۷/۱۹/۱۳۹۳

عباس ماندلا!




چند روز پیش در شهر پاریس،  به دعوت «بنیاد آزادی» و «مؤسسة رنگین کمان»  ـ  ایندو تشکل سرشناس حتی سایت اینترنتی هم ندارند  ـ  چند تن از افرادی که از دور یا نزدیک با تحولات سیاسی ایران در ارتباط بوده یا هستند،  و تحت عنوان «مبارز» این‌سوی و آن‌سوی ‌می‌دوند و سخن‌‌پرانی می‌کنند گرد هم آمده بودند.   بهانة این گردهمائی نیز «قدردانی» از «مبارزات» عباس امیرانتظام،  سخنگوی دولت خیابانی شیخ‌مهدی بازرگان عنوان شده!

در اینکه اصولاً فردی از قماش امیرانتظام در فضای معاصر ایران از نظر سیاسی چه ارزشی دارد،    و یا اینکه «مبارزات» فرضی ایشان تا کجا و تا چه حد قابل «تقدیر» می‌تواند باشد،   مسلماً جای بحث و گفتگو فراوان خواهد بود.   ولی در اینکه امیرانتظام یکی از نوچه‌های شیخ‌مهدی بازرگان بود جای هیچ بحثی نیست.   به علاوه،   جای هیچ تردیدی نیست که امیرانتظام از اعضای محفل «دانشکدة فنی» بوده.   اگر می‌گوئیم،  «محفل دانشکدة فنی» به هیچ عنوان اغراق در کار نیست.   در دوران پهلوی دوم،  از آنجا که دانشگاه می‌بایست نهایت امر به طویله تبدیل می‌شد،   ساواک در هر دانشکده،   «محفلی» جهت شناسائی «عوامل» مورد نیاز رژیم به راه انداخت.  خلاصه بگوئیم،  کار محافل کذا «یارگیری» برای رژیم،   و همچنین عضوگیری برای «اوپوزیسیون» رژیم بود.   از این طریق محافل آتلانتیست نیروی کار مورد نیاز خود را در کشور ایران تأمین می‌کردند.    نهایت امر،  در بسیاری از همین محافل،   به ویژه در دانشگاه آریامهر،  سازمان‌های اطلاعاتی عوامل مطلوب خود را جهت برنامه‌های داخلی و احیاناً نقش‌آفرینی در خارج از کشور شناسائی و استخدام کردند.  حضرات صادراتی تحت نظارت سازمان سیا و به عنوان بورسیه برای «ادامة تحصیلات عالیه» به خارج اعزام می‌شدند و آنان را در اوپوزیسیونی که آتلانتیست‌ها تشکیل داده بودند «فعال» می‌کردند.   علی‌اکبر صالحی و برادرش،  محمدعلی نجفی،   و ...  و بسیاری دیگر از «چهره‌های» به اصطلاح علمی حکومت اسلامی که در شرایط فعلی پای به عالم سیاست گذارده و از پشت به ملت ایران خنجر می‌زنند،   از جمله همین «رهروان بی‌راهة استعمار» به شمار می‌روند.      

ولی به دلائلی که مسلماً بیشتر به بده‌بستان‌های فرامرزی مربوط می‌شود تا واقعیات فردی و تشکیلاتی،   پس از کودتای 22 بهمن 57،   و به قدرت رسیدن ملایان و اوباش اسلامگرا،   «محفل» دانشکدة فنی بر خلاف محافل «دانشگاه آریامهر» نتوانست ‌«وزاری ابدمدت» به رژیم اسلامی تقدیم کند،   و به همین دلیل نیز نوچه‌های این محفل اغلب تبدیل شدند به «آزادیخواه!»‌  امیرانتظام یکی از همین حضرات است.

امیرانتظام طی دوران حضورش در دولت «خیابانی» بازرگان کم‌ترین شجاعت و شهامت سیاسی از خود نشان نداد.   در برابر نظریة صدرحاج‌سید جوادی یعنی تنظیم قانون اساسی بر مبنای حدیث و روایت،   هیچ مخالفتی از سوی امیرانتظام صورت نگرفت.   در مورد عملیات خیابانی زهراخانوم‌ها و ماشالله قصاب‌ها و دیگر اوباش‌‌ اسلامگرا  ـ  شلاق زدن به جرم مشروب خواری،   قصاص،  سنگسار،  جامعة‌ «زنانه ـ  مردانه»،  کشتار کردها،‌  وحشی‌گری‌ نظامیان در خوزستان،  ترکمن‌صحرا،  و ... و به ویژه تعطیلی پلاژهای ساحل خزر تحت نظارت تیمسار مدنی،  «مهندس» عباس امیرانتظام «ساکت» مانده بود.   سیاست خارجی حکومت اسلامی و در رأس آن تهدید اسرائیل،   عضو رسمی سازمان ملل متحد به نابودی،  که در واقع نوعی «هذیانگوئی» ملائی و عوام‌فریبانه بیش نیست،   هیچگاه از سوی امیرانتظام مورد اعتراض قرار نگرفت.   به صراحت بگوئیم،  سخن راندن از شهامت سیاسی اعضای دولت مسخرة شیخ‌مهدی از پایه و اساس گزافه است.   ایندولت آنقدر بدبخت و مفلوک بود که طی دوران موجودیت‌اش جز بوسیدن نعلین بوگندوی آخوند و زمینه‌سازی برای فروانداختن ملت ایران به اعماق لجنزار «اسلام‌سیاسی» هیچ عملکرد دیگری نداشت.  و عباس امیرانتظام که امروز اینچنین مورد «تقدیر» سیاست‌بازان حرفه‌ای قرار گرفته،   آنقدر مزدور و خودفروخته بود که حتی در مورد حجاب نیز موضع‌گیری نکرد.   آن روزها که هیاهوی «حجاب» به راه افتاد،    امیرانتظام در مقام سخنگوی دولت،   در برابر دوربین‌ تلویزیون دولتی اعلام داشت:  «اگر امام بفرمایند،  ‌ زنان باید با حجاب به ادارات بروند!»    به عبارت دیگر،   این مبارز شجاع،  شهامت‌اش از چاکری «امام» و ابراز ارادت به لات‌ولوت‌ها فراتر نمی‌رفت!  حال این سئوال مطرح می‌شود،  که به چه دلیل گروهی هم‌قطار و غیرهم‌قطار،  این عجوزة «ملی ـ مذهبی» را که بیشتر به مرشد «بی‌بچه» می‌ماند،‌   به عنوان «مبارز» برای ملت ایران علم کرده‌اند؟

چگونه کسی که ادعا می‌شود،‌   دادگاه انقلاب حکم اعدام‌اش را صادر کرده بود و به قول آخوندها «مفسد‌فی‌الارض» به شمار می‌آمد،  سال‌ها و سال‌ها از این منبر به آن منبر ‌رفته و سخنرانی ‌کرده،   و نامه سرگشاده  نوشته،   آنهم در شرایطی که هزاران جوان ایرانی را به جرم‌های «ساختگی» اعدام کرده‌اند؟   چگونه همین امیرانتظام «مغضوب» می‌تواند با گروهی «فراریان» که حکم اعدام‌شان در ایران «صادر» شده،   تماس تلفنی برقرار کند و از آنان به دلیل انتقاد از حکومت اسلامی «قدردانی» به عمل ‌آورد،  و آب هم از آب تکان نخورد؟   بالاخره نمی‌باید فراموش کرد که حکومت ایران جمهوری پنجم فرانسه نیست!   این حکومت از مشتی آخوند و اوباش تاراجگر،   وطن‌فروش و متجاوز تشکیل شده،   و یکی از وحشی‌ترین و خونریز‌ترین رژیم‌های فاشیست تاریخ جهان است.   چنین رژیمی چگونه اجازه داده که یک «زندانی سیاسی» با مشتی فراری که غیاباً به اعدام محکوم شده‌اند،   «تماس تلفنی» برقرار کند؟    

بالاجبار اینجا نیز کارمان به حکایت همان جوانکی می‌رسد که شایع شده بود با آلت‌اش «چوب» می‌شکند!   ظریفی این شایعه را بشنید و گفت:   یا ک...رش چوبی است،   یا چوب‌اش ک...ری است.   البته این ظریف با مم‌جواد ظریف اشتباه نشود،  چرا که ایشان خودشان ک...ری هستند.   با توجه به اوضاع باید بگوئیم،   یا آقای امیرانتظام زندانی سیاسی نیستند،   یا این حضراتی که در خارج جمع شده‌اند،  مخالفان حکومت اسلامی به شمار نمی‌آیند.   به استنباط ما در اینمورد ویژه،   هر دو «شرط» صادق است؛   این حضرات مخالف حکوم اسلامی نیستند،   امیرانتظام هم زندانی سیاسی نبوده و نیست.  و این واقعیت با نیم‌نگاهی به فهرست «سخنرانان» روشن‌تر می‌شود.  چریک سابق و توده‌ای‌های فعلی،   طرفداران و جان‌نثاران میرحسین موسوی و جنبش‌سبز آتلانتیسم،   مجیزگویان «جبهة ملی» و مصدق‌السلطنة انگلیسی،  و خصوصاً ملیجک امام خمینی،   ابوالحسن بنی‌صدر را در میان این «سیاستمداران» از جان گذشته می‌یابیم!   منطقاً در جمع اینان فقط جای آقای امیرانتظام خالی بود،   و سپاس فراوان ایزد منان را که ایشان سوار بر «خط تلفنی» مخابرات ولی‌فقیه حضور به هم رسانده،  این «محفل» را به نور شهامت و شجاعت‌ خود «روشن» فرمودند.

ولی اگر بخواهیم تا حدودی در مورد عملکرد امیرانتظام و همقطاران وی کنکاش کنیم می‌باید به ریشه‌های «انقلاب اسلامی» بپردازیم.   همانطور که بارها گفته‌ایم،   بساط این «انقلاب» توسط آتلانتیسم و شبکه‌های استعماری انگلیس با یکصد سال تاریخچة فعالیت پایه‌ریزی شد.   اینان بودند که خلق‌الناس را یک‌شبه به خیابان می‌آوردند،   چرا که،  به دلیل پیامدهای استراتژیک حضور اتحاد شوروی در افغانستان،   نیازمند حکومت آخوند بر ملت ایران شده بودند.   ولی گروهی از حواریون آیت‌الله خمینی از قماش همین امیرانتظام و قطب‌زاده و بنی‌صدر هالو‌‌تر از آن بودند که ریشه و اساس مسئله را ببینند.   این حضرات قضیة «توده‌های میلیونی» باورشان شده بود!   می‌پنداشتند جمعیت برای «قدردانی» از روحیة ‌انقلابی‌ اینان به خیابان آمده،   و هر چه «انقلابی‌تر» عمل کنند،   توده‌ها بیشتر برای‌شان پستان به تنور خواهند چسباند!   در نتیجه سوار بر امواج جمعیت خواهند توانست ایده‌آل‌ها و آرمان‌های «باباجان» و «عموجان‌» و عمه‌جان را در ایران تحقق بخشند.   غافل از اینکه این توده‌ها را تشکیلات کهن‌سال استعماری و جمبول و عموسام به صحنه می‌آورند،    نه آخوند و انقلابیون.   ولی به دلیل همین توهمات و اشتباهات محاسبه،   این حضرات با وحشیگری‌های ملایان «کنار» می‌آمدند؛    به این امید که آخوند را کنار زده و «توده‌های انقلابی» را در آغوش خود نگهدارند!

ساده‌انگارترین این حضرات همان‌ها بودند که تبلیغات یانکی‌ها را باور کرده،   می‌پنداشتند  آمریکا و شبکه‌های آ‌مریکائی با حکومت آخوند مخالف‌اند!   شبکه‌های سازمان پارس،  کودتاچیان نوژه،  سازمان‌های مجاهدین و جبهة ملی و ... از ایندسته خوش‌خیال‌ها بودند.   در عمل،   پس از کودتای 22 بهمن،  آمریکائی‌ها با چپ‌زنی در فضای سیاست ایران،  و تظاهر به حمایت از حقوق‌بشر و مخالفت با دولت اسلامگرا،   توانستند نهایت امر تمامی تحرکات سیاسی را تحت کنترل خود قرار دهند.   به این ترتیب،   هر گاه مصلحت آمریکا ایجاب می‌کرد،   گروهی از خوش باوران را در محراب منافع محفل کودتاچیان 22 بهمن «لو» می‌داد.   کار بجائی رسید که در مورد کودتای نوژه عملیات را عمداً جهت فروپاشاندن نیروی هوائی و فراهم آوردن زمینة جنگ «ایران ـ عراق» سازمان دادند.   جالب اینکه،‌   آتش‌بیاران اصلی این کودتا نیز یک روز قبل از لو رفتن آن،   تهران را به مقصد پاریس ترک کردند!

امیرانتظام از جمله همین خوش‌خیال‌هاست،   و هنوز هم در محراب همان‌هائی نماز می‌گذارد و دعا و ثنا می‌خواند که پس از سازمان دادن به اشغال سفارتخانه‌شان،   از وی بت «قدیمی‌ترین» زندانی سیاسی حکومت اسلامی ساخته‌اند.  به این خیال واهی که از او ویراست وطنی نلسون ماندلا بسازند،   باشد که ما هم یک عباس ماندلا داشته باشیم.   شاید بهتر باشد به اظهارات برخی ستایشگران این بت عیار نگاهی بیاندازیم.   باشد که اینبار ابعاد فاجعة انسانی‌ای را که در کشورمان به وقوع پیوسته،   از ورای اظهارات کسانی استخراج کنیم که به خیال خود خیلی هم از قضایا «مطلع‌» هستند.   شخص بنی‌صدر در رأس این گروه «آگاه و دانا و باهوش» قرار گرفته:

«بنی‌صدر [...] یادآور شد که در سال‌های قبل از انقلاب آن‌چه کم‌تر از همه مطرح بود،  دموکراسی بود [...]»
منبع:  سایت دوچه وله،   8 اکتبر 2014

بنی‌صدر در زمرة افرادی است که پس از دیدن مار و گزیده شدن،   فریاد می‌زند:  «مار!»   به عبارت دیگر،  هیچوقت انتظار نداشته باشید که بنی‌صدر در مورد فضای سیاسی و اجتماعی کشور مطلب قابل توجهی بر زبان آورد.   بنی‌صدر از نظر سیاسی «فلج» است؛   هرگز از خود نخواهد پرسید به چه دلیل،   طی سالیان دراز،    رژیم کودتای 28 مرداد و حامیان آمریکائی‌اش چه در داخل و چه در خارج کشور،   به احدی اجازه ندادند پیرامون نگرش «دمکراسی سیاسی» سخن راند،   تحرکی به وجود آورد و حتی کتابی بنویسد؟  امثال بنی‌صدر می‌دیدند ساواک چگونه هزاران نسخه جفنگیات و پورنوگرافی‌های شیعی‌مسلکی علی شریعتی را به هزار ترفند چاپ می‌کند،  و به دانشگاهیان «محترم» می‌چپاند!   می‌دیدند که این محکوم «سیاسی» را به خرج دولت به فرانسه می‌فرستند و به استادی دانشگاه می‌نشانند،   با این وجود هیچوقت از خود سئوال نخواهند کرد که،   در چنین رژیم «لیبرالی» به چه دلیل  طرفداران دمکراسی سیاسی در انزوا قرار می‌گرفتند و یا ناچار به ترک وطن می‌شد‌ند؟    

صریح‌تر بگوئیم،  بنی‌صدر همچون بسیاری از خوش‌خیال‌ها‌ می‌پندارد فاجعه‌ای که در ایران پیش آمده،   از «آسمان» روی سرما ‌‌افتاده.    و از آنجا که حکومت استبدادی پس از کودتای 22 بهمن 57 توی بغل‌ ملت افتاد،  پس بر اساس «نظریة بنی‌صدری» که حتماً نوع پیش‌رفته فیزیک هسته‌ای باید باشد،   اینهم از همان مائده‌های آسمانی است!   ولی خدمت ملیجک ارجمند بگوئیم،  این مسئله به هیچ عنوان «جبر» نیست،‌   مائده هم نیست،   این برنامه‌ها خیلی راحت‌تر از این حرف‌ها «پایه‌ریزی» می‌شود.   آتلانتیسم در ایران استبداد می‌خواست؛   چه به صورت کودتای 28 مرداد و چه در قالب انقلاب اسلامی.   به همین دلیل نیز روی استبداد سرمایه‌گذاری می‌کرد،   نه روی دمکراسی.

به آن‌ها که هنوز از فلج مغزی در رنج‌اند توصیه می‌کنیم برخورد پایتخت‌های غرب را با تروریست‌های بهارعرب،  داعش،  اسلامگرائی حماس و امثال مرسی و غنوشی و ... و دیگر لات‌ولوت‌ها ببینند تا دریابند پشت سر استبداد دینی چه محافل و چه دولت‌هائی نشسته‌اند.  

طی دوران آریامهر،‌   چپ‌نمائی دانشگاهی در ایران وظیفة اصلی‌اش توجیه استبداد «خوب» و حکومت استبداد «خلق» بود؛   اسلامگرایان نیز از قماش همین بنی‌صدر،  در جستجوی راهی برای توجیه ابدمدت وجود یک «رهبردینی معصوم و امام زمان» بودند؛   «ملی‌گرایان» که در عمل شاخه‌ای از تندروترین راستگرایان افراطی به شمار می‌آیند،  جز قتل‌عام چپ و نابودی حزب توده «برنامه» دیگری نداشته و ندارند.   انواع مدرن اینان وقتی سر میز پوکر می‌نشینند و چند گیلاس‌ ویسکی می‌زنند برای نابودی «کمونیست‌ها» و گرفتن انتقام عهدنامه‌های «ننگین» ترکمانچای و گلستان و بوستان و غیره چه نقشه‌ها که نمی‌کشند.   نوکران محافل و ماسون‌ها نیز که از دیرباز می‌کوشند برای خوشخدمتی در بارگاه ارباب هر روز راه بهتری «خلق» کنند؛   و ... و  امیرانتظام هم که از نظر چپ‌ها ـ  خصوصاً حزب توده ـ  «لیبرال» تصور می‌شد و سزاوار مرگ بود در این میانه به مجیزگوئی فاشیست‌ها اشتغال داشت.   این فرد هرگز  لیبرال نبود؛   امروز هم لیبرال نیست.   فقط حزب توده،  و همان‌هائی که دیروز امام خمینی را با چشم کورشان در «ماه» رویت می‌کردند،  امیرانتظام را هم «لیبرال» دیده‌اند.   ولی آن‌ها که هنوز نمی‌دانند چرا «امام خمینی» سر وکله‌اش در ایران پیدا شد،   نگاهی به اظهارات یکی دیگر از «مبارزان» جبهة‌ملی بیاندازند:

«کورش زعیم [گفت]  امیرانتظام خود را فدا کرد تا نسل ما،   نمادی دیگر را برای روحیه دادن به خود در پایداری مقابل بدی‌ها و برای ناامید نشدن از پیروزی نهائی خوب بر بد داشته باشد.»
همان منبع.

از محفل جبهة ملی و مصدقی‌ها مسلماً بیش از این‌ها نمی‌باید انتظار داشت،   این‌ها فرزندان خلف سفارت انگلستان‌اند.   اگر در اظهارات زعیم «امیرانتظام» را با «امام حسین» جایگزین کنیم،  یک روضة ناب کربلائی به دست می‌آوریم و خواهیم داشت،  «حسین خود را فدا کرد تا خون بر شمشیر پیروز شود!»   کورش زعیم یادش رفت برای‌مان یک دهن روضة مصدق‌السلطنه هم «بخواند.»   هر چه باشد حال که پروستات مقام معظم را از بیخ کشیده‌اند،  بد نیست کمی از مصدق برای‌مان بگویند،  که خودش به تنهائی چندین امام حسین بود!   اصلاً در کشور اسلامی همه امام حسین‌اند؛   اگر خمینی رجاله هم چوب‌اش به ملاج این حضرات نخورده بود و در همان نجف و کربلا سقط می‌شد،   اعضای جبهه ملی در نجف و کربلا جمع می‌شدند و همین آقای زعیم،   برای‌مان می‌گفت که این «اسوة استقامت و مبارزه با استبداد» چگونه راه «خوب» را به نسل‌های آینده نشان داده.     اشکال لشکر امام‌حسین‌ها این است که حتماً باید بر یک «یزید» بتازد!   بدون یزید،  امام حسین بیکار می‌شود و ناچار است در صحرای کربلا سماق بمکد!   همینجوری است که جبهة ملی و شرکا «یزیدسازی» می‌کنند و به مملکت می‌رینند.   نمی‌دانیم «جبهة ملی» و امام حسین‌شان‌ «دکتر مصدق»،   برای خلاصی از این ریدمان چاره‌ای  اندیشیده‌اند یا قرار است،   پشکل‌ اینان را امام‌حسین بعدی جمع کند؟    از مطلب دور نشویم؛   در این گردهمائی «حسینی»،   گذشته از جبهة ملی،  گلة نادمان «انقلابی» و «ناصحان» کنونی هم حضور داشتند: 

«[رضاعلیجانی گفت] شاید بخش مهمی از حاضران در جمع،  در ابتدای انقلاب نگاه خیلی مهربانانه‌ای به آقای امیرانتظام نداشتند یا نداشتیم.   هر مشی،   یک منش خاص خود را دارد. [...] نسل ما بی‌رحمی کرد.  شاید بعضی‌ [عوامل رژیم شاه] هم مستحق اعدام بودند،   اما بی‌رحمی بود.»
همان منبع.

بله،  این‌ها امام‌حسین‌های «نادم» هستند.   دیگر از «پیروزی خون  بر شمشیر» دست برداشته،‌   شمشیر ریدمان به دست گرفته‌اند.   این امام حسین‌های نوین نمی‌دانند شکرخوری‌شان را چگونه باید استفراغ کنند.   علیجانی فراموش کرده که عملة استبداد فاشیسم در بارگاه مشتی لات و آخوند زن‌ستیز بوده.   کسانیکه فقط در تابستان 67،   یک قلم 7 هزار پروندة اعدام زندانی سیاسی زیر بغل‌شان دارند.    افرادی از قماش این روزنامه‌نگار «اصلاح‌طلب» می‌پندارند اگر عمری به چرخة فاشیسم رنگ‌وروغن زده‌اند،  هیچ اهمیتی ندارد،  چند تا «سخنرانی» می‌کنند و با گفتن اینکه «خب!  ما هم مشی خاص خود را داشتیم»،   قضیه فیصله می‌یابد.  «نادم» هستند دیگر،   چه می‌خواهید؟!  حتی «خداوند» هم از سر تقصیر گناهکاران می‌گذرد،   شما چرا نگذرید؟!   مشی ایشان ایجاب می‌کرد وحشیگری و جنایت کنند،‌   پس تقصیر از مشی‌شان است،  نه از خودشان.   و حالا حق دارند که مثل بنی‌صدر و یزدی و بقیه از ملت ایران طلبکار هم بشوند.  چه نشسته‌اید که نعمت آزرم برای امیرانتظام «شعر» هم خوانده! فراموش نکنیم نعمت آزرم همان «هنرمندی» است که به آشنائی با مصطفی رحیمی افتخار می‌کرد و اخیراً،   به ادعای فارس‌نیوز،    با علی خامنه‌ای هم مکاتبه داشته و خلاصه «با همه هست و با هیچکس نیست.»   گویا شعر کذا در دست امیرانتظام بوده که بازرگان آن را به نثر تبدیل کرده:

«[آزرم گفت] امیرانتظام آن را در دست داشت تا به خبرنگاران بدهد.   دستش به دستگیره نرسیده بود که بازرگان او را صدا کرد،   تصویب‌نامه را گرفت و در جیب خود گذاشت و گفت بی‌اطلاع امام صلاح نیست.»
همان منبع

در گزارش دویچه‌وله معلوم نیست در چنگ امیرانتظام چه بوده.  به همین دلیل ما به ناچار حدس می‌زنیم که حتماً شعر «توپک من قل‌قلیه،  سرخ‌وسفیدوآبیه،  زمین می‌زنی هوا می‌ره،  ‌نمی‌دونی تا کجا می‌ره» در دست امیرانتظام بوده.   که تلاش داشته دستگیره را هم بگیرد!  چرا که،   توپک قل‌قلی در واقع به رنگ‌های آتلانتیسم است.  بله،  آتلانتیسم سه رنگ دارد:   سرخ و سفید و آبی!   سرخ برای خون شهدای کربلا،   آبی برای آب‌های نیلگون خلیج‌ «همیشه» فارس،   سفید هم برای روی سیاست‌بازان حرفه‌ای ایرانی‌نما که به سنگ پای قزوین می‌ماند!   به این رنگ سفید خاص می‌گویند «سفید قزوینی!»  ولی در همینجا بگوئیم،   اینکارها یعنی ور رفتن با توپ قلقلی آتلانتیسم،  بدون ‌اطلاع «امام» اصلاً صحیح نیست!   امام در زمینة بازی با توپ آتلانتیسم از پیشکسوتان بوده‌اند.

«خدابیامرز» بازرگان برای همین هوای امام را داشت.   تدبیر سیاسی این «چریک پیر» از حد و مرز گذشته بود.   ولی ما از حد و مرز عبور نکنیم،  و در همینجا «بررسی» عظمت امیرانتظام،  و «اقتدار» شیخ‌مهدی را به پایان ببریم.   راستش را بخواهید چند تا «چریک پیر» دیگر هم در جلسة مداحی برای امیرانتظام حضور داشتند،  و گرد توپ آتلانتیسم طواف می‌کردند،   ولی در اینجا اظهارات‌شان را بررسی نمی‌کنیم.   یک‌بار دیگر این واقعیت عمیق را باید بپذیریم که جملة علمی و فلسفی و فقهی و فزرتی شیخ‌مهدی چراغ راه ما و آیندگان خواهد شد:  «بدون اطلاع امام صحیح نیست!»   اصلاً در این مملکت بدون اطلاع و صلاح‌دید «امام» هیچکاری صحیح نیست،   به ویژه نفس کشیدن! 

      

۲ نظر:

gholam گفت...

سعید سامان عزیز، با سلام! من نمی‌‌توانم وبلاگ‌های شما را در "دیسک قابل جابجایی" ذخیره کنم، مطالب دیگر قابل ذخیره سازی هستند، اما هیچ کدام از مطالب شما در آن دیسک قابل دانلود کردن نیست، آیا این را می‌دانستی، آیا راه حلی برای آن میتوانی‌ پیشنهاد کنی‌؟ شاد باشی‌

Saeed Saman سعید سامان گفت...

خوانندة گرامی باسلام!

اگر از مک‌اینتاش استفاده می‌کنید متاسفانه کمکی نمی‌توانم بکنم. ولی برای PC آنچه در پائین می‌آورم عمل می‌کند.

اگر قصد بارگیری یک پست مشخص را دارید باید همان پست را باز کنید. از روی آرشیو و یا فهرست مطالب. در اینصورت به فرمات اچ. تی. ام. ال می‌توانید پست را بارگیری کنید. ولی ممکن است جزئیات پست ـ عکس، مطالب جنبی پست و ... ـ اگر آف‌لاین آن را باز می‌کنید چاپ نشود. اگر هم قصد دارید مطالب زیادی را بارگیری کنید از نرم‌افزارهائی استفاده کنید که کل سایت را بارگیری می‌کند. به طور مثال، HTTrack webside copier

امیدوارم کمکی کرده باشم.

موفق باشید،
سعید سامان