۳/۰۹/۱۳۸۶

تعامل و تجاهل!



طی روزهای اخیر، حکومت اسلامی، حداقل در ظاهر امر، خود را همزمان در سه جبهه در حال «مبارزات» الهی نشان می‌دهد! «حکومت الله»، از یک طرف با نمایندگان و تفنگچی‌های ارتش آمریکا در عراق خود را درگیر یک مجموعه مذاکرات نمایشی کرده؛ و این مذاکرات گویا قرار است، آنطور که مقامات حکومت اسلامی در بلندگوهای الهی «ادعا» کرده‌اند، «وظایف» ارتش‌های غربی را به عنوان ارتش اشغالگر در عراق به آمریکائی‌ها «تفهیم» کند! در ضمن، طی ملاقات‌هائی میان مقامات حکومت اسلامی، پاکستان و هند، طرح ایجاد «خط لولة صلح»، بار دیگر از بایگانی‌های منطقه بیرون کشیده شده، و در پایتخت ملاها قرار است آنطور که مقامات حکومت اسلامی باز هم «ادعا» دارند، تا یک ماه دیگر جزئیات آن «نهائی» شود! و نهایت امر دفتر سومی نیز در این میان به شدت فعال شده: وزارت اطلاعات! این «دفتر» که ظاهراً وزارتخانه‌ای «خلق‌الساعه» است، بر خلاف آنچه توده‌ای‌ها مرتب تکرار می‌کنند، «طی انقلاب شکوهمند ملت ایران، به دست‌ توانای نیروهای ضدامپریالیستی و طرفداران مبارزه با سرمایه‌داری جهانی در کشور پایه‌ریزی» نشده! این «دفتر» در واقع فرزند خلف ساواک محمد‌رضاپهلوی است، در ویراست «اسلامی» آن. در عمل، زمانی که به قول توده‌ای‌ها، «انقلاب شکوهمند» به «ثمر» رسید، و یکی یکی، میوه‌های آن به دامان ملت ایران فرو می‌افتاد، حاکمیت الله به این نتیجة کاملاً منطقی دست یافت که اگر «مشروع» است، همه چیز، حتی فضله‌‌هایش هم باید «مشروع» باشد! در نتیجه، «از تعارف و مجامله کم کرد و آناً بر مبلغ افزود»! اگر 25 سال محمدرضا پهلوی «ساواک» را از چشم مردم پنهان می‌کرد، حکومت «الله» نه تنها پنهانش نکرد که یک «وزارتخانه» را رسماً به امور شکنجه، زندانی کردن فراقانونی مردم، جاسوسی در احوال مردم کوچه و بازار، و نهایت امر توطئه، آدمکشی و کثافتکاری‌های مالی و اقتصادی «اختصاص» داد، و بر اساس فرمودة روح‌الله خمینی، رئیس کل آدمکشان، یعنی وزیر «مسئول» آن هم همیشه می‌باید یک فرد «روحانی» باشد! به این می‌گویند بنیانگذاری یک «نهاد پایدار در تاریخ» یک ملت!

بله، اگر امروز از این «وزارتخانه» سخن می‌گوئیم، بهتر است پیشینة «تابناک» آنرا نیز در نظر داشته باشیم. این وزارتخانة «تابناک»، جدیداً از قبل خوش و بش‌ مقامات حکومت الهی با کلنل پوتین، و دیده‌ بوسی با تیمسارهای ارتش یانکی‌ها در بغداد، در داخل مرزها به شدت «فعال» شده، برای همة خلق‌الله، از «اوباش» گرفته تا بدحجاب و آستین‌کوتاه، و حتی اسکلت متحرکی چون هاله اسفندیاری «شاخ و شانه» می‌کشد! و در این مبارزات پیگیر با امپریالیسم آمریکا، پاسدار شریعتمداری، به عنوان مسئول روزی‌نامة کیهان اسلام و مسلمین، گرد و خاک بیشتری از دیگران به راه می‌اندازد! آنزمان که سخن از مذاکرات میان آمریکا و ملاها مطرح شد، در میان مخالفان این حکومت گروهی ترسیدند! دلیل هول و هراس این بود که، «حال دیگر دست ملا جماعت به روی ملت باز خواهد شد!» البته، خیلی‌ها هم در میان مخالفان از این «مذاکرات» نمایشی خوشحال شدند! به این صرافت افتادند که، با علنی شدن روابط حکومت «الله» با آمریکا، دیگر بیرق مبارزه با آمریکا در پایتخت ملاها از «میله پرچم» حوزة علمیه پائین کشیده خواهد شد، و حکومت در برابر افکار عمومی خلع سلاح! البته منطقاً می‌توانستیم انتظار هر دو واقعه را داشته باشیم، چرا که در امور سیاسی پیش‌بینی حوادث به صورتی صریح آنقدرها عملی نیست.

بله، در بررسی مسائل سیاسی کشور می‌باید همیشه جانب احتیاط را رعایت کرد،‌ و تمامی عناصر مهم در تجزیه و تحلیل را در کنار هم مورد بررسی قرار داد. البته همانطور که چند دهة پیش برتراند راسل فیلسوف انگلیسی عنوان کرده، حتی در برخوردهائی کاملاً «عینی»، محقق معمولاً از پیش می‌داند که چه چیز را به اثبات خواهد ‌رساند! اینهم نمونه‌ای است از تداخل «تمایلات» و خواست‌های‌ انسان با عامل تجزیه و تحلیل علمی! و متأسفانه بشر نمی‌تواند از چنین تداخلی پیشگیری کند؛ با این فرض‌ها می‌باید زندگی کرد، و همزمان به تحلیل مسائل نیز اقدام نمود. همانطور که در بالا گفتیم، هر دو گزینة مطرح شده، می‌توانست «صحت» داشته باشد؛ ولی نهایت امر می‌باید گفت که در عمل، هر دو گزینه همزمان رخ داد! ولی در اینکه بازیگران واقعی در این میان چه گروه‌هائی هستند ـ طرفداران احمدی‌نژاد یا «اصلاح‌طلبان» ـ نمی‌توان به صراحت اظهار نظر کرد.

به عبارت ساده‌تر، زمانی که یک جناح در حکومتی وحشی و منزوی، چون حکومت الله، به خوش‌وبش با مشتی اجنبی مشغول می‌شود، نهایت امر اولین عکس‌العملی که این جناح، و جناح مخالف آن از خود نشان خواهند داد، «تعرض» به مردم است! در مورد این حکومت، چنین عکس‌العملی کاملاً «طبیعی» است، و جای هیچگونه تعجبی ندارد! این حکومت بر اساس اصل سرکوب مردم شکل گرفته، و نمی‌تواند خارج از آن به موجودیت خود ادامه دهد. اینان، بر اساس طرح‌های اولیة حکومت اسلامی، می‌باید نسبت به خود در میان مردم به «نفرت» دامن بزنند، و از این راه اراذل وابسته به خود را هر چه بیشتر در سطح جامعه منزوی‌تر کرده، به تشکیلات حکومتی وابسته‌تر کنند. فقط در صورت جان دادن به این وابستگی‌ها و گسترش آن‌هاست که این «اراذل» در راه حفظ بقاء این حکومت «جانفشانی» خواهند کرد، «جانفشانی‌هائی» که به معنای حفظ موجودیت خودشان در برابر خشم مردم خواهد بود. این نفرت را همه روزه اراذل این حکومت در برخورد با مردم حس می‌کنند، و اگر فرومایگانی چون هاشمی، حداد عادل، خامنه‌ای و خاتمی خود را در گوشه و کنار از چشم مردم پنهان می‌دارند، پاسدار جماعت، نیروهای انتظامی و خصوصاً‌ ‌آنان که در همسایگی‌ها، به درست و یا به غلط، به طرفداری‌ و جانبداری از رژیم «شهرة» آفاق شده‌اند، حتی نان شب را هم می‌باید در زیر نگاه‌های خصمانة همین مردم «نوش‌جان» کنند. این است رمز بقاء این رژیم، و ضامن حفظ اتحاد میان گلة کرکسان حامی این حکومت: پایه‌ریزی «نفرت» و دامن زدن به آن!

در عمل، تضادهائی که چنین حکومت‌ها در جامعة بشری ایجاد کرده، و به آن‌ها دامن می‌زنند، فقط زمانی به مرحلة عینی و قابل رویت خود می‌رسد، که دیگر امیدی به حفظ این حکومت باقی نمی‌ماند. چنین حاکمیت‌هائی فاقد عامل «گفتمان» اجتماعی در بطن قدرت‌ سیاسی‌اند؛ اینان بخوبی می‌دانند که در صورت حضور پیوسته و پیگیر گفتمانی سیاسی و اجتماعی ـ هر نوع گفتمانی، زمانی که به صورتی منطقی و مردمی مطرح شود ـ نخستین عاملی که حذف خواهد شد، موجودیت خود اینان خواهد بود. البته همانطور که در تاریخ معاصر دیده‌ایم، بسیاری از سردمداران این نوع حکومت‌های ضدبشری، خود نیز نمی‌دانند که پای در چه منجلابی گذاشته‌اند. و همچون افسران نازی که یهودیان را در آتش می‌انداختند، اینان نیز با چشمان بسته و قلب «پر امید» به آیندة «بهتر»، دست به جنایت علیة بشر و بشریت می‌زنند. فقط آنزمان که پرده‌ها فرو می‌افتد، و سایه‌های تردید بر صورت کریه‌شان به رقص در می‌آید، می‌بینیم که عملة چنین حکومت‌هائی چگونه با چشمانی ملتمس از مردم خشمگین تقاضای «بخشش» و «عطوفت» دارند!

سیر تحولات به صراحت نشان می‌دهد که، آنچه امروز تحت عنوان «سناریوی» مذاکره با آمریکا روی میز سرفرماندهی ناتو در بغداد قرار گرفته، از ماه‌ها پیش در دستور کار حکومت اسلامی بوده. از روزی که احمدی‌نژاد پای به میدان «مبارزات» انتخاباتی گذاشت، کاملاً‌ معلوم بود که این «تحفة» نطنز و وصلة ناجور، بی‌دلیل به میدان «انتخابات» نیامده. و فرار همزمان گروهی از «نویسندگان»، «حقوقدانان» و «هنرمندان» حکومت «الله» به خارج از کشور، و پناه گرفتن اینان زیر پرچم سرداراکبر در تبعید، نشان داد که در کشور بلازده‌مان، محافلی در بطن حکومت روزهای سختی را انتظار می‌کشند. احمدی‌نژاد نخست با گزینة «جنگ» پای به میدان گذاشت، و حتی قصد پاک کردن اسرائیل از نقشة جهانی را رسماً، زیر نظر مستشاران آمریکائی مطرح نمود. این سیاست به صراحت می‌توانست زمینة تداوم حاکمیت این حیوانات را فراهم آورده، ارتش آمریکا را نیز تا سواحل دریای خزر همراهی کند! ولی از آنجا که مسکو با لگدی به تهیگاه «سردار حزب‌الله» به او حالی کرد که، «مسجد جای گوزیدن نیست»، موضع «حکومت مردمی» آناً تغییر کرد، و کار اینان به بده بستان و خوش و بش با هند ـ شریک استراتژیک روسیه ـ و کشور پاکستان کشید! ولی ارتباطات سیاسی هیچگاه نمی‌تواند خارج از روابط نظامی معنا دهد؛ شاهدیم که به دلیل سقوط اعتبار آمریکا، احمدی‌نژاد که از روز نخست با صلاحدید ارتش آمریکا در ایران به قدرت رسیده بود، مجبور شد که هر چه بیشتر به مسکو نزدیک شود. و از دیرباز می‌دانیم که در مورد یک کشور کوچک و یک نظام مفلوک و بی‌پایه، نزدیک شدن به یک قدرت، فقط به معنای نزدیک شدن به قدرت متخالف آن خواهد بود.

امروز همین حکومت، دست اندرکار مذاکره با ارتشی شده، که قاعدتاً، بر اساس شعارهای مردمفریبانه‌ای که طی این سه دهه به خورد جماعت حزب‌الله داده بود، می‌بایست با آن در حال جنگ باشد! ولی همزمان، همین حکومت ادعای شرکت در طرح‌هائی به همراه هند و پاکستان دارد، طرح‌هائی که آمریکا صریحاً در مخالفت با آن‌ها در سطح جهانی موضع‌گیری کرده: طرح «خط لولة صلح»! اما برای نخستین بار شاهدیم، آدمکی که خود را «مدیر کل ضد جاسوسی وزارت اطلاعات» در حکومت اسلامی معرفی می‌کند، در برابر خبرنگاران از مبارزات ضداطلاعاتی در استان‌های غربی هم خبر می‌دهد! و از قضای روزگار، استان‌های غربی همانجائی است که به دلیل حضور فراگیر نیروهای ارتش آمریکا، ارتش ترکیه ـ که شاخه‌ای از ارتش آمریکاست ـ و مخالفان مسلح حکومت اسلامی که تحت عناوین «کردهای استقلال طلب»، کومله، مجاهد و ... فعال هستند، از نخستین روزهای به قدرت رسیدن عملة حوزه و بازار از محدودة اقتدار حکومت «الله» خارج بوده. این سئوال پیش می‌آید که اینک چه حادثه‌ای اتفاق افتاده، که پس از 28 سال، این حکومت به فکر اعمال «اقتدار» خود بر مناطق غربی کشور است؟! مسلماً سفر اخیر مقامات امنیتی به مسکو، سفری که روزهای متمادی به طول انجامید، در این تغییر موضع نقش مهمی بازی می‌کند، ولی مسکو اگر برای خفه‌کردن قدرت‌نمائی‌های ارتش آمریکا از امثال «ذوالقدرها» حمایت به عمل آورد، این حمایت‌ها کاملاً مقطعی خواهد بود؛ افرادی از قماش وی، به صراحت نوکران و پادوهای آمریکائی‌ها هستند! پس این «تضاد» کلی را در ارتباط با مسائل منطقه چگونه می‌باید پاسخ داد؟

جواب بسیار روشن است؛ نخست اینکه، آمریکا دیگر از نوکران‌اش در ایران نمی‌تواند حمایت کند، و روابط اینان با یکدیگر بر اساس بده‌بستان‌های مستقیم «نظامی ـ امنیتی» علنی شده! دوم اینکه، مهره‌های سوختة آمریکا، که ظاهراً همگی خارج از این دولت «قرار» گرفته‌اند ـ رفسنجانی، خاتمی، گلة اصلاح‌طلبان، و ... ـ از طریق جان دادن به بحران‌های اجتماعی،‌ سعی می‌کنند که شرایط را به فروپاشی بکشانند! شاید که از این راه بتوانند جان سالم به در برند. از طرف دیگر، دولت احمدی‌نژاد خود رأساً دچار بحران است، چرا که این ساختار نیز مستقیماً زیر نظر آمریکا قرار دارد، و نمی‌تواند از تضعیف موضع واشنگتن در منطقه خرسند باشد! در نتیجه، این حکومت نیز سعی دارد با برخورد به اصطلاح «شدید» با مهره‌های سوختة آمریکا در کشور، به نقش فرضی و ضدآمریکائی خود امتدادی امنیتی نیز بدهد! و تنها دلیل بازداشت‌های نمایشی عوامل و رابط‌های آمریکا، که به تأئید هم اینان، طی سالیان دراز، مرتباً به ایران سفر می‌کرده‌اند، امتداد دادن به همین نقش «مسخره» و «مضحکی» است که حکومت اسلامی سالیان دراز در انظار عمومی ایفا کرده. و نهایت امر، در مرحلة سوم، می‌باید انتظار قدرت‌نمائی‌های امنیتی وسیع‌تری از طرف این دولت را نیز داشت، اینبار جهت حفظ امنیت مرزهای روسیه و کشورهای مشترک‌المنافع، چرا که «حزب‌الله» مجبور شده اینک در مقام نوکر روسیه نقش آفرینی کند.

به صراحت می‌بینیم که، حکومت اسلامی تلاش دارد، با عجلة فراوان «آرد خود بیخته، غربیل خود آویخته»، از صحنة مراودات سیاسی منطقه جان سالم به در برد، تنها تحلیل ممکن این است که: شرایط برای این حکومت به هیچ روی مساعد نیست! و می‌بینیم که اراذلی چون «عباس عبدی» که از نوچه‌های قمه‌کشان بازار و حوزه‌اند، در وبلاگ‌هایشان چگونه سخن از «تعامل» با دولت به میان می‌آورند. در وابستگی امثال عبدی به محافل آمریکائی نمی‌باید تردیدی داشت، اگر اینان به فکر «تعامل» با دولت‌ افتاده‌اند، فقط یک نتیجه‌گیری می‌توان کرد: مرگ خود را به چشم دیده‌اند! اینان نمی‌خواهند قبول کنند که این دولت در موضع فعلی، و علیرغم خوش‌رقصی‌های بغدادی‌اش برای آمریکا‌ئی‌ها، نمی‌تواند برای عبدی‌ و امثال عبدی پایگاهی فراهم آورد، چرا که دولت به دلیل بن‌بست‌های دیپلماتیک به دامان روسیه افتاده، و نهایت امر خود نیز سرانجامی بهتر از عبدی‌ها نخواهد داشت! می‌باید اذعان کنیم که، امروز دیگر «معجزات» دانشجویان خط امام خریداری ندارد!





هیچ نظری موجود نیست: