۴/۰۸/۱۳۸۶

کودتای «بنزین»!


طی تاریخ معاصر کشور، ایرانیان هیچگاه در بحرانی اینچنین ریشه‌دار گرفتار نیامده بودند. شاهدیم که از یک سو، حاکمیت دست‌نشاندة غرب در کشور جهت برآوردن نیازهای روزمرة مردم ناتوان و ناکارآمد می‌نماید، و از سوی دیگر، فشارهای دیپلماتیک در سطح جهان جهت کشاندن مردم ایران به شورشی «همگانی» همساز شده‌اند. این بحران می‌تواند نهایت امر چهرة سیاسی و اقتصادی کشور را طی چند قرن آینده رقم زند، ولی یک سئوال در میان است: آیا ایرانیان می‌دانند به کدام سوی گام بر می‌دارند؟ با در نظر گرفتن خفقان سیاسی‌ای که غرب طی 80 سال گذشته بر جامعة ایران حاکم کرده، پدیده‌ای به نام «روشنفکر» سیاسی، روشنفکری که بتواند یک گام جلوتر از حوادث قرار گرفته، جامعه را از مسائلی که در آینده ممکن است با آن روبرو شود، با خبر کند، یا لااقل مجموعه سئوالاتی در برابر افکار عمومی قرار دهد، در کشور ایران نایاب است.

سازمان‌ها و تشکیلاتی که، چه در رأس حکومت قرار گرفته‌اند، و چه تحت عنوان «اوپوزیسیون» در خارج و داخل مرزها به اصطلاح «فعال» هستند، طی دوران موجودیت‌شان همگی تبدیل به زیرمجموعه‌هائی از همین سیاست‌های جهانی شده‌‌اند؛ این سازمان‌ها همانطور که نمونه‌های واضح و «مفتضحانة» اعمال آنان را طی بحران‌های متعدد، از شهریور 20 تا به امروز شاهد بوده‌ایم، اصولاً فاقد تفکر سیاسی‌اند. اینان نه تنها عواقب ناگوار سیاسی شورش‌ها را به هیچ عنوان «محاسبه» نمی‌کنند، که این بحران‌ها را فی‌نفسه بهترین وسیله جهت به ارزش گذاشتن «موجودیت» خود، نزد اربابان می‌دانند! این سازمان‌ها تحت عناوین مختلف ـ احقاق حقوق مردم، ملی‌گرائی، کارگر، دانشجو، زنان و ... ـ در این «بحران‌سازی‌ها» شرکت فعال دارند، ولی سیر حوادث نهایت امر اینان را دوش به دوش عوامل همین حکومت قرار خواهد داد. چرا که، در یک حکومت دیکتاتوری، تنها عواملی می‌توانند از امکانات کافی جهت آغاز یک بحران نیرومند بهره‌مند شوند، که در زمرة عملة همین حکومت باشند! اینان در شرایط بحرانی، به ناگاه صورتک‌های خود را عوض کرده، بر اساس نیازهای روز، «انقلابی»، «سوسیالیست»، «سلطنت‌طلب»، «اسلامی» و ... می‌شوند، و سعی و تلاش نهائی‌شان، همگامی با نیروهای انتظامی است، نیروهائی که این عوامل را بخوبی می‌شناسند و از آنان حمایت به عمل می‌آورند. با جلب نظر نیروهای انتظامی، این عوامل آنچنان به بحران‌ها دامن می‌‌زنند، که نه تنها موجودیت خود، دوستان و هم‌پالکی‌هایشان از هر گونه «حساب‌رسی» احتمالی مصون بماند، که حاکمیتی متشکل از قشرهای وابسته به غرب بتواند طی کوتاه‌ترین مدت زمان ممکن بر روزنامه‌های کثیرالانتشار، رادیو و تلویزیون، شاهرگ‌های اقتصادی از قبیل توزیع نیروی برق، شبکة آبرسانی، مواد غذائی، مواد سوختی، ترابری و ... حاکم شده، امکان هر گونه حضور احتمالی بنیادهائی وابسته به مردم و بازتاب‌دهندة نیازهای واقعی مردم را مسدود کنند. این همان خیمه‌شب‌بازی‌ای است که در 22 بهمن به دست ساواک به راه افتاد، و پیشتر نیز طی بحران شهریور 20، و 28 مرداد شاهد آن بودیم.

حکومت اسلامی، پس از به حاکمیت رساندن یک پاسدار، تحت عنوان «جناب‌آقای ریاست جمهور»، عملاً پای در مسیر فروپاشی گذاشته! این فرد، حتی در بطن همین حاکمیت نیز، نه می‌تواند آنچه اینان جمهوریت تعریف کرده‌اند به «ارزش» گذارد، و نه در سطح جهانی قادر است سخنگوی ملتی با 3 هزار سال تاریخ مدون باشد. جنگ زرگری‌ای که آمریکائی‌ها جهت تقویت حکومت اسلامی پیش‌بینی کرده بودند، در دالان‌های دیپلماتیک جهانی به آب گوزید! و امروز حضرت رئیس جمهور اسلامی ایران، بدون آنکه نقش اصلی خود، «فرماندهی جنگ نمایشی» را بتواند ایفا کند، مجبور است که نقشی «دیپلماتیک» نیز بر عهده گیرد! نقشی که اصولاً «دولتمردان» این حاکمیت از ایفای آن عاجزند. زمانی که یانکی‌ها دریافتند، برنامة «جنگ‌نمایشی» عملی نیست، و نمی‌توان از طریق ایجاد فشار نظامی بر حکومت اسلامی، زمینه‌ساز قدرتنمائی‌های اینان در داخل شده، منافع آمریکا را از طریق سرکوب ملت ایران در منطقه تقویت کرد، پروژة کودتای شبکة رفسنجانی را پیش کشیدند. کودتائی که امروز عوامل آن همگی شناخته شده‌اند، به قولی در «زندان‌اند»، ولی در هر حال از حیز انتفاع ساقط‌! بازوی قدرتمند این کودتا، اوباشی که برگ‌های «زرینی» چون 28 مرداد و 22 بهمن را به تاریخ ایران افزودند نیز، تحت عنوان «اوباش‌گیری» لو رفتند، و به احتمال زیاد عوامل کلیدی آن‌ها تا به حال اعدام شده‌اند!

همانطور که پیشتر گفتیم، روسیه در مرزهای مستقیم خود حضور دولت نظامی و وابسته به آمریکا را «تحمل» نخواهد کرد، از اینرو سازمان سیا، جهت حفظ منافع عموسام در منطقه،‌ بجای گربه رقصانی بهتر است فکر دیگری بکند. ولی دقیقاً به دلیل همین «الزام» مستقیم و غیرقابل تغییر از جانب کرملین است که حکومت اسلامی اینچنین در بن‌بست‌ قرار گرفته. این حکومت می‌بایست، دو هفته پس از دستیابی تونی بلر به ریاست دولت انگلستان، از طریق گربه‌رقصانی‌های فردی به نام محمدخاتمی، یکی از اعضای شناخته شدة ساواک ایران، از طریق یک طرح کودتا جایگزین شده، دولت «نوین»، دوره‌ای نوین و بسیار خونین از سرکوب را به شیوة 22 بهمن، و 28 مرداد برای ملت ایران «سوغات» بیاورد. ولی امروز شاهدیم که، 10 سال است اینان در انتظار همین «کودتا» نشسته‌اند! و طی اینمدت تنها کاری که صورت گرفته، عمیق‌تر شدن گودال گور متعفن فاشیسمی است که طی این روند می‌باید نهایت امر در خانة ابدی خود، «آرام» گیرد!

در شرایط فعلی، هر چه این حکومت بیشتر بر این «قدرت» استیجاری تکیه کند، فروپاشی‌های بنیادهای وابسته به غرب در ایران سرعت بیشتری خواهد گرفت. شاهدیم که حتی همین حاکمیت، با در بوق و کرنا گذاشتن ملائی که گویا با «ولایت فقیه» هم مخالف است، به صراحت و به زبان بی‌زبانی به غرب و طرف‌های مربوطه «تفهیم» می‌کند که جهت حفظ موجودیت بنیادهای وابسته به آمریکا حتی حاضر است «گل‌سرسبد» استعمار غرب، نظریة «ولایت‌فقیه» را هم «فدا» کند! زهی خیال باطل! چرا که پس از 8 دهه، بنیاد فاشیسم در ایران، امروز در تمامیت خود به زیر سئوال برده شده، و با این ترفندها، نمی‌توان سرنوشت محتوم آنرا تغییر داد. همزمان شاهدیم که تمامی تشکیلات وابسته به آمریکا در داخل و خارج، دست در دست یکدیگر گذاشته‌اند؛ حضور ولیعهد ایران در کنار مشتی پاسداران سابق و فراری، همکاری‌های جناح رفسنجانی با حزب دمکرات‌آمریکا و برخی شاخه‌های سازمان سیا، و ... همگی نشان می‌دهد که آب به لانة مورچه افتاده، و نوکران غرب جهت حفظ موجودیت پلیدشان همگی به دست و پا افتاده‌اند. ولی دولت به اصطلاح «مقتدر» احمدی‌نژاد سعی تمام دارد که در این میان «فاصله‌ای» را با تحولات سیاسی حفظ کند؛ این همان «فاصله‌ای» است که آمریکا، به امید واهی بازگشت قدرتمندانه به صحنة سیاست منطقه، بر این دولت همه روزه تحمیل کرده است!

دولت احمدی‌نژاد و علی‌خامنه‌ای در واقع آخرین سنگرهای مشخص سرمایه‌داری استعماری غرب در ایران‌اند. این سنگرها که هنوز به «بازی» 22 بهمن خود: «مبارزه با آمریکا» مشغول مانده‌اند، این امید واهی را در دل زنده نگاه‌ داشته‌اند که ولینعمت‌شان بالاخره راهی برای خروج اینان از بحران پیدا خواهد کرد. اما «ولینعمت» فعلاً خیلی گرفتار است. ‌ وضعیت سیاسی در کاخ‌سفید روز به روز از پیچیدگی بیشتری برخوردار می‌شود، نه تنها امیدی به پیروزی در جنگ عراق نیست، که «دولت‌مردان» این حاکمیت نیز یکی پس از دیگری از درهای خروجی پای از صحنة سیاست بیرون می‌گذارند، یک روز رئیس ستادبزرگ‌ارتشتاران خارج می‌شود، روز دیگر قرار است آقای چنی خانه‌نشین شوند، و ... و این دور هر لحظه شدت می‌گیرد. برنامة حزب دمکرات برای آیندة منطقه و خصوصاً حفظ نوکران ایرانی‌نمای آمریکا در قدرت، عملاً «نامرئی» شده؛ بهتر بگوئیم اصولاً برنامه‌ای مدون در کار نیست! چرا که در شرایط فعلی چگونه می‌توان هم نزدیک به 200 هزار تفنگچی آمریکائی را در عراق نگاه داشت، و هم یک میلیون آخوند را در ایران؟

با کناره‌گیری بلر از قدرت، و روی کار آمدن «سرکوزی» و «گوردون براون»، سیاست جدیدی در اروپا به قدرت رسید. و در همین راستا، گویا نور امیدی نیز بر دل بعضی‌ محافل غربی، در راه حفظ روند چپاول‌های‌شان در ایران دمیده شده! کاخ‌سفید که تا دیروز، در برابر مسائل جهانی، چون سگ بی‌صاحب،‌ دم لای پا گذارده بود، به یک باره سخن از عدم سازش با نقطه‌نظرهای کرملین در مورد اروپای شرقی به میان می‌آورد! و با حمایت گروه‌های سیاسی، یک آدمکش حرفه‌ای را نیز تحت عنوان «مبارز راه آزادی چچنی» به پارلمان اروپا می‌فرستد. رسانه‌های غربی نیز همچون «اکونومیست» ـ این مجله به عنوان یکی از «معتبرترین» مجلات سیاسی غرب جائی برای خود در اذهان خلق‌الله باز کرده ـ مقالاتی مفصل به شرایط داخلی و خارجی ایران «اختصاص» می‌دهند، و به زبان بی‌زبانی بحرانی را که دولت احمدی‌نژاد عمداً تحت عنوان «سهمیه‌بندی» بنزین در کشور به راه انداخته، تا بتواند با تکیه بر هیاهو و حملات نیروهای ساواک به مغازه‌داران و جایگاه‌داران، زمینه‌ساز سرکوب ملت ایران شود، «نشانه‌ای» از پیش‌بینی‌های سیاسی در حکومت ایران، جهت مقابله با حملات آمریکا معرفی می‌کنند!! این گونه رسانه‌ها عملاً در دو میدان می‌جنگند: میدان نخست توجیه سیاست‌های به اصطلاح «ضد اسلامی» آمریکا، و به این ترتیب پنهان کردن چهرة کثیف کاخ‌سفید به عنوان همکار حکومت اسلامی است، و جبهة دیگر، فوت کردن در آستین یک دولت پوشالی است که گویا به نظر اکونومیست‌ می‌خواهد تمام «روشنفکران» ایران را «بکشد»! اگر اکونومیست و هم‌پالکی‌هایش در ارائة چنین خطوط سیاسی‌ای از حداقل حسن‌نیت برخوردار بودند، لااقل در مورد سیاست سهمیه‌بندی بنزین می‌بایست عنوان می‌کردند که چگونه محاصرة اقتصادی ادعائی اینان علیه دولت احمدی‌نژاد، روزی که غربی‌ها قرار بود به ایران «لشکرکشی» کنند، شامل جلوگیری از صادرات بنزین به کشور نمی‌شد، ولی امروز که گزینة جنگ عملاً بایگانی شده، این سخنان، حتی از دهان برخی اعضای کنگرة ایالات متحد در روزی‌نامه‌ها منعکس می‌شود؟ آنهم تحت برنامه‌هائی که اگر عملی گردد، 6 ماه دیگر صورت خواهد پذیرفت! به این معنا که حاکمیت آمریکا، فرجه‌ای 6 ماهه به حکومت اسلامی، جهت سرکوب ملت ایران، به بهانة واهی «مبارزه با آمریکا» پیشنهاد می‌کند! مسلماً اکونومیست به این سئوالات پاسخی نخواهد داد، چرا که در انعکاس «بحران‌ها»، چه «برخوردهای» به اصطلاح امنیتی که تماماً زیر نظر «سازمان سیا» و «ام‌آی‌6» صورت می‌گیرد، و چه در مورد سهمیه‌بندی بنزین، بحرانی که در همین رسانه به درگیری و آتش‌سوزی‌های آن اشاره شده، هیچگونه حسن‌نیتی در کار نیست. همانطور که در بالا گفتیم، بهتر است سازمان سیا و رسانه‌های وابسته به اینگونه محافل برای جایگزینی دولت احمدی‌نژاد راه‌های دیگری جز براندازی از نوع 22 بهمن و 28 مرداد پیدا کنند؛ این نسخه‌ها را دیگر هیچ داروخانه‌ای‌ نخواهد پیچید! حتی عطاری گوردون براون در شمارة 10 داونینگ استریت!

در این میان گوردون براون که شاید فکر می‌کرد در آغاز کار بتواند بر «افتضاح» دوران بلر نقطة پایان گذارد، هر دو دستش در زیر سنگ سیاست‌های جهانی گیر افتاده. از یک طرف شاهدیم که سربازان و نیروهای امنیتی انگلستان، به صورتی کاملاً «اتفاقی» طی چند روز گذشته هدف مبارزان عراقی قرار گرفته، شربت شهادت میل می‌فرمایند، و همزمان در یکی از محلات پر رفت و آمد شهر لندن، پلیس به ناگاه «موفق» به کشف یک خودروی انفجاری هم می‌شود! همزمانی این وقایع، در عمل یک پیام کاملاً روشن بیش ندارد. اگر دولت انگلستان در مورد عراق از خود پایداری نشان دهد، و اگر از دنباله‌روی سیاست‌های آمریکا در مورد اروپای شرقی دست بر ندارد، نه تنها سربازان‌اش یک به یک هدف گلوله قرار خواهند گرفت، سازمان «القاعده» که از قبل سیاست‌بازی‌های محافل جهانی دیگر معلوم نیست در کدام محلة دیپلماتیک «دکان‌» باز کرده، می‌تواند برای دولت و ملت انگلستان در مرکز لندن «بمب» هم بگذارد؛ در این میان، انتخاب مسلماً با جناب آقای گوردون براون و هیئت جدیدة دولت بریتانیا خواهد بود. نمی‌باید فراموش کرد که، «سوغات» حزب‌کارگر از پیک‌نیک خونین عراق، که منجر به قتل‌عام بیش از یک میلیون انسان شده، برای ملت انگلستان یک «واقعیت» تاریخی مشخص بیش نیست: دوران آتش‌بیاری و قتل‌عام مردم بیگناه، و همزمان، بازی کردن نقش آتش‌نشان و طبیب از جان گذشته، حداقل برای این کشور دیگر سپری شده.



هیچ نظری موجود نیست: