۴/۰۵/۱۳۸۶

انگشت و ابهام!




من امروز کشف بزرگی کردم! هیچ شوخی هم ندارم، قضیه خیلی جدی است. مدت‌ها بود که خون دل به سراچة آب دیده می‌شستم، و آه می‌کشیدم! آقا، سئوالی داشتم؛ استفتاء و این حرف‌ها در میان بود! ولی در بلاد کفر «استفتاء» کسی نمی‌داند! این‌ها «استفتاء» ندارند، «اعتراف» می‌کنند! من که کار بدی نکرده بودم «اعتراف» کنم! اصلاً مسلمان جماعت هیچ وقت کار بد نمی‌کند، دیده‌اید یک مسلمان کار بد کرده باشد؟ ما که ندیدیم! بعد، اصلاً آدمیزاد چطور برود توی گنجه، سرش را بکند توی یک سوراخ، و به آدمی که اصلاً نمی‌شناسد «اعتراف» کند. حالا شما او را نمی‌شناسید، اگر او شما را شناخت چی؟

می‌ترسیدم صحبت از «استفتاء» بکنم، این‌ها فکر کنند می‌خواهم «استفراغ» کنم، و به هوای «مسمومیت» مرا ببرند بیمارستان! آنجا هم مثل مجلس شورای خودمان «خر تو خر است!» تا به خودتان بیائید، آپاندیس و لوزتین و پروستات، همه را می‌کشند بیرون! اصلاً ‌اطباء جدیداً معتقداند، این سه عضو به درد هیچکاری نمی‌خورد. هر چه زودتر باید بکشندشان بیرون! صورت حساب را هم روز بعد می‌فرستند توی صندوق پستی! ما خودمان یک همکلاسی داشتیم، رحم‌اش را کشیده بودند بیرون! هر چه می‌گفت «آقا» من رحم نداشتم، رئیس بیمارستان می‌گفت، «مسخره می‌کنید آقا؟ توی دفتر نوشته یک عدد رحم!» پولش را هم آخر گرفتند. حالا پول سرشان را بخورد، ما که پول نداریم، هر چند تا رحم که می‌خواهند بردارند.

اصلاً از موضوع خارج شدیم. برگردیم بر سر «استفتاء»! مدت‌هاست که این مسئله برای من یک معما شده. همانطور که می‌دانیم در «دین ‌مبین» در مورد استنجاء ادبیات غنی و گسترده‌ای داریم: سنگ، چوب، آهن‌آلات، در این امر خیر، همه نوع جنس «استفاده» می‌شود، ولی مثلاً اگر یک انسان را از درون یک هواپیما به بیرون پرتاب کنند، و در راه سقوط از ترس شلوارش را خراب کند، چه می‌شود؟ اگر بخواهد اسلام بیاورد، دیگر نمی‌تواند، آدم «نجس» که نمی‌تواند مسلمان بشود! این آدم غرق در کفر خواهد مرد! حتی اگر طی دقایقی طولانی بخواهد مسلمان بمیرد! «اختیار» در میان نیست! «جبر» حاکم شده! حال باید ببینیم، «اختیاریون»‌ و «جبریون» در این مورد چه نظری دارند؟

بنده مدتی است که، در اینمورد، می‌خواستم خدمت رهبر معظم یک نامه بنویسم! منصرف شدم! چون گفتند نامه‌ها را این ابطحی می‌ریزد توی سطل‌زباله، و به رهبر معظم می‌گوید، «برایتان نامة سفید می‌فرستند!» البته ایشان هم با عصبانیت چند بار پرسیده‌اند، «مگر مردم دیوانه‌اند!» بله گویا ایشان هم فهمیده‌ باشند! ولی ابطحی حرامزاده‌ای است! چرا که می‌داند، یک دست رهبر در بیعت «بمب» است! ایشان هم یک دستی نمی‌توانند نامه باز کنند؟ در نتیجه باید با دندان بگیرند، اینور و آنور بکشند، بعد بجوند، تف هم بکنند، و حساب کنید که روزی صدها هزار نامة مشتاقان را رهبرمعظم اینچنین باز کنند! ایشان از صبح خروس‌خوانان تا بوق سگ باید کاغذ بجوند! سلامت رهبری در خطر می‌افتد! اصلاً در رژة 22 بهمن، خودم دیدم که به دلیل سرمای هوا، بجای عبا یک پتوی مخمل کاشان انداخته بودند روی «رهبر»! با پتو اینور و آنور می‌رفتند، حالا فکرش را بکنید با این پتوئی که روی سر ایشان است، اینهمه کاغذ هم در روز بجوند، ایشان که بلانسبت بز نیستند! در نتیجه فکر کردم، بهتر است برایشان
«ایمیل» بزنم.

ولی درست در همین موقع بود که، یک «استفتاء» دیگر به نظرم آمد؛ ای دل غافل! این یکی از اولی هم مهم‌تر بود! رهبرمعظم، با این «وضعیت» که دارند، چگونه طهارت می‌گیرند؟ معمولاً برای طهارت نیازمند دو دست فعال هستیم. یکی آفتابه را می‌گیرد، نشانه رفته، محل مورد نظر را مرتب «آبیاری» می‌کند، دیگری محل مورد نظر را نشانه می‌گیرد ولی هی «می‌مالد»! در این «آرایش» دینی و ایمانی، فرد مورد نظر، آنقدر «آبیاری» می‌کند و «می‌مالد» که محل مورد نظر تمیز و طاهر شود!

حال با این وضعیت مقام رهبری، اصلاً چه کسی آفتابه را می‌گیرد؟ من فکر می‌کنم ابطحی باید بگیرد! عمامه‌اش هم از همین جهت خیلی کوچک کرده‌اند، که یکهو توی چشم رهبرمعظم نرود! حالا اگر ابطحی «آبیاری» می‌کند، و رهبری «می‌مالد»، پتوی مخمل کاشان را چه کار می‌کنند؟ حتماً مثل مراسم «قندسابی» در عروسی‌ها، چند نفر هم باید پتو را روی سر رهبر نگاه دارند. در چنین شرایطی، «ژ3» رهبری به دست کیست؟ مگر رهبر شیعیان جهان بدون «ژ3» هم می‌شود؟ اینهمه مبارزه کردیم، که «ژ3» در چنین دقایق سرنوشت‌سازی از دست برود؟ این همان «ژ3» معروفی است، که در نمازهای جماعت، همیشه رهبر در دست دارند تا دشمنان اسلام را مثل نقل و نبات شکار کنند! پس باید یک پاسدار هم آنجا باشد، که «ژ3‌» رهبر را نگاه دارد! اصلاً وقتی درست فکر می‌کنید، جمعیتی باید در محل جمع ‌بشود! چرا که فراموش نکنیم، رهبر در همان حال مشغول جویدن نامه‌ها هم هستند، و با دندان، نامه باز می‌کنند. من معتقدم که، حتماً یک عده طلاب از همین جزئیات «نت» بر می‌‌دارند، و «استفتاء» آماده می‌کنند!

معروف است که در میان سازهای زهی، کوک کردن ویولون‌سل از همه استادی بیشتری می‌خواهد! و کسانی که در نواختن این ساز خیلی استاداند، زمانی که مشغول کوک کردن سازشان هستند، صدها نفر از شاگردان جمع می‌شوند تا فقط کوک کردن ویولون‌سل استاد را نگاه کنند! حالا در مورد رهبرمعظم هم، اصلاً می‌توان کلاس‌های دانشگاه آزاد اسلامی را در محل تشکیل داد، کافی است با دکتر جاسبی تماس بگیریم، ایشان آناً یک کلاس در مبال رهبری تشکیل می‌دهند، و از داوطلبان «شهریه» می‌گیرند! دیپلم هم آناً چاپ می‌کنند! ولی اینهمه، هنوز جواب «استفتاء» ما نشد! آنکس که انگشت می‌زند کیست؟ رهبری است؛ ابطحی است؛ جاسبی است، یا پاسداره؟ به عقیدة شما، عاقبت کار که همه چیز «طاهر» شد، دو بند انگشت معروف را چه کسی فرو می‌کند؟







هیچ نظری موجود نیست: