علی خامنهای رهبر اوباش جمکران، بار
دیگر هنگام «زیارت» گنبد و گلدستههائی که ادعا میشود مدفن امام هشتم شیعیمسلکان
را تزئین کرده، به اظهار نظر در امور کشوری پرداخت. خلاصه،
به قول آن وحشی بیابانی، ایشان همه را «نصیحت» کردهاند! زندهیاد کسروی میگفت، «هر کجا بز مردهای چال شد، امامزاده هم ساختهاند!» در نتیجه،
ما هم برای بررسی فراز و فرود اظهارات خامنهای در کنار این «گلدستهها»
آنقدرها اهمیت قائل نیستیم. اظهارات ایشان
تکراری است و کسالتبار؛ زدن به «سیخوسنگ» است. و خلاصه بگوئیم، توجیهنامهای است بر فاشیسم مذهبی و حفظ منافع
قشر زالوصفت آخوند و قاری و دلال و قواد، تحت عنوان «حمایت» از حقوق ملت ایران! تو گوئی
ما ملت، موجودیت تاریخیمان از قِبَل حسن نیت و اعمال
محیرالعقول اراذلی از قماش خامنهای،
رفسنجانی، حسن فوتبال و میرحسین
موسوی تضمین شده، و اگر این حضرات نمیبودند، ما ملت سالهای سال پیش از میان رفته بودیم!
ولی با نیمنگاهی به ترهات خامنهای درمییابیم که فاشیسم تا چه حد میتواند
دیوانهپرور باشد. عملکرد همة فاشیستها
در زمینة تبلیغاتی یکسان است و بررسیشان از منظر جامعهشناسانه بسیار جالب. فاشیستها
مشتی جفنگیات و چرتوپرت را که در آغاز مسخره به نظر میآید، به «بدیهیات» تبدیل میکنند. به طور مثال،
شعار خندهداری از قماش «خواهرم!
حجاب تو مشت محکم بر دهان امپریالیسم است»، که فقط میتواند مورد قبول مرغ پخته قرار گیرد، به تدریج تبدیل میشود به یک «نقشة راه!» سپس در اطراف این نقشة راه، نوکران
نانخور فاشیسم شروع میکنند به ایجاد حشووزوائد، تاریخچهنویسی، خیالبافی،
شمایلنگاری، سخنرانی، موعظه، فتوی
و ... و خلاصه کار را بجائی میرسانند که
در اذهان عوامالناس شعارهای پوچی که در آغاز مسخره و بیمعنا بود تبدیل میشود
به «بدیهیات!» تکرار این بدیهیات در جامعه «تعبد»ایجاد میکند به
طوری که هر گاه عملة فاشیسم دهان باز کند،
در چارچوب «تعبداتی» که با چنین «بدیهیاتی» بر جمع تحمیل شده، صحت اظهاراتاش مورد تردید قرار نخواهد گرفت.
ولی این فقط مرحلة نخست است. چرا که، فاشیستها
پس از سر هم کردن «بدیهیات»، از طریق
تکرارشان، به تقلید «نظریهپردازی» مشغول
میشوند! افرادی که در زبانمادریشان فاقد کلام منسجم و
سازمان یافته هستند، از طریق روخوانی همین «بدیهیات»، به مرور
زمان تبدیل میشوند به «سخنرانان» جلسات توجیهی فاشیسم! امثال اینان را در همین حکومت اسلامی کم ندیدهایم. شاهدیم که سرداران سپاه پاسداران بدون استثناء
در مورد مسائل «فرهنگی»، داد سخن میدهند،
و پخش اظهارات بیسروته اینان از جمله وظائف
خبرگزاریهای حکومت اسلامی است.
ژوزف گوبلز، وزیر تبلیغات هیتلر، به دلیل اعتقادات عمیق مذهبیاش به عنوان
کاتولیک، خداترس و مؤمن، و به دلیل تحصیلات عالی در زمینة ادبیات
رومانتیک در بهترین دانشگاههای آلمان، از
کاربرد زبان در رشد و پرورش «اوهام» آگاهی داشت. و به همین دلیل تکیه کلاماش این بود که «دروغ
هر چه بزرگتر، واقعیتر و بهتر!» ولی جزئیات کلام اهریمنی گوبلز که نظریهپرداز
مشتی وحشی شده بود، در این مختصر نخواهد گنجید.
گوبلز در واقع میگفت، زمانیکه
دروغ میگوئید آنقدر این دروغ را بزرگ کنید که مخاطب از شنیدناش به هراس افتد. حال میتوانیم با اهداف «عالیة» فاشیسم بهتر
آشنا شویم: ایجاد وحشت،
ناامنی، تزریق نفرت، دامن زدن به خشونت، دشمنتراشی در جامعه، و ... و اینهاست اهرمهای اجتماعی فاشیستها.
عملة فاشیسم پس از تأمین «بدیهیات» که بالاتر به آن اشاره کردیم، جمع را با «سخنپراکنی» ویژة خود به وحشت میاندازد، و مردم
را مانند گلة رمکرده از این آغل به آن آغل، در طلب
اندک راحت و آرامش میدواند. و زمانیکه بخوبی
به جماعت هراسان «حالی» کرد که راحت و آرامش جز در کنف حمایت فاشیستها به دست
نخواهد آمد، در ذهن آنان ویروس «نفرت» را نیز تزریق میکند.
«نفرت» از این گروه اجتماعی، نفرت از
آن گروه سیاسی، نفرت از همسایه، نفرت از همشهری، و ... و
برخلاف پندار عوام، فاشیست به هیچ عنوان کاری ندارد که پروسة «نفرتپراکنی»
چه کسانی و چه قشرهائی را شامل خواهد شد.
آنانی که در ساختار اجتماعی جامعه ضعیفترین و آسیبپذیرترین باشند، در پروسة «نفرتپراکنی» هدف فاشیسم قرار خواهند
گرفت. جالب اینکه،
این قشرها میتوانند از جمله همکاران نزدیک فاشیستها هم از کار درآیند، مسئله
آنقدرها مهم نیست. به طور مثال، جوزف مککارتی که علاوه بر همجنسگرائی
انحرافات بیمارگونة جنسی نیز کم نداشت، همجنسگرایان را هدف پروپاگاندهای فاشیستی خود
کرده بود. چرا که، هدف اصلی «نفرتپراکنی» بود. هر چند
«نفرتپراکنی» نیز برای فاشیست هدف غائی نخواهد بود، و در عمل تبدیل میشود به ابزار کار او. ابزاری برای
سرکوب ملت در چارچوب «نظمی» که منافع گروه فاشیست و ارباباناش بعدها سازماندهی
خواهند کرد.
به طور مثال، شاهد بودیم که در روزهای
آغازین کودتای 22 بهمن 57 شبکة فاشیسم «انقلاب اسلامی» مرتباً از مبارزه با «طاغوتیها»
سخن به میان میآورد. اگر میپرسیدیم، «طاغوتیها» چه کسانی هستند، جواب میشنیدیم، آنها
که «انقلاب اسلامی شکوهمند» را قبول ندارند!
ولی پای این پاسخ چوبین بود، چرا که
در این چارچوب سرمایهداران شمال شهری،
طبقات مرفه و مستفرنگ، چپگرایان، اقلیتهای مذهبی، لائیکها، دمکراتها، لیبرالها،
بهائیان و ... همگی طاغوتی به حساب میآمدند و این سئوال مطرح میشد که اگر
این جمعیت عظیم طاغوتی است، اصولاً چه
کسانی این به اصطلاح «انقلاب» را قبول دارند؟ جواب به این سئوال هم به همان اندازه مبهم و گنگ
و بیسروته بود: پابرهنهها!
ولی دیدیم که طی گذشت زمان بسیاری از قشرها و طبقاتی که گویا طاغوتی به شمار
میرفتند، تحت فشار قرار نگرفتند، حتی بسیاری از آنان همکاران نزدیک و همنشینهای
کودتای اسلامی از آب درآمدند. ولی آن پابرهنهها، پس از 35 سال،
نه تنها از گذشته نیز پابرهنهتر شدهاند، که دیگر
در سخنوری ملایان کودتاچی حتی جایگاهی «کلامی» نیز برایشان منظور نمیشود. پس میبینیم
که شعار مبارزه با «طاغوتی» و حمایت از «پابرهنه» اهداف دیگری دنبال میکرد. به عبارت دیگر، این
شعارها ابزاری بود جهت دشمنتراشی. ابزاری ابتدائی برای برنامهریزی سرکوبهای
سازماندهی شده در یک فاشیسم دستنشانده.
در ورراجیهای علی خامنهای، سر قبر و
در کنار گلدستههای امام هشتماش، تمامی مراحل رشد تبلیغات فاشیستی را میبینیم:
«[مقام]
معظم [...] در اولین روز بهار [...] نقشه کلان راه کشور در سال جدید یعنی اقتصاد و
فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی را تبیین کردند.»
منبع: فارس، اول فروردینماه 1393
نخست باید گفت که فاشیستهای جمکران از نوروز وحشت فراوان در دل دارند. این هول
و هراس را در کلام ملا و تولهملا به صراحت میبینیم. اینکه
در خبرگزاریهای حکومت کذا تلاش میشود با لفاظی و جملهپردازیهای بازاری، عبارت «نوروز باستانی» با «اولین روز بهار»
جایگزین شود، به هیچ عنوان «معصومانه» و اتفاقی نیست. در آداب و رسوم بسیاری ملل و اقوام همه
ساله، نخستین روز بهار به نحوی از انحاء
به جشن و پایکوبی اختصاص دارد، ولی
هیچکدام از اینان تقویم ملی خود را بر اساس این روز پایهریزی نکردهاند، و در این میعاد سخن از مهمترین جشن ملی نیز
به میان نمیآورند. خلاصه بگوئیم،
نوروز برای ایرانیان آغاز فصل بهار
نیست؛ فلسفهای از آن خود دارد، و از آنجا که در آن محلی جهت روضهخوانی و
بریدن سر امام حسین و چسبیدن به تخم امام هشتم پیشبینی نشده، آخوندجماعت نیز جائی در آن نخواهد یافت. به همین
جهت نیز سعی بر آن است که این «سد راه انقلاب اسلامی» را در افکار عمومی به هر
ترتیب که شده «ویران» کنند.
بعضی خوانندگان مسلماً به یاد دارند که در نخستین نوروز «صدر انقلاب اسلامی»، یعنی همان دوران «خوب و خوش» که بسیاری از
مخالفان امروزی حکومت آخوندی آن را نمادی قابل ستایش از حکومت «مردمی» و «آزاد» و
... میخوانند، رجائی، کفیل آموزش و پرورش آخوندها رسماً اعلام داشت که
تعطیلات نوروزی مدارس و دانشگاهها دیگر 13 روز نخواهد بود! ولی در
همان سال، ملت ایران برای نشان دادن نفرت
خود از این حکومت، مدارس و دانشگاهها را
تا 16 فروردینماه به تعطیل کشاند! بله،
آنها که «انقلاب اسلامی» را مردمی و خوب و مامانی معرفی میکنند، بهتر
است تا دیر نشده رختخوابشان را از آخوندها جدا کنند. واقعیت را نمیتوان برای همیشه از چشم ملتها
پنهان داشت، حکومت اسلامی از نخستین روز موجودیتاش
جز حاکمیتی استبدادی، کودتائی و دستنشانده
نبوده و نیست. پس بازگردیم به «نقشة کلان» علی خامنهای!
نقشهای پوچ و موهوم که معنا و مفهومی هم ندارد: «اقتصاد و فرهنگ با عزم
ملی و مدیریت جهادی!» نخست از اقتصاد حکومت اسلامی کمی بگوئیم. میدانیم که رهبر اصلی این اوباش یعنی همان
خمینی بیابانی، میگفت، «اقتصاد مال خر است!» شاید به همین دلیل باشد که «علیخره» اینچنین
بیمحابا پای در مبحث اقتصاد گذارده. باید اذعان داشت که اقتصاد برای این حکومت
معنای غیرمتعارف دارد، و شاید وراجیهای
خمینی از همان آغاز خطوط اصلی ضداقتصادی این رژیم پوشالی را به صراحت ترسیم کرده
بود. حکومت اسلامی به دلائلی ظاهراً
«عقیدتی» اصول اولیة اقتصادی ـ شرایط تولید،
قوانین کار، نقش دولت در افزایش
تولید، و ... ـ را به زیر پای میگذارد. ولی به صراحت بگوئیم، این
نظام عقیدتی نیز که اوباش بر آن تکیه کردهاند،
محدودة مشخصی ندارد. هر روز تعریف
آن تغییر میکند. دیروز همه چیز برای
«پابرهنهها» بود، و امروز حتی سخنی هم
از پابرهنهها در میان نیست؛ کارتونخوابی
امری «عادی» شده و مسئولاش هم حکومت ملایان شمرده نمیشود!
معنای اقتصاد
برای این حکومت در فضاسازیهای مسخرة اسلامی و عقیدتی خلاصه میشود. و در این میانه ارتباط دادن تولید داخلی با
«فرهنگ»، آنهم فرهنگی که با دین ترادف
یافته، از آن عملیاتی
است که فقط در ذهن علیل آخوند میگنجد:
«[...] اگر
کسی روح استقلال ملی را با تمسخر نشانه رود، وابستگی را تئوریزه کند، به مبانی اخلاقی و دینی جامعه اهانت کند، شعارهای
اصلی انقلاب را مورد تعرض قرار دهد، زبان
فارسی و خلقیات ملت را محقر جلوه دهد و ضمن ترویج اباحه گری، روح عزت ملی جوان ایرانی را نشانه رود، آیا باید
در مقابل فعالیتهای مخرب او، بیاعتنا
بود؟[...]»
همان منبع
«روح
استقلال ملی» دیگر چه صیغهای است؟ این
واژگان پوچ و بیمعنا را کدام گوسالة ننه حسنی به «نقشة راه» تبدیل کرده؟ اهانت به «مبانی اخلاقی و دینی» تعریف مشخص
دارد؟ تعرض به «شعارهای اصلی انقلاب» را میتوان
فهرستوار ارائه داد؟ خلقیات ملت و زبان
فارسی را محقر جلوه دادن یعنی چه؟ ترویج
اباحهگری و نشانه رفتن «روح عزت ملی جوان ایرانی» چیست؟ هیچ
پاسخی برای این پرسشها نخواهیم یافت.
همانطور که
بالاتر نیز عنوان کرده بودیم، ردیف کردن واژگان پوچ و بیمعنا در کلام فاشیست
یک شیوة کاملاً شناخته شده است. آخوندها
چیزی «اختراع» نکردهاند، از اربابانشان
«فن» پوچپردازی آموختهاند. این فنون را «گوبلز» نیک میشناخت. برای این جانوران مهم نیست که «چه میگویند»، کلامشان هیچ معنائی هم ندارد، اینان مفتگویانی هستند که با تکیه بر فضاسازیهای
اجتماعی، بنا بر احتیاجات زمان و مکان، برای خزعبلاتشان معانی «خلق» میکنند. درک
کلام این موجودات با تکیه بر «ادبیات متعارف» امکانپذیر نیست، چرا که کلام اینان حکم همهمة «طبل و دهل» را
دارد. عربده و هیاهوی جنگ است، که «آرایش» شده تا صورت ظاهری کلام به خود
گیرد. اینان هیچ نمیگویند، با هیاهو،
با کوفتن بر طبل و دهل انسانهائی را که پیشتر در بند فاشیسم گرفتار آوردهاند،
بیشتر و بیشتر میترسانند.
در کلام
این آدمخواران، حذف و نابودی «دیگران» هدف
اصلی زندگی معرفی میشود. حمله به «دیگری»
هر دم به رنگ و روغنی آراسته شده،
توجیه میگردد.
فضای آغشته به تعفن و ادبار فاشیسم
را هر دم آبورنگ میزنند، و با تکیه بر
این پروسة «استعماری» نه تنها فلسفة وجودی یک حکومت دستنشانده و اجنبیپرست را
توجیه میکنند، که مرگ و نابودی را نیز به
ارزش میگذارند. و تمامی این روند انسانستیز بر فضای «وحشت» و «ابهام»
که توسط همین حکومت ایجاد شده تکیه دارد. بیدلیل نیست که آمریکا «مرتباً» میخواهد به نوکران
جمکرانیاش حمله کند، یا آنها را مورد «تحریم» قرار دهد. بله، سناریوی
استعماری «انقلاب اسلامی» در عمل دو بازو دارد؛ واشنگتن
و جمکران!
باید ببینیم
در شرایطی که دو بازوی کذا 35 سال است به چپاول ملت ایران مشغول است، نقشة راه علی خامنهای چه معنائی جز گندهگوئی
و وراجی میتواند داشته باشد؟ خلاصه بگوئیم،
حکومتی که دهههاست به دست خود زمینة اقامت فارغ التحصیلان، صاحبان فن و دانش و هنر و ادب و موسیقی را در
دیگر کشورهای دنیا فراهم میآورد؛ حکومتی که حداقل 7 میلیون ایرانی را آواره کرده،
و در داخل مرزها مدرکپرستی را عملاً به جائی
رسانده که روسای جمهور و وزرا با تقلب و
سندسازی مدارک دانشگاهی برای خودشان درست کردهاند، رهبر چنین حکومتی چگونه میتواند خود را «حامی»
منافع ملی جا بزند؟ «رهبر» باند اوباش و اراذل چگونه به خود اجازه
میدهد برای «پیشرفت» اقتصاد کشور «نسخه» بنویسد؟ گویا شرایط وحشتناک اقتصاد وابسته به نفت که هماینان
طی 35 سال بجائی رساندهاند که عملاً تولید را به نابودی کشیده، از چشمان شهلای «رهبر» حکومت اسلامی به دور
مانده! ایشان میخواهند در کنار روضهخوانی و زوزهکشی
برای امام حسین، و دست در دست شبکة رانتخواری،
باجگیری، رشوه و فساد مالی که در اداراتشان به راه
انداختهاند، نسخهای هم برای بهبود اقتصادی و امور فرهنگی بنویسند؟
ولی
همانطور که بالاتر نیز گفتیم، سخنرانی علی
خامنهای پوچگوئی است. هیچکس به آنچه
از دهان این پیرمرد مافنگی بیرون میریزد توجهی ندارد. یکی به
خرج بیمارستان ننهاش فکر میکند، دیگری
فلانجایاش را میخاراند و برای مصائب امام هشتم که در «غربت» خیلی بد گذراندهاند
اشک میریزد و ... و ممکن است بقیه هم با چشمان باز به خواب رفته باشند. این مجالس را ما پیشتر هم دیده بودیم؛ سخنرانیهای آریامهر و امام خمینی را که یادمان
نرفته، اینهم دنبالة همانهاست!
ما برای
حکومتی که جهت اظهارنظر در مورد کودتای اوکراین مجبور شده یک هفته خفقان
بگیرد، تا پس از کسب اجازه از لندن، آنهم از زبان نوکر اصلی انگلستان، یعنی عضوی از قبیلة لاریجانیها کودتای اوکراین
را با رفراندوم قانونی کریمه در ترادف قرار دهد، آنقدرها حق ادامة حیات قائل نیستیم. به علی خامنهای هم میگوئیم، این تعطیلات نوروزی را غنیمت شمرید که پس از سیزده
به در ممکن است، «نعلین به بغل، خانة شوور» روانه شوید!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر