
با آغاز فصل گرما در تهران و شهرهای بزرگ کشور، باز هم شاهد موضعگیریهای «اصولی» دولت قدرقدرت «مهرورزی»، در مورد مسئلة حجاب هستیم. امروز از آغاز غائلة خونین 22 بهمن، و کودتای ننگین ساواک و ارتش پهلوی، جهت به قدرت رسانیدن «حاکمیتی» که بعدها نام «حکومت اسلامی» برخود گذاشت، 28 سال میگذرد. و هنوز، ملت ایران و جامعة زنان کشور در گیر مسئلهای به نام «حجاب اسلامی» و «اخلاقیات اسلامی» باقی ماندهاند! بیپرده بگوئیم، این «حجاب» و این «اخلاقیات»، اگر همانطور که حکومت اسلامی ادعا دارد، خواست عمومی میبود، پس از گذشت چندین سال، از تقبلی عمومی نیز برخوردار شده بود. دیدیم که چنین نشد، و با توجه به مسیر تحولات کشور به صراحت بگوئیم، هرگز چنین نخواهد شد! «حجاب» اسلامی امروز عملاً تبدیل به یک ترفند سیاسی شده، پدیدهای مسخره و مضحک است، و فقط نشاندهندة مواضع مردمفریبانه، و نمایشی حاکمیتی است که بر مشروعیتهائی پای میفشارد که دیگر در واقع، وجود خارجی ندارد. مشروعیتهائی که نمیتواند در چارچوب چنین روندهائی، ثمرهای هر چند کوچک و محسوس در راه حفظ بقاء این حکومت به ارمغان آورد. و به صراحت میگوئیم، قرار دادن دائم و پیوستة یک حاکمیت در تقابل با افکار عمومی، و تزریق «پیشداوریهائی» که توجیهات نهائی خود را فقط در بطن «هیاهو سالاری»، «دروغبافی» و «غائلهپروری» جستجو میکنند، در تاریخ بشریت بارها تجربه شده؛ نتیجة این برخورد همیشه همان است که بوده، انزوای هر چه بیشتر حاکمیت!
«حجاب اسلامی»، حداقل در تاریخ ملت ایران، در قالب یک نظریة حکومتی فاقد هرگونه «اصالت» و پیشینة تاریخی است! روابط اجتماعی، پیش از قرن معاصر به صور دیگری در جامعة ایران به بحث گذاشته میشد؛ و جوامعی که بتوان از آنان تحت عنوان «جوامع شهری» نام برد، عملاً پس از سقوط صفویه ـ در دورة صفویه نیز به چند نمونه محدود میشدند ـ در سرزمین ایران «نایاب» بودند. در ثانی همگان میدانیم که اگر سنتهای نکوهیدة «زنستیزی» در جوامع روستائی و ایلاتی ایران از ریشههائی کهن برخوردار است، مسئلة «حجاب» صرفاً پدیدهای است شهری. آنچه امروز تحت عنوان «حجاب» در سطح جامعه مطرح میشود، ریشه در سنتهای «اربابی ـ رعیتی» در میان درباریان قاجاریه دارد. زنان «اربابی» در دورة قاجاریه، در نوعی البسة ویژه، «پوشیده» میماندند، و در تضادی با زنان «رعیت» قرار میگرفتند، که هر کدام ملبس به پوششهائی از آن مناطق خود بودند. این «تضاد» در پوشش، برای زنان «اربابی»، در دورة خود نوعی «برتری» اجتماعی، و شناسائی طبقاتی «تلقی» میشد، و هر چند که مسخره به نظر آید، در مقایسه با لباسهای محلی، در دوران خود، نوعی «نوآوری» هم به شمار میرفت!
امروز شاهدیم که از نظر تاریخی، حکومت اسلامی با اجباری کردن این نوع «حجاب»، در واقع، ناخودآگاه پای در مسیر نوعی «دمکراتیک» کردن روابط گذشتهها میگذارد! تعجب نکنیم، پیام حکومت اسلامی در محتوای تاریخی خود در واقع این است که، از نظر تاریخی به زنان «رعیت» همان امتیازاتی را بدهیم که زنان «اربابی» از آن برخوردارند! ولی همگان میدانیم که این نوع «روابط» دیگر وجود خارجی ندارد، متعلق به گذشتههای بسیار دور است، و در قرن معاصر صرفاً روابطی پوسیده و ناهنجار میتواند تلقی شود؛ سیاست اجتماعیای که زنان «اربابی» و زنان «رعیت» را در واقع به نوعی پوشش واحد دعوت میکند، فقط میتواند از نظریهای اجتماعی تراوش کند که به پوسیدگیهای «نظری» و «فلسفی» دچار شده، پوسیدگیهائی از آن اسلام معاصر ایران! این برخورد با جامعة زنان در ایران معاصر، و گسترش این نوع «دادگری» مضحک تاریخی، در نوع خود بهترین نشانه از استخوانی بودن، پوسیدگی و عدم قدرت انطباق بنیادهای شیعةاثنیعشری با مسائل و روابط اجتماعی معاصر است.
حال که بررسی «تاریخی» این نوع برخورد اجتماعی را، البته در زوایائی بسیار محدود، به پایان بردیم، میباید به نظریههائی نیز اشاره کرد که در پناه این نوع برخورد اجتماعی، قصد جان دادن به نوعی فضای «عقیدتی ـ سیاسی» را دارند؛ این حکومت «ادعا» دارد ـ و ما بر واژة «ادعا» تکیة بسیار میکنیم ـ که امتداد دادن به چنین سیاستهائی، که نهایت امر به «سرکوب» روابط اجتماعی منجر شده، به دلیل «مبارزة» پیگیر اینان با امپریالیسم اتخاذ شده است! میباید پرسید که مقصود از مبارزه با امپریالیسم در اینجا چیست؟ مگر امپریالیسم در بطن روابط اجتماعی عربستان سعودی، پاکستان، کویت و دیگر مناطقی که حجاب را بسیار «محترم»، اگر نگوئیم بسیار «اجباری» میشمارند، سرکوب شده؟ که اینک قرار است به دست گروهی افراد بیفرهنگ و کمسواد، با توسل به چوب و چماق و سرکوب اجتماعی در ایران نیز به همین صورت «سرکوب» شود؟ این «ادعا» نیز در حد خود فقط یک «ژست» مضحک و مسخره است؛ همه میدانیم که «حجاب»، بود و نبودش ارتباط چندانی با امپریالیسم ندارد، این نوع تبلیغات ـ در ترادف قرار دادن مبارزه با بدحجابی و مبارزه با امپریالیسم آمریکا ـ فقط کالائی است که در تولیدیهای حوزههای قم و کاشان میتوان جست!
ولی همانطور که میتوان حدس زد، «طرفداران» این نوع «حجابداری»، به حساب خود تحلیلهای «علمی» نیز در چنتههایشان کم ندارند. «ادعای» سالمسازی فضای اجتماعی، که مفاهیم واقعی آن هنوز به صراحت روشن نیست، و میباید جهت دستیابی به مفهوم «سالمسازی»، تحلیلی بسیار عمیقتر صورت داد، نزد اینان در رأس ادعاها قرار میگیرد! نخست میباید پرسید که آیا حذف «انگیزهها» و «تمایلات» جنسی در سطح جامعه، همان «سالمسازی» است که مقصود نظر است؟ اگر فرض کنیم که اصولاً «سالمسازی» در تعریفی فراگیر ارائه شده ـ این تعریف مسلماً از نظر فلسفی نمیتواند ارزشی داشته باشد، و فقط وسیلهای جهت «عالمنمائی» به دست گروهی افراد داده ـ بر پایة کدام نظریة روانشناختی علمی میتوان ادعا کرد که «پوشیدگی» به صورتی که اینان تبلیغ میکنند، نهایت امر به «سالمسازی» منجر خواهد شد؟ خلاصه بگوئیم، چنین نتیجهگیریهائی در علوم انسانی فقط شامورتیبازی است، و بر هیچ استدلالی نمیتواند تکیه داشته باشد. در ثانی، حذف همین «انگیزهها» و «تمایلات» از روابط اجتماعی، آیا با «پوشیدگی» به صورتی که تبلیغ میشود، در ارتباطی انداموار قرار میگیرد؟ این یک نیز جز مهملات نیست. همه میدانیم و علم «سکسولوژی» به صراحت نشان داده که ارتباط جنسی، انگیزههای جنسی، و اصولاً تمایلات بر بنیادهائی «نمادین» استوارند، پیکر برهنة جنس مخالف در یک جامعه به همان اندازه میتواند نمادی جهت انگیزة جنسی فراهم آورد که یک حجاب در جامعهای دیگر! به عبارت بهتر، با جابجا کردن نمادها، در هیچ نوع برخورد علمی، نمیتوان مدعی جابجائی در انگیزهها شد. ولی با تکیه بر دادههای همان علم سکسولوژی، متخصصان متفقالقولاند که ایجاد محرومیتهای مصنوعی در راه ارضاء تمایلات غریزی، و جلوگیری از «بیان» اجتماعی همین تمایلات، که میباید در چارچوب روابط سازندهای که نتیجتاً زمینة استحکام بنیادهای روابط اجتماعی را فراهم آورد، میتواند فوقالعاده مخرب باشد، و بر افراد جامعه نوعی انحرافات «جنسی ـ اجتماعی» تحمیل کند. انحرافاتی که زمینهساز بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی، پرخاشگریهای بیمورد در سطح جامعه، و رفتار ضد اجتماعی و ضد اخلاقی شود.
تمامی آنچه در بالا آمد، تحلیلی بود بسیار کوتاه در مورد یک اصل کلی: بهانههای حکومت اسلامی جهت تحمیل حجاب بر زنان، و نهایت امر تحمیل همین شرایط غیرانسانی بر مردان. همانطور که در بالا آمد، بر خلاف آنچه ادعا میشود، چنین تحمیلی نه میتواند با تکیه بر پایههای «تاریخی» توجیه شود، نه در چارچوبی سیاسی توجیهکنندة «استقلال» فرضی کشور از سیطرة امپریالیسم آمریکا خواهد شد، و نه اینکه این برخورد ـ این یک شاید از اهمیت بیشتری برخوردار باشد ـ میتواند به پدیدهای به نام «سالمسازی» فضای اجتماعی بیانجامد ـ با این فرض محال که کسی «قادر» باشد روزگاری از نظر فلسفی، «سالمسازی» را اصولاً در چارچوبی منضبط تعریف کند! بیپرده بگوئیم، تبلیغات حکومت اسلامی همگی «خزعبلات» است! آجیلی است «مشکلگشا»، جهت مشغولیت ذهنهای عقبافتاده و نوسواد!
ولی اگر مقدمه به درازا کشید، «نتیجهگیری» مستقیم و بیرودربایستی خواهد بود؛ اگر پدیدة «حجاب» نه از نظر تاریخی، نه از نظر حفظ استقلال، و نه در راستای وجاهتی علمی نمیتواند هیچگونه «موضوعیتی» داشته باشد، جهت حفظ یک حکومت استبدادی، و امتداد دادن به سرکوب روابط اجتماعی ـ پدیدهای که هر نوع استبدادی در تاریخ بشر بر همان استوار شده ـ و جهت حفظ سیطرة یک طبقة فاسد و وابسته، کاملاً کارساز است. این همان زاویه از مسائل است که از بلندگوهای حکومت اسلامی هیچگاه شنیده نمیشود. این همان عنصر واقعیای است که تحت عنوان «حفظ» اصول اسلامی، فاشیسم مذهبی در کشور حاکم کرده. حال این سئوال مطرح میشود که، آیا حفظ و گسترش فاشیسم اسلامی نیز، در دستورکار این حکومت قرار دارد، یا خیر؟ چرا که برخی عوامل این حکومت ـ نویسندگان، روزینامهنگاران، بادمجان دور قابچینان، و ... ـ در نوشتهها، اظهارات و بیاناتشان، تلویحاً از «فاشیسم» قدردانیهائی هم صورت میدهند. اگر اصل بر این است که فاشیسم نیکوست، شاید بهتر باشد که زعمای «امتاسلامی»، قبل از آنکه دیر شود ـ یعنی قبل از آنکه دم خروس از قسم حضرت عباسشان پیشی گیرد ـ موضع واقعی این حکومت را مشخص کنند. در هر حال در تاریخ ایران زمین، این حکومت، ایادی و طرفداران آن، در ردهای قرار نخواهند گرفت که برگی زرین به خود اختصاص دهند، از این یک مطمئن باشیم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر