۱۲/۲۳/۱۳۸۴


چهارشنبه‌سوری‌!
...
امسال هم چون سال‌های اخیر، شهرها در چهارشنبه سوری غرق هیاهو، فریاد ترقه‌ها و نعرة بمب‌ها شدند. هیاهوئی که نشان از شادی‌ها ندارد، و در عمق آن باید به تماشای غم‌ها نشینیم، غم‌های ملتی تحقیر شده، امیدهای فراموش شدة ملتی سرکوب شده، ملتی که به دست حاکمان خود امروز به امید همان خدائی رها شده‌، که دیگر حتی حاکمان نیز خود به وجودش ایمانی ندارند.

ایرانیان، تاریخ پر جوش و خروش خود را همواره سرمایة بیانی از نارضایتی‌ها کرده‌اند؛ روزی شعوبیون شعر به زبان ملتی نوشتند و قصیده به زبان ملتی خواندند که عرب «گنگ» خطابش می‌کرد، و روزی دیگر، فرهیختگان این سرزمین، انتقام چند صد ساله را چنان گرفتند که راهنمای هلاکو بر بالین آخرین خلیفة تازی شوند. آنان که امروز در خیابان‌ها می‌خوانند و می‌رقصند، همان ملت‌اند، همانکه از خانقاه‌های اردبیل، اسلامی دست‌ساز بیرون کشید، به اسطوره‌های میترا و زرتشت زینت‌اش داد، آنرا به عطر تاریخ این سرزمین آراست و از آن مذهبی ساخت که ایرانی‌اش خواند، از این نهال نو چوبدستی ساخت که ندای کهنسال و تاریخ‌ساز این ملت را با تکیه بر آن از مرزهائی که تاریخ بر او تحمیل می‌کرد، فراتر براند.

دیر زمانی نیست که ایرانی در اعتراض به آنچه سلطنت «ظلم» خواند، به اسطوره‌های شیعی پیوست، و دیرزمانی نیست که، پس از گذشت 27 سال، بار دیگر به آغوش نیاکانی باز می‌گردد که دیروز، در هنگامه‌هائی غیراسلامی‌اشان خوانده بود.

زمانی که رویای حکومت اسلامی جهانی بسیار سخندانان و سخنرانان را کور و کر ‌کرده بود، نادر نادرپور، این فرهیخته فرزند ایران زمین گفت، ایرانی میان اسلام و ایران سرگردان مانده، بیم دارم که تا ابد سرگردان بماند. نادرپور، چه خوب سرگردانی ما را دیده بود.

در روزهای سیاهی که قدرت‌های بزرگ تا آستان طراحی نقشه‌‌هائی ظالمانه برای نابودی و قتل‌عام ملت‌ ایران، در پس درهای بسته به مذاکره نشسته‌اند؛ در روزهای سیاهی که ملت عراق و افغانستان در زیر چکمه‌های خون گرفتة یانکی‌های آدمکش فریادشان در این دنیای پسامدرن، به دادرسی نمی‌رسد؛ در روزهای تیره و تاری که بهترین فرزندان ایران زمین در تبعید، زندان و گورستان‌اند تا صدای‌شان در خاموشکدة قدرت‌های بزرگ خفه ماند، فریاد آتش در کوی و برزن دوباره ایرانی را به رزمی می‌خواند که هزاره‌ها پیش آغاز شده. فریاد آتش، که می‌گوید «امروز» را نیز، هر چند که سهمگین است، از سر خواهی گذارند. این فریاد آتش‌های برافروخته در کوی و برزن است که فرد فرد ایرانیان را تو گوئی به نام می‌خواند.
چه بی‌خیال در آرامش خفته‌اند دشمنان این ملت! و چه آرام بر تخت‌های حاکمیت‌اشان نشسته‌اند، آنان که دیر یا زود هدف پیکان‌های همین هیمه‌ها خواهند بود، آتش نفرتی که امروز به فریاد در کوچه‌ها می‌دود و بر دیوارها می‌نشیند، همان آتش ابدی این سرزمین است، به گوشمان می‌خواند تا فراموش نکنیم. فراموش نکنیم حکایت هزارة ایرانیان، چهارشنبه سوری را. این خجسته جشن بر ما ایرانیان پیروز باد.

هیچ نظری موجود نیست: