۶/۰۷/۱۳۹۲

لندن و کیهان!


 

همزمان با سفر سلطان قابوس به جمکران،   هفته‌نامة «کیهان لندن» پس از سه دهه انتشار پی‌گیر «قلم» را زمین گذاشت،   و باز هم میدان جهت تاخت و تاز عوامل و ایادی حکومت اسلامی بازتر شد.   خلاصه،  کیهان پس از سه دهه مقاومت همچون بسیاری از روزنامه‌ها،  مجلات و سایت‌ها و حتی «انتشارات» ایرانیان تبعیدی تسلیم «شرایط حاکم» شد!

 

البته در اینکه،   نویسندة این وبلاگ هیچگاه از جمله دوستداران و خوانندگان کیهان لندن نبوده،   حداقل همان‌ها که «کیهان‌خوان» و «کیهان‌نویس» هستند تردیدی ندارند.  بی‌رودربایستی بگوئیم،  خارج از مقالات ایرج پزشکزاد و دیگر قلم‌زنان و طنزهای جالب‌،‌ اکثر آنچه کیهان طی سه دهه ‌نوشت،  بیشتر به ویراست لندنی حکومت اسلامی نزدیک بود،‌  تا به نگرشی نو،‌  جذاب و جدا از آخوندیسم متعغن جمکران.   در کمال تأسف،   کیهان لندنی نتوانست از مرده‌ریگ رژیم پیشین ایران خود را رها کند،‌   و هر چند خام و جابجا شده،   اسیر دست دکترین «درباری ـ آخوندی» باقی ماند.   کیهان لندن،  طی گذشت این سه دهه،‌   برای گروه مشخصی از ایرانیان تبعیدی که هر روز تعدادشان کم و کم‌تر ‌شد نوعی  فضاسازی در خارج از مرزها به شمار می‌رفت.  

 

و باز هم در کمال تأسف،‌  طی سه دهه موجودیت،  کیهان لندن جهت هماهنگی با الهامات و نیازهای روشنفکرانة ملت ایران،  خصوصاً جوان‌ترها تلاش چندانی نکرد یا به دلیل محدودیت‌های سیاسی نتوانست.   ولی خارج از آنچه شرایط چاپ و انتشار بر کیهان تحمیل کرده بود،‌  و از آن شاید هیچ نمی‌دانیم،   یکی از مهم‌ترین مصیبت‌هائی که استبداد بر ملت‌ها حاکم می‌کند،‌   همین است که اکثریت ملت را در ناکجاآبادی به دور از واقعیات منجمد نگاه می‌دارد.‌   در سایة‌ استبداد حرکت از میان می‌رود،  و بجای نقادی،‌  شاهد رشد «احترام» به اعتقادات هستیم،  همان احترامی که مستبد نیز از خلق‌الله می‌جوید!   نزد مخالفان استبداد اینچنین است که احترام به «شرایط حاکم» تبدیل می‌شود به «نامة راه.» 

 

استبدادزده،‌  حتی اگر معتقد به مبارزه با استبداد باشد،‌   نمی‌خواهد آنچه را که دوست ندارد از زبان و قلم دیگری بشنود و بخواند؛   نمی‌خواهد زمانة مأنوس خود را ترک کرده،   در زمانة دیگری بنشیند؛   نمی‌خواهد سخن نو گفته شود!    به کهنه راضی است،  چرا که استبداد،  همان استبدادی که گویا با آن سر جنگ دارد،‌   او را به کهنه‌پرستی عادت می‌دهد.   استبدادزده از سخن و گویش،‌   از برخورد عقاید و سنجش،  از بحث و تبادل نظر بین انسان‌ها،   از نقد عقاید فراری است،‌   چرا که خود بیش از هر کس دیگر می‌داند،‌  مواضعی غیرقابل دفاع دارد.   استبدادزده کتاب نمی‌خواند،  اگر هم بخواند فقط برای ایرادگیری است؛   آنقدرها مطلب و مقاله نمی‌نویسد،‌  چرا که حیطة دانش او ضعیف شده،   گسترة تفکرش را موریانة‌ استبداد پوک کرده. 

 

خلاصه بگوئیم،  استبدادزده بیمار می‌شود،   چرا که خود نیز هر روز بیش از پیش به مستبدی شبیه ‌شده که او را «دشمن» می‌خواند!   دیدیم که استالین هم بیش از آنچه به مارکس و انگلس شیبه باشد،  شبیه به راسپوتین،  سمبل فئودالیسمی شده بود که قصد نابودی‌اش را داشت!‌   کیهان لندن اینچنین بود که پای به بستر بیماری گذارد،   با رد نیازهای نوین جامعة ایران؛  خصوصاً نیازهای جامعة جوان ایران در خارج از مرزها.   تنویر افکار ایرانیان در کیهان فقط با این هدف صورت می‌گرفت که تکراری باشد بر مکررات؛    دنباله‌ای شود بر اخباری که پیشتر بی‌بی‌سی،‌  ایرنا و دیگر خبرگزاری‌ها انتشار داده‌اند.  به این ترتیب،‌   پیام این «هفته‌نامه»‌ تبدیل شد به حمایتی ضمنی از فضای اجتماعی،   اقتصادی و سیاسی‌ای که گویا خود را اسیر آن می‌خواست؛   فضای آریامهریسم واپسین روزهای شاه.

 

با این وجود،‌  اگر منصف باشیم،   می‌باید قبول ‌کنیم که چاپ و انتشار یک نشریه،   به صورت منظم،  آنهم در شرایطی که دست‌اندرکاران‌اش تبعیدی‌‌اند،  کار ساده‌ای نیست.   نیازمند فراهم آوردن امکاناتی است که اگر در شرایط عادی آنقدرها مهم جلوه نکند، ‌  در شرایطی که تبعیدیان دست به قلم می‌برند،  شگفت‌انگیز و سرنوشت‌ساز می‌شود.   و نهایت امر،  آنزمان که بی‌وطن‌ایم،  و نوشتارمان در لندن به چاپ می‌رسد،   بیش از آنچه در تهران و توسط آخوندیسم تبهکار شیعی‌مسلک سانسور شویم، ‌  قیچی «جنتلمن‌های» انگلیسی بر اندام نشریه‌‌مان خواهد تاخت.

 

کیهان لندن با این شرایط سه دهه دوام آورد،‌  از حق نگذریم پوست کلفتی کرد.   هر چند این پوست کلفت شاید آنچنان که می‌توانست دردها را نه در ایران بازتاب داد و نه در خارج از ایران.    امروز دلائل تعطیلی این هفته‌نامه را به استنباط ما،   و برخلاف ادعاها می‌باید بیشتر در تغییرات سیاست انگلستان پیرامون وضعیت حال و آیندة ایران جستجو کرد.  موضوعی که می‌باید در مطالب دیگر این وبلاگ مورد بحث قرار گیرد.    به هر تقدیر از خاموشی صدائی دیگر،  صدائی که اگر با ما هم‌نوا نبود،   تاحدودی و در حدی چشمگیر فضای دین‌خوی حاکم بر روزمرة ایرانیان را تلطیف می‌کرد،   متأسف‌ایم.   امیدواریم که جای خالی کیهان را کسانی پر نکنند که نمایندگان رسمی آخوندیسم حاکم،   سرکوبگر و دین‌خو باشند.        

 

 

 

 

        

 

   

هیچ نظری موجود نیست: