۲/۰۷/۱۳۸۶

«شرایط» و روابط!



مسافرت زیباری، وزیر امورخارجة عراق، که به موضع‌گیری‌های «ضد‌حکومت اسلامی» ایران «شهرت» بسیار دارد، به تهران موفقیت آمیز نبود! این خلاصه‌ای‌است از خبر امروز «بی‌بی‌سی» در مورد مسافرت وزیر امورخارجة دولت دست‌نشاندة آمریکا در عراق به تهران! خلاصه بگوئیم، تهران علیرغم مسافرت آقای زیباری، در گردهمائی شرم‌الشیخ که در روزهای آینده در کشور مصر، بر محور «چاره‌جوئی» در مورد مسائل عراق تشکیل خواهد شد، شرکت نخواهد کرد. صاحب‌نظران، پیشتر نیز بر این عقیده بودند که شرکت ایران در شرم‌الشیخ صورت نخواهد گرفت؛ مهم‌ترین دلیل ارائه شده این بود که، اگر دولت ملاها مجبور است به سیاست‌های روسیه نزدیک شود، دیگر حضورش در شرم‌الشیخ چه توجیهی می‌تواند داشته باشد؟ چرا که مسکو خود رأساً در این گردهمائی شرکت خواهد کرد، و موضع مهره‌های خود را، از دید منافع روسیه، بر روی صفحة شطرنج مذاکرات، در برابر آمریکا و دوستان آمریکا مشخص خواهد نمود ـ دیگر شرکت‌کنندگان این «گردهمائی»، بجز چین که موضعی «مبهم» در مورد عراق اتخاذ کرده، همگی از جمله دوستان «گرمابه و گلستان» آمریکا در حکایت خونین عراق‌اند.

ولی نمی‌باید از نظر دور داشت که حضور حکومت اسلامی در این گردهمائی می‌توانست موفقیت بسیار بزرگی جهت پیشبرد سیاست‌های استعماری آمریکا در منطقه تلقی شود. و همزمان با اعلام «عدم شرکت» حکومت اسلامی در کنفرانس شرم‌الشیخ، شاهدیم که ارتش اشغالگر آمریکا از دستگیری «عوامل» مرتبط با ایران که در قاچاق اسلحه و بمب‌گذاری‌ها گویا شرکت داشته‌اند، در شهرک‌های شیعه نشین سخن به میان می‌آورد! این در حالی است که نشانه‌های گرم‌شدن روابط میان حکومت اسلامی و واشنگتن، حداقل در اظهارات مقامات بلندپایة آمریکائی هم اخیراً کاملاً علنی شده بود! خانم رایس، وزیر امورخارجة آمریکا رسماً سخن از تجدید روابط «حسنة» 28 سال پیش میان ایران و آمریکا به میان می‌آورند!

«سخنانی» چنین دوستانه و نرم ـ اگر نگوئیم خنده‌دار و مضحک ـ از زبان دولتمداران واشنگتن، در شرایطی ابرازمی‌شود، که فشار حکومت اسلامی بر قشرهای مختلف جامعة ایران هر روز فزونی گرفته، و این برخورد دیپلماتیک فقط نشانگر این واقعیت است که آمریکا صحنه را کاملاً باخته! در بطن جامعة ایران، هر روز شاهد مخالفت‌های جدی‌تری با بنیادهای منجمد فکری دینی در میان مردم هستیم. حکومت اسلامی اگر از روز نخست تحت عنوان «دین» ـ دینی که تماماً «فرضی» است و چند و چون آن بستگی تام و تمام به منافع روزانه و «متغیر» یک حاکمیت استعماری پیدا کرده ـ بر جامعه حاکم شد؛ از همان روز نخست، تحت عنوان حمایت از همین «ساختار» بی‌شکل و بی‌‌معنا، حاکمیت را نیز با خود به بیراهه کشاند؛ مبارزه با فقر، مبارزه با استبداد، آزادی بیان، آزادی مطبوعات، مبارزه با فساد اداری و مالی‌، و ... و هزاران «شعاری» که این به اصطلاح «روحانیون»، طی یک برنامة شش ماهة رادیوئی زیر نظر «بی‌بی‌سی»، ساواک و شرکاء، به مردم ایران حقنه کرده‌ بودند، از اولین روزهای دستیابی به مسند قدرت، به وسیلة همین «اراذل» از پایه و بن به دست فراموشی سپرده شد. این واقعیات، مسائلی نیست که امروز از طرف «روشنفکران» در پستوهای دانشگاهی و در کتاب و دفتر بازگو شود، این مسائل امروز از طرف میلیون‌ها ایرانی، در کوچه و بازار و در گفتگوهای رایج روزانه، همه روزه رد و بدل می‌شود. خلاصه بگوئیم، سیاست آمریکا در مورد ایران، از روز نخست بر نوعی «چپ‌زنی» استعماری تکیه داشت، سیاستی که صحنه را به این ظاهرسازی بچگانه محدود کرده بود که، گویا آمریکا با ملاها در جنگ‌ است! از آنجا که ابراز بیانات «دوستانة» اخیر می‌تواند زمینه‌ساز فروپاشی «چپ‌زنی‌های» استعماری آمریکا شود، می‌باید شرایط را از نو مرور کرد. چرا که حمایت یک دولت استعمارگر از حکومت اسلامی، در شرایط بی‌آبروئی، سرکوبگری و نبود هر گونه مشروعیت اجتماعی، آنهم به صورتی علنی، فقط یک خودکشی سیاسی می‌تواند تلقی شود! این «حمایت‌ها» فقط به دو دلیل می‌تواند صورت گیرد.

دلیل نخست می‌تواند این باشد که، همین دولت استعمارگر، در حال زمینه‌سازی برای سقوط ملاهاست! در واقع، طی خیمه‌شب‌بازی‌هائی که به کودتای 22 بهمن انجامید، حمایت‌های همه روزة آقای کارتر از رژیم پهلوی، که از طریق رادیو «بی‌بی‌سی» پخش می‌شد، یکی از دلایلی شده بود که مردم را هر روز بیش از پیش از رژیم متنفر می‌کرد؛ تحمل یک رژیم نالایق، فاسد و علی‌الخصوص وابسته و نوکر، مسئله‌ای بود که دیگر افکار عمومی نمی‌توانست «هضم» کند. و مسلماً آمریکائی‌ها، از این مسئله آگاهی کامل داشتند!‌ خوش‌وبش‌های امروزی آمریکائی‌ها با نوکران اسلامی‌اشان در تهران، شاید در همین مسیر قرار دارد! در واقع، «ضدیت» فرضی با امپریالیسم آمریکا، طی گذشت زمان، تبدیل به تنها دلیلی شده، که مشتی «خوش‌خیال»، این حاکمیت را بر پایة آن توجیه می‌کنند. مسلم است که با از میان رفتن چنین «فلسفة وجودی‌ای» ضربه‌ای اساسی به رژیم وارد خواهد آمد. ضربه‌ای که به این سادگی‌ها نمی‌توان در روابط داخلی آنرا خنثی‌ کرد.

ولی در نظر گرفتن «شق نخست» این مشکل را در پی‌خواهد آورد که آمریکا می‌باید همچون نخستین سال‌های اشغال افغانستان از جانب شوروی سابق، از موضع قدرت سخن گوید! ولی نیک می‌دانیم که چنین نیست!‌ آمریکا با در نظر گرفتن مشکلات عراق، به هیچ عنوان نمی‌تواند از موضع قدرت در منطقه سخن بگوید. و در صورت فروپاشاندن حکومت اسلامی، گزینه‌ای از جانب آمریکا به منطقه تحمیل نخواهد شد؛ در صورت چنین فروپاشی‌ای، این گزینه بیشتر تحت تأثیر قدرت‌های منطقه، و «ضعف‌های» منطقه‌ای آمریکا شکل خواهد گرفت، تا زیر نظر پنتاگون!

دومین دلیلی که می‌توان برای برخوردهای «دوستانة» آمریکا با حکومت اسلامی پیدا کرد، دلیلی که به نظر از پایه‌هائی اساسی‌تر و نزدیک‌تر به واقعیات برخوردار است، این است که آمریکا با تمام تلاشی که جهت ساختن یک «اوپوزیسیون» دست‌ساز اسلامی طی سال‌های گذشته صورت داد ـ از نخستین روزهای حکومت «محمد خاتمی» تا به امروز ـ نتوانست چنین «اوپوزیسیونی» را سازماندهی کند. برای چنین شکستی دلایلی بسیار متعدد می‌توان ارائه داد! ولی شاید مهم‌ترین آن‌ها، همان «عدم اعتماد» کلی ملت ایران، به هر گونه جنبش «سیاسی» و یا‌« مذهبی» است که مبلغ نزدیک شدن به آمریکا باشد. ایرانیان در این زمینه به دو دسته تقسیم شده‌اند، ولی چه طرفداران و چه مخالفان حکومت اسلامی، مخالفت با آمریکا را در «برنهاده‌های» نظری خود منظور کرده‌اند؛ در هر حال تعداد طرفداران آمریکا در ایران عملاً انگشت‌شمار است، و این را آمریکائی‌ها نیز طی سال‌های اخیر بخوبی دریافته‌اند. از طرف دیگر، مخالفان این رژیم، حکومت اسلامی را «دست ساز» آمریکائی‌ها می‌دانند، و بخوبی آگاه‌اند که تنها ابزاری که ملت خواهد توانست نهایت امر، با توسل به آن، آمریکا را از کشور ایران بیرون راند، همگام کردن تاریخچة این رژیم ننگین ـ این مذهب مردم‌فریب ـ با منافع آمریکائی‌ها از نخستین روزهای 22 بهمن خواهد بود. در نتیجه، نسخه‌های مردم‌فریبی «محمد خاتمی» که بر اساس آن‌ها، از آمریکا و رژیم ددمنش اسلامی در تهران، دو «فرشتة معصوم عشق و دلباختگی» می‌ساختند، هم برای مخالفان این رژیم، و هم در خیمة طرفداران ولایت فقیه، غیر قابل قبول بود! از طرف دیگر، برای ملتی که داغ 28 سال سرکوب آخوندها را بر پیکر خود دارد، تصویر «فرشته» ساختن از «دیو»، مضحک و خنده‌دار است!

با در نظر گرفتن آنچه در بالا آمد، و با تکیه بر موضع فوق‌العاده ضعیف دولت بوش، چه در داخل کشور و چه در عراق و منطقه، خوش‌وبش‌های استعماری آمریکا با رژیم ملاها در تهران فقط می‌تواند به این معنا باشد که آمریکا با زبان بی‌زبانی می‌گوید: «متأسفانه، گزینة دیگری نداریم! بیائید دست در دست هم بگذاریم، هم شما عراق را برای ما «حفظ »کنید، و هم ما شما را بر اریکة قدرت مستحکم‌!» بله، اینجاست که مسئله جدی می‌شود، چرا که دولت‌های روسیه، هند و چین، به دلیل وابستگی‌های مستقیم‌تر به منطقة خاورمیانه ـ این وابستگی‌ها از نوع آمریکائی عمیق‌تر است، و محتوائی ژئوپولیتیک دارد ـ نمی‌توانند مهره‌های شطرنج دیپلماتیک منطقه را در چنین آرایشی مورد قبول قرار دهند. برای اینان، شکست آمریکا در عراق، به معنای خروج آمریکا و طرفداران «پنهان و نهان» این حکومت از کشور ایران است؛ به همین دلیل است که کار آمریکا در عراق اینهمه «دشوار» شده! چرا که، اگر آمریکا در عراق بماند، دیر یا زود، به هر بهانه‌ای که شده، پای به منطقة جنوبی دریای خزر خواهد گذاشت، و مشکلات عمده‌ای در زمینة مسائل نفتی خزر به وجود خواهد آورد. و این همان صورتبندی‌ای است که نه روسیه می‌تواند اجازة تحقق آنرا بدهد، و نه چین و هند مورد تأئید و حمایت قرار خواهند داد.

آمریکا امروز هر چه بیشتر موضع جهانی خود را از دست می‌دهد، و می‌رود که با عقب‌نشینی‌هائی استراتژیک، هر چه بیشتر محدودة فعالیت‌های ژئوپولیتیک خود را به آمریکای جنوبی، اقیانوسیه و اروپای غربی محدود کند ـ حاکمیتی که خود، در راستای رشد اقتصادی چین و هند، از نوع تاریخی آن به مراتب ضعیف‌تر خواهد بود. ولی تا آنجا که به خاورمیانه مربوط می‌شود، صریحاً بگوئیم، با در نظر گرفتن مسائل و مشکلات عدیدة آمریکا، این منطقه لقمه‌ای است که هر روز برای این کشور «غیرقابل» هضم‌تر خواهد شد. در اینکه چه پدیده‌هائی می‌توانند، نهایت امر جایگزین تکیه‌گاه‌های استراتژیک آمریکا در منطقة خاورمیانه و خاورنزدیک شوند، جای بحث و گفتگو باقی است. ولی پرونده‌های حکومت اسلامی و امثال این حکومت ـ عربستان سعودی، پاکستان، و ... ـ اولین دفاتر دیپلماتیکی‌اند که دچار «تحول» خواهند شد؛ نقشه‌های ژئوپولیتیک در حال تغییراتی کاملاً اساسی و پایه‌ای‌اند، هیچ تردیدی نمی‌توان داشت.




هیچ نظری موجود نیست: