
بنگاه خبرپراکنی بیبیسی، روز چهارشنبه 7 فوریة سالجاری اعلام کرد که، جرج بوش رئیس جمهوری ایالات متحد گویا بار دیگر، جهت «حمایت» از جامعة مدنی، آزادی مطبوعات و آزادی بیان در ایران، همچون سال گذشته، مبلغ 75 میلیون دلار کمکهای مالی در بودجة سال 2008 کشور در نظر گرفته است! البته این کمک کذائی سال گذشته ـ سال 2007 ـ نیز برای اولین بار شامل حال ما ایرانیان شد، و همانطور که شاهد بودیم در این سال، که برای اولین بار چنین مبلغ «گزافی» در راه آزادی بیان ملت ایران «هزینه» شد، همزمان یکی از سیاهترین دورهها در تاریخچة سیهروی مطبوعات و صنعت چاپ در ایران نیز آغاز گردید. در واقع، طی سال 2007 میلادی در ایران، تمامی مطبوعات کشور، اعم از «طرفداران» یا «مخالفنمایان» حاکمیت، همگی به زیر تیغ جلادان سانسورچی و ممیزان افتادند، و چه بسیار نشریاتی که پس از عمری تعظیم و تکریم به درگاه ولایتفقیه و بوسیدن نعلین مبارکه، در این «خجستهسال» به تیغ تیز وزارت ارشاد جمکرانی گرفتار شده، کارد بر «حلقومشان بمالیدند»، و به قول معروف دریافتند که، «یک من دوغ چقدر کره دارد!» و این شرح ما وقع بود از آنچه طی سال 2007، در داخل کشور گذشت!
از سوی دیگر، در ممالک خارج نیز، جز چند رادیوی «عوامپسند» که به گروهی نورچشمیها دادند تا برایمان هر از گاهی چند «شاه بیت» از حافظ و سعدی با «اغلاطی» خجالتآور «دکلمه» کنند، و یا شبانهروز، گوگوش و عارف «حقنه» کنند، خبر دیگری نبود. اصولاً «ثمرات و نعمات» این 75 میلیون دلار کذائی، گویا باید «نامرئی» باشد، چرا که هیچ جا نشانی از آن نمیبینیم! از شما چه پنهان، در این مورد به قول جمکرانیها به «شبهات» دچار شدیم، و پس از مشورت با تنی چند از کارشناسان خبرة امور «غیب» و «غیبت»، به این نتیجه رسیدیم که بوش حکماً میداند شیعیان جمکرانی برای آنچه «غایب» است و «نامرئی»، ارزش زیادی قائلاند، و از اینجاست که سعی کرده حمایت از جامعة مدنی و آزادی مطبوعات در ایران را به صورتی کاملاً «غیبی» انجام دهد! البته سوء نیتی در کار نیست، اینکار را «غیبی» میکند، تا قدرش را بیشتر بدانیم! ولی بنده از آنجا که فضولی لحظهای راحت و قرار برایم نمیگذاشت، باز هم «مشورت» کردم! اینبار با چند حسابدار و سرمایهدار! و جای شما خالی، کاشف به عمل آمد که هزینة یک رادیو که «اینقدرها» نمیشود! یک رادیو، به فرض آنکه حتی از نوع «غیبی» باشد، سالی 40 تا 50 هزار دلار مخارج تجهیزات دارد، و همین مقدار هم حقوق سالانه میدهند به دست نورچشمیها! پس با یک حساب سر انگشتی، امروز با 75 میلیون دلار «اهدائی» میباید حداقل 750 ایستگاه رادیوئی «غیبی» میداشتیم! و چون نداریم، حتماً این 75 میلیون جائی گم شده است!
«صاحبنظر» دیگری میگفت، چون جرج بوش، خود فرزند «بوش» است و حکماً نوادة «موش»، در نتیجه فعالیتها بر «اینترنت» متمرکز کرده! ولی روی اینترنت هم طی سال گذشته، خارج از وبلاگهای مجانی، از قبیل همین وبلاگ محتضر، چند تا سایت خاک گرفتة «مخالفنما» میبینیم که از صدر اسلام تاکنون، حتی طرحهایشان را هم عوض نکردهاند؛ چه رسد به آنکه فعالیتی در میان باشد. چه بگوئیم، روی شبکة اینترنت هم خبر قابل عرضی نیست. در ثانی، مگر یک سایت، با روزی 6 یا 7 مقالة چند خطی که بیشتر کپیبرداری از این و آن است، و یک «باند» چند مگابایتی چقدر خرج دارد؟
اینهم سئوالی بود که باز کارمان را به «مشورت» انداخت. از قضای روزگار، ایرانی زبردستی در کنارمان نشسته بود که یک سایت «لختی» درست کرده بود، و «اناث» از همه جا، هر آنچه لخت و عور یافتی، در آن چپاندی، و مشتریان از کشاورز هندوستانی تا کلنل افغانستانی، به کارت ویزا و مسترچارج چپاول کردی و عکاسخانه اداره نمودی، و بسیار خوش اقبال بودی و شادان، که حتی مخارج ختنة اولادان ذکور از همین راه تأمین نمودی و بر مرسدس بنز نشستی، و هم او که بسیار کارها کردی که دیگر ایرانیان در خواب هم نکردی از جای برخاسته با تشر گفت، «ایبابا! اینهمه خرج ندارد اینکار که!» و او که به همة امور لختیگری تسلط تمام داشتی، و هر آنچه دیدی به معیار لختیگری سنجیدی، گفت که با 75 میلیون دلار وی توانستی تمامی 75 میلیون ایرانی لخت و عور کرده و در سایتی بچپاندی! و چون به اینجا رسید تأملی کرد و گفت، «لیک ماتحت حجج اسلام مشکل در هیچ ماینیتور بتوان فرو کرد!» این بگفت و برفت! و ما بجای ماندیم، سر در جیب تفکر، دانه دانه مرواری تجسس میسفتیم که ناگاه فرنگستانی زیرکی از راه رسید و پرسید، در چه «باب» گرفتار آمدهاید، که من همه مشکلها حل کنم!
حدیث 75 میلیون دلار گمشده باز گفتیم. خندید و گفت، «این کار خانم زایس باشد.» گفتیم «رایس» را گوئی؟ گفت، «چه فرقی میکند، زایس همان رایس باشد». و گفت که ایشان نه تنها در کار «غیب»، که در بحث «غیبکردن» از جمله استاداناند، و با کمک «چنی» در این چند ساله صدها میلیارد در عراق «غیبکردهاند»، و این 75 میلیون رقمی نیست که در باب آن به غور و تفکر افتادهاید. گفتیم ولی این 75 میلیون قرار است به «آزادی» ملتی برسد، باز هم خندید و گفت، «خالی بستهاند!» و توضیح داد که آنزمان که «ینگهدنیائیون» مخارج جهت کاری «تأمین» میکنند، پیش از آن کیسهای خالی به گنجایش هزارها برابر همان مخارج بر کمر میبندند، تا از قبل سیاستبازی هم آن را لبریز کنند. سرگردان گفتیم از کجا؟ ما که آه در بساط نداریم! خندید و گفت، کیسهها نه از جیب شما پر کنند، که هیچ ندارید، از نفت شما پر کنند، که با این حرفها آخوند در تهران خوب میترسانند و حق حساب گزاف میگیرند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر