۲/۰۸/۱۳۸۶

ترکیه و میراث تاریخی!


وضعیت نظام حاکم بر ترکیه، و نقش ارتش این کشور در شکل‌گیری این حاکمیت در حال جابجائی است. می‌توان به صراحت عنوان کرد که ارتش ترکیه که تاکنون در برابر تمامی سیاست‌های «اسلام‌پناهی» آمریکائی‌ها «سکوت» اختیار کرده بود، با ضعیف‌تر شدن مواضع آمریکا در منطقه، و رها شدن دولت ترکیه در چنگال‌ سیاست‌هائی که سران ارتش می‌توانند «غیرقابل» پیش‌بینی تحلیل کنند، دیگر دلیلی بر حفظ این «سکوت» نمی‌بیند. مسئلة به قدرت رساندن «اسلام‌گرایان» در کشور ترکیه و حمایت از آنان به وسیلة آمریکا دیگر در مسائل استراتژیک منطقه، مطلبی سری و پنهانی نیست. دولت آمریکا با حمایت از اسلام‌گرایان در ترکیه در واقع با یک تیر چندین نشان می‌زند، و دلیلی نمی‌توان یافت که واشنگتن از چنین مواضع «آب‌ونان‌داری» عقب بنشیند. شاید بررسی تاریخچه‌ای سریع و شتابان از گذشتة اینکشور در شناخت مسیرهائی که در آینده طی خواهد کرد، راهگشای بحث ما شود.

اگر امروز ترکیه، کشوری مسلمان و ترک زبان است، تاریخچة بسیار کهن این مملکت برای جویندگان واقعیات تاریخی، مطالب و مسائل فراوانی در خود پنهان دارد. کشوری که امروز ترکیه می‌خوانیم، در دوران باستان، طی سده‌ها هم میراث‌خوار تمدن رومیان و یونانیان بوده، و هم در دروة اوج‌گیری مسیحیت، از مرکزیتی مذهبی برخوردار شد. «مذهبی» که بعدها، تحت تسلط ترکان آسیای مرکزی از دست داد، ولی ریشه‌هایش در منطقه، همان شد که در دست ملت‌های «اسلاو» بعدها «ارتودوکسی» لقب گرفت. ترکیه، تحت تسلط غلام‌زادگان ترک نسب آسیای مرکزی، بعدها به جرگة ملت‌هائی پیوست که تازیانة حملات ترکان آسیای مرکزی تا ابد تاریخچه‌اشان را دیگرگون کرد. ایرانیان نیز از جمله همین ملت‌هایند، و از سقوط سامانیان، تا ظهور میرپنج، زبان رایج در «دربار» کشور «ممالک محروسة ایران»، و زبان پادشاهان ایران زمین، تقریباً همیشه زبان ترکی بوده.

ولی کشور ترکیه تاریخ خود را «دیگرگون» زیست و عناصر آنرا به صورتی کاملاً ‌متفاوت با ما ایرانیان در بطن سرزمین خود «هضم» کرد. اگر ما ایرانیان از هر آنچه در تاریخ بر سرمان نازل شد، نمادینة بختکی از سرنوشتی نامیمون ساختیم؛ اگر اسلام را اسارت ملتی «آریائی‌تبار» دیدیم، به دست عرب سوسمارخوار؛ اگر ترک‌زبانی و ترک‌مسلکی را نتیجة غارت‌ها و کشتارهای چنگیز و هلاکو دیدیم، و در عمق روابط کهن خود، بیرق زبان پارسی از نو بر افراشتیم؛ اگر در برخورد با مغرب زمین، از زمان اسکندر مقدونی، آنچه از غرب آمد، «زشت» و «نکوهیده» خواندیم و در عمق فرهنگ «آریائی ـ هندی» خود، شیعی‌گری و تقیة هزاره‌ها را جان دادیم، و امروز به این مرحله از موجودیت تاریخی خود رسیدیم، که به قول هدایت، «رسیدیم که رسیدیم»! ساکنان سرزمینی که از دیرباز فلات آناتولی می‌خواندند، با تاریخ خود به نحو دیگری برخورد کردند.

از آنزمان که دوران «باشکوه» اعراب بنی‌امیه، دورانی که اسلام درباری در همة جبهه‌ها تا قلب اسپانیا، اروپای مسیحی را عقب می‌نشاند، رو به زوال گذاشت، و از آنزمان که دیگر بنی‌عباسیان عملاً مرکزیت خود را از دست می‌دادند، امپراتوران ترک در قسطنطنیه مهم‌ترین پایگاه‌ مسلمانان جهان در تعرض با جهان مسیحیت را بنیان نهادند. و ارتش‌ترک‌، بارها تا دروازه‌های شهر وین پیش تاخته، تمامی آنچه امروز اروپای شرقی می‌خوانیم، طی دورانی بس طولانی قسمتی از متصرفات «مسیحی‌مسلک» امپراتوری عثمانی شد. در واقع کشور ترکیة امروز، از امپراتوری رم باستان سیاست و جهانداری آموخت، از مسیحیت، معنویت فرا گرفت، ترکان آسیای مرکزی را نمونه‌های ترک‌تازی و جنگاوری خود کرد، و از اسلام نظریه‌ای ساخت که تا دوره‌هائی طولانی «جهانگیر» باقی ماند. و اینهمه را در عمل به منصة ظهور رساند، نه در نظریه‌بافی!

در واقع، هر آنچه ما ایرانیان «زشت» و «نکوهیده» خواندیم، و در آن جز سرافکندگی و شرمساری ندیدیم، ساکنان این فلات بلند، دستمایة سربلندی‌ها، افتخارات و جهانگشائی‌ها کردند. اینجاست که برخی اوقات به آنچه «روح» تاریخ ملل می‌خوانند می‌باید اعتقاد پیدا کرد. و طی قرن معاصر، آنزمان که در این منطقه «غرب» حاکم شد، و دیگران همگان محکوم، ساکنان این سرزمین تلاش کردند از «غربی‌گرائی‌ها»‌ نیز دستمایه‌ای جهت حفظ نوعی موجودیت و آرامش نظامی و امنیتی نسبی برای خود بسازند؛ تعلق ارتش ترکیه به سازمان آتلانتیک شمالی، طی 60 سال، بارها کودتای نظامیان را به بار آورد، ولی همزمان از سرنگونی‌ها و بحران‌های خونین که نتیجة جابجائی حاکمیت‌هاست، در این کشور جلوگیری کرد. و امروز همین ارتش است که در برابر شرایط نوین منطقه قرار می‌گیرد!

آمریکائی‌ها، در شرایط نوینی که در منطقه پیش آمد، انتظاراتی از ترکیه داشتند که هیچگاه نتوانست برآورده شود. این کشور نه تنها در جنگ عراق شرکت فعال و رسمی ندارد، که در هنگام حملة آمریکا به عراق، ارتش ترکیه علیرغم وابستگی ساختاری کامل به پنتاگون، از همکاری علنی و رسمی جهت انتقالات نیرو به درون کشور عراق نیز «خودداری‌» کرد. این عکس‌العمل آنچنان تأثیر سیاسی بزرگی بر جای گذاشت که نوآم چامسکی در مقاله‌ای بلند، «دمکراسی» ترکیه را درسی بزرگ برای دمکراسی‌های اروپائی خواند! ولی واقعیت‌ها را نه در چنین آئینه‌ای «خوش‌آیند» و «هنجارمند»، که در روابط پیچیده‌ای می‌باید جست که ترکیه را پس از فروپاشی اتحاد شوروی به مسائل منطقه مرتبط می‌کند. در واقع، با پایان گرفتن جنگ سرد، نقش اساسی کشور ترکیه، به عنوان نخستین نیروی پیاده‌نظام پیمان آتلانتیک شمالی کاملاً از میان می‌رود، و شاهدیم که با اوج‌گیری اسلام‌گرائی در سیاست‌های روزمرة این کشور، دولت آمریکا تلاش می‌کند تا «اسلامی‌ترک» را به دنیای مسلمانان جهان معرفی کند. این همان اسلامی است که امروز، پس از سال‌ها قدرت‌نمائی در بطن دولت، قصد دست گذاشتن بر یکی از مقام‌های «کلیدی»‌ و نمادین حاکمیت ترکیه، مقام «ریاست جمهوری» را دارد؛ مقامی که تکیه بر پیشینة کمال‌آتاتورک می‌زند.

ترک‌ها، کمال آتاتورک را دست‌نشاندة غرب نمی‌بینند، آتاتورک برای جوانان ترک رضامیرپنج کودتاچی نیست. و برای بسیاری از اینان، مصطفی‌کمال نه یک نظامی فاسد و وابسته به غرب که بنیانگذاری واقعی بوده. این «تفاوت» عمده در جهان‌بینی را نیز، می‌باید در عمل، در بطن همان برخوردهای تاریخی متفاوت دو ملت بررسی کنیم. ترکیه در آئینة این نوع برخورد تاریخی همواره سعی کرده، از مجرای «آتاتورکیسم» خود را به اروپائی برساند که در آغاز شکل‌گیری امپراتوری عثمانی از دست داده. ترکیه در آتاتورک همان می‌بیند که فرانسه در دوگل می‌دید؛ هر چند که نه این و نه آن، هیچکدام با واقعیات سیاسی این شخصیت‌ها هماهنگی اساسی ندارد. نمی‌باید فراموش کرد که، این شخصیت‌ها نیستند که ملت‌ها را می‌سازند، این ملت‌ها هستند که شخصیت‌ها را بر اساس نیازهای واقعی، تاریخی و درونی خود شکل‌ می‌دهند.

ترکیه در مقام یکی از پیچیده‌ترین و کهن‌ترین کشورهای جهان، با پیشینه‌ای بسیار غنی از تاریخی که از دورة باستان تا به امروز امتداد یافته، اینک در برابر یک سئوال قرار گرفته: «جایگاه واقعی ترکیه در شرایط امروز جهان کجاست؟» مسلماً‌ آنان که بازگشت به شرایط گذشته را پیش می‌کشند، فقط خود را می‌فریبند! گذشته‌ها در مورد ترکیه، دیگر واقعاً گذشته! این کشور می‌باید از یک سو رابطة مستقیم و غیرقابل تعلیق خود را با روسیه از نو بنیان گذارد، رابطه‌ای که در آن جنگ سرد دیگر نقشی نخواهد داشت، عملی که آمریکائی را مسلماً خوش نخواهد آمد؛ و از سوی دیگر ترکیه می‌باید رابطة خود را با ملل دیگر منطقه به تعادل برساند، چرا که آمریکا در حال خروج از منطقه است، و نقش ارتش ترکیه و وابستگی‌های آن به سازمان آتلانتیک شمالی، دیگر جهت حفظ موقعیت استراتژیک این کشور ـ که بسیار اساسی و حساس است ـ کفایت نخواهد کرد.

ترکیه نیازمند روابطی منطقه‌ای است، ولی به چه قیمت؟ به قیمت فروپاشی آنچه «لائیسیتة ترک» خطاب می‌کنند، و وجه‌تمایز حاکمیت این کشور با همسایگان شرقی و جنوبی‌اش شده؟ این کشور تا کجا می‌تواند به قول‌و‌قرارهائی مبنی بر ورود آتی به بازار مشترک اروپا حساب کند؟ و در شرایطی که ناتو دیگر ترکیه را به دست فراموشی می‌سپارد، نقش ارتش در ساختارهای سیاسی اینکشور، تا کجا می‌تواند از گزند سیاست‌های منطقه‌ای محفوظ بماند؟ در واقع، بحران سیاسی امروز در ترکیه، تلاشی است از سوی ساختارهای سیاسی اینکشور جهت یافتن جواب‌هائی برای چنین سئوالاتی! سئوالاتی که اگر بی‌جواب بماند، هر یک قادر است تعادل نیروهای داخلی را از میان برداشته، جزیرة ثبات «پیمان‌ آتلانتیک شمالی» را دستخوش طوفان‌هائی سهمگین کند.




هیچ نظری موجود نیست: