۱۱/۰۶/۱۳۸۴

اقتدار
داشتم سخنان آقای وزیر امور خارجه خومان را می‌خواندم، بد جور بوی اقتدار از آن می‌آمد. تعجب نکنید این سیاست‌بازان جهان سوم وقتی خیلی تند و بااقتدر سخن می‌گویند، گرفتارشده‌اند. البته امروز گرفتاری این دولت زیاد روشن نیست. یا لااقل هنوز برای همة ما روشن نشده که گرفتاری چیست. از روزی که جنگ ـ همان نعمت الهی را می‌گویم ـ جنگی که قرار بود آمریکا حتی در آن از بمب‌های اتمی ـ کوچولو!!ـ هم استفاده کند، دیگر تق‌اش در آمد، خیلی‌ها ناراحت‌اند.
ژنرال‌های ارتش، در همة ارتش‌های جهان، وقتی مدال می‌گیرند فکر می‌کنند به همان راحتی هم می‌جنگند. در عمل چنین نمی‌شود، در جنگ‌ها می‌بازند، سربازانشان قتل عام می‌شوند، گاهی هم از پشت خنجری نوش جان می‌کنند. آقای متکی که با وزارت محترم‌شان بر «سلطنت» خاندان ولایتی بر سیاست خارجی کشور نقطة پایان گذاشتند، و آخرین نمایندة مستقیم آقای ولایتی، خرازی را ـ که بعضی‌ها حتما از روی بد جنسی «خرراضی» می‌نوشتند ـ به امور فرهنگی پرتاب کردند، حکایت همان ژنرال خودمان را دارند. محکم می‌توپ‌اند و به سیاست انگلستان در مورد کشور ایران اعتراض شدید می‌کنند. البته در عرف دیپلماتیک وقتی چنین نارضایتی‌ای میان دو کشور وجود دارد، معمولاً سفیر جدید مبادله نمی‌کنند. و اگر تعویض سفیر امری اجتناب ناپذیر باشد سعی می‌کنند که با خروج سفیر قدیمی، درجة روابط دیپلماتیک را در حد پائین‌تری نگاه دارند، ولی با ورود سفیر جدید انگلیس به تهران، که یک جوانکی از کارمندان وزارت امور خارجه است، بدون هیچ گونه سابقة سفارت کبری، این سئوال مطرح می‌شود که آقای متکی چه کسی را دارند با این عصبانیت «دعوا» می‌کنند؟ این را همین جور «خصوصی» خدمت‌تان گفتم، بین خودمان بماند. س. سامان

هیچ نظری موجود نیست: