
بازهم بحران، بازهم درگیری! درگیریهائی که کاملاً روشن است ریشه در کدام خاک دوانده، بحرانهائی که عملاً همگی «ساختگیاند». بازندة اصلی این صحنهها کیست؟ جواب مثل همیشه روشن است: ملت ایران! در میان این ملت، آنها که جوانتراند ـ ایران را برخی رسانهها جوانترین ملت جهان معرفی میکنند ـ ندیدهاند، و شاید نمیدانند که آتشبیاران معرکة «بحرانها»، خود در پس پرده، همواره همکاران «حاکماناند»، و امروز هم دلیلی نیست که چنین نباشد.
از جغرافیای سیاسی شروع کنیم، از جغرافیائی که جامعة ایران را در بطن یکی از مهمترین مناطق استراتژیک جهان، و در عمق جهان اسلام، صرفاً با تکیه بر پایههائی استعماری و خرافی، تبدیل به جزیرة «شیعیان» کرده! و با یک سئوال آغاز کنیم: «تا کی میباید این اصل استعماری "واقعیت" اساسی و ژئوپولیتیک کشور ما باقی بماند؟» برای خیلی از آنها که امروز این مطلب را میخوانند، «شیعه» بودن برای ایرانی، یکی از «واقعیات» غیرقابل اجتناب شده. ولی باید گفت، آنقدرها که بعضی وانمود میکنند، این امر نه یک «واقعیت» است، و نه «اجتنابناپذیر»! این شرایط، صرفاً بازتاب نوعی «برخورد» با منافع «ملی» ما ایرانیان شده، از آن نوع منافع ملیای که «ملیون» ـ آنها که آب و نان را هم با قسم به سر "مصدقالسلطنه" به دهانشان میگذارند ـ اصولاً با آن کاری ندارند! کسی از خود نمیپرسد که، «چنین "مذهبگرائیها" در یک منطقة بس عقب افتاده منافعاش به جیب چه کسانی میرود؟» ولی میباید قبول کرد که، آنها که ملتها را اینچنین آمادة «جنگ»، در سنگرها و خاکریزهای درگیریهای فقهی، دینی و مذهبی در برابر یکدیگر تا ابد به صف کردهاند، خوب میدانند بر کدام اهرمها باید فشار آورد. خوب میدانند که، چگونه چنین "برخوردهای" فروپاشانندهای را بر روزمرة ملتها حاکم کنند، و بر اساس آن «ایرانی» بودن، در ترادفی فلج کننده با «دشمن همسایه بودن»، معنا گیرد. خوب میدانند که در عصر رایانه، اینترنت، فضا و اتم، جنگ «مذاهب» را چگونه بر ملتها تحمیل کنند. «شاهکلید» موفقیت اینان همان عامل «سکوت» است! از اینرو با زبان بیزبانی پیوسته تبلیغ میکنند، «ساکت باشید»، «نگوئید»، «ننویسید»، به این قدیس و به آن مقدس حرفی نزنید. و در میانشان، آنان که گویا در رأس خیمة روشنفکری این قبیلة آدمخوار، «چمباتمه» زدهاند، ادیبانه و عالمانه ریش میخارند و میگویند، «اگر حرفی بزنید، به "تعصبات" دامن خواهید زد!»
این دیگر در نوع خود، اوج «برخورد فلسفی» اینان است! تبلیغ «سکوت»، در توجیه «سکوت»! همان «تقیهای» که گویا قرار بوده بعضیها در برابرش «قد» علم کنند! ولی از قضای روزگار، همان بعضیها، کور هم از آب در آمدهاند، نمیببینند داستان این «تقیة» جهانسوز را، داستان این «توهمات»، «خرافات»، «دینباوریها» و «علمالغیبها» را، و نمیبینند کار ملت ما به کجا کشیده: حکومت اسلامی! بله، بعضیها در این «محشرخر»، در به در به دنبال کسب مقام مرد «وجیهالملة» سالاند! اگر در میانة این آتش و دود، اگر در اوج این آتشفشان نشستهاند، و اگر همه روزه، سوختن هزاران انسان را شاهدند، فریاد قربانیان را نمیشنوند! چرا که، نه تنها کور، که کر مادرزاد هم هستند!
اگر در تهران، شهری که سنی و شیعه، مسیحی و یهودی، زرتشتی و غیر به یکسان، همه روز سرکوب میشوند، گروهی همانطور که رسانهها عنوان میکنند، «تحت نظر طلاب»، به خیابانها میریزند، و از حقوق شیعیان در کشور یمن دفاع میکنند، همزمان میباید فراموش کنند که در کنارشان، آنجا که زبالهها را میریزنند، خانوادهها زیر سقفهای «نایلونی» زندگی میکند، و همانجا دخترکی 10 یا 11 ساله، دفترچة مشقی را میبندد که دیگر هرگز نخواهد گشود، چرا که بر اساس این «شرع مبین»، «فقر» او را به خانة «بخت» روانه میکند! این برج «عقرب»، این حکومت «عصرحجر»، تا کی باید زهر «عموسام» و «جمبول» را به کام ملت ما بریزد؟ این عقرب نفتخوار که هر چه نفت را به او بیشتر فروختیم و گرانتر، فقیرترمان کرد و درماندهتر، از جان ما، از این «دین» استیجاری ما، از جان فرزندان این سرزمین چه میخواهد؟ تا کی «خرد» ایرانی را میباید به سخره گیرند، و تا کی «باورها» به تاراج نیروهایمان بنشینند؟ تا کی فرزندانمان را به امید «روادید» و «اقامت» به گدائی بر دروازههای غرب بنشانند، و در آخر کار، نوکرانشان در تهران، «ناجیان» مسلمین جهان شوند؛ بله، شیعیان یمن را چه «پناهی» مهمتر و چه متحدی مستحکمتر از حکومت «جمکران»!
تازه اول کار است! تو گوئی برای 8 مارس برنامهها دارند! «تظاهرات خیابانی»، و هزاران ترفند! لنین، گاندی، کاسترو و دیگران هم اگر از «غیبت کبری» به در آمده بودند، در تحلیل این «برنامة» استعماری، که جمیع «رهروان راه حق» را گویا مستقیم به «گودال اسلام راستین» رهنمون میشود، در میماندند! امروز، «خانمهای» طبقة حاکم را به جرم «مبارزه» برای تحقق حقوق زنان «بازداشت» کردهاند، دندان یکی از آنان را هم «شکستهاند»! بله، پس از 28 سال سرکوب، و پس از سه دهه زهرخند به تمامی مطالبات انسانها، همانهائی خواهان برخورداری از این «محرمات» شدهاند، که از قضای روزگار برخی با رأی «استصوابی» شورای نگهبان، در این حاکمیت استیجاری، به مجلس «مارگیری» امام زمان هم رفته بودند. هم اینان، امروز مدعی «حقوق زن» در جامعهاند! شاید بهتر است نخست بگویند، کدام حقوق را میطلبند، که تاکنون شامل حال مبارکشان نشده؟ و بر ما ملت منت گذاشته اجازه دهند که با «خون» خود، برایشان همان «حقوق» را، اینبار از درگاه «ام.آی.تی» و دانشگاه لندن و «هریتجکلاب» و هزار اندرونی و بیرونی مکشوفه و «نیمهمکشوفه» طلب کنیم، باشد که رضایت خاطر «نسوان» حاکمیت به دست آید، و بیش از این خیابانها را اشغال نکنند. 28 سال اشغال حاکمیت از طرف آقایانشان گویا کافی نبوده، که اینک خود قدم رنجه کردهاند!
بر خلاف باور برخی، شیعیان یمن، تنها «مغضوبان» این جهان نیستند که در آغوش اسلام راستین «تهرانی» به آرامش و آسایش دست مییابند؛ «زن»، همانکه «آدم» را در قصههای اینان «فریفت» و از بهشت محرومش کرد، همانکه میباید از سر تا پای خود را بپوشاند تا «زنانگی» و زن بودنش عیان نشود، همانکه زنانگیاش فینفسه «جرم» است، و اگر اینان را «تحریک» کند، زندگانی خصوصی و شخصی و اجتماعیاش، به دستور «شرع مبین» و سنت پیامبر شتربانان فیالفور «مصادره» شده، و میباید بر اساس «آداب» جنابت و مقاربت و نکبت و نقاهت «عقدش» کنند، همانکه گویا از ابدالدهر دشمن روحانی جماعت بوده، هر چند که خود هیچ وقت نفهمیده که چرا، او نیز قرار است در دامان همین حکومت، حکومتی که حلال مشکلات شرق و غرب جهان معرفی میشود، به «آزادی» دست یابد!
بیدلیل نبود که گفتیم تازه اول کار است! کار ما ملت با این «اسلامشیعی» که دیگر گویا به «فرموده»، سینهزنی هم برایش «حرام» شده، هنوز تمام نیست. نشستهاند، گوش تا گوش، سبیلتاسبیل، تا برایمان از همین «اسلام شیعی»، که همه روزه قرار است «نوین» شود و «تازه»، باز هم بگویند. دقیقاً داستان خر ملانصرالدین است که، روزی گوزید! ملا پرخاشکنان گفت: «دیگر این آخری باشدها!» خر، سری تکان داده گفت، «کجای کاری؟ با شیر اندرون شد، و با جان به در شود!»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر