام سیاسی این سخنان کاملاً روشن است: نوعی «مست بودم اگر گهی خوردم»، ویراست «آخوندی ـ بازاری»! مسلم است که پروژة «رد صلاحیت‌ها»، آنطور که در عمل شاهد بودیم، حتی پیش از آنکه به مورد اجرا گذاشته شود، به اطلاع عموم دست‌اندرکاران این حاکمیت رسیده بوده. عمال این حکومت، خصوصاً شخص خامنه‌ای، از چند و چون این «رد‌ صلاحیت‌ها»، و دلایل سیاسی و امنیتی‌ای که در پس آن نهفته، اطلاع و آگاهی کامل داشته‌اند. حال موضع‌گیری نمایشی «رهبر»، در مخالفت با این اعمال را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟ از دو حال خارج نیست، یا بر اساس این «ژست‌های» دمکراتیک‌مآبانه، تجدید نظرهای وسیعی در «ردصلاحیت‌ها» خواهد شد، و گروهی از «خودی‌ها»، که از در بیرون افتاده‌اند، با سلام و صلوات از پنجره وارد می‌شوند، تا با هیاهوی «بازگشت» دوبارة اصلاح‌طلبان به «صحنة» انتخابات، ‌آب به آسیاب نمایش‌های حکومت بریزند. و یا اینکه، حاکمیت به صراحت در می‌یابد، با این نوع «رزمایش» نیز خرش «از پل نخواهد گذشت»! در اینصورت، عدم وجود مشروعیت حکومت اسلامی، به صورت «واضح و مبرهن»، در برابر دیدگان ملت قرار می‌گیرد. و در چنین شرایطی است که خامنه‌ای در عمل، گزینه‌ای جز بازگشت به مواضع «سنتی» اسلامی خود نخواهد داشت. سخنان «حکیمانه» به سرعت، جای خود را به داد و فریادهای معمول و وعده‌های بهشت و جهنم می‌دهد!

پیشتر هم گفته‌ بودیم که، علی‌خامنه‌ای اصولاً مرد این میدان سیاسی نیست؛ این فرد، فاقد شخصیت فره‌وش یک «رهبر» سیاسی است، و با چسب و سریشم مشکل می‌توان «رهبر» ساخت! خصوصاً در شرایطی که اتحادهای نوین اقتصادی، مالی و سیاسی، می‌رود تا به صراحت داده‌های امنیتی و نظامی را در منطقة خاورمیانه، آسیای مرکزی و خلیج‌فارس از پایه و اساس زیر و رو کند. ریشه‌های آنچه را که امروز تحت عنوان انتخابات حکومت اسلامی مطرح می‌کنیم، می‌باید در چارچوب همین تحولات بررسی کرد. حضور ده‌ها هزار تن از نظامیان پیمان آتلانتیک شمالی، که منطقة خاورمیانه را به محاصرة خود در آورده‌اند، هنگام بررسی شرایط سیاست داخلی ایران نمی‌تواند نادیده گرفته شود. آمریکا از اینکه صحنة سیاست ایران را از دست داده، و مجبور است به نقشی ثانویه اکتفا کند، به هیچ عنوان خرسند نیست. نقش اصلی آمریکا، طی 29 سال گذشته، دمیدن در بوق «اسلام راستین» بوده! ولی طی «حماسة» 2 خرداد، شاهد بودیم که سیاست کلان آمریکا در منطقه، چگونه دچار دگردیسی شد، و به یک باره، بوق‌های استعمار با شعار «اسلام دمکراتیک» گوش فلک را کر کردند!

ولی همانطور که بارها گفته‌ایم، با فروپاشی دیواره‌های امنیتی «جنگ‌سرد»، آمریکا نقش خود را به عنوان تنها بازیگر سیاست جاری کشور ایران به طور کلی از دست داد. در شرایط فعلی، همانطور که می‌بینیم، جناح‌های آمریکائی در موضع دفاعی قرار گرفته‌اند. و فریاد «اسلام دمکراتیک»، از حلقوم نانخورهای سرداراکبر بهرمانی، و فاشیست‌های وابسته به غرب، از قبیل بهزاد نبوی و مهاجرانی به آسمان بلند شده. آمریکا در 2 خرداد، با به قدرت رساندن «سیدخندان»، در چارچوب سیاست‌های جاری استعمار غرب در ایران، مرتکب یک اشتباه استراتژیک «اساسی» شد؛ اشتباهی که تاوان آن بسیار گران تمام خواهد شد. چرا که، مسائل و مشکلات منطقة خاورمیانه و خلیج‌فارس از منظر دیگر سیاست‌های تعیین کننده ـ روسیه، چین و هند ـ به هیچ عنوان با دیدگاه «اسلام» آمریکائی همخوانی ندارد، و در چارچوب آنچه می‌گذرد، چنین همخوانی‌ای در آینده نیز غیرقابل تصور خواهد بود.

«مقام معظم»، از یکسو تحت فشار سیاست‌های حاکم منطقه‌ای قرار گرفته‌اند، تا تکلیف حاکمیت ایران با مسئلة اسلام حکومتی هر چه زودتر روشن شود. و از طرف دیگر، محافل وابسته به آمریکا، با تکیه بر بازی سیاسی شوم «اصلاح‌طلبی»، سعی دارند نوعی حضور اسلامی را در سطح جامعة ایران، به نفع سیاست‌های غرب محفوظ نگاه دارند. «مسئلة‌» اصلی در این میان، به هیچ عنوان اعطای اجازة حق انتخاب به ملت ایران، و قبول حضور فعال مردم در تعیین سیاست‌های جاری کشور نیست. دلایل «رد صلاحیت‌ها» را می‌باید در اجبار حکومت اسلامی جهت پایان دادن به حاکمیت جناح‌های سنتی اسلامی در جامعه بدانیم، در حالیکه هیاهوی مطبوعاتی و محفلی‌ پیامد این عمل، در واقع جدال آمریکا جهت ابقاء مهره‌های خود در رأس هرم قدرت است.

روزی که محمود احمدی‌نژاد از صندوق‌های مارگیری این حکومت، تحت عنوان «ریاست جمهور» بیرون کشیده شد، شکست سیاست آمریکا علنی بود. ملایان که نقطة اتکاء پرگار استعمار در منطقه‌اند، پس از این انتخابات، بالاجبار در سایة «لباس‌شخصی‌ها» خزیدند؛ تو گوئی داستان صدرمشروطیت، رضامیرپنج و سیدضیاء را، از نو در تئاتر استعماری کشور، به روی صحنه برده بودند! ولی نه احمدی‌نژاد رضامیرپنج است، و نه شرایط سیاسی منطقه، به قدرت‌های غربی اجازه خواهد داد که بار دیگر همان قدرتنمائی‌های مضحک را از نو در جامعه پیاده کنند. حکومت احمدی‌نژاد، که در آغاز نوعی مضحکه به نظر می‌رسید، نهایت امر به یک «فاجعة» سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برای کشور تبدیل شده. در چنین شرایطی، در بزنگاهی که حکومت اسلامی می‌باید از پایه و بنیان مورد تجدید نظر قرار گرفته، نقش مردم و بنیادهای مردمی، در شکل‌دادن به حاکمیت، هر چه بیشتر مورد توجه نیروهای سازندة کشور قرار گیرد، آمریکا نگران آیندة محافل نفوذی خود در ایران شده. این نگرانی را می‌باید جدی گرفت. چرا که، این محافل هیچ ارتباطی با ملت ایران ندارند، و طی فرایندی 80 ساله، فقط منعکس کنندة منافع «‌آنگلوساکسون‌های» سرکوبگر و غارتگر بوده‌اند.

اگر پروژة تبدیل «اصلاح‌طلب»، به «مبارز راه آزادی»، که امروز به صراحت در دستورکار دولت آمریکا قرار گرفته، با شکست روبرو شود، می‌باید این پیروزی را به فال نیک گرفت. در چنین شرایطی، علی خامنه‌ای می‌ماند و احمدی‌نژاد! «علی و حوضش!» ولی نمی‌باید در بررسی مسائل راه خطا رفت، «احتیاط شرط عقل است!» چرا که، آمریکا در چنین شرایطی، جهت فروپاشاندن مقاومت مردم ایران، گام به گام، از گزینه‌های مورد نظر خود ـ روحانیت شیعی مسلک ـ فاصله گرفته، ضمن دمیدن در بوق هیاهوی نوکران و نانخورهای واشنگتن، خود را به پیاده‌نظام‌هائی «دمکراتیک‌نما» نزدیک می‌کند.

اینجاست که گروه‌های سیاسی و تشکل‌های مردمی، می‌باید صحنه را از دست محافل وابسته به غرب در ایران خارج کنند. امروز شاهدیم که پس از شکست مفتضحانة بازی اصولگرائی، حاکمیت اسلامی خود را ناچار به تجدید نظر در «رد صلاحیت‌ها» می‌بیند. اگر این بازی جدید هم با موفقیت توأم نباشد ـ که به عقیدة ما موفقیتی نخواهد داشت ـ جناح‌های به اصطلاح «اصلاح‌طلب» در جستجوی مفر دیگری برخواهند آمد. زمینة این نوع «فرار به جلو» هم اینک در برابرمان قرار گرفته؛ کم نیستند روحانیونی که علیرغم وابستگی تام و تمام به حکومت اسلامی، اینک بر «طبل» سکولاریسم می‌‌کوبند، و باز هم کم نیستند عوامل و وابستگان این دستگاه که پس از 29 سال بهره‌وری از اصول «چپاول»، غارت و کشتار، امروز در میان مخالفان به دنبال «پناهگاه» می‌گردند. نمی‌باید در بررسی نقش اینان دچار توهم شویم. این افراد نه به صورت منفردهائی «نادم» و پشیمان، که در مقام نمایندگان محافل تشکیلاتی استعمار غرب به تکاپو افتاده‌اند، تا با نفوذ در میان شاخه‌های مخالفان، آنان را به «وابستگان» محافل غربی تبدیل کنند.

بهترین نمونة این تغییر و تحولات استعماری را مسلماً می‌توان در زمینة تعاریف فلسفی، خصوصاً در مورد نقش زنان در جامعه مشاهده کرد. سخن گفتن از مفاهیم گنگ و بی‌معنا چون «تقدس منطقی»، «استدلالات مقدس»، «عقلانیت دینی»، «آزادی دینی و اسلامی» و ... همگی در همین چارچوب می‌باید بررسی شود. در صورت شکست وسیع‌تر سیاست‌های آمریکا در خلیج‌فارس، مسلماً دیری نخواهد گذشت که پادوهای شناخته‌ شده و یا تازه نفس استعمار، با ایده‌هائی حتی جالب‌تر و خنده‌دارتر از آنچه در بالا عنوان شد پای به میدان فعالیت‌های سیاسی بگذارند. تمامی این تلاش‌ها فقط یک هدف دارد: به بیراهه کشاندن افکار عمومی ملت ایران. و به تعطیل کشاندن برخورد «منطقی»، انسانی، و خصوصاً «آزادیخواهانه» با مسائل کشور. این برخورد «آزادیخواهانه»، به معنای آزادی واقعی ایرانی از چنگال تقدس‌های دینی و سیاسی خواهد بود، و پیامد آن حضور مردم در انتخاباتی واقعی است. اشتباه نکنیم، این نوع «آزادی» به هیچ عنوان، بر خلاف آنچه آمریکائیان در بوق و کرنا گذاشته‌اند، مورد تأئید کاخ سفید نیست و نخواهد بود؛ این نوع آزادی حتی در بسیاری از کشورهای سرمایه‌سالاری غرب نیز در عمل «ممنوع» است.



هیچ نظری موجود نیست: