۲/۰۶/۱۳۸۶

این نوع ممالک ...


در تاریخ بشر، ملت‌های متعددی با استعمار غرب جنگیده‌اند؛ از قبایل آفریقای سیاه، تا دهکده‌های دوردست در سرزمین ویتنام و چین؛ از جمازه سواران جهان عرب، تا قایق‌نشینان هندوچین، همة ملت‌های تحت ستم، در مقطعی از تاریخ خود، در این جنگ شرکت کردند؛ ولی فقط تعداد انگشت‌شماری از آنان استعمار را آنچنان که باید و شاید به عقب نشاندند، و سیر تحولات تاریخی خود را به صورتی پایدار و مستمر از جهان استعمار جدا کردند. ولی دستیابی به این مهم هر روز مشکل‌تر شده، چرا که استعمار غرب پیوسته «فرهیخته‌تر» می‌شود، و جوامع عقب‌مانده پیوسته «شیفته‌تر»! شاهدیم که جوانان، در جوامع سرکوب شده، در ساختار تبلیغاتی استعماری، هر روز نقشی مهم‌تر از دیروز به خود اختصاص داده‌اند: پایگاه‌ «شیفتگی‌ها‌»! این جوانان یا آیندة خود را در سرزمین یانکی‌ها در رویاها می‌بینند، یا با فروریختن در پای اسطوره‌ها و خرافه‌های قرون و اعصار، در داخل خاک کشور خود زمینه‌ساز حاکمیت‌هائی فاشیستی و بی‌ریشه می‌شوند، و در پای همان مجسمه‌هائی جان می‌دهند و جان هم‌میهن خود می‌گیرند، که استعمار از باورهای‌شان بر پا کرده! در هر حال، «شیفتگی‌ها» یا نتیجة عدم شناخت است، و یا بازتاب «نبود» شناخت کامل از سازوکارها؛ این «شیفتگی‌ها» چه در مسیر مبارزه با غرب «سازماندهی» شود، چه در جهت دستیابی به «نعمات» غرب، یک نتیجة ملموس بیشتر نخواهد داشت: «گرفتار» باقی ماندن در چنگال غرب! و قرن‌هاست که استعمار همین را می‌جوید!

ما ملت‌های جهان سوم فراگرفته‌ایم که شیفتة «شیفتگی‌های‌مان» باقی بمانیم، آنرا «ارزش» بخوانیم یا فرهنگ، دین بنامیم یا اعتقاد، آنقدرها تفاوت ندارد: فرد «شیفته» کور است و واقعیات را نخواهد دید؛ چشم عقل‌ او به دست «احساسات» کور خواهد شد، احساساتی که خود والا می‌شمارد، ‌ هر چند که دیگری، با تکیه بر دیگر احساسات، همان را نکوهش‌کند! ولی آنچه «سیاست‌ها» را می‌سازد و بر جوامع جهان حاکم می‌کند، نه «شیفتگی»‌ است، و نه «احساسات»! امروز شاهدیم که همان ایالات متحد که بعضی عراقی‌ها پیشتر شاید در خواب، رویای بهره‌مند شدن از مواهب‌اش را داشتند، در برابر چشمان میلیون‌ها انسان، شهروند عراقی را چگونه تکه تکه می‌کند، می‌بینیم که چگونه، تحت عنوان برقراری دمکراسی، زندانی افغان را در جعبه‌هائی آهنین، محبوس می‌کنند تا گروه‌گروه در گرمای سوزان آفتاب، بی‌آب و غذا از گرسنگی و تشنگی جان دهند. مرگی که دمکراسی‌باورها، بر این انسان‌ها روا می‌دارند، آیا همان نیست که مردمان این سرزمین، بر هم‌میهنان‌شان در هر مقطعی تحمیل ‌کرده‌اند؟

ماه‌ها پیش مطلبی در مورد زهرا کاظمی نوشتم، و به یکی از روزی‌نامه‌های مدعی «استقلال، آزادی، ...» فرستادم؛ مطلبی که فراموش شد. ولی از آنجا که، مرگ هولناکی که «ارباب شکنجه»، همان‌ها که «اعتقاد» چشمان‌شان را بر انسانیت‌ها می‌بندد، بر زهرا کاظمی روا داشتند، نه حق او بود، و نه حق هیچ انسان دیگری، باز هم می‌نویسم. باز هم، همانطور که در آن مطلب آوردم، بازگو می‌کنم که ما ایرانیان در چشمان اجنبی، همانقدر از ارج و قرب برخوردار خواهیم بود که خود، در بطن جامعة خود از آن بهره‌مندیم. اگر ایرانی در کشور خود از حقوق شهروندی بی‌نصیب است، با گرفتن یک کارت اقامت و یا تابعیت کشور خارجی نمی‌تواند آنچه را در کشور خود ندارد، در خارج از مرزها به دست آورد. این یک واقعیت است، و نمی‌توان آن را انکار کرد. کشور کانادا،‌ امروز با فرستادن سفیر جدید خود به تهران پیامی به ملت ایران داشت؛ پیامی بسیار موهن، هر چند که گوش شنوائی نمی‌بینیم. ولی این یک واقعیت است که اگر افغان برای هموطن خود ارزش و اهمیت قائل می‌بود، یانکی جماعت نمی‌توانست آنان را دسته دسته بار کرده، در گوانتانامو در زیر شکنجه زجرکش کند. اگر عراقی حقوق هموطن خود را محترم می‌شمرد، شاید یانکی‌های آدمکش اصولاً فکر و خیال «حمله»‌ به عراق را هم از مخیله‌اشان بیرون می‌راندند.

اینهمه، چرا امروز در این وبلاگ آمده؟ سئوال جالبی است! می‌دانیم که چند روزی است «سازمانک‌های» حقوق‌بشری، همان‌ها که در موسم ویژه‌ای جهت حفظ حقوق بشر «جیغ‌وویغ» به راه می‌اندازند، تا حق و حقوق خود را کامل و تمام دریافت دارند، سخن از برخورد «غیرانسانی» با زندانیان در عراق و افغانستان به میان آورده‌اند. بله، همانطور که می‌دانیم و می‌بینیم، «بعضی‌ها» آنموقع که باید و شاید، بعضی‌ چیزها به یادشان می‌آید! مسلم است که برخورد با زندانی در یک کشور اشغال‌شده خارج از موازین «قانونی» ‌صورت خواهد پذیرفت؛ چرا که این کشورها خود خارج از همین موازین قوانین بین‌الملل از روز نخست «اشغال» شده‌اند! این سازمان‌های رنگارنگ، از یک ارتش وحشی و اشغالگر چه انتظاری دارند؟ اگر جرج بوش که همان مجسمة حماقت یانکی‌جماعت است، سخن از اشغال عراق برای به ارزش گذاشتن دمکراسی به میان می‌آورد، آیا «دنبالک‌هایش» که در سازمان‌های حقوق بشری پست و مقام و نان و آب برای خود درست کرده‌اند، مقصودشان از حفظ حقوق انسان‌ها در عراق و افغانستان، همان به ارزش گذاشتن ادعاهای یک آدمکش جنایتکار نیست که جهانی را به کمک مشتی محافل سرمایه‌سالاری به خاک و خون می‌کشد؟

این سازمان‌ها دست‌هایشان به همان اندازه به خون انسان‌ها آغشته است که ارتش اشغالگر آمریکا! ولی در این میان یک تفاوت عمده وجود دارد، این سازمان‌ها در عمل تبدیل به «مکمل‌های» ارتش‌ها و نظام‌های فاشیستی وابسته به غربی‌ها هم شده‌اند. چند روز پیش در روزی‌نامة نیویورک تایمز، مطلبی در مورد بدرفتاری با زندانیان عراقی در زندان‌ها به چاپ رسیده بود. مطلبی آنقدر تکاندهنده که ترجمة جملاتش را نیمه تمام رها کردم. بله، در این روزی‌نامه صریحاً‌ عنوان شده که شکنجه‌های هولناکی که بر زندانیان عراقی اعمال می‌شود «غیرقانونی» است، از اینرو ارتش آمریکا برای اعمال این شکنجه‌ها از کارمندان عراقی و محلی استفاده می‌کند!‌ این همان است که پیشتر گفتیم، در واقع آمریکائی امروز در عراق همان کاری را می‌کند که پیشتر به دست صدام حسین می‌کرد! حمایت از مشتی عراقی، برای سرکوب عراقی، برای چپاول عراقی و برای شکنجة عراقی! چرا که عراقی برای هم‌میهن خود «ارزش» و «قربی» قائل نیست. آنزمان که در میانشان بمب می‌گذارد، و آنزمان که جزئی از ارتش دمکراسی‌پرور آمریکا شده، و با «اعتقاد» به حفظ اصول دمکراسی هموطن خود را شکنجه می‌کند، در هیچ «مقامی» برای هموطن خود ارزش قائل نیست!

از قضای روزگار، از آنجا که کانادائی جماعت عقب افتادن از کاروان «تمدن» آمریکائی را تاب نمی‌آورد، امروز شاهدیم که، به عنوان «دنبالیچة» نیویورک تایمز، در روزی‌نامة «گلوب‌اندمیل» که اتفاقاً زهرا کاظمی مرحوم هم خبرنگاری آنرا می‌کرد، مطلبی در مورد «بدرفتاری» با زندانیانی به میان آمده که، ارتش کانادا آنان را به مقامات افغان تحویل می‌دهد. روزی‌نامة «گلوب‌اندمیل» اضافه می‌کند که، 30 زندانی که از طرف ارتش دمکراسی پرور کانادا به مقامات افغان تحویل داده شده‌اند، همگی مورد ضرب و شتم، شکنجه با کابل‌های برق، شوک الکتریکی و ... قرار گرفته‌اند! و جناب «استفن‌هارپر» نخست وزیر کانادا می‌فرمایند: «ما توافق‌نامه‌ای به امضاء رسانده‌ایم»! بله، ایشان توافق کرده‌اند که زندانی‌های افغان را تحویل مقامات دولتی افغانستان بدهند. و وزیر اطلاعات کانادا «استاکول» می‌گوید: «ما سعی داریم که به دولت افغانستان رفتار انسانی با زندانیان را گوشزد کنیم.» و بعد می‌افزایند: «چگونه بگویم، این نوع مسائل در این نوع ممالک جدید است!»

بله، آقای «استاکول»، ما هم می‌دانیم که این «نوع مسائل» در این «نوع ممالک» جدید است؛ از شما چه پنهان در همسایگی افغانستان، مشتی ملا که با کمک شما و دوستانتان سر کار آمده‌اند، از وحشی‌گری و حیوانیت چنان کرده‌اند که مسلماً هیچ افغان و عراقی به گردش نمی‌رسد. از محاکمه‌های 2 دقیقه‌ای تا تیرباران‌های دست جمعی، و از شکنجه‌های «مشکل‌گشا» تا تجاوز به عنف به دختران 12 یا 13 ساله، همه کار کرده‌اند؛ شما که خوب می‌دانید، چرا که نانش را 28 سال است خود شما می‌خورید! شما که خوب نان این وحشی‌گری‌ها را می‌خورید، و امروز هم با همان ارباب آمریکائی‌تان در افغانستان همکار و همسفره شده‌اید، می‌باید بدانید که در این «نوع ممالک» چه‌ها می‌گذرد!

بله، اینها همه درست، ولی دست ایرانی، عراقی و افغانی هم در این میان در کار است. و تا زمانی که شرایط «اضطراری» و «ویژه» بر فضای مملکت حاکم می‌کنیم، مردم را عملاً ‌ از حق و حقوق خود محروم خواهیم کرد. بلوا، هیاهو و آشوب همان فضائی است که جهت نابودی حقوق شهروندی، استعمار نیازمند آن است. همه می‌دانیم که آرامش، هم حاکمیت خودفروختة اسلامی را از ریشه ابتر خواهد کرد، هم زمینه‌سازان حاکمیت استعماری نوین را ناامید! ولی شاید بهتر است نامه کوتاه کنیم، و دفتر امروز ببندیم، که از قدیم گفته‌اند: «خود کرده را تدبیر نیست!»




هیچ نظری موجود نیست: