مسیحیان با فاصلهای چند روزه از زادروز پیامبرشان، سال نو را هم جشن میگیرند. و به این ترتیب، با گذاردن نقطة پایان بر گذشتهها، همزمان با بزرگداشت مسیحیت به پیشواز
«ژانوس»، خداوند «آغازها» و «دیگرگونیهای»
دوران باستان رومیان میشتابند. ارتباط مسیحیت با جشن «ژانویه» آمیزهای است از اسطورههای
رم باستان با اعتقادات اقوام سامی. ولی رابطة ایرانیان با نوروز به هیچ عنوان از
این نوع نیست؛ به عبارت دیگر، تا آنجا که به جشن نوروز مربوط میشود، هیچ ارتباطی بین ایران باستانی و قرون وسطی
اسلامی پیدا نخواهیم کرد. نوروز تافتة جدابافته است، مختص فلات بلند ایران است و هیچ رابطهای با
دیگر تحولات تاریخی برقرار نکرده. نوروز، یکتاست و جاودان. نوروز
تماماً ایرانی است.
در تاریخ ایران زمین هر فاتح و جهانگشائی که پای بر این فلات پر گهر
گذارد، هر جهانگرد و جهانشناسی که از
دیارمان دیدن کرد، نوروز را هم «دید!» هر چند از آن هیچ نشناخت. از
مقدونی منفور تا تازی صحرانشین، از ترک آسیای مرکزی تا مغول خونآشام چنگیزی و
تیموری، از انگلیسی نفتخور تا آمریکائی مفتخور و
نوکران ایرانینمای آشنا و ناشناسشان، هر یک، هر آنچه خواستند بر پیکرة این «روز نو»
نوشتند. برخی آن را با زبان الکن و مبتذلشان ستودند، بعضی
دیگر نوروز را به سخره گرفتند. برخی این «مراسم» را یادگار دوران «آتشپرستان
گبر» خواندند، و گروهی دیگر آن را تلاش مذبوحانة اقوامی دیدند که بازماندگان جادة ترقی
و تکامل بشریاند و ... و کار بجائی رسید که ملایان، نوروز را جشن آغاز فصل بهار خوانند!
ولی اینان جملگی ره به ترکستان بردهاند! «نوروز»
را نه ایرانشناس میشناسد و نه اجنبیپرست؛ آنها که نسب بردن به فلان و بهمان عرب سوسمارخور را
افتخار میدانند، آنها که در رسانههای
دستنشاندة آتلانتیسم تا همین چند روز پیش برنامة بمباران ملت ایران را «مرور» میکردند،
اگر نوروز را به ایرانی تبریک میگویند، از این
«روز نو» هیچ نمیدانند. معنا و مفهوم و فلسفة
«روز نو» را در تلاطم امواج توفندة تاریخ این سرزمین ندیدهاند و نشناختهاند. فقط
ایرانیان میدانند که چرا بر تخت نشستن جمشید پیروز اینچنین لایق جشن و پایکوبی خواهد
بود.
آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز
کامکارا کار گیتی تازه از سر گیر باز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر