۷/۱۴/۱۳۹۳

تندباد و تهدید!




تحولات خاورمیانه نشاندهندة پای گذاردن این منطقه به حیطة استراتژی‌های جدیدی است.   کشورهای کلیدی منطقه،  یا همچون مصر پیش از این متحمل تغییرات «کلان‌ ـ استراتژیک» شده‌اند،   یا همچون ترکیه در آستانة ورود به این مرحله‌اند،   و یا مانند ایران دیرزمانی نخواهد گذشت که با این توفان چهره‌به‌چهره خواهند شد.   چه بهتر که پیش از فرارسیدن توفان از فرصت استفاده کرده،   نگاهی شتابزده به تحولات و بازتاب‌های‌ آن داشته باشیم.   نخست از عقب‌نشینی حکومت جمکران در پرونده‌های «کهن‌استعماری» سخن می‌گوئیم.   در پی آن نگاهی به فروپاشی ساختار استعماری ترکیه خواهیم داشت،   در پایان به چند و چون مسیرهای «نوین ـ استراتژیک» پرداخته،‌   جایگاه ایران را در این میانه بررسی خواهیم کرد.  پس ابتدا ببینیم پرونده‌های «کهن‌استعماری» ایران،  چگونه یک به یک بسته می‌شود. 

بیانیة مشترک سران 5 کشور حاشیة خزر که در تاریخ 7 مهرماه 1393،  در آستراخان به امضاء رسید،  یکی از مهم‌ترین تعهدنامه‌های ایران طی سال‌های اخیر است.  هر چند این «سند تاریخی» به صورت «بیانیة ‌مشترک» صادر شده،   و هنوز در آن سخن از چند و چون رژیم حقوقی دریای خزر به میان نیامده،  اجماع پیرامون عدم حضور نیروی نظامی بیگانه در این دریا شبکة «جمکران ـ آذربایجان ـ ترکمنستان» را که سعی داشت با کشاندن سازمان ناتو به خزر ملت‌های منطقه را به گوشت‌ دم توپ آتلانتیسم در مصاف با روسیه تبدیل کند،   فروپاشاند.   جمکرانی‌ها که تا همین چند روز پیش در برخورد با این بیانیه از خود «تعلل» فراوان نشان می‌دادند،   پس از آنکه دیوید کامرون در دیدار با روحانی زیر پای حکومت اسلامی را کشید،   «شیر ژیان» شده،   پای به میدان گذاردند و دست از کارشکنی‌ها برداشتند! 

از منظر تاریخی مسئلة بی‌توجهی به بهره‌برداری اقتصادی از دریای خزر،   بازتاب واماندگی نظام ایران است،   و به دوران قاجارها بازمی‌گردد.   پس از کودتای میرپنج پایه‌ریزی یک تشکیلات که بتواند از این منبع بهره‌برداری کند آغاز شد،   هر چند این نوع سازماندهی‌ها نهایت امر به دلیل عقب‌ماندگی شیوة صید و عدم کارآئی دستگاه دولت به صورت حمایت از انحصار و جلوگیری از سرمایه‌گزاری‌ درآمد.   به این ترتیب،   مسئلة دریای خزر به تدریج تبدیل شد به یک «پروندة استعماری» که به صور مختلف منافع ایرانیان را نادیده می‌گرفت.   پس از کودتای شهریور 20 و اخراج رضامیرپنج توسط ارتش شاهنشاهی، شاهد بودیم که تکلیف ذخائر عظیم خزر،  به ویژه ذخائر نفتی در تعلیق باقی ماند.   در عمل،  مصدق‌السلطنه،   معروف به «دکتر» مصدق،   در گیراگیر بحران‌‌های پیش از کودتای 28 مرداد،   با قراردادن «شیلات» در انحصار دولت،   راه سرمایه‌گزاری اتحاد شوروی در صنعت ماهیگیری ایران را مسدود نمود.   یادآوری کنیم،   مصدق پیشتر نیز با تنظیم «قانون» در مورد شیوة بهره‌برداری از منابع نفت کشور،   نفت خزر را نیز به سرنوشت شیلات دچار کرده بود.  به این ترتیب،  از طریق مبارزات «ملی‌گرایانة» مصدق،  ایرانیان هم از منابع غذائی خزر محروم شدند،   و هم از منابع نفتی آن.

همانطور که گفتیم «ایجاد انسداد» در بهره‌برداری از خزر نفت را نیز شامل می‌شود و این  پروندة «کهن‌استعماری» با قرار دادن ملت ایران در برابر منافع جهانی روسیه،  تأمین منافع لندن را دنبال می‌کند.   در کمال تأسف این شرایط هنوز در ایران پایان نگرفته،   و طی چند ماه اخیر،  که یانکی‌ها جهت حفظ منافع استعماری‌شان دست به عملیات «نظامی ـ تبلیغاتی» گسترده‌ای بر علیه مناطق نفوذ روسیه زده‌اند،  بار دیگر مسئلة «همکاری» نفتی بین دولت ایران و طرف‌های غربی مطرح شده!   نیازی نیست بگوئیم که درگیری غرب با روسیه که در اوکراین با صراحت بیشتری خود را به نمایش گذارده،  به اینکشور محدود نمی‌شود.   بی‌رودربایستی بگوئیم،   میدان اصلی‌ این تقابل‌ها شامل تمامی اروپای شرقی خواهد شد،   اگر نخواهیم ترکیه و دریای سیاه را نیز منظور کنیم.  

ولی در این میانه،   تلاش جمکرانی‌ها به عنوان زیرمجموعة بی‌نام‌ونشان سازمان ناتو بر این متمرکز شده بود تا تحت عنوان شعارهای «دهان‌پرکن» که معمولاً با تکرار «استقلال ملا از شرق و غرب» آغاز می‌شد،  هر کجا امکانی می‌‌داشتند منافع غرب را بر روسیه حاکم کنند.   و همین تلاش چند روز پیش توسط حسن روحانی حین ملاقات با رئیس‌جمهور اتریش صورت پذیرفت!‌

روحانی با تکیه بر آنچه به دروغ «منافع ملی» تعریف شده،   سعی کرد صدور گاز ایران جهت جایگزینی گاز روسیه را از طریق اتریش،  ترکیه،  بلغارستان مطرح کند،  و از این طریق میدان‌های گازی ایران را ـ  در چارچوب منافع اروپای غربی ـ  به بازارهای جهانی مرتبط سازد.  این «ارتباط» که مسلماً همچون صادرات نفت به غرب،  از منظر اقتصادی برای ملت ایران هیچ امتیازی نخواهد داشت،  تنها هدف‌اش تقابل با روسیه جهت تأمین منافع «سیاسی ـ اقتصادی» اتحادیة اروپا بود.   البته چنین تلاش مزورانه‌ای،   در شرایط فعلی جز پاسخی دندان‌شکن نمی‌توانست به همراه آورد.   و به استنباط ما طی دیدار اخیر «روحانی ـ کامرون» در نیویورک به دولت «تأئید و تکذیب» تفهیم شد که لندن بیش از این‌ نمی‌تواند از «بازی‌های» صدساله حمایت به عمل آورد.   و به همین دلیل روحانی «سرعقل» آمد و در مصاحبه‌های بعدی صریحاً اعلام داشت که جایگزین کردن روسیه در صادرات گاز از سوی ایران امکانپذیر نیست! 

ولی در مقام عکس‌العمل به بسته شدن دو پروندة «کهن‌استعماری» گاز و خزر،   که یادگار «فرخندة» کودتای میرپنج و هیاهوی «دکتر» مصدق است،   دُمل‌ چرکین مسائل دیگری در منطقه سر گشود؛   درگیری مستقیم‌ کاخ‌سفید با انگلستان آغاز شد!    انگلستان که تصور می‌کرد با کوتاه‌ آمدن در برابر روسیه،   از گزند مسائل منطقه تا حد امکان خود را مصون نگاه خواهد داشت،  اینک با فشار شدید کاخ‌سفید روبرو شده.    و در این راستا جو بایدن،   معاون رئیس‌جمهور آمریکا،  که در عمل نوعی باراک‌اوبامای «زاپاس» به حساب می‌آید،   در اظهاراتی بی‌سابقه،   ترکیه و امارات و برخی دول دیگر را متهم کرد که تروریست‌های داعش را مسلح کرده‌اند،   و مصائب منطقه نتیجة عمل آنان است: 

«[...]  جو بایدن که در جلسة پرسش و پاسخ در دانشگاه هاروارد سخن می‌گفت،  اظهار داشت:  برخی از متحدان منطقه‌ای ما همچون ترکیه،  عربستان،  امارات و قطر عامل پیدایش و رشد داعش هستند.»
منبع:  راشاتودی،  4 اکتبر 2014

به دنبال این اظهارات،  نه فقط اردوغان با شدیدترین لحن به بایدن تاخت و از او خواست معذرت‌خواهی کند،  که شیخ اماراتی نیز خواستار توضیحات واشنگتن در باب سخنان بایدن شد!  اینکه،  معذرت‌خواهی صورت گرفته یا خیر،   و توضیحات «رضایت‌بخش» بوده یا نه،  آنقدرها اهمیت ندارد.  اظهارات جو بایدن،  در واقع مواضع سنتی آتلانتیسم را در این منطقه تضعیف کرده،‌  و از آنجا که چنین تزلزلی منطقاً خواست دولت آمریکا نمی‌تواند باشد،   می‌باید پرسید به چه دلیل چنین شبهه‌ای ایجاد شده؟   به استنباط ما،   با عقب‌نشینی انگلستان از پرونده‌های «مهم» استعماری منطقه‌ای،   واشنگتن شانس زیادی برای موفقیت خود نمی‌بیند.  و به همین دلیل،  قصد فروپاشانی در برخی ساختارهای منطقه‌ای را دارد.   

ولی در شرایط فعلی،  تلاش برای فروپاشانی ساختار منطقه‌ای،   فقط می‌تواند دلیلی بر شکست «برنامة داعش» تلقی شود.  جریان تروریستی «داعش» که قرار بود با پائین‌ترین هزینة «سیاسی ـ مالی» به ابزاری جهت بازسازی سلطة آتلانتیسم در منطقه تبدیل شود،   در زمینة دست‌یابی به قدرت در سوریه،   همانطور که شاهد بودیم شکست سختی خورد.   از آن پس آمریکائی‌ها تلاش کرده‌اند،   تا اینبار به بهانة «مبارزه با داعش» میدان از دست رفته را «تسخیر» کنند.   ولی قرائن نشان می‌دهد که در این آوردگاه نیز شکست خورده‌اند.   در نتیجه،   اینک واشنگتن پای را فراتر از «بهار عرب» گذارده،   و اگر تا دیروز از طریق تهدیدات رسانه‌ای سعی در به راه انداختن «انقلاب» در کشورهای مسلمان‌نشین شمال آفریقا و سوریه داشت،   امروز ترکیه،  عربستان،   امارات و دیگر متحدان نزدیک و شناخته شدة خود را نیز در تیررس «تهدیدات سیاسی» از قماش بهارعرب قرار داده!  

مسلماً در میانة تبلیغات «مبارزه با تروریسم»،   که عملاً به نوعی «دکترین» خررنگ‌کن آمریکائی‌ تبدیل شده،   «جرم» ترکیه،  عربستان و ... در حمایت از تروریست‌ها نمی‌تواند به این سادگی‌ها «فراموش» شود.   این «گزک» جدید که باراک اوباما در دست گرفته،   می‌‌تواند جهت نزدیک‌تر کردن مواضع این کشورها به منافع منطقه‌ای واشنگتن مورد استفاده قرار گیرد.    خلاصه بگوئیم،   شرایط منطقه‌ای از منظر آمریکا گویا به هیچ عنوان «رضایت‌بخش» تلقی نمی‌شود،   از اینرو واشنگتن تلاش دارد تا به این ترتیب به «طرف‌ها» حالی کند،   در صورت عدم همراهی گریبان‌شان را به «جرم» همکاری با تروریسم خواهد گرفت!   
 
اینکه تلاش‌های کاخ‌سفید در ایجاد وحشت در ترکیه،   امارات و ... چه نتایج «مثبتی» برای ایالات‌متحد در منطقه به دنبال خواهد آورد،  در حال حاضر مشخص نیست.   تنها نتیجة ملموس «تهدیدات» کذا این بود که ترکیه،   در چارچوبی «نمایشی» تمایل نشان داد که حاضر است با «کارت نامشخص» مبارزه با داعش که آمریکا روی میز انداخته «بازی» کند!   ولی به استنباط ما،   مواضع تضعیف شدة اردوغان،  و فشار خردکنندة مسکو در مرزهای آبی ترکیه،   برای آنکارا آنقدرها حاشیة امن عملیاتی باقی نخواهد گذارد.   در ثانی،  حضور نظامی آنکارا در عملیات منطقه‌ای،   اگر چنین حضوری اصولاً عملی هم باشد،   می‌تواند پیامدهائی به مراتب فراتر از محاسبات اولیة آمریکا به ارمغان آورد.   و این گزینه‌ای است که در فرصت فعلی امکان تحلیل‌ بیشتر آن را نداریم.
 
ولی شاهدیم که،   تقبل «رسانه‌ای» حضور نظامی ترکیه در صحنة مبارزه با داعش،  حداقل در عراق و جمکران وحشت زیادی به وجود آورده.   و در همین راستا مم‌جواد ظریف،   وزیر امورخارجة جمکران با همتای ترک خود تماس گرفته،  وی را از چنین عملی بر حذر داشت:  

«ظریف با هشدار به آنکارا،  ترکیه را از ورود نظامی به مبارزه با داعش بر حذر داشت و گفت: "كشورهای منطقه بايد نسبت به شرايط جاری كاملاً مسئولانه عمل نموده و به بدتر شدن اوضاع منطقه كمك نكنند."»
منبع: صدای‌آمریکا،  11 مهرماه،  سالجاری

با وجود موضع‌گیری ظاهراً «مسئولانة» دولت جمکران،   وحشت ظریف فقط می‌تواند نتیجة وحشت حکومت اسلامی از عقب رانده شدن سیاست‌های منطقه‌ای انگلستان تحلیل شود.  چرا که در عمل فشار واشنگتن بر ترکیه و امارات جهت دور کردن اینکشورها از مواضع انگلیس اعمال شده،    و به همین دلیل مواضع واشنگتن واکنش منفی بریتانیا را به همراه آورد.  «دیلی‌تلگراف»،  روزنامة دست‌راستی انگلیس ضمن سلب مسئولیت از لندن،‌   سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا را حامی تروریسم معرفی کرد!   بله،   بریتانیا هیچ نقشی در حمایت از تروریسم نداشته،  همه چیز تقصیر آمریکائی‌هاست:   

«[آنچه بایدن فراموش کرده بگوید: ] حمایت کشورهای عربی و ترکیه از گروه‌های تروریستی،  با اطلاع سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا صورت می‌گرفت.»
منبع:  فارس‌نیوز،  مورخ 13 مهرماه سالجاری

اگر بگوئیم که در این میانه،  درگیری شدیدی بین آمریکا و انگلستان بر سر «خروجی» از بحران سوریه به وجود آمده،‌   مسلماً گزافه نگفته‌ایم.   و اگر این درگیری‌ها رو به تزاید گذارد،   به احتمال زیاد شاهد گسترش‌شان به اروپا و آمریکای لاتین نیز خواهیم بود.   ولی بجای پرداختن به اروپا و آمریکای لاتین،  امتداد این درگیری‌ها را در داخل ایران دنبال می‌کنیم. 

دولت روحانی به این دلیل از موضع‌گیری ترکیه در «جنگ با داعش» نگران شده که،  خروج احتمالی آنکارا از بده‌بستان‌های سنتی‌اش با انگلستان و همراهی‌ بیشتر با آمریکا می‌تواند زمینة تضعیف دولت‌های تهران و بغداد را فراهم آورد.   دولت‌هائی که به صورت سنتی تحت نظارت انگلستان عمل می‌کنند،   و در صورت خروج ترکیه از این صورتبندی،  در عمل «تکیه‌گاه» مطمئن خود را از دست می‌دهند.   نتیجة مستقیم این فروپاشی نزدیک‌تر شدن «اجباری» جمکرانی‌ها و عراقی‌ها به روسیه خواهد بود،‌  و می‌دانیم که آخوندها،  چه عراقی و چه ایرانی،   اصولاً آنگلوفیل‌ و روس‌ستیزاند.   در واقع،   تهاجم نظامی به عراق و فروپاشاندن دولت بعث اینکشور جهت بازگرداندن شرایط منطقه‌ای به دوران «پیمان بغداد» بود.   پیمانی که در آن ایران،  عراق،  ترکیه و پاکستان در کنار انگلستان در منطقة خاورمیانه نقش‌آفرینی می‌کردند.   حال اگر اتحاد منطقه‌ای میان ایران و ترکیه مخدوش شود،  زنجیرة سازمان ناتو در مرزهای غربی ایران شکسته خواهد شد.  و به احتمال زیاد اینک که آمریکا دست‌های‌اش را از منابع نفتی قفقاز و خزر دور می‌بیند،   و استراتژی روسیه با صراحت بیشتری آمریکا را در روابط منطقه‌ای جایگزین می‌کند،  با پیش کشیدن گزینة‌ «فروپاشانی» زنجیرة انتهائی ناتو،   قصد دارد لندن را به تجدیدنظر در این سیاست‌ها وادارد.   تلاشی که به استنباط ما  با شکست روبرو خواهد شد،   به چند دلیل. 

نخست اینکه،  در منطقة‌ خاورمیانه،   سیاست آمریکا به دلیل تکیة ‌بیش از حد بر اسلامگرائی رو به ضعف گذارده،   و امکان جایگزین شدن آن با گزینه‌های دیگر،   خصوصاً گزینه‌های نوین «روسیه ـ چین ـ هند» به هیچ عنوان دور از انتظار نیست.  در ثانی،  از هم اکنون شاهدیم که لندن با عقب‌نشینی در برابر روسیه،   هم دست واشنگتن را در منطقه می‌بندد،   و هم به مسکو چراغ سبز نشان می‌دهد. 

به این ترتیب،   دو استراتژی منطقه‌ای متفاوت در خاورمیانه در حال رشد است.  سیاست نخست از آن آمریکاهائی است،  که بر پایة دامن زدن به هیجانات عوام،  حمایت از دین‌زدگی و اوباش‌پروری و تروریسم،  رویای تجدید «حیات» کارتریسم و اسلام ‌انقلابی و سیاسی در سر دارد.   در این سیاست،   خلق بحران‌های منطقه‌ای،   خصوصاً در مناطقی نزدیک به مرزهای روسیه از اولویت اصلی برخوردار است،   و به همین دلیل نیز تمام تلاش واشنگتن بر حمایت از افراط‌گرایان دینی متمرکز شده.   سیاست دیگر از آن روسیه است که دقیقاً در مسیر مخالف حرکت می‌کند،   و با تکیه بر مواضع حقوقی،   از ثبات منطقه‌ای و مذاکره با دولت‌های «حاکم» حمایت به عمل می‌آورد؛   اینهمه به این امید که با پیش کشیدن گزینة «ثبات در برابر بحران»،   از به محاصره در آمدن مناطق نفوذ روسیه توسط شبکه‌های دین‌باور آمریکائی جلوگیری به عمل آورد.   در اینکه کدامین استراتژی پیروز این میدان خواهد شد،  جای بحث و گفتگو باقی است،   ولی در این مرحله انگلستان علاقمند است تا با ایفای نقش «نخودی» این امتیاز را برای خود محفوظ دارد که هر لحظه اراده کند در سیاست برنده می‌تواند جائی داشته باشد!         

به همین دلیل نیز شاهد تلاش‌های مختلف محافل وابسته به انگلستان در ایران هستیم.  از خوشرقصی‌های «نمایشی» حسن روحانی در راه «همکاری» با روسیه گرفته،   تا ایجاد محدودیت برای اوباش شهری که تحت عناوین مختلف دست به بحران‌سازی در کشور می‌زدند،   و معلق کردن پروژة تفکیک‌جنسیتی دولتی و ... جملگی جهت به ارزش گذاردن سیاست انگلستان در ایران اعمال می‌‌شود.  سیاستی که در تخالف با واشنگتن عمل می‌کند،  و به دندان قروچة کاخ‌سفید منجر شده. 

به طور کلی پروژة «انقلاب اسلامی» که یکی از شاهکارهای امپریالیسم انگلستان در ایران می‌باید تلقی شود،   از دیرباز به دنبالیچه‌ای غربی و «روشنفکرنما» نیز مزین بود.   فراموش نکرده‌ایم که در آغاز هیاهوی «انقلاب اسلامی» چگونه فلاسفة پسامدرن،  خصوصاً انواع فرانسوی‌شان یک‌باره «انقلابی» شده،   تحرکات اوباش خیابانی و سرکوب اجتماعی و نگرش‌های زن‌ستیز ملایان را نوعی «فلسفة پسامدرن» تحلیل ‌کردند!   کار بجائی رسید که روژه‌گارودی رسماً به مجیزگوئی از حکومت اسلامی نشست،   و میشل‌ فوکو شخصاً راهی تهران شد تا به دست‌بوسی روح‌الله خمینی «نائل» آید.   ولی با لو رفتن هر شبکة «روشنفکرنما»،   و در جریان کودتاهای متفاوتی که از 22 بهمن در ایران به وقوع پیوست،   هر گاه نیازی احساس شد،  جهت ارائة توجیهات مورد نیاز،  شبکة جدیدی از همین روشنفکرنمایان غرب پای به میدان گذاشت.   

به طور مثال،  پس از کودتای لش‌ولوش‌های میرحسین موسوی و خط‌امام،  ریاست شبکة «روشنفکرنمایان» به باند «آورام چامسکی» و یهودیان «مترقی» پنتاگون محول شد.   اینان بودند که جهت مجیزگوئی از حکومت اسلامی در خارج از مرزها بالاپوش زرین برای آخوندها می‌بافتند.  ولی طی جریان «جنبش سبز‌» زمانیکه دست اینان در همکاری با انگلستان و سیاست‌های «مردم‌باوری» لندن رو شد،   این باند از صحنه کنار رفت.  حتی در دوران احمدی‌نژاد نیز چند «استاد» از دانشگاه‌های آمریکا در اطراف وی جمع شدند و سعی کردند با  تریبون دادن به «رئیس‌جمهور» در دانشگاه کلمبیا در اطراف وی شبکه‌ای «روشنفکرنما» خلق کنند!  هر چند اینبار در دیگ بیش از این‌ها «گشاد» شده بود؛  حنای‌شان نگرفت.   ولی این تلاش‌ها،   که نهایت امر به توجیه مواضع‌ فاشیسم اسلامی منجر خواهد شد،   هنوز در ایران ادامه دارد.   از نزدیک نمایاندن برخی «روشنفکران» غرب به حکومت اسلامی و دفاع از مواضع «منطقی و اصولی» آخوندها گرفته،   تا اعزام تی‌یری میسان به دانشگاه تبریز،   و سپس ارسال جمیله بوپاشا به تهران،  جملگی تلاش‌هائی است که به استنباط ما توسط شبکة لندن صورت می‌گیرد.  و هدف اصلی‌ این نمایشات ایجاد شبکه‌های توجیهی برای سیاست‌های دولت اسلامی،  در داخل و خارج مرزهاست.        

در نتیجه،  ملت ایران در معرض دو تندباد سیاسی قرار گرفته.   تندباد نخست از سوی واشنگتن می‌وزد و در چارچوب حمایت از «توده‌باوری» و لات‌بازی سعی دارد روسیه را در محاصرة حکومت‌های فاشیست و «مردمی» بیاندازد.   تندباد دوم از سوی مسکو می‌وزد،   و سعی می‌کند پایگاه‌های سنتی حکومت‌های فاشیست،  یعنی «مردم‌باوری» و «خلق‌پرستی» را متزلزل نماید،   باشد که هم ملت ایران از قید فاشیسم صدساله آزاد شود و هم مسکو از محاصرة عوامل آمریکا بیرون آید.  و در این میانه نقش لندن،  همانطور که گفتیم،   به تأمین «زیرساخت نظری» برای ارائة تصویر دلپذیر از فاشیسم محدود شده.   لندن شبکه‌های «روشنفکرنما» جهت توجیه فاشیسم و تروریسم «تولید» می‌کند.  

به استنباط ما،  یک سیاست ملی در ایران،   در شرایط فعلی می‌باید مجموعه‌ای از سه عامل ثبات،  زیرساخت نظری،   و حاکمیت آراء عمومی در چارچوبی حقوقی باشد.   در نتیجه،   مسئولیت در قبال مسائل کشور ایجاب می‌کند که حمایت از ثبات سیاسی در ایران منوط به «مسئولیت‌پذیری» دولت شود؛   بازنگری در زیرساخت‌ها نگرش انسان‌محور را بازتاب دهد،  و نه اعتقادات قرون‌سطائی را؛   و نهایت امر حاکمیت «آراء عمومی» به معنای دوری جستن از پوپولیسم و «مردم‌باوری» و عبارت مبهم «حکومت مردم» صورت گیرد.   در غیراینصورت،  پیروزی هر کدام از این سه عامل،  معنائی جز از میان رفتن منافع ملی و حقوق اجتماعی ایرانیان نخواهد داشت. 



 

   

      

هیچ نظری موجود نیست: