۵/۲۴/۱۳۹۳

اقلیم و ناتو!




کناره‌گیری «رسمی» ال‌مالکی از پست ریاست دولت عراق در شرایطی صورت می‌گیرد که ال‌عبادی،   نخست‌وزیر جدید توسط عوامل آمریکا و خارج از چارچوب قانون اساسی بر اینکشور حاکم شده،  و در عمل با یک کودتای دولتی به قدرت رسیده.   و جای تعجب نیست که،‌   سبک ویژة دولت‌سازی آمریکا،   و توصیفاتی که نهایت امر اینعمل خلاف قانون را به اصطلاح «توجیه» می‌کند،‌    همچون بسیاری دیگر از اعمال غیرقانونی واشنگتن در منطقه،   سریعاً مورد حمایت باند ملایان جمکران نیز قرار گیرد!   ولی گزارشات مطبوعاتی از این «استعفا» و توجیه نهائی آن بر پایة روش‌های پیشین ایالات‌متحد صورت گرفته و به هیچ عنوان تازگی ندارد.   این شیوه همان است که پیشتر در مورد بسیاری صاحب‌منصبان «مغضوب» آمریکا به کار رفته بود.  یعنی الصاق برچسب‌های «بی‌لیاقتی، بی‌توجهی به اقلیت‌ها،  دیکتاتوری و ...» بر پیشانی فرد مغضوب جهت توجیه محکومیت رسانه‌ای وی در افکارعمومی.   شاهد بودیم که اینگونه «توجیهات» بسیاری دولت‌ها را در خاورمیانه و شمال آفریقا سرنگون کرده؛   علی بوتو،  محمدرضا شاه،   حسنی‌مبارک،   قذافی،   بن‌علی،  و بسیاری دیگر،   در هیاهوئی که همین برچسب‌سازی‌‌ها خلق می‌کردند،  حاکمیت را به دولت‌هائی تفویض نمودند که در عمل هیچگونه تغییری در روند حکومت کشور به وجود نیاوردند.   حال این سئوال مطرح می‌شود که این جابجائی‌ها به چه دلیل صورت می‌گیرد،  و در شرایط امروز عراق،   تفاوت مالکی با عبادی اصولاً چه می‌تواند باشد؟ 

مالکی و عبادی هر دو دین‌خو،  زاهد‌نما و غیرلائیک‌اند.   هر دو اعضای شبکة انگلستان‌اند،  و از همین مسیر پای به سیاست کشور عراق گذارده‌اند.    مالکی مهرة وابسته به شبکة انگلیسی اسدها در سوریه است،   و عبادی عضوی فعال شبکة لندنی‌ها.   تفاوت چشم‌گیری نیز در کارنامة سیاسی اینان وجود ندارد.   مالکی از همان مجلسی رأی اعتماد می‌گرفت که عبادی نایب رئیس آن بود!   موضع‌گیری‌های‌ ایندو فرد هم به دلیل شرایط ویژة پساصدام‌حسین در عراق،   حتی اگر متفاوت نیز باشد،   نمی‌تواند معیاری جهت گزینش‌ اینان به شمار آید.  پس در قفای «تفاوت‌هائی» که نظام رسانه‌ای می‌کوشد در زیر عبای مالکی و عبادی «جاسازی» کرده،‌   و بعد آن را توسط گزارش‌گران خبره «کشف» کند،  می‌باید به دنبال دلائل دیگری گشت.   در عمل،   آمریکا نمی‌گوید به چه دلیل و با چه مجوزی در یک فرایند غیرقانونی دست به کودتا در عراق می‌زند،   و مالکی نا‌می را با فردی به نام عبادی جایگزین می‌کند؟   کاخ سفید بحران دست‌ساز خود را در کشور عراق به حساب مالکی گذاشته و ادعا می‌کند،   کنار رفتن مالکی،  یعنی خروج کشور از بحران!     

نیویورک تایمز،  در این گنگ‌گوئی و جفنگ‌بافی از اعلامیه‌های دولت اوباما نیز پای را فراتر گذارده،  و در سرمقاله‌ای تند و موهن که به صراحت نشاندهندة میزان وحشیگری یانکی‌هاست،   در مورد «مقاومت» مالکی در برابر کودتای آمریکا می‌نویسد:  

«مالکی در سال 2006،  پس از آن پایان کار دولت دست‌نشانده،  از ناکجاآباد سیاسی به ریاست اولین دولت عراق انتخاب شد،   بهترین خدمت امروز وی به مملکت‌اش بازگشتی است هر چه سریع‌تر و صلح‌آمیزتر به همان ناکجاآباد!»
منبع:  نیویورک‌تایمز،  11 اوت 2014

بله، گویا نیویورک‌تایمز کشور،  ملت،   دولت و خصوصاً‌ منابع ملی عراق را ارث پدر پدرسوخته‌اش،   جرج واشنگتن می‌داند که به خود اجازه می‌دهد فردی را که خود «منتخب» پارلمان عراق معرفی‌اش کرده،  ‌ به زبان چاقوکشان فیلم‌های هولیوودی مورد تهاجم قرار دهد.  در مورد عراق،   وقاحت و دریدگی آمریکائی از حد و مرز گذشته،   کار دیگر به هذیانگوئی و نفس‌کش‌طلبی رسیده.   

خیلی جالب است!   نیویورک تایمز،  ورق‌پارة وابسته به دکان حزب‌دمکرات،   جهت «تزهیب» کودتای باراک اوباما در عراق،   انگشت اتهام را به سوی مالکی،  دست‌نشاندة کاخ سفید گرفته!   نیویورک تایمز،   فردی را مورد تهاجم قرار داده،  که نه تنها توسط آمریکا به قدرت رسیده،   که طی دوران نخست‌وزیری‌اش در هر گام جز پیروی از اوامر واشنگتن هیچ دستورکاری روی میز نداشته.    باید خدمت «نویسندگان» خیلی محترم این روزنامه بگوئیم،   آنچه امروز در برابر قضاوت تاریخ قرار می‌گیرد،   کارنامة مالکی،   نوکر دست‌نشاندة آمریکا نیست،   دریدگی و وقاحت و وحشی‌گری کاخ‌سفید و شبکة روزی‌نامه نویس‌هائی است که 7 سال از «سیاست» مالکی در اینکشور حمایت کرده‌اند.   همان‌ها که امروز می‌خواهند با هیاهو و لات‌بازی و از طریق به تعطیل کشاندن قانون اساسی عراق،   به حساب خود دست‌های‌شان را از جنایاتی بشویند که حساب‌های بانکی‌شان را از صدها میلیارد دلار پول چپاول نفت عراق سیراب کرده،   و برای مالکی گویا جز رسوائی و دیکتاتوری به ارمغان نیاورده.

به صراحت می‌بینیم که «بهانه‌های» دولت اوباما،  و شبکة روزی‌نامه‌نگاری حامی حزب دمکرات‌،   جهت برکناری مالکی فقط به ادعاهای پوچ و سخن‌بافی تکیه کرده.   آمریکا در عراق فقط به فکر بهینه کردن شیوه‌های چپاول و سرکوب ملت عراق بوده و هست،   و به دلیل محدودیت‌هائی که این نوع نگرش استعماری در زمینة سیاسی،  امنیتی و خصوصاً کارورزی به بار می‌آورد،   آمریکا به هیچ عنوان قادر به تغییر گزینه‌های کلیدی خود نخواهد بود.   خلاصه بگوئیم،   سیاست جایگزین در عراق روی میز اوباما نیست،   وی فقط می‌خواهد با پناه گرفتن در قفای پرده‌ای به نام «تغییرات سیاسی»،  در عمل شکست‌های هولناک واشنگتن را در منطقه «بزک» کند.   یانکی‌ها بخوبی می‌دانند که شکست سیاسی و نظامی آمریکا در ماجراجوئی عراق دیر یا زود سر از بستر حوادث منطقه برخواهد داشت،‌    و تلاش‌های اوباما جهت به تأخیر انداختن این «شکست»،   به همان اندازه مسخره،   وحشیانه و خارج از نزاکت دیپلماتیک است که عربده جوئی و هتاکی تبلیغاتچی‌های مفلوک حزب دمکرات در نیویورک‌تایمز.

با نیم‌نگاهی به فضای سیاسی خاورمیانه می‌توان در‌یافت که مسئله به هیچ عنوان «داعش» نیست.    داعش در واقع ویراست نوین همان خیمه‌شب‌بازی سلاح‌های شیمیائی و البته «نامرئی» صدام حسین است که در دوران جرج والکربوش،   بهانة ‌مناسب جهت تهاجم به عراق و قتل‌عام،  چپاول و سرکوب عراقی‌ها را برای ارتش آدمخوار آمریکا فراهم کرده بود.   «داعش» یک ساختار خلق‌الساعه،  آمریکائی،  و بی‌اراده است که موجودیت‌اش فقط در گرو این امر اوفتاده که در چه مقطعی واشنگتن نیاز دارد «بیرق‌اش» را هوا کند و یا در رسانه‌های نان‌خور کاخ‌سفید «بمباران‌اش» نماید!   شاهد بودیم،   داعش به همان سرعتی به «پیروزی‌های» بزرگ و استراتژیک دست یافت که امروز محاصره‌های‌اش شکسته می‌شود و در هزیمت می‌افتد!   اینکه خیمه‌شب‌بازی مهوع مشتی دزددریائی بر سر چاه‌های نفت عراق تا کی و تا کجا می‌خواهد ادامه یابد به مسائل فراوانی وابسته خواهد بود که از بحث امروز ما خارج می‌شود.   حال اگر قبول کنیم که داعش برای آمریکا «مسئله» نیست،  پس عربده و هیاهو و جیغ‌و‌ویغ واشنگتن چرا به آسمان برخاسته؟ 

همانطور که پیشتر نیز گفته بودیم،   آمریکا از طریق هیاهو و بر پا کردن «دیوارة دود» قصد پنهان داشتن شکست‌های استراتژیک عمده‌ای را دارد که طی چند ماه گذشته در خاورمیانه متحمل شده.   شکست‌هائی که اصولاً هیچیک از رسانه‌ها،   چه آتلانتیست و چه غیر،   قصد و اجازة سخن گفتن در موردشان را ندارند!    اخراج آمریکا از صحنة سیاست اسرائیل توسط استراتژی‌های جهانی به هیچ روی مسئلة کوچکی نیست.  فراموش نکنیم،   این نخستین بار است که نه آمریکا در مذاکرات صلح «فلسطین ـ اسرائیل» شرکت کرده،   نه طرف‌های اروپائی و نه اوباش اسلامگرا.    از سوی دیگر،   پایان دادن به نفوذ آمریکا در مصر نیز نمی‌باید کوچک و بی‌ارزش تلقی شود.   یادآور شویم جان کری،‌   وزیر امور خارجة آمریکا را هنگام «شرفیابی» به حضور ال‌سیسی،  رئیس جمهور مصر «بازرسی بدنی» کرده‌اند!    این اعمال از نظر دیپلماتیک معانی و مفاهیمی دارد که برای آمریکا بسیار ثقیل و ناخوشایند است.   

از سوی دیگر،   گذشته از شکست نظامی تمام عیار آمریکا در سوریه،‌   اینک حاکمیت اخوان‌المسلمین فکل‌کراواتی در ترکیه،   به دلیل فروپاشی استیلای اربابان یانکی‌شان در غزه،  اسرائیل و مصر به شدت متزلزل شده‌.   حاکمیت ترکیه در چنان شرایط اسف‌باری گیر کرده که اخراج اینکشور از سازمان ناتو جهت برداشتن بارگران از دوش اروپای غربی آنقدرها دور و بعید نمی‌نماید.   و پر واضح است که در چنین شرایطی،   ترکیه پای به کدامین حلقة استراتژیک خواهد گذارد.

در نتیجه،‌   اگر ورق‌پارة نیویورک‌تایمز چماق‌اش را بر فرق مالکی، ‌  نخست‌وزیر دولت دست‌نشاندة یانکی‌ها در عراق می‌کوبد،   و باراک اوباما در مورد عراق آنچنان «تصمیم‌گیری» می‌کند که گویا اینکشور را با مرغدانی ته حیاط ننه‌جان‌ اشتباه گرفته،   فقط و فقط جهت به ارزش گذاردن «استیلای» پوشالی و فکسنی یانکی‌ها در منطقه‌ است.  استیلائی رسانه‌ای که در حال فروپاشی است.   آمریکا در این سناریوی مضحک از یک‌سو با «بمباران‌های» فرضی و رسانه‌ای «داعش قدرقدرت» را یک‌شبه سرکوب می‌کند‌،   و «البغدادی»،  خلیفة جهان اسلام را به سوریه متواری می‌نماید.   و از سوی دیگر،‌  با زدن توی سر مالکی،   به جهانیان تفهیم می‌کند که «آمریکا هنوز حرف‌اش در خاورمیانه در رو دارد!»   ولی زهی خیال باطل!   کاخ‌سفید خودش هم می‌داند که «این توبمیری از آن توبمیری‌ها نیست.»   با کودتا،  یا بی‌کودتا،  کار آمریکا در خاورمیانه تمام است. 

حال اگر این گزینه را در نظر بگیریم که کار آمریکا در خاورمیانه بجائی نخواهد رسید،  باید ببینیم سیاست‌های جایگزین و قدرت‌های منطقه‌ای چگونه خواهند توانست خلاء ایجاد شده از فروپاشی استیلای آمریکا را جبران کنند.   از هم اکنون مواضع تند روسیه در محکومیت «لانه زنبوری» که آتلانتیسم تحت عنوان «کشور مسلمان‌نشین پاکستان» در جنوب آسیا افتتاح کرده به گوش می‌رسد.   ولادیمیر پوتین،  در برابر فراکسیون‌های مختلف دومای روسیه،  به صراحت از ساخت و توسعة موشک‌های میانبرد پاکستان ابراز نگرانی کرده:

«توسعه چنین نوع موشکی در پاکستان موجب نگرانی ماست زیرا پاکستان کشوری با رژیم سیاسی پیچیده و متأسفانه عموماً ناپایدار است.»   
منبع:  واحد مرکزی خبر،  23 مردادماه 1393

این سخنان در شرایطی ایراد می‌شود که دقیقاً همین پاکستان پای در مناسباتی بسیار پیچیده‌تر از گذشته با هند،  چین و خصوصاً‌ با شبکة سنتی «سنتو» گذارده.   ‌ارتباط ساختاری پاکستان با چین که سال‌ها مشکل انزوای منطقه‌ای اسلام‌آباد را در برابر دهلی‌نو «حل» می‌کرد،   و وسیله‌ای جهت به قدرت رساندن بنیادگرائی اسلامی در اینکشور شده بود،   به دلیل چرخش اجباری چین به سوی روسیه در حال فروپاشی است.   از سوی دیگر،   هند با تکیه بر روابط نوین منطقه‌ای از لاک تحریم 70 ساله‌ای که آتلانتیسم بر اینکشور تحمیل کرده بود پای بیرون می‌گذارد،   و اعمال فشار بر دهلی‌نو در شرایط فعلی از سوی لندن و واشنگتن که حامیان اصلی رژیم «هشل‌‌هف» پاکستان به شمار می‌روند،   بعید به نظر می‌رسد.   از سوی دیگر رژیم کودتائی ترکیه،   و ارتباطات «روزافزون» آتاترکیسم با منافع استراتژیک ناتو نیز به دلیل انتخابات اخیر اینکشور دستخوش نابسامانی شده.     

بر اساس آمار،   میزان شرکت در انتخابات ترکیه حدود 70 درصد بوده و اردوغان با 52 درصد از هفتاد درصد به ریاست جمهوری انتخاب شده.   به عبارت دیگر مشروعیت رجب اردوغان از حدود 35 درصد فراتر نمی‌رود.  و این «نتیجة» فلاکت‌بار برای اخوان‌المسلمین ترکیه آنقدرها جایگاه امن و مستحکم تأمین نخواهد کرد.   حال ببینیم در ایران چه می‌گذرد!

وضعیت ایران اگر بدتر نباشد،  مسلماً بهتر از ترکیه نیست.   دولت روحانی برای بیرون کشیدن کل رژیم از بن‌بست هر روز دست‌به‌دامن این و آن می‌شود،  و به نعل‌وبه‌میخ می‌زند.   همزمان محافل حاکم از وحشت اینکه گسترش این روابط اهرم‌های تصمیم‌گیری‌شان را سُست کرده،‌   و یا به طور کلی از میان بردارد،  و راه بر ورود قشرها،  طبقات و گروه‌های اجتماعی دیگر به درون مراکز تصمیم‌گیری بازکند،  سرگردان این‌سوی و آن‌سوی می‌دوند.   گاه با دولت «هم‌صدائی» دارند و برخی اوقات «تهدید سازنده» می‌کنند!   خلاصه،   تلاش اینان نهایت امر راه بجائی نخواهد برد،   چرا که در دیپلماسی منطقه‌ای،  سیاست‌هائی که جانشین ایالات‌متحد خواهند شد،   بر خلاف سنت رایج آتلانتسیت‌ها، ‌ جائی برای حمایت از اسلامگرائی در نظر نگرفته‌اند‌.  

با بررسی این «چشم‌انداز» چند بعدی است که می‌توان به دلائل تلاش‌های آمریکا جهت بازگشت نظامی به عراق،  و همزمان کشاندن انگلستان و فرانسه به درون اینکشور پی برد.   آمریکا برای حفظ سیادت خود مجبور به حفظ سنگری «امن» در منطقه‌ است،   و در شرایط فعلی این سنگر امن را در کردستان عراق می‌جوید!   و این است دلیل دست به قلم شدن «متئو باروزن»،   ‌سفیر یانکی‌ها در انگلستان. 

مقالة وزین ‌سفیر آمریکا در بریتانیا پیرامون همکاری‌های سنتی دو کشور در بارة مسائل جهانی،‌   نهایت امر تعطیلات نخست‌وزیر بریتانیای «کبیر» را پیش از موعد به پایان رسانده وی را به لندن بازگرداند:

«[...] ما [...] نگاه‌مان به انگلیس است [تا] نقش رهبری جهانی خود را در تریبون‌های بین‌المللی دیگر [...] ‌از جمله شورای امنیت سازمان ملل متحد،  اتحادیه اروپا،  گروه 7،  و جامعه مشترک‌المنافع [...] ایفا کند.»
منبع:  واحدمرکزی خبر، مورخ  22 مردادماه 1393

شیون و زاری سفیر یانکی‌ها به صراحت نشان می‌دهد که آمریکا در صورت اجبار به خروج از منطقه حاضر نخواهد بود مرده‌ریگ استعماری سنتی را برای شرکاء دیرینه‌اش ـ  انگلستان و فرانسه ـ  دست‌نخورده باقی بگذارد.  خلاصه بگوئیم،  التماس دعای «متئو بارزون» تهدید مستقیم متحدان اروپائی است.    مبنی بر اینکه اگر «همکاری» نکنید،  آنچنان که شایسته است با شما رفتار خواهد شد.  تلاش فرانسه و انگلستان جهت «تجهیز سریع» کردها ریشه در همین تهدیدات دارد.    

ولی مشکل می‌توان پذیرفت که صرفاً با تکیه بر ارسال سلاح از سوی قدرت‌های استعماری،   اقلیم کردستان بتواند همچون دنبالیچه‌ای بر ترکیه،‌   پای  به اتحاد نظامی ناتو بگذارد.   همانطور که گفتیم، ‌ فروپاشانی در ساختارهای استراتژیک سرعت چشم‌گیری یافته،   و در این راستا تنها تأثیر مستقیم تسلیح کردها فقط می‌تواند دامن زدن به درگیری‌های درونی باشد.   درگیری‌هائی که نیازمند حضور بیشتر و بیشتر نیروهای بازدارنده خواهد شد،   و بجای جذب کردستان به سوی ترکیه و نهایت امر سازمان ناتو،   از طریق ترکیه سازمان کذا را به درون باتلاق درگیری‌های قومی کردستان بکشاند.  به عبارت دیگر،  کردستان بجای آنکه مفری برای آمریکا باشد،  باتلاقی خواهد بود برای سازمان ناتو.

تعویض سریع و کودتائی نخست‌وزیر عراق،‌   به وضوح نشان داد که آمریکا از وجود این باتلاق آگاهی دارد،  و از همین رو تلاش می‌کند تا با عملیات به اصطلاح «برق‌آسا» از فروافتادن در آن اجتناب کند.  ولی باید دید شرایط منطقه‌ای،   بین‌المللی و خصوصاً مناسبات همسایگان عراق این تغییرات را به چه صورت هضم خواهد کرد.   حکومت‌هائی که در اطراف عراق حلقه زده‌اند منطقاً می‌‌باید در شرایطی قرار داشته باشند که از این تغییرات حمایت کنند،  ولی به استنباط ما،  ‌ صحنة سیاست منطقه‌ای واقعیتی جز این را بازتاب می‌دهد.



هیچ نظری موجود نیست: