۳/۰۴/۱۳۹۵

باقالی و بریتانیای کبیر!




طی هفته‌ای که گذشت شاهد تغییرات جالبی در مناطق مختلف جهان بودیم.  در اروپا عملاً شرایط اضطراری حاکم شده،   و نقش بسیاری از دولت‌مردان و تشکل‌های سیاسی به دگردیسی اوفتاده.   در سوریه،   ماشین شیعه‌سازی حکومت جمکران با سد مستحکمی مواجه شده،   و به نظر می‌رسد که این رودرروئی،   می‌رود تا بشار اسد را مستقیماً در برابر حکومت اسلامی جمکران قرار دهد.   و صدالبته همچون میعادهای گذشته مهم‌ترین،   اگر نگوئیم مضحک‌ترین رخدادهای هفتة گذشته را در درون مرزهای ایران و در رابطه با حکومت جمکران شاهد بودیم.   پس در بررسی امروز نخست سری به اروپا بزنیم.

انتخابات ریاست‌جمهوری کشور اطریش که شبکة تبلیغاتی آنگلوساکسون به آن حسابی میدان داده بود،  به نتایج مطلوب نرسید!   این انتخابات نهایت امر با شکست فاشیست‌ها، ‌  بار دیگر،  همچون دوران یورگ هایدر «سلام‌الله»،   فاشیست «شهید» اطریشی در عمل ثابت کرد که حیطة استراتژیک وین نمی‌تواند به ابزاری جهت باج‌گیری انگلستان از روسیه تبدیل شود.  جهت توضیح این مطلب شاید بهتر است یک پرانتز بازکنیم.

همانطور که بارها گفته‌ایم،  پس از فروپاشی اتحاد شوروی و تولد فدراسیون روسیه تلاش انگلستان در اروپای مرکزی و شرقی،‌  چیزی نبوده و نیست جز به قدرت رساندن فاشیست‌ها.   فاشیست‌هائی که از نظر تاریخی،‌  ریشه‌های آغازین فعالیت‌های‌شان تماماً در اوائل سدة بیستم میلادی آغاز شد،  و جملگی ضدروس،  کاتولیک و طرفدار پروپاقرص سیاست آتلانتیسم ـ ایجاد یک کشور یک قوم یا مذهب ـ   بوده و هستند.   این سیاست را که انگلستان طی چند دهة اخیر به صور مختلف ـ  تجزیة کشورها،  حمایت از الحاق کشورها به اتحادیة اروپا،  و ... ـ   اعمال کرده،  هدفی جز «سدسازی» بر علیه نفوذ روسیه نداشته و ندارد؛   دیروز «بلشویسم» هدف بود،   و امروز فدراسیون روسیه.   به همین دلیل نیز محفل دیوید کامرون از آغاز قدرت،   تلاش داشت تا انگلستان را از اتحادیة اروپا بیرون برد،   و سرزمین‌های این اتحادیه را تبدیل کند به «سرزمین سوخته» در برابر روسیه.   ولی تمامی این تلاش‌ها یک‌به‌یک به شکست انجامیده.   «جنبش» فاشیست‌های پگیدا در آلمان فدرال،   جبهة ملی در فرانسه،   یوکیپ در انگلستان،   و ... همگی صحنه را باخته‌اند و آخرین سنگر فاشیست‌پروری بریتانیا که در اطریش بر پا شده بود نیز طی انتخابات اخیر فروریخت.  

در طرح مشعشعانه‌ای که لندن روی میز داشت،   انگلستان می‌بایست همچون دوران هیتلر در لحظة غائی بر نمایشات «فاشیسم‌دوستی» توده‌های اروپا نقطة پایان گذارده،   بار دیگر در نقش «حامی دمکراسی» ظاهر می‌شد!   همان نقشی که پس از شکست طرح‌های لندن برای به قدرت رساندن فاشیست‌های آلمان و ایتالیا در دهة 1930 ـ  این طرح‌ها می‌بایست به سقوط بلشویسم در اروپای شرقی نیز می‌انجامید ـ  طی جنگ دوم جهانی به انگلستان «اعتباری» داد که به صراحت بگوئیم جز نفی واقعیت تاریخی و تحریف نقش‌ واقعی لندن در جنگ خانمانسوز دوم جهانی هیچ نبود. 

ولی اینبار خر برای بریتانیا باقالی نیاورد؛   و همین امر،  یعنی ناکامی لندن،   هم کشورهای کلیدی اتحادیه اروپا ـ  فرانسه و آلمان ـ   را به سردرگمی سیاسی دچار کرد،  و هم دولت انگلستان را،   از غلطی که قصد انجام آن را داشت به شدت پشیمان نمود.   خلاصه دیوید کامرون که در مقام رئیس «عالیة» اتحادیة اروپا،   عملاً سرنوشت این اتحادیه را در دست دارد،  در همین چارچوب به استغاثه اوفتاده.   خروج از اتحادیه که می‌بایست روی کاغذ همه ساله برای دولت و شرکت‌های چندملیتی انگلستان صدها میلیارد دلار سیلان نقدینگی به ارمغان می‌آورد،   پس از شکست طرح کذا تبدیل شد به «بُرد بزرگ» دولت کامرون در تقلیل «کمک هزینة خانوادگی مهاجران اروپائی به انگلستان!»   بله،  همانطور که می‌بینیم انگلستان موفق شد،   پس از تلاش‌های گسترده به دیگر اعضای اتحادیه «نظرات» خود را تحمیل کند و در این چارچوب کمک هزینة خانواده‌های مهاجر اروپائی را کاهش دهد!  ما هم به کامرون و دولت «سرکار علیه الیزابت ثانی» این موفقیت بزرگ را تبریک می‌گوئیم و همینجا اضافه کنیم که پس از این «موفقیت بزرگ» دیوید کامرون را می‌بینیم که در زمرة طرفداران باقی ماندن انگلستان در اتحادیة اروپا قرارگرفته.   روزنامة دیلی‌تلگراف،  به نقل از نخست‌وزیر بریتانیا می‌نویسد:   «اگر از اروپا خارج شویم،  پوتین و ابوبکر ال‌بغدادی را خوشحال می‌کنیم!»  و یورونیوز در دنبالة همین ادعای سرگرم‌کننده،  از قول کامرون می‌نویسد،  خروج از اتحادیه باعث رکود اقتصادی می‌شود:

«دیوید کامرون:  " شوکی که در اثر خروج از اروپا به اقتصاد ما وارد می‌شود آن را دچار رکود خواهد کرد.  این اولین رکود اقتصادی در تاریخ ما خواهد بود که توسط خودمان ایجاد می شود."»
منبع:  یورونیوز،  23 مه 2016

‌به عبارت دیگر،   می‌باید این دروغ شاخدار را بپذیریم که نخست‌وزیر بریتانیا،  آن زمان که بر طبل «خروج از اتحادیه» می‌کوفت،   از پیامدهای آن اطلاع نداشته!  حال آنکه واقعیت جز این است؛‌  بریتانیا از پیروزی سیاست‌اش ـ  خروج از اتحادیه،  و تبدیل اروپا به سرزمین سوخته ـ  چنان مطمئن بود که «سیاست جایگزین» هم برای خود پیش‌بینی نکرد!   و به استنباط ما،  بلاتکلیفی در اروپا،   به ویژه در آلمان و فرانسه ناشی از همین اطمینان خاطر لندن به پیروزی است.   به همین دلیل نیز حاکمیت بریتانیا،   و نه صرفاً دولت کامرون با دستپاچگی صادق‌خان پاکستانی را از صندوق‌ها بیرون کشیده،   در جایگاه شهردار لندن قرار داد،   تا انگ حمایت از فاشیسم را به هر ترتیب ممکن از کارنامة  انگلستان بشوید،   و تبعات اقتصادی و مالی سنگینی را که اینگونه «انگ‌ها» می‌توانست به همراه آورد از میان بردارد.   ولی عقب‌نشینی صریح انگلستان از مواضع پیشین‌اش نتایج گسترده‌تری به همراه آورده.   بله،   نهایت امر کار به بی‌ثباتی در دیگر سیاست‌های لندن در اروپا،  خاورمیانه و خصوصاً اسرائیل کشیده.   

عقب‌نشینی انگلستان به این نتیجة ملموس منجر شده که ایالات‌متحد نیز به سرعت از لندن فاصله می‌گیرد،   و می‌بینیم که «طرح صلح» پیشنهادی فرانسه در اسرائیل که تحت نظارت لندن تنظیم شده بود،   نه از سوی آمریکائی‌ها مورد قبول واقع شد،  و نه از سوی دولت نتانیاهو!   اصرار و ابرام فراوان و سفر سیاست‌مداران فرانسوی ـ   وزیر امورخارجه و نخست‌وزیر ـ  که جملگی با حمایت لندن به قدرت رسیده‌اند نیز کاری از پیش نبرده و نمی‌برد.   از سوی دیگر،   شکست سیاست مورد نظر دیوید کامرون نهایت امر به درگیری مستقیم در درون ساختار قدرت در فرانسه دامن زده.  و شاهدیم که اعتراضات گستردة خیابانی،   اعتصابات کمرشکن و ... که در ظاهر جهت اعتراض به «قانون جدید کار» صورت می‌گیرد،   تبدیل شده به نمایه‌ای از درگیری سیاست آمریکا و انگلستان جهت کنترل دولت فرانسه.

ولی همانطور که گفتیم در این حیص‌وبیص ماشین شیعه‌سازی جمکرانی‌ها نیز در سوریه به دست‌انداز افتاده.   بله،  جمکرانی‌ها که به ادعای خودشان در سوریه «مستشاری» می‌فرمایند،   از سال‌ها پیش در چند زمینة‌ ضدبشری فعالیت گسترده دارند.  مهم‌ترین این فعالیت‌ها بر پائی کارگاه‌های «شیعه‌سازی» است.   به این ترتیب که،   با پول،  وعده و وعید و هزار «بامبول و دانبول» دیگر یقة عوام‌الناس را می‌گیرند و به قولی به آخر «اشهد» آن‌ها یک علی‌ولی‌الله اضافه می‌کنند!‌  به این ترتیب،  علی خامنه‌ای که هم خودش به اصطلاح اولاد محمد و علی و حسن و حسین و دیگر اعراب بدوی است،  عمامه‌اش را شب‌ها یک پله بالا می‌برد و به کارنامة درخشان  زندگی پر بارش صفحات زرینی می‌افزاید. 

ماشین شیعه‌سازی جمکران در سوریه بر دو لایة نظامی و قومی تکیه داشته و دارد.  لایة نظامی از طریق تزریق دلارهای نفتی برای سازمان دادن به لشکرهای قانونی و غیرقانونی شیعه ایجاد شده.    این لشکرها را دولت جمکران یا شاخه‌ای از حزب‌الله لبنان به سوریه اعزام می‌کنند.   ولی لایة قومی در محل موجود است،  و تکیه‌گاه‌اش علوی‌های سوریه و ترکیه به شمار می‌رود.   طی روزهای گذشته فروپاشی لایة نظامی شیعی را در سوریه شاهد بودیم؛   کشتار اوباش جمکران در خان‌طومان و بمباران مرکز فرماندهی حزب‌الله از جمله نقاط عطف این فروپاشی به شمار می‌آید.   ولی پس از آغاز فروپاشی در لایة نظامی اینک به مرحله فروپاشاندن لایة قومی پای گذارده‌ایم.   اینک علوی‌ها هستند که طعمة مناسب درگیری‌ها شده‌اند:

«منطقه ساحلی شمالی سوریه روز گذشته شاهد هفت انفجار همزمان با کمربندهای انفجاری و خودروهای بمب‌گذاری شده بود که منجر به کشته شدن بیش از 120 نفر که بیشتر آن‌ها از طائفه علوی سوریه بودند،  شده»
منبع:  ایرنا،  4 خردادماه 1395

این رخدادها به صراحت نشان می‌دهد که «پلان ب» آتلانتیسم ـ  حمایت از یک دولت شیعة علوی در صورت شکست طرح اخوان‌المسلمین اردوغان ـ  در سوریه به سرعت از صحنه خارج می‌شود.  و اگر به این فهرست،   افشاگری‌های اخیر در مورد ویزای ایرانی ملا منصور،   رهبر مقتول طالبان افغانستان را نیز اضافه کنیم،   این امکان وجود دارد که حکومت جمکران رسماً به دلیل همکاری با تروریست‌ها هدف انتقادات بین‌المللی قرار گیرد،  و نهایت امر شخص اسد نیز جهت فرار به جلو‌،   مجامله را کنار گذارده و رسماً بر علیه جمکران و دین‌فروشی‌اش شمشیر را از رو ببندد.   همین فروپاشی‌های غیرقابل اجتناب،   از یک سو روحانی را مجبور به پریدن در آغوش نخست‌وزیر هند کرده،   و از سوی دیگر برنامة خررنگ‌کن دولت «تدبیر و اعتدال» را به مضحکه تبدیل نموده.   البته در مورد برنامة دولت کذا‌ پیشتر مطالب گسترده‌ای نوشته‌ایم،   و در این مقطع صرفاً به عارضة «انتخاباتی» آن اشاره می‌کنیم.

اگر فراموش نکرده باشیم آخوند احمد جنتی اصولاً قرار نبود پای به مجلس خبرگان رهبری بگذارد،   ولی پس از روزها ور رفتن با «آراء» صندوق‌ها،  حاکمیت به این نتیجه رسید که ایشان نفر آ‌خر هستند و حتماً باید بروند به «مجلس!»   امروز کاشف به عمل آمد که همین نفر «آخر» با رأی نمایندگان به ریاست همین «مجلس» انتخاب هم شده!   باید اذعان داشت که انتصاب احمد جنتی به ریاست خبرگان در شرایطی که ریاست شورای نگهبان نیز در دست اوست فقط به این شبهه دامن می‌زند که حکومت جمکران به درد بی‌درمان قحط‌الرجال دچار شده و در سراشیب سقوط اوفتاده.  خلاصه،‌  این حکومت پای به مرحله‌ای گذارده که هیچکس حاضر نیست در روند سیاسی و امنیتی آن «قبول مسئولیت» کند.   به دلائلی که در حال حاضر امکان بررسی‌شان وجود ندارد،   گویا مسئولیت‌های حکومت اسلامی جملگی افتاده به گردن چند نفر از جمله احمد جنتی! 

ولی شرایط فعلی ایران با دورانی که تیمسار رحیمی معروف،‌   هم فرماندة نظامی تهران بود و هم رئیس شهربانی کل کشور بکلی تفاوت دارد.   خلاصه بگوئیم،  قرار نیست مشتی لات را آتلانتیست‌ها از سر این کوچه و آن کوچه جمع کنند،  و با هیاهو و عربده‌جوئی و «مردم‌باوری» انقلاب به راه اندازند و محفل «شیخ‌وشاه» را از مرگ و نیستی نجات دهند.   حکومت ولی‌فقیه مجبور است که همچون دستگاه مضحک اردوغان و آل‌سعود و بشار اسد در قدرت باقی بماند،   و در برابر تحولات «پاسخگو» هم باشد!  و به قول موسیقی‌دانان این است «بِمُل» قضیه!    

با قرار گرفتن جنتی،  یکی از منفورترین آخوندهای حکومتی در جایگاه ریاست خبرگان رهبری،  که نهایت امر می‌باید به مأموریت علی خامنه‌ای به عنوان ولی‌فقیه امتداد دهد،   در عمل،  تف پرملاطی به رخسار علی خامنه‌ای انداخته‌اند.   به عبارتی،   «تو اول بگو با کیان زیستی،  من آنگه بگویم که تو کیستی!»  اگر قرار باشد مجلسی که ریاست آن با امثال جنتی است به ولایت علی خامنه‌ای رأی بدهد،  هم تکلیف آن مجلس روشن است،  هم تکلیف خامنه‌ای و هم تکلیف این حکومت!   ولی ماجرا به این مختصر ختم نمی‌شود،  این مجلس با آن رئیس هر کس را به عنوان رهبر برگزیند،  میخ تابوت او را هم کوبیده.  می‌بینیم که،  اگر آتلانتیسم برای به راه انداختن «جنگ زرگری» بین اسلام خوب و مترقی و اسلام تندرو در جمکران همه شب خواب خوش می‌دید،  اینک صحنه را از دست داده،   و سرکارش با اسلام «یکدست» افتاده!    

در این جنگ مسخره‌ آتلانتیسم قرار بود با استفاده از نقش پررنگ سردار اکبر بهرمانی،  ملاممد خاتمی و دیگر اوباش سابقه‌دار جمکران سنگرهای مستحکمی بر پا کند،  و در قفای این سنگرها تمامی عوامل حکومت اسلامی ـ  بخوانیم اعضای علی‌البدل محفل «شیخ‌وشاه» ـ   دست به نقش‌آفرینی بزنند.   این طرح که پس از برگزاری خیمه‌شب‌بازی انتخاباتی و بیرون کشیدن «دولت روحانی» از صندوق‌‌شکسته‌ها روی میز رفته بود،  فرضاً می‌بایست به حکومت ملایان امکان دهد تا تف پر ملاطی را که اینک به رخسار خامنه‌ای افتاده،‌   به صورت مخالفان حکومت آخوند بیاندازد.   و خلاصه،   با شعارهای دهان‌پرکن از قماش «اصلاحات بزرگ در مملکت شیعیان» و...،   هم باد در بادبان ملایان تهران بیاندازد،   و هم آب به آسیاب مخالف‌نمایانی سرازیر کند که سال‌هاست به خرج سفارت‌خانه‌ها،  خارج از کشور لنگر انداخته‌ و خواب استواری و ابدیت دکان «شیخ‌وشاه» را می‌بینند.   

همانطور که بارها در مطالب این وبلاگ،  و در مقاطع متفاوت گفته‌ایم،   این نوع سیاست‌گزاری‌های مسخره که آتلانتیسم حداقل در مورد ایران به آن‌ها عادت کرده،‌  دیگر نخ‌نما شده.   قدرت‌های بزرگ منطقه و خصوصاً روسیه اجازه نخواهند داد،   یک حکومت فاشیست و دست‌نشاندة واشنگتن و لندن،   در محدودة نفوذشان دست به چنین بازی‌های مفتضحانه‌ای بزند.   و نتیجة «انتخابات موفقی» که آب به دهان بسیاری مخالف‌نمایان خارج‌نشین انداخته بود،   و اینان را به مجیزگوئی از «حسن روحانی» واداشته بود،   همان شد که پیشتر نیز انتظار می‌رفت؛  هم آبروی نداشتة ولی‌فقیه را بکلی بر باد داد،   و هم به صراحت نشان داد آن‌ها که در خشتک سردار اکبر رفسنجانی و دیگر تفاله‌های خونریز این حکومت به دنبال صلاح‌وفلاح‌ می‌گردند،   نصیبی جز بیضة پلاسیدة جنتی نخواهند داشت.

البته پیش از انتصاب جنتی،  آتلانتیسم گویا به حساب خود تمامی کارت‌های «برنده» را با دقت روی میز چیده بود!   و فقط از قضای روزگار است که کارت‌های برنده‌اش،  اینچنین «بازنده» از کار در آمده.   در راستای همین سنگربندی‌های کودکستانی بود که،   آتلانتیسم باز هم به شیوة مرضیه دست به جایزه‌باران کردن ایرانیان زد،   و یک فیلم «موفق» ایرانی را در فستیوال کن با حضور هنرپیشة «محجبه‌اش» جایزه‌باران نمود!   پیام روشن بود،   همگان بدانند و فراموش نکنند،   «حجاب اسلامی یکی از پیش‌فرض‌های زندگی زن در ایران است!»‌  و در تأئید همین حجاب‌پرستی آتلانتیستی بود که خبر «هولناک» محکومیت دوبارة نرگس محمدی را با آب‌وتاب در رسانه‌های آتلانتیست بازتاب دادند.  باشد تا «خشم» عموم را حسابی برانگیزند!  به این ترتیب،   نوچة شیرین عبادی،  که لوحة حقوق بشر «کوروش کبیر» را به آخوند منتظری اهداء کرده بود و رسماً حقوق‌بشر را با حقوق آخوند و آخوندپرست و بازاریابی برای باورهای عموم و مزخرفاتی از این قبیل در ترادف گذاشته،   تبدیل می‌شد به سمبل «آزادیخواهی» در ایران!  و همان نقشی را ایفا می‌کرد که پیشتر در رسانه‌ها جلاد صاحب نام جمکران،  میرحسین موسوی نیز اجرا می‌نمود.     

اینکه نرگس محمدی به چه دلیل پای در بحران‌سازی‌هائی گذارده که سرنخ‌شان مستقیماً در دست سفارت انگلستان و هیئت حاکمه آتلانتیست قرار دارد،  به مطلب امروز ما مربوط نمی‌شود.   ولی به طور خلاصه بگوئیم،   زمانیکه کاترین اشتون،  کودتاچی صاحب‌نام بحران اوکراین و حامی اصلی فاشیست‌های اینکشور،   به ایران می‌آید و قبل از دیدار با مقامات رسمی به دیدار نرگس محمدی،  کشتزار تقی رحمانی می‌شتابد،   در وابستگی محمدی به عوامل سیاست‌های آتلانتیست نمی‌توان تردیدی داشت.   کاترین اشتون نمایندة یکی از سرکوب‌گرترین محافل آتلانتیست است،  و به یاد داریم که وی در مقام «وزیر امور خارجة اروپا» عملاً با همکاری مستقیم سعید جلیلی، ‌  یکی از لات‌های بیت‌رهبری،‌   برای برنامه‌ریزی جنگ و خونریزی در ایران به بهانة وجود خطر اتمی بسیار فعال بوده.  حال باید پرسید،   چه پیش آمده که چنین عجوزة آدمخواری،  می‌باید طرفدار «حقوق بشر» در ایران تلقی گردد،   و نرگس‌جان «مظلوم» را که گویا ایشان نیز با آن چارقدشان طرفدار «حقوق بشر» شده‌اند،  اینچنین بنوازد؟   پاسخ به این پرسش‌ها را به مخاطبان این وبلاگ واگذار می‌کنیم.



 

  

هیچ نظری موجود نیست: