۱۲/۰۹/۱۳۹۴

چُسی و چُس‌فیل!




عاقبت،   بازی‌های «انتخاباتی» حکومت جمکران به پایان رسید و «همه با هم پیروز شدند!»  ‌ برخی شبکه‌ها از پیروزی «اصلاح‌طلبان» می‌گویند و برخی دیگر از پیشتازی «اصولگرایان و بیت رهبری!»   بله،  خیلی عجیبه!   ولی چه بگوئیم که اینهم واقعیتی است.   این قماش اعلام نتایج انتخابات توسط دست‌اندرکاران بستگی دارد به اینکه «اینان»‌ در کدام محفل نشسته‌اند.   در تأئید این نقطه‌نظر سخن ظریفی را بازگو می‌کنم که چند روز پیش به یک «ستانداپ کمدی» رفته بود.   می‌گفت وقتی مجری روی صحنه آمد،   همه متعجب شدند چرا که بین او و تماشاچیان میله‌های فلزی کشیده بودند.    هنرمند با تعجب به جمعیت نگریست و گفت،  «چه کار کردین که همة شما رو انداختن توی زندان؟!»   و بعد اضافه کرد،  «کلید این در توی جیب من نیست بی‌خود به من زل نزنین!»    بله،  این «ستانداپ کمدی» واقعیات جالبی را علنی می‌کند.  فراموش نکنیم،  میله‌های سلول «زندان» به دو طریق می‌تواند «تفسیر» شود؛   فقط بستگی دارد از کدام طرف به میله‌ها «نگاه» کنید.   و شاید به همین دلیل باشد که می‌گویند،  نگون‌بخت‌ترین زندانیان همان زندان‌بانان هستند،   چرا که تمام عمرشان را در زندان می‌گذرانند.

بساط «انتخابات» حکومت اسلامی به همین حکایت زندان و زندان‌بان شباهت دارد.   هر از گاه ملت را در این سوی میله‌ها،  به صف می‌کنند،  تا زندانبان‌شان را «انتخاب» کنند.   و در دکان اسلام راستین به این می‌گویند:  «رأی‌گیری!»  جالب‌تر اینکه،  هنوز «انتخابات» تمام نشده،   وزارت‌کشور جمکران که از کنترل قاچاقچی‌ها در کوچه‌پس‌کوچه‌های تهران و شهرستان‌ها ظاهراً‌ «عاجز» است،   آناً «آمار» می‌دهد که کجا نشسته‌اید:  «فلان درصد از واجدین شرایط رأی داده‌اند!»‌       

البته آمار وزارت کشور جمکران از «فلان» بستگی دارد به مسائل جهانی، و خصوصاً درجة حمایت دریافتی از پایتخت‌های بزرگ جهان.    به طور مثال،  روزی که آمریکائی‌ها فشار آوردند تا ارتش شاهنشاهی برای آیت‌الله‌ها کودتا کند و خمینی را در جماران بر تخت بنشاند،   این «فلان» حسابی توی توپ بود؛   و شده بود بیش از 99.9 درصد!   زمانی هم که میرحسین موسوی،   دلبر سیمین‌بر توده‌ای‌ها و خط‌امام و ... جنگ تفریحی با عراق به راه انداخته بود و مرتب علی خامنه‌ای را اینور و آنور از صندوق‌ بیرون می‌کشید،   چیزشان،  ببخشید فلان‌شان خیلی توی توپ بود.   خامنه‌ای همیشه 99 درصد رأی می‌آورد!   آن روزها در بساط انتخاب زندان‌بان‌ یک ملیجک هم داشتیم که اسمش «دکتر» شیبانی بود!   «دکتر» جون جهت داغ‌ کردن اوضاع در تلویزیون شروع می‌کرد به «مخالفت‌های» بی‌خطر با «برنامه‌های» نیست‌درجهان خامنه‌ای!   و معمولاً بعد از انتخابات در یک مصاحبة سرنوشت‌ساز با اطلاعات و کیهان می‌گفت:  «من خودم هم به آقای خامنه‌ای رأی دادم!‌»   بله،   این میرحسین موسوی را اینجوری نگاه نکنین،  جز آدم‌کشی کارهای دیگه هم بلده،   خیلی بچة حرف‌شنو و زرنگیه!

حالا برگردیم به زندان‌بان خودمان؛   یعنی به انتخابات جمکران!   این‌بار هم زمانیکه زندان‌بان‌ها سروصدا به راه انداختند که،‌  «به صف!‌  انتخاباته!»   بعضی‌ها اینور میله‌ها خیلی سروصدا می‌کردند،  که «مردم بیائید،‌  با رأی خود مشت محکمی بر دهان خامنه‌ای بکوبید!»  خوش‌خیال‌ها مثل همیشه زودی باورشان شد.   بعضی‌های‌شان حتی با پنجه‌بکس و دستکش رفتند به حوزه‌ها.  خلاصه اگر خامنه‌ای می‌آمد،  محکم زده بودند «توی پوزة پشمالوش!»  ولی خامنه‌ای اگر چه ترکی هم بلغور می‌کند،   آنقدرها خر نیست؛   نیامد!   این‌ها هم حسابی خیط شدند،   و از آنجا که رفته بودند به حوزه‌ها،  رأی هم دادند،‌  ولی هر چه نگاه کردند همة نامزدها عین خامنه‌ای بودند!  برای همین در پایان این بساط همة «خامنه‌ای‌ها» انتخاب شدند!

بله،‌  انتخابات حکومت اسلامی در همة ابعاد یک «بازی تکراری» است،   و گام به گام در مسیری مشخص آغاز می‌شود،   و همیشه یک نتیجة غیرقابل تردید دارد:  پیروزی آخوندها و بچه‌آخوندها!   این بازی را در داخل با ایجاد هول‌وولا در دل عوام آغاز می‌کنند.   و در جامعه‌ای که وحشت از حکومت «عامل ثبات و امنیت» معرفی می‌شود،   ترساندن عوام کار مشکلی نیست.  اگر هم در زمرة عوام نبودید نگران نباشید عوامل سرکوب کاری می‌کنند که «وحشت» بشود قسمتی از زندگی روزمره‌تان.  خلاصه وحشت از اینکه  «الان این انتخابات با ما چه‌ها خواهد کرد»،   عین یک لیتر آبگوشت جوشان روزها و روزها از این سوی معده به آنسوی می‌دود.   دلهرة زندگی،   نگرانی برای آیندة زن و فرزند،   دل‌واپسی برای مغازه و کار و ... خلاصه طی چند هفته،  در این آبگوشت همه چیز را حسابی «تیلیت» می‌‌کنند؛   شما هم عین همین آبگوشت می‌شوید «آمادة مصرف!»        

ولی برای آن‌ها که دیگر از این مراحل گذشته‌اند و آبگوشت که هیچ،  چلوکباب هم دردشان را درمان نمی‌کند،   وحشت جدیدی توسط گروهی «احزاب» و «شخصیت‌های»  هم‌سو با حکومت که عموماً در خارج و حتی داخل «برچسب» مخالف بر پیشانی‌شان زده‌اند «اختراع» می‌شود.   این محافل،  که خودشان هم آنقدرها با ملا و آخوند و جماعت «اسلام‌باور» فاصله‌ای ندارند،   این انتخابات را «شدیداً» تحریم می‌کنند!   همین عمل کافی است تا آبگوشت کذا را در دل بسیاری عوام به چرخش درآورد،   چرا که اینبار دیگر مسئلة دکان و مغازه و نان شب نیست،   «عدم شرکت» در این خیمه‌شب‌بازی معنای حمایت از «ضدانقلاب» می‌گیرد!   و برای بسیاری افراد که دوست دارند «بی‌خطر» زندگی کنند،  تحمل این نوع «برچسب‌ها» در محیط‌کار،  خانواده و حتی نزد «معاشران و دوستان» می‌تواند خیلی گران تمام ‌شود!   همین کافی است که «جماعت» جدیدی پشت میله‌ها به صف شود!

تا اینجای مسئلة خیلی تکراری است.   به عبارت دیگر،  حتی قبل از «ام‌الامراضی» به نام ملاممد خاتمی،   و پهن شدن سفرة «اصلاحات»‌ آ‌خوندی،   این نوع صف‌بندی اینسوی میله‌های زندان رایج بود.   بعداً ارباب یانکی اسلام و مسلمین متوجه شد که می‌باید وظائف جدیدی برای «آبگوشت»‌ کذا فراهم آورد؛   بیم ‌آن می‌رفت که به دلیل تغییرات استراتژیک از آبگوشت استقبال شایسته‌ای صورت نگیرد.   به همین دلیل نیز سناریوی «مخالفت» با خامنه‌ای و ولایت‌فقیه تنظیم شد.   

در این سناریو،  خامنه‌ای  در نقش «شیطان» ظاهر می‌‌شود.   به عوام‌الناس حالی می‌کنند،  که برای خلاصی از شر این «شیطان» که با هزار جنایت و لات‌بازی،   توسط سردار سازندگی و خاتمی‌ و موسوی و شرکاء سر کار آمده،  می‌باید به همین خاتمی و هاشمی و شرکاء رأی دهند!   این «بازی» جدید که با الهام از بازی‌های ویدئوئی یانکی‌ها برای خوش‌خیال‌ها اختراع شده خیلی جالب و سرگرم‌کننده است.  چرا که آناً در محله‌های حاجی‌نشین شمال‌شهر ولوله می‌اندازند که،  «مگه نمی‌خوای آخوندا برن؟!  پس بیا بهشون رأی بده!»‌  روانشناسان می‌گویند اگر می‌خواهید بچه را «در مسیر دلخواه» قرار دهید،  آنچه را می‌خواهد به صورت سئوال مطرح کنید،   و آنچه را که می‌خواهید به صورت جواب!  به طور مثال،  «مگه نمی‌خوای ببرمت سینما،  پس بیا بریم مدرسه!»  در چنین فرایندی بچه سیلی نقد را به امید حلوای نسیه با طیب‌خاطر پذیرا می‌شود؛   فراموش می‌کند که اصلاً نمی‌خواست به مدرسه برود.   محض خاطر سینما بدو بدو راهی مدرسه خواهد شد.   همین بازی را خبرسازی‌های بین‌المللی با بعضی «مرفه‌ترها» و خوش‌تیپ‌های شمال‌شهری و تحصیل‌کردگان مستفرنگ و پرمدعای ایران به راه می‌اندازند؛   «مگه نمی‌خوای بری آمریکا گرین کارد بگیری؟  بیا به آخوندا رأی بده!»  همه صف می‌گیرند تا بروند آمریکا!‌

ولی چند سالی است که این بازی هم تکراری ‌شده،   در نتیجه درجة استقبال «بچه‌ها» از سینما و گرین‌کارد تا حدودی «کاهش» یافته،  خلاصه این ترفند کارآئی‌‌اش را از دست داده!  در نتیجه،  وزارت کشور جمکران،  که به حق میراث‌دار میرپنج و قزاقان لیاخوف است،  تعداد حوزه‌های رأی‌گیری را هر بار بیش از پیش کاهش می‌دهد.   در نتیجه خوش‌خیال‌ها که جهت سینما،‌  و اثبات وفاداری‌شان به «انقلاب»‌ در برابر همسایه‌ها و سر و همسر و ... و خصوصاً در آرزوی دریافت گرین‌کارد به صف شده‌اند،  در تصاویر خبرنگاران تعدادشان «سرنوشت‌سازتر» می‌نماید.   وزارت کذا هم چند دقیقه پس از پایان رأی‌گیری،   آناً یک آمار شکمی به عنوان «پپسی» و بستنی سینما می‌گذارد توی سینی رسانه‌ها!   خلاصه،  «عزیزجون!  بیش از فلان درصد شرکت کرده‌اند!»       
 
ولی اینبار دیگر کار «تئاتر انتخابات» خیلی خراب شده بود.   هم،‌   بعضی‌ سیاست‌های جهانی می‌خواستند در حکومت دست‌نشاندة غرب در ایران تغییراتی بدهند،   هم دیگر گند کار آخوندیسم به دلائل متفاوت در منطقه درآمده.   بله،  آتلانتیسم در سوریه،  ترکیه و خصوصاً در عراق بازی‌ها را یکی پس از دیگر باخته،  و دلیلی ندارد به قولی،‌  در ایران «گیس پای آخوند» سفید کند.  به همین دلیل برای توجیه «انتخابات» جمکران،  کار محافل وابسته به آخوند به فحاشی و دریدگی و تهدید و هذیانگوئی رسیده:

«[...] حضور مردم در انتخابات روز گذشته در سه دهة گذشته بی‌سابقه بوده است. [...] آن‌ها که انتخابات را تحریم کردند،  روی دیگر سکة [باند قدرت علی خامنه‌ای]  از آب در آمدند که مردم در ایران آن‌ها را وابسته به قدرت دانسته و طرد کردند.»
منبع:  پیک‌نت،  8 اسفندماه 1394

بله،   این «پیروزی» بزرگ را باید به توده‌ای‌ها،  آخوندها،  لات‌ها و خصوصاً ساکنان مناطق حاجی‌نشین شهرهای بزرگ «تبریک» گفت!   و اینهم جزو چسی‌های جدید چپ‌نمایان باید باشد.   بالاخره برای سینما و صرف بستنی و چس‌فیل چند قطره‌ای هم عرق ریختند،   همینجوری مفت و مجانی که نیست!   ولی اینکه بر اساس منطق توده‌ای‌ها،  رضا پهلوی،  بنی‌صدر،   و هزاران ایرانی دیگر که این انتخابات را تحریم کرده‌اند از طرفداران خامنه‌ای هستند،  مسلماً جزو تنقلات جدید سینما باید باشد.  و با توجه به هیاهوی چپ‌نمایان برای این تنقلات به نظر می‌رسد که «چس‌فیل» چشم‌شان را حسابی گرفته.  خلاصه،  توده‌ای‌ها،  همان‌ها که تا چند سال پیش عکس خمینی خونخوار را بالای سایت‌شان می‌زدند و زیر آن می‌نوشتند،  «پیر بزرگوار»،  ظاهراً به مالیخولیا گرفتار آمده‌اند.   حال‌شان اصلاً خوب نیست و پرت‌وپلا می‌گویند.  چه بر سرشان آمده؟!‌  پاسخ روشن است؛‌  سیاستی که در منطقه بر شاخ‌اش می‌کوبیدند تضعیف شده!  و حضرات در هراس‌اند که مهر باطل بر پیشانی‌شان بخورد.   

پس چه بهتر که در تجزیه و تحلیل خیمه‌شب‌بازی آخوندها،   بررسی حال و هوای «باطل‌شدگان» سیاسی را رها کرده،   بپردازیم به بقیة قضایا.   و بقیة قضایا همانطور که بالاتر نیز گفتیم مسئلة شکست آتلانتیسم در منطقة خاورمیانه است.   جان کری،  پدرخواندة ملاسالاری شیعی‌مسلک در ایران،   در آستانة‌ انتخابات جمکرانی‌ها رسماً اعلام داشت،   نیروهای نظامی آخوندها از سوریه خارج شده‌اند!   اینکه «خروج» این نیروها از سوی وزیر امور خارجة ایالات‌متحد اعلام می‌شود،   از منظر دیپلماتیک به این معناست که این به اصطلاح «نیروها» با تأئید و اجازة ارتش آمریکا در سوریه فعال شده بودند.  چرا که،  جان کری تا آنجا که ما اطلاع داریم نه وزیر دفاع جمکران است،  و نه فرماندة سپاه‌ پاسداران،   دلیلی نداشت وی اولین فردی باشد که خروج این حضرات را علناً اعلام دارد.   برخورد وزارت امور خارجة آمریکا با نیروی نظامی جمکران به صراحت نشان داد که این نیروها تحت فرماندهی آمریکا،   در سوریه نه جهت «کمک به بشار اسد» که برای ساقط کردن حزب لائیک بعث و به قدرت ‌رساندن اسلامگرایان،  خیمه زده بودند.   و اینجاست که به تدریج،  ابعاد و جزئیات دیدار اخیر ولادیمیر پوتین از علی خامنه‌ای به منصة ظهور می‌رسد.   شاهد بودیم که،  تلفات اوباش ارسالی حکومت اسلامی به سوریه که با آغاز حملات هوائی روسیه به شدت افزایش یافت،   چگونه کک به تنبان مقام معظم انداخت.  ککی که سر از مبارزات انتخاباتی درآورد و ایشان را در برابر میکروفون‌ها به عروتیز و جفتک‌اندازی انداخت.

از سوی دیگر،  نمایشنامة «کردستان آمریکائی و مستقل»،   که در فهرست وظائف اردوغان،  تروریست‌های اسلامگرا و حکومت‌های عراق و جمکران به ثبت رسیده بود،  به تدریج از صحنه کنار می‌رود.  در عمل،  اردوغان که تمامی تلاش خود را به کار گرفته بود تا آب به آسیاب «کردستان مستقل» بریزد،   اینک مجبور شده ترکیه را در تمامیت‌اش در برابر همین «کردستان» قرار دهد.  موضع‌گیری‌ای که مسلماً در عراق و سوریه نیز انعکاس گسترده‌ای  خواهد یافت.  به طور خلاصه بگوئیم،  آمریکا به تدریج خود را برای قبول بین‌المللی شکستی فراگیر در ماجراجوئی نظامی سوریه و خاورمیانه آماده می‌کند،  و به همین دلیل نیز واشنگتن قصد دارد دقیقاً پای جای پای پیشینان‌اش در دوران شکست ویتنام بگذارد. 

در اینجا،  جهت توضیح در مورد تحولات سیاسی ایالات‌متحد در هنگامة جنگ ویتنام یک پرانتز باز می‌کنیم.  جنگ ویتنام را جان. اف. کندی،  رئیس‌جمهور ظاهراً «دوست‌داشتنی» ایالات‌متحد از حزب دمکرات به راه انداخت،  و پس از ترور وی،   لیندن جانسون،   معاون‌اش که او هم عضو فعال حزب کذا بود،  این جنگ را به اوج خود رساند.  جانسون،   برخلاف دیگر روسای جمهوری ایالات‌متحد فردی عادی بود؛  و بر خلاف دیگر «مقامات» ایالات‌متحد از یک خانوادة میلیادر پای به جهان سیاست نگذاشته بود.   در اواخر دوران جانسون،‌   هنگامی که بوی شکست در عملیات نظامی ویتنام کم کم به مشام هیئت حاکمة آمریکا می‌رسید،   فردی به نام ریچارد نیکسون با شعار «پایان دادن به جنگ ویتنام» از سوی حزب‌ جمهوری‌خواه پای به میدان مسابقات انتخاباتی گذارد و پست ریاست‌جمهوری را به دست آورد. 

نیکسون فردی بود که در میان هیئت حاکمة آمریکا «بدسابقه» به شمار می‌رفت؛  مک‌کارتیست و ضدکمونیست بود،  و حتی در کودتای 28 مرداد نیز نقش سرنوشت‌سازی داشت.   خلاصه بگوئیم،  نیکسون در هیئت حاکمة ایالات‌متحد آنقدرها «قابل‌احترام» نبود.  و شاید به همین دلیل نیز در آن هنگامه وی را بیرون کشیده بودند.  در این مسابقات انتخاباتی،  حاکمیت ایالات‌متحد «هیوبرت همفری»،   ویراست آمریکائی دکتر شیبانی جمکران را از حزب دمکرات در برابر نیکسون قرار داد،   عملی که به معنای پیروزی نیکسون حتی پیش از اخذ آراء بود.

وظائف نیکسون روشن و مشخص بود.   قبول رسمی شکست آمریکا در ویتنام،  فرار دادن ارتش یانکی از اینکشور،  تقبل تبعات سنگین مالی،  سیاسی،  اجتماعی و اقتصادی این شکست در آمریکا،   و نهایت امر زمینه‌سازی جهت برقراری روابط دوگانه با چین و اتحاد شوروی.   همانطور که در وبلاگ‌های گذشته نوشته‌ایم،   برنامة آمریکا در چین روشن بود،   معرفی پکن به عضویت دائم شورای امنیت و میدان دادن به مائوئیست‌ها.  ولی در اتحادشوروی برنامة دیگری دنبال می‌شد:   نزدیک‌شدن استراتژیک به شوروی برای «خرید زمان» و آماده کردن زمینه جهت قرار دادن مسکو در بن‌بست.  در همین راستا،  در دوران نیکسون واژة «ودکاکولا» که کنایه‌ای بود از روابط «عاشقانة» مسکو و واشنگتن بر سر زبان‌ها اوفتاد.

ولی زمانیکه نیکسون نهایت امر توانست با زیرپای گذاردن منافع شرکت‌های اسلحه‌سازی جنگ ویتنام را تمام کند،   و تبعات سنگین اقتصادی و اجتماعی این شکست را متحمل شود،  کاشف به عمل آمد که گویا در انتخابات «تقلب» کرده!   و از آنجا که اصولاً آنقدرها «قابل‌احترام» هم به شمار نمی‌رفت،‌   با بساط «واترگیت» سریعاً وی را مجبور به استعفا کردند و دکتر شیبانی دیگری به نام «جرالد فورد» را بجای وی نشاندند.   فعالیت‌های دکتر شیبانی کذا در دنیای سیاست به رتبة 33ام لژ فراماسونری محدود می‌شد؛  همین و بس.   دوران جرالد فورد تماماً به موعظه و نصیحت و وراجی و درنگ گذشت؛   این خلاء به محفل جیمی کارتر امکان داد،    برنامة تروریسم اسلامی ـ  اسلام سیاسی ـ  را گام به گام در خاورمیانه به پیش راند.         
        
جالب اینکه،  امروز همین سناریو به شیوة‌ دیگری در دست تهیه است.  چرا که،   باز هم یک آدم «عادی» ـ  باراک اوباما ـ  ویراست رنگین‌پوست جانسون در دنیا جنگ به راه انداخته،  و نهایت امر جیب شرکت‌های اسلحه‌سازی را پُر پول کرده.  پس باید یک نیکسون پیدا کرد و نکبت و ادبار قبول شکست در جنگ و تبعات اجتماعی و اقتصادی آن را بر دوش وی انداخت،   و زمانیکه برنامه‌های پشت‌پرده برای تقابل با روسیه آماده شد،  در یک حملة گازانبری نیکسون هزارة‌سوم را هم بی‌آبرو کرده،‌  برکنار نمود،  و روسفیدی برای هیئت حاکمة ایالات‌متحد تضمین کرد!   مجلات و روزنامه‌ها هم وظیفه‌شان را می‌دانند:  «مشکل را چه کسی به وجود آورده؟»  جواب روشن است:   باراک اوباما که نبود؛  یا ترامپ است،  یا سندرز و یا هیلاری!‌   در هر حال هر سة اینان،  و هر کدام به دلائلی،   آنقدرها «قابل‌احترام»‌ نیستند،   می‌توان به راحتی از شرشان خلاص شد!‌

این سناریو به احتمال زیاد در دست تهیه است،‌  و مضحک بودن مسابقات انتخاباتی ریاست‌جمهوری در ایالات‌متحد به صراحت این گمانه را تقویت می‌کند.   فقط یک لایه از این «سناریو» به نظر امکانپذیر نمی‌آید؛   آنجا که به رابطة واشنگتن و مسکو مربوط می‌شود!  بله،  این مسکو آن مسکو نیست،   و پوتین هم بر عکس پولیت‌بوروی اتحادشوروی حواس‌اش جمع است و در رویای خوش «سزارین تاریخ» دست‌وپا نمی‌زند.   در همین چارچوب است که می‌باید انتخابات جمکرانی‌ها و نتایج آن را در ایران تحلیل کرد. 

در این انتخابات،‌  از یک‌سو اصولگرایان معتقدند که برندة نهائی هستند!‌   و این «پیروزی» در تمامی سایت‌های اینان «آفیش» شده!  و از سوی دیگر،  اصلاح‌طلبان مدعی پیروزی می‌شوند،  و آن‌ها هم در تمامی شبکه‌های خود این «پیروزی» را جار می‌زنند!  پس باید قبول کرد که مشکلی در این میان وجود دارد؛   چرا که،   نمی‌توان در یک انتخابات دو گروه ظاهراً متخالف را همزمان «برنده» اعلام کرد.   ولی این «بردها» و «باخت‌ها» که بیشتر رسانه‌ای است تا واقعی،   اگر در سمت‌گیری واقعی سیاست کشور هیچ نقشی ایفا نمی‌کند ـ  سابقة بی‌عملی مجلس اصلاح‌طلب و ریاست جمهوری خاتمی در برابر ماست ـ  در صحنة سیاست داخلی و خارجی کار یانکی‌ها را خوب راه می‌اندازد.

تقریباً همزمان با برگزاری «انتخابات» جمکران،   دادوفریاد اعضای جمهوری‌خواه در سنای آمریکا به آسمان رفت که،   «این چه جور انتخابات است؟!»   البته این‌ها خودشان از این نوع انتخابات «حمایت» کرده بودند،   در غیراینصورت حکومت دست‌نشاندة ملایان نمی‌توانست چنین بساطی به راه بیاندازد.   ولی این «مخالفت‌ها» که معمولاً پس از اجرائی شدن طرح‌های خودشان رسانه‌ای می‌شود،   به این معناست که،  «ما آماده‌ایم لات‌بازی در بیاوریم!»  در این میان می‌باید قبول کرد که آمریکا به این «انتخابات» که در مرزهای جنوبی روسیه در جریان است،  امیدهای واهی بسته.   بله،   در انتخاباتی که «همه» پیروز می‌شوند،  مسلماً قبول شکست وجود نخواهد داشت،  پس همه آماده‌اند تا «پیروزی‌شان» را در سطح کوچه و خیابان به رخ یکدیگر بکشند.   خلاصه بگوئیم،   عدم قبول شکست از سوی یک جناح به این معناست که «دعوا» تازه شروع شده.  و اشتباه نکنیم،   ایجاد بحران و غائله در ایران از طریق «نتایج یک شبه‌انتخابات» پوچ و مسخره که هیچ تأثیری نیز در زندگی ایرانیان نداشته و نخواهد داشت،  آنقدرها هم کار مشکلی نیست.   این همان سناریوئی است که در دوران محمد خاتمی به صحنه آوردند،   نتیجه‌اش نیز بیرون کشیدن باند احمدی‌نژاد از صندوق‌ها شد،   هر چند نتوانستند جنگی را که دوست داشتند با احمدی‌نژاد به راه بیاندازند.

ولی امیدهای آمریکا «واهی» است.  و به استنباط ما،  این هیاهوی «ما بردیم، ما بردیم» که همة دست‌اندرکاران حکومت خیابانی جمکران در آن «پیروز‌» شده‌اند،   نمی‌تواند همچون دوران خاتمی آبی به آسیاب یانکی‌ بریزد؛   شکست آمریکا در پروژة «بهارعرب» که در عمل پاسخ تاریخی مسکو به شکست ارتش سرخ در افغانستان است،  در آمریکا تبعاتی به مراتب سنگین‌تر از شکست ویتنام به بار خواهد آورد.   و در شرایط فعلی ما آمریکا را در وضعیتی نمی‌بینیم که بتواند مسکو را در پاسخ به این شکست همچون دوران ویتنام به دام بیاندازد.   بازی «بردیم،  بردیم» که در حکومت جمکران به راه انداخته‌‌اند،   و در عمل می‌باید پیش‌درآمدی باشد بر پرده‌های آتی سیاستگزاری‌های واشنگتن،   به استنباط ما،   نه فقط کمکی به آمریکا نخواهد کرد که چوبی خواهد شد لای چرخ سیاست‌های اینکشور در کل منطقه.  

        


   

    

 


  

هیچ نظری موجود نیست: