۸/۱۰/۱۴۰۴

اسکاتلند، کله قند و هوش مصنوعی!

 

 

از سال‌ها پیش،   انگلولک‌چی پیرامون موضوع غامض «هوش مصنوعی» مطالعات عمیقی آغاز کرده بود.  برای آگاهی از این موضوع از هر فرصتی جهت مصاحبه با صاحب‌نظران استفاده می‌نمود باشد تا در اعماق جهان بی‌کران این انقلاب به شنا و شیرجه،  زیرآبی و قورباغه مشغول باشد.   ولی «دست انگولکچی کوتاه و خرما بر نخیل»؛  مقاله‌ای در خورِ انقلاب صنعتی هزارۀ سوم قلمی نکرد.  تا اینکه زمانه به یاری‌اش شتافت و سفر سرنوشت‌ساز دونالد ترامپ به آسیا دریچۀ نوینی در افق تیره‌وتار مطالعاتی‌اش گشود.   به همین دلیل در رکاب ترامپ به قارۀ آسیا شتافت.   

 

در راه که بودیم،  صحبت از تراشه و ریزپرداز و ماشین و نرم‌افزار در میان بود.  حتی خلبان اتاق فرمان را رها کرد و به جمع ما پیوست؛  هواپیما هم خندان و شادان با «هوش مصنوعی» به پرواز ادامه می‌داد!  بحث داغ  شده بود که ناگهان ترامپ چون بالِنی خشمگین از اتاق مخصوص بیرون آمده،  کراوات قرمزش را روی میز ریاست‌جمهوری پهن کرد؛  لب‌ولوچه‌اش را کمی کج‌وکوله نمود و گفت:

 

ـ  رابطۀ من با شی‌جین خیلی خوبه؛  از دوستان منه!  توافق داریم.

 

بعد کراوات‌اش را جمع کرد و برگشت توی اتاق!  همه در جا میخکوب شدیم.   هگ‌ست فریادی کشید و بیهوش شد؛  روبیو زانو بر زمین زد،  صلیبی کشید و دست به دعا برداشت؛  هوش‌مصنوعی هم با دیدن این صحنه‌ از هوش رفت!  همه از انگلولک‌چی انتظار داشتند تا عمق کلام ریاست‌جمهوری را بشکافد،   ولی حتی او هم زبان‌اش بند آمده بود.  بالاخره هواپیما در خاک کرۀ جنوبی بر زمین نشست و چند مأمور امنیتی ترامپ را با کراوات‌اش سوار اتوموبیل‌ ضدگلوله کردند و بردند؛   انگلولک‌چی هم رفت هتل.  

 

ولی از گازوگوز دونالد در هواپیما پیرامون روابط‌اش با شی‌جین،   انگشت کوچولوی انگلولک‌چی خبردار شد که حضرت ریاست‌جمهور نباید حال‌شان خیلی خوب باشد.  به همین دلیل نیز پس از دیدار دونالد با شی‌جین،   انگولک‌چی در راه بازگشت به واشنگتن،  در همان هواپیما،   با رئیس جمهور ایالات‌متحد مصاحبه‌ای کرد:

 

ـ  سلام عرض می‌کنم جناب ریاست جمهوری!

ـ  سلام!  رابطۀ من با ایران خیلی خوبه.

ـ  شما اصولاً با همه رابطه‌تون خوبه.

ـ  نوبل صلح نگرفتم؛   حیف شد.  ملانیا بهم گفته بود،  اینهمه دل به دل نتانیاهو نده؛  گوش نکردم. 

 ـ  حالا برنامه‌تون با آسیائی‌ها چیه؟

ـ  برنامه‌مون خیلی خوبه.   قرار بود ژاپن گاز بخره؛  نخرید!  قرار بود خاک‌خوب بفرسته؛  نمی‌فرسته!   قرار بود پول بده؛  نمی‌ده! 

ـ  پس چطور می‌گوئید خوبه؟

ـ  خوبه،  چون از بد،  بهتره!  این ژاپونی‌ها که ما بهشون می‌گفتیم «جَپس» و با بمب اتم پدرشون رو درآوردیم،  حالا دمب درآوردن!   کفر منو بالا آوردن!    

ـ  با شی‌جین چطورید؟!

 

دونالد سکوت می‌کنه!  خطوط صورت‌اش عمیق‌تر شده،  کراوات‌اش را به نرمی نوازش می‌کند!

 

ـ  خیلی خوبیم!

ـ  از ژاپنی‌ها هم بهترن؟

ـ  بله!  اهداف مشترک داریم.   براشون تراشه‌های پیشرفته انویدیا می‌فرستیم،  با اجناس‌شون در کشورمان دامپینگ به راه می‌اندازیم.  کمک‌شون می‌کنیم و تعرفۀ گمرکی‌شون رو پائین ‌می‌آوریم.  خاک خوب هم به قیمت خون پدرشون به ما می‌فروشن،   و ... !  

ـ  پس حکایت «کله قند و پنج تومن و یک دست ک...» شده؟!

ـ  نه!  ما مثل شما ایرانی‌ها نیستیم؛  جنتلمن‌ایم!  پدر من آلمانی نبود؛  دروغ می‌گن!  جنتلمنِ اسکاتلندی بود!

 

ـ  در اسکاتلند کله قند نداشتید؟!

 

تُن صدای ترامپ به تدریج بالا می‌رود.  رگ‌های گردن‌اش بیرون زده و صورتش عین انارهای ساوه سرخ شده.  از جا بلند می‌شود.  انگشت سبابه‌اش را به سوی انگلوک‌چی نشانه می‌رود،  و ...  «هوش‌مصنوعی» که متوجه شرایط اضطراری شده،  آناً در فرودگاه مالزی بر زمین می‌شنید و باصدای رسا خواستار خروج انگلولک‌چی از هواپیما می‌شود.  هگ‌ست هم چاقوی ضامن‌دارش را بیرون کشیده با گام‌های بلند به سوی انگلولک‌چی می‌آید که «هوش مصنوعی» درها را باز کرده،  با یکدست انگلولک‌چی را روی باند فرودگاه گذاشته و پرواز را از سر می‌گیرد.  با خودم می‌گم:  «خدا پدر این هوش مصنوعی را بیامرزه؛  اگر دخالت نکرده بود،  منو با چاقو تکه‌تکه کرده بودند!»  

 

ولی از اینکه در مالزی هستم خیلی خیلی خوشحالم.  شنیده‌ام که در اینکشور فعالیت‌های فراوانی با هوش مصنوعی شروع شده.   برای اطلاع از این فعالیت‌ها به سراغ شمس‌الانوار، معاون وزیر کشور می‌روم که بر چاپ نسخه‌های قرآن نظارت دارد.

 

ـ  سلام جناب شمس‌الانوار!

ـ  سلام یا انگولک‌چی!

ـ جناب معاون وزیر!  از قرآن و هوش مصنوعی برامون بگین.

ـ  همانطور که می‌دانید افراد مغرض می‌خواهند به اسلام عزیز ضربه بزنند.  از هوش‌مصنوعی تقاضا کردیم تشریف بیاورند،  و جلوی این افراد را بگیرند.

ـ  چطور اینکار را می‌کند؟

ـ  نسخه‌های اصیل و دست نوشتۀ‌ پیامبر گرامی را ملاک قرار می‌دهد و از تقلب و گذاردن جملات توهین‌آمیز به اسلام و پیامبر در متون قرآنی جلوگیری می‌کند.

ـ  بله،  بسیار کار مهمی است.  ولی برنامه‌های دیگری هم دارید؟!

 

اینجا سر درد و دل شمس‌الانوار باز می‌شود.  از پروژه‌های درازمدت هوش مصنوعی در مالزی،  جهت حفاظت از اسلام عزیز و مسلمانی پرده‌ها برمی‌دارد.  مثلاً یکی از پروژه‌ها مربوط می‌شود به «مُهر هوشمند!»   این مهُر می‌تواند فشار پیشانی و خلوص سجود نمازگزار را  اندازه بگیرد و به صورت دیجیتال آن را به نمایش بگذارد،   و به این ترتیب مشکل بزرگ «شک میان دو و سه» نیز بکلی بر طرف خواهد شد.   البته بعضی دانشگاه‌ها ترجیح می‌دهند همین پروژه را با «جانماز هوشمند» مورد تحقیق قرار دهند.  ولی از همه جالب‌تر گلاب‌پاش هوشمند است که در دست مطالعه قرار گرفته.   

 

به این ترتیب که اگر بر اساس «حدد شرعی»،  بادی که از نمازگزار خارج می‌شود،  مضر به حال اسلام تشخیص داده شود،   گلاب‌پاش هوشمند با محاسبۀ دقیق «عفونت باد»،  مقدار مورد نیاز گلاب را مشخص کرده،   با تزریق آن در محیط از ابطال نماز جلوگیری به عمل می‌آورد.   البته این پروژه مشکلاتی دارد؛   اگر نمازگزار مقادیر متنابهی پیاز قمی،  تربچه و لوبیا چیتی مصرف کرده باشد،  احتمال دارد هوش‌مصنوعی در محل جان‌به‌جان آفرین تسلیم کرده و بمیرد.  به همین دلیل هنوز این پروژه در مراحل ابتدائی است.   فعلاً همۀ محققین روی  روی کاپوت هوشمند متمرکز شده‌اند.   این کاپوت «هدف‌شناس» است.  اگر به سراغ صیغۀ ترگل‌ورگلی می‌روید،   برای‌تان آهنگ «گل اومد،  بهار اومد،  می‌رم به صحرا» زمزمه می‌کند.  و اگر سری به والدۀ آق‌مصطفی می‌زنید،  کاپوت هوشمند فریاد خواهد کشید،  «جماعت! من دیگه حوصله ندارم!»   

 

در پایان،   شمس‌الانوار از مگاپروژۀ هوش‌مصنوعی نیز برای انگلولک‌چی پرده برمی‌دارد؛  پروژۀ «نمازگزار هوشمند!»  بر اساس این پروژه،   هوش‌مصنوعی خودش به موقع اذان می‌خواند؛  وضو می‌گیرد؛  و نماز ‌خواهد خواند.  در صورت نیاز چله‌نشینی هم می‌کند.  و به این ترتیب نمازگزار فرصت دارد به کار‌های اساسی زندگی برسد. 

 

خیلی از شمس‌الانوار برای این اطلاعات دقیق تشکر کردم،  و قرار شد اولین گلاب‌پاش هوشمند را قبل از اینکه «گند» دنیا را بگیرد،  برای حوزۀ علمیه قم ارسال کنند.   از هوش مصنوعی هم خیلی تشکر کردم که در این سفر همراه من بود و مرا تنها نگذاشت.   ایشان هم سلام گرمی به رضاپهلوی رساندند و گفتند،  «ایران بهشت بود!»   بله،  نهایتاً می‌بینیم که هر ملت و جماعت و قافله‌ای،  «هوش مصنوعی» خودش را خواهد داشت.            

 


 

 

 

 

 

 


هیچ نظری موجود نیست: