۱/۳۱/۱۳۹۰

قیچی و ساواک!







هیاهوی رسانه‌ای هفتة اخیر در جمکران پیرامون استعفای آیت‌الله مصلحی از پست وزارت اطلاعات تحت فشار دولت به راه افتاد. گویا علیرغم تمایل احمدی‌نژاد به کناره‌گیری مصلحی، ایشان به دلیل «مخالفت‌» علی خامنه‌ای، نهایت امر بار دیگر در این مقام ابقاء شده! البته از آنجا که طی سه دهة گذشته بحران‌سازی در قلب حکومت اسلامی یکی از شیوه‌های رایج در ادارة امور کشور بوده، اینبار نیز نمی‌باید از ابعاد «حادثه‌سازی» غافل ماند و خود را به امواج هیاهوی رسانه‌ای سپرد. در عمل، از روزی که احمدی‌نژاد در جایگاه ریاست قوة مجریه تثبیت شد، یک اصل غیرقابل اجتناب بود؛ تمامی مقامات می‌بایست از نو خود را در ساختار جدید حاکمیت «تعریف» کنند، و اگر با این ساختار در تخالف قرار می‌گیرند «قدرت» را واگذار نموده گوشة عزلت برگزینند.


همانطور که شاهد بودیم این «صورتبندی» تاکنون بسیار صریح و روشن عمل کرده. در گام‌های نخست پایه‌های حکومت اسلامی یعنی همان «اوباش شهری»،‌ و به قول امثال بنی‌صدر «امت همیشه در صحنه» را از طریق پروسة «اوباشگیری» از مرحلة دخالت‌های مستقیم در امور کشور حذف کردند! گروهی را کشتند، گروه‌هائی را تارومار نموده و عده‌ای را هم مسلماً در ساختار جدید به «کار» گماشتند! در گام بعد، از طریق «سقوط» هواپیما و کناره‌گیری‌های «شتابزده»، اگر نگوئیم مشکوک، کار را به حذف عوامل کودتای 22 بهمن 57 در رده‌های فرماندهی سپاه پاسداران کشاندند. بعد از چندی روند «حذف» کذا به دانشگاهیان و دانشگاه‌ها کشید، و به تدریج به ردة معاونان وزراء و نهایت امر وزرا پای گذاشت. پس از «انتخابات» اخیر نیز این روند شامل حال مقامات طراز اول از قماش هاشمی رفسنجانی و میرحسین موسوی شد،‌ و امروز «طرازاول‌های» زیرجلکی و ساواکی‌ها را کنار می‌زنند.



اینهمه برای آنکه بازسازی رژیمی که از تاریخ 22 بهمن 57، تحت عنوان «انقلاب اسلامی» یک کودتای ننگین و خونریز آمریکائی را بر سرنوشت ایرانیان حاکم کرده بود، به نرمی صورت گرفته، و جایگزینی عناصر «انگلیسی ـ آمریکائی» و وابستگان به سیاست‌های دوران «جنگ‌ سرد» در بطن آن به آرامی صورت پذیرد. و عواملی که ظاهراً قادر خواهند بود با روند جدید سیاست‌های جهانی هم‌سازی و همکاری نزدیک‌تری داشته باشند به جای مهره‌های قدیم قرار گیرند.



به همین دلیل مقاومت‌هائی که از درون حکومت اسلامی بر علیه این روند «جایگزینی» شکل گرفت، تحت عناوین مختلف از قماش «خط امام»، «اصلاحات»، «جنبش‌سبز» و ... همگی بر محور توجیه سیاست‌های گذشتة حکومت اسلامی و مخالفت صرف با آنچه مسیرهای جدید می‌باید عنوان شود متمرکز شده‌! ولی هیچکدام از رهبران جریانات فوق که ریشه در منجلاب روابط سیاسی «جنگ‌ سرد» دارند عملکرد خود را طی دوران حکومت به زیر سئوال نمی‌برند! نه آقای خاتمی از اوباشگری‌های «خط امام» انتقاد می‌کند، و نه میرحسین موسوی و کروبی و پامنبری‌ها‌شان از قماش حاج‌فرج دباغ، مهاجرانی، پاسدار اکبر و ... از جنایات و وحشیگری‌های حکومت اسلامی در دوران حیات خمینی و یا 8 سال دوران «سازندگی» سخنی به میان خواهند آورد. به اصطلاح «نظریه‌پردازی» این جماعت به این صورت انجام می‌گیرد که خلق‌الله را به «گذشته‌ای» رویائی ارجاع می‌دهند، گذشته‌ای که گویا تحت نظارت امام خمینی و یا در مسیر «اهداف واقعی» انقلاب اسلامی بخوبی سازماندهی شده بود!


روشن است که این حرف‌ها هیچ ارتباطی با «نظریه‌پردازی‌» ندارد؛ جفنگ‌پردازی است. هیاهوئی که ساواک با تکیه بر امواج نارضایتی ایرانیان از استبداد پلیسی آریامهر به راه انداخته بود، با «اهداف واقعی» کاری نداشت؛ هدف جایگزینی «بهینة» یک رژیم دست‌نشانده، با رژیم دست‌نشاندة دیگری در چارچوب نیازهای نوین استراتژیک واشنگتن بود. اینکه امروز «انحراف» فرضی حکومت اسلامی از «اهداف واقعی» ملت ایران در دوران خمینی از طرف بعضی‌ها به حساب قدرت‌پرستی‌های حاج‌ روح‌الله ‌نوشته می‌شود در عمل تلاشی است جهت پنهان داشتن «اهداف واقعی»‌ استعمار. روح‌الله خمینی شخصیتی نبود که بتواند در ابعاد کشوری همچون ایران «قدرت پرستی» هم به خرج دهد. این «قدرت‌پرستی» را عوامل استعمار که امروز اغلب‌شان از قضای روزگار در طیف «مخالف» نشسته‌اند در اختیار این آخوند بی‌اطلاع و پریشانگو قرار می‌دادند.


مسئلة «بت‌سازی» و فراگیر شدن پدیدة «کیش شخصیت» در افکار عمومی ایرانیان به صورتی کاملاً واژگونه مطرح شده. کسی نمی‌گوید که سازماندهی به پروسة «کیش شخصیت» روندی است «دو مرحله‌ای». به عبارت دیگر، «روند» مذکور همچون قیچی می‌باید از دو تیغة برنده برخوردار باشد. تیغة نخست را از طریق فوت کردن در آستین معجزات و سجایای فرضی «شخصیت» کذا می‌سازند؛ همان‌ «شخصیتی» که لات‌ولوت‌ها در اطراف‌اش می‌باید هیاهو و جنجال حاکم کنند؛ به طور مثال شاه و یا خمینی. ولی تجربة عملی در علوم سیاسی نشان داده که این تیغه به تنهائی قادر نیست کیش شخصیت را اجرائی کند! تیغة دومی لازم است، و آن را می‌باید حتماً طرف‌های ظاهراً مخالف جهت بریدن زبان خلق‌الله تیز کنند. اینجاست که آمریکا علیرغم روی کار آوردن آخوندها در ایران جهت فوت کردن در آستین‌ هم‌اینان، نوکران مفلوک محافل غرب را از طریق نظام رسانه‌ای‌اش «دشمنان» سرمایه‌داری آمریکا معرفی می‌کند!


پیشتر نیز شاهد بودیم که محمدرضا پهلوی که با حمایت اوباش و تحت نظارت افسری به نام شوارتسکف، روز 28 مرداد 1332 به قدرت رسیده بود، در مسیر کیش شخصیت کارش بجائی رسید که گفتند با افزایش بهای نفت منافع غرب را تهدید می‌کند! خمینی مفلوک هم که شب تا صبح به دنبال آفتابه‌اش در حیات خلوت می‌دوید تبدیل شد به «مبارز ضدامپریالیست!» خلاصه بگوئیم، اگر تیغة دوم وجود نداشته باشد، صرفاً با تکیه بر هیاهوی لات‌ولوت‌ها نمی‌توان از نوکران دست‌نشانده «بت عیار» ساخت. به همین دلیل ما بارها شیوة‌ رفتار کسانیکه خود را در طیف به اصطلاح مخالف جا کرده‌اند و سعی دارند از خامنه‌ای مفلوک،‌ مجسمة قدرت در حکومت اسلامی بسازند محکوم کرده‌ایم، و صریحاً بگوئیم این جماعت را از همکاران صدیق رژیم حاکم می‌بینیم.


در همین مسیر شاهدیم که تغییرات اجتناب‌ناپذیر در ساختار محافل استعماری در حکومت اسلامی وسیله‌ای فراهم آورده تا جماعت «بت‌ساز» با توسل به آن از خامنه‌ای و یا احمدی‌نژاد بت‌های عیار تحویل نظام رسانه‌ای بدهند. البته موضع‌گیری اینان بستگی به این دارد که در کدام جبهه جلوس فرموده‌اند. اگر همچون موسوی، کروبی و دیگر «سبزها» خواهان برقراری حکومت «صدر انقلاب» مبارک‌شان باشند، در آستین قدرت‌های «فرعونی» خامنه‌ای فوت می‌کنند. فراموش نکنیم که همین علی خامنه‌ای طی دوران حکومت خمینی جنایتکار از جمله مقامات «کلیدی» به شمار می‌رفت، و روابط وی با امثال موسوی و کروبی و رفسنجانی به مراتب از ارتباط‌اش با احمدی‌نژاد «سازنده‌تر» و ریشه‌دار‌تر است. در نتیجه، پر واضح است که «جنبش سبز»،‌ جهت تیز کردن تیغة دوم قیچی در آستین علی خامنه‌ای فوت کند که در واقع بت‌عیار سبزهاست.


اگر هم بادمجان‌دورقاب‌چینان کذا از طرفداران احمدی‌نژاد و برنامة «میرپنج‌الله» وی باشند، با به ارزش گذاردن «گذشت‌های» علی‌وار رئیس دولت در برابر «حکم» حکومتی رهبر سعی خواهند کرد از همان تیغه‌ای که جماعت اول برای خود ساخته‌اند،‌ جهت ساختن قیچی برای احمدی‌نژاد استفاده کنند! این مضحکه‌ای است که از چند سال پیش توسط کانال‌های استعماری در ایران به روی صحنه برده‌ شده و عجبا که اینهمه صاحب‌نظر و صاحب‌فن و خصوصاً سیاستمدار «کارکشتة» وطنی که کارشان برخی اوقات حتی به «نظریه‌پردازی» نیز می‌کشد، جهت ارائة راه خروج از بن‌بستی که ایجاد شد اینهمه وقت خناق گرفته بودند. به هر ترتیب ما همان روزها ـ تقریباً 3 سال پیش ـ که آغاز کار بت‌سازی بود، این مسئله را در مطلبی تحت عنوان «مقام معظم مستأصل» مطرح کردیم. حداقل انتظار این بود که «صاحبان فن» از موضع ویژه‌ای که سیاست‌های استعماری برای خامنه‌ای در ارتباطات تشکیلاتی کشور ساخته‌اند «کشف رمز» کرده،‌ اگر همانطور که ادعا دارند حسن نیتی در کارشان هست وسیله‌ای جهت رشد تفکر سیاسی در جامعه فراهم آورند؛ عملی که صورت نگرفت! هنوز هم همین کانال‌ها سعی دارند «در» را بر پاشنة سابق، یعنی همان پاشنة‌ سه سال پیش به چرخش درآورند. اینبار قضیة مصلحی و مشائی به میانة میدان افتاده!


امروز همین استیصال، کار را به درگیری علنی پیرامون وضعیت حجت‌الاسلام مصلحی رسانده! اینکه یک ساواکی بی‌مقدار در رأس یک تشکیلات دست‌نشانده باقی می‌ماند یا خیر آنقدرها اهمیت ندارد؛ امثال مصلحی در حکومت اسلامی از زباله‌ هم فراوان‌ترند. ولی اگر امروز بشار اسد، رئیس دولت کودتای بعث، پس از نزدیک به نیم قرن شرایط ویژه را در سوریه لغو می‌کند، مسلماً ساختار امنیتی حکومت اسلامی به عنوان یکی از نزدیک‌ترین تشکیلات سیاسی منطقه به دمشق نمی‌تواند در وضعیت موجود باقی بماند. حال چه مصلحی مفلوک رئیس ساواکی‌ها باشد و چه نباشد. به عبارت دیگر، با تعطیلی دکان «این باید برود» و «آن باید برود»، رژیم‌های دست‌نشانده در برابر یک پرسش تاریخی قرار گرفته‌اند، پرسشی که همزمان حامیان اینان در واشنگتن، لندن و مسکو را نیز شامل خواهد شد.


صورتبندی ایده‌آل استعماری همان پروژة «این برود، آن بیاید» است. چرا که در صورت فروپاشانی رژیم‌ها کار استعمار ساده‌تر خواهد بود؛ طی سال‌ها و سال‌ها همة کمبودها، نامردمی‌ها، فقر و گرسنگی و فساد اداری و ... به گردن رژیمی می‌افتد که عین امام زمان شیعی‌مسلکان «غایب» شده! رژیم تازه‌نفس هم که به قول معروف «پسر امام حسین» است و معصوم و بی‌گناه؛ تازه سر کار آمده و هیچگونه مسئولیتی در قبال گرفتاری‌های مملکت ندارد! این همان صورتبندی لعنتی‌ای بود که امثال بنی‌صدر، یزدی و خصوصاً دولت «ضد ملی» شیخ مهدی بازرگان در آغاز غائلة آخوندها گام به گام دنبال ‌کردند.


به طور مثال، طی دوران نخست‌وزیری بختیار، دولت برای جلوگیری از دخالت دفاتر «حفاظت» وزارتخانه‌ها، که تحت نظارت ساواک همه روزه به آشوب‌ها دامن می‌زدند، برای همة کارمندان دولت اضافه حقوق بالائی به تصویب رساند. در همان گیرودار سروصدای اوباش نیز در آمد که چه نشسته‌اید، دولت بختیار می‌خواهد «انقلاب را منحرف کند!» تو گوئی این «انقلاب» اهداف نامرئی دارد که برخورداری از درآمد مکفی را شامل نمی‌شود! بعد که دولت خیابانی شیخ مهدی منفور سر کار آمد، کارمندان دولت خواستار تثبیت همان اضافه ‌حقوق‌هائی شدند که بختیار به امضاء رسانده بود. شیخ مهدی هم با وقاحت و دریدگی مخصوص «جوجه‌آخوندها» در برابر دوربین‌های تلویزیون گفت: «این اضافه حقوق‌ها را طاغوت به امضاء رسانده، حرام است و دولت انقلاب آن را پرداخت نمی‌کند!» بله، ایشان کاملاً حق داشتند؛ اگر انقلابی هستید «امام» برای‌تان می‌گ...زد و شما هم می‌گذارید زیر لپ‌تان و آن را مزمزه می‌کنید؛ اضافه حقوق مال ضدانقلاب و طاغوتی‌هاست!


اگر ما برای پدیده‌ای به نام «دولت بختیار» در حیات سیاسی کشور اهمیت ویژه‌ای قائل هستیم فقط به این دلیل است که این دولت سه دهة‌ پیش، از آنچه امروز در منطقه در برابرمان به روی صحنه آورده شده پرده برداشت، و دست محافل استعماری را رو کرد. دولت بختیار به صراحت نشان داد که بی‌مسئولیتی در قبال زندگی انسان‌ها از مهم‌ترین طرح‌های استعماری در کشورهای جهان سوم است. بختیار ثابت کرد که حمایت از فروپاشاندن حاکمیت‌ها به هیچ عنوان نشانه‌ای از به قدرت رساندن حاکمیت‌های مقبول‌تر نیست؛ اگر فضای مسئولیت‌پذیری دولت تحت عناوین مختلف از قبیل انقلاب، کودتا، جنبش، پیروی از فرمان «رهبری» و ... مخدوش شود، مسئله دیگر این نخواهد بود که چه پدیده‌هائی «بد» است و کدامیک «خوب!» استعمار این انتخاب را خواهد داشت که همه را یک‌جا حذف کند، همانطور که در ایران اینکار را کرد.


حال که نمی‌توان همه چیز را یک‌شبه «کن‌فیکون» کرد و امام حسین‌ها را برای «مردم» سرکار آورد، و دیگر جائی برای بساط «روز از نو، روزی از نو» نیست، دست بسیاری از محافل به زیر سنگ افتاده. تشکیلات دست‌نشانده و نوکرصفت از قماش لات‌بازار جمکران، بعث سوریه، سلطنت هاشمیان در اردن، و شیخک‌های عرب می‌باید در مقیاسی هر چند بسیار محدود، پاسخ‌گوی مسئولیت‌های‌شان باقی بمانند، و این است دلیل هیاهوئی که سراسر منطقة خاورمیانه را در نوردیده. اذعان داریم که پاسخگوئی به افکار عمومی برای رژیم‌هائی که تا مژگان در خندق «پشک و چمین» مغروق‌اند کار بسیار شاق و مشکلی است، ولی چه کنند که نوکراند و زمانیکه ارباب قلاده‌شان را می‌کشد جز فرمانبرداری کاری از دست‌شان برنمی‌آید.


در همین راستا استنباط ما این است که شخصیت‌سازی از علی خامنه‌ای و یا احمدی‌نژاد با تکیه بر بحران مصنوعی «مصلحی»، نه «لوکوموتیو» حکومت اسلامی را روی ریل خواهد انداخت نه واگن‌های اربابان‌شان را. تشکیلات امنیتی در حکومت جمکران در راستای تغییرات تحمیل شده بر دیگر کشورهای منطقه، چه علی خامنه‌ای بخواهد و چه نخواهد متحول خواهد شد. چه بهتر که نظام رسانه‌ای جهانی با سوءاستفاده از این تحولات اجتناب‌ناپذیر سعی نکند تا نانی برای نوکران‌اش به تنور تبلیغاتی بچسباند و ... و به امید روزی که ایرانیان از اینگونه ترفندها آگاهی بیشتری داشته باشند.





نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل


نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)


نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد


نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن


نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک


نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری


نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت


نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو


نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ


نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو


نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر




Share






---


هیچ نظری موجود نیست: