۱۲/۲۶/۱۳۸۴


سیاست «شتر گاو پلنگ»!
...
رسانه‌ها از مسائل «پشت‌پرده» می‌گویند؛ سایت‌های خبری از «حملات به تأسیسات هسته‌ای ایران» خبر می‌دهند؛ آلمان نیز به «مذاکرات هسته‌ای ایران» می‌پیوندد؛ و نهایتاً وزیر امورخارجة آمریکا، «مذاکرة» آمریکا با ایران در مورد عراق را مطرح می‌کند! اگر از این هیاهوی بی‌معنا آزرده خاطریم و نمی‌خواهیم امنیت روزانة ملت‌ها را اینچنین بازیچة دست سیاست‌بازی‌هائی ببینیم که بشریت آنرا به حساب خود به «تاریخ» سپرده بود، و اگر می‌خواهیم انگشت اتهام به جانب گروهی، کشوری و یا حاکمیتی نشانه رویم و او را مسئول ایجاد چنین فضائی بدانیم، فضائی که «همه چیز» دارد و «هیچ چیز» در آن نیست، فضائی همزمان انباشته از «مذاکرات» و «تهدیدات نظامی»، فضائی که نهایتاً از آن هم بوی جنگ به مشام می‌رسد و هم بوی «باج‌گیری»، و نهایت امر حداقل «تبلیغاتی ‌جنگی» را به عنوان روزمرة مردم به خوردمان می‌دهد، نمی‌توان دولت‌های کوچک و دست‌نشانده‌ای چون جمهوری اسلامی، پاکستان و افغانستان را مسئول دانست. متهم کردن این دولت‌ها به بی‌کفایتی، در این مورد بخصوص کفایت نخواهد کرد، چرا که اگر این دول طی دهه‌ها وسیله‌ساز تحمیل معادلات سیاسی بر ملت‌هایشان بوده‌اند، آنان در ساخت و پرداخت این فضاهای سیاست جهانی، فی‌نفسه نمی‌توانند فعال به شمار آیند.

در واقع، بحران «امنیت نوین جهانی»، یعنی تهدیدات مستقیم نظامی یک ابرقدرت به حمله و غارت ملت‌های دیگر، آنزمان شروع شد که دیوار برلین فرو ریخت. این دیوار در تاریخ معاصر مفاهیمی در بر داشت، که با فروریختن‌اش گوئی همگی آنان نیز فروپاشیده‌اند. دولتی که امروز، پس از گذشت دو دهه از تحولات اروپای شرقی، بر کشور روسیه، میراث‌خوار اصلی امپراتوری «کارگری» شوروی مسلط شده، دولتی نیست که توان و لیاقت ادارة این میراث عظیم را داشته باشد. آقای پوتین و دوستان‌شان که همگی از قضای روزگار تا گلوگاه در فساد «مالی ـ ارزی» و بده‌بستان‌های مافیای روس‌ ـ از تجارت زنان و دختران گرفته تا کاروان‌های تریاک کابلی که از خاک روسیه روانة مغرب زمین می‌شوند ـ درگیرند، چگونه می‌توانند میراثی را اداره کنند که حتی قادر به شناخت زوایای آن نیز نیستند؟

بحران امروز نتیجة برخورد نامناسب دولت و حاکمیت «رسوای» روسیه است. در روند به قدرت رسیدن این حاکمیت، تنها مسئله‌ای که از «اهمیت راهبردی» برخوردار شده، «قیمتی» است که این حاکمیت می‌تواند از معامله با غرب در «واگذاری» و «فروش» میراث سیاست‌ بین‌المللی اتحاد جماهیر شوروی به جیب زند. این برخورد، که یوگسلاوی را به هزاران تکه تبدیل کرد، این بی‌سیاستی و یا «سیاست فروش و معامله» که عراق را به این روز کشاند، همان سیاستی است که امروز کشور ایران را در چنین شرایطی گرفتار آورده.

در واقع، باید از خود پرسید: روسیه تا کی می‌خواهد به این سیاست «شتر گاو پلنگ» ادامه دهد؟ سیاستی که در برابر آمریکا به عنوان یک «قدرت‌دوست» از هیچ جنایتی در باز گذاشتن دست یانکی‌ها سر باز نمی‌زند، در برابر اروپا خود را صرفاً قدرتی منطقه‌ای معرفی کرده و در جستجوی «منافع‌اقتصادی!» است، در برابر قدر‌ت‌های منطقه‌ای چون چین و هند هنوز «چکمه‌های قدرقدرت نظامی اتحاد شوروی» بر پای دارد، و در برابر جهان سوم فقط به همکاری با «دیگران» ـ هر که باشند ـ برای چپاولشان می‌اندیشد.

شاید اگر دوران سیاست‌ یانکی‌های «قدرتمدار» به پایان خود نزدیک می‌شود، آغاز سقوط این «یانکی‌منشی» را می‌باید با فروپاشی راهبرد «شتر گاو پلنگ» در مسکو همزمان دید. اگر سیاستمداران مسکو معتقدند که می‌توان صرفاً از طریق چپاول دول کوچک‌تر، به قدرتی جهانی و یا حتی منطقه‌ای تبدیل شد، به شدت در اشتباه‌اند. سیاست‌های جهانی، اگر در عمل همیشه به این نقطه رسیده‌اند، نقطة آغاز موجودیت‌شان را نمی‌توانند در چنین «راهبردی!» قرار دهند. حتی آمریکای جنایتکار، که عملکرد امروز ارتش‌‌اش در عراق بر کسی پوشیده نیست، در پس شعارهای «دمکراسی و آزادی» به این جنایات دست می‌زند. روسیه، این میراث‌خوار نالایق شوروی، عملاً از هیچ شعار محوری در عملکرد سیاست جهانی خود برخوردار نیست. این وضعیت را نمی‌توان «طبیعی» قلمداد کرد.

مطلب دیگری که شاید در مورد این «میراث‌خواری» غیرطبیعی ‌باید در نظر گرفت، نحوة برخورد این سیاست با «دوستان» و «دشمنان» است. روسیه امروز عملاً در سطح جهانی از اردوگاهی برخوردار نیست. برخی «صاحب‌نظران» عنوان می‌کنند که، «اردوگاه» از نظر سیاسی دیگر معنائی ندارد، ولی در این مورد نیز نباید راه افراط پیمود. آمریکا اردوگاهی دارد که «ثبات اقتصادی و مالی» خود را به یمن وجود آن محفوظ نگاه می‌دارد. این اردوگاه ـ اروپای غربی، ژاپن و کانادا ـ که «جهان دوم» نام گرفته، امروز وجود دارد، و سیاست‌گذاران آن نمی‌توانند بدون صلاح‌دید واشنگتن جرعه آبی بنوشند. روسیه پشت جبهه و پس جبهه‌اش هر دو یکی است، و گویا فکر می‌کند که با همکاری تنگاتنگ با آمریکا و شراکت در «چپاول‌هایش» می‌تواند موضع خود را مستحکم کند. سیاستی «پادگانی» که تمامی دوستان شوروی سابق را به دامان مرگ و فروپاشی می‌اندازد، و آنهائی را که به دلایلی به روسیة امروز از نظر سیاسی نزدیک می‌شوند، صرفاً به دلیل ارزش مبادلاتی که این کشور در برابر آمریکا برایشان قائل است، مورد بررسی قرار می‌دهد.

لو دادن پیوستة گروه‌های مقاومت در عراق و قتل‌عامشان به دست نیروهای آمریکائی، ارسال میلوشویچ و دیگر طرفداران مسکو به بیدادگاه لاهه، سرکوب نیروهای پیشروی افغان به نفع پیشبرد سیاست‌های آمریکا در افغانستان، و رها کردن نیروهای دمکراتیک و مردم‌سالار ایران به دست سیاست‌های آمریکا، همگی در راستای همین سیاست «شتر گاو پلنگ» قابلیت تحلیل می‌یابند. پیروزی احمدی‌نژاد در ایران را می‌باید تلاش روسیه در به انحراف کشاندن سیاست داخلی ایران دانست، ولی امروز در شرایطی قرار گرفته‌ایم که نهایتا همین روسیه بهای بسیار سنگینی برای سیاست‌گذاری‌های «پادگانی» خود در ایران پرداخت خواهد کرد. نباید فراموش کرد که یک سیاست‌گذاری جهانی نمی‌تواند صرفاً بر اساس شراکت با «چپاولگران» به موجودیت خود ادامه دهد.

هیچ نظری موجود نیست: