۱/۲۳/۱۳۹۰

گوسفندایسم!


چند روز پیش ارتش عراق بار دیگر به پادگان اشرف حمله‌ور شد. بر اساس گزارش خبرگزاری‌ها چندین تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق در این «عملیات» توسط نیروهای عراقی به قتل رسیده و گروهی دیگر به شدت زخمی شده‌اند. البته طی سه دهة گذشته، ما ایرانیان از هر صنف و قماش و دسته، این «حوادث» را تجربه کرده‌ایم. بارها در همین وبلاگ نوشته‌ایم و اینبار هم تکرار می‌‌کنیم، زمانیکه امنیت اتباع یک کشور ‌از طرف دولت متبوع‌شان به زیر سئوال برود، اینان در هیچ محدوده‌ای و تحت هیچ پوششی امنیت نخواهند داشت. ولی این نیز یک واقعیت است که در برخورد با اتباع یک کشور دولت‌های دیگر برای آنان به همان اندازه‌ ارزش قائل می‌شوند که برای رژیم حاکم بر آن کشور!

به عبارت ساده‌تر، جانوران وحشی ایرانی‌نما که در داخل مرزها از بدرفتاری با مجاهدین خلق در عراق حمایت به عمل می‌آورند، و این «عملیات» را به صور مختلف ستایش می‌کنند، اگر از جمله «مقامات» حکومت اسلامی‌اند، بهتر است پیش از کف زدن برای این وحشیگری‌ها نخست «تف» مالکی، نخست‌وزیر دست‌نشاندة آمریکا را از صورت‌ علی‌خامنه‌ای و احمدی‌نژاد پاک کنند، بعد به «سخنرانی» بپردازند. چرا که اگر دولت مالکی برای حکومت جمکران پشیزی اعتبار و اهمیت قائل می‌شد به هیچ عنوان به خود اجازه نمی‌داد با ایرانی چنین رفتار کند.

ولی اگر «شیفتگان» سرکوب نظامی در خارج از مرزها زندگی می‌کنند و به اصطلاح «مخالف» حکومت اسلامی‌اند بدانند و آگاه باشند که رفتار ناهنجار با ایرانی اگر به «روال کار» تبدیل شود احدی از این روش‌ها مستثنی نخواهد بود. این «روال» حتی شامل حال همان‌هائی خواهد شد که طی سه دهة اخیر از بوسیدن چکمة آمریکائی‌ها دمی غافل نبوده‌اند. خلاصة کلام، ایرانی در ارتباط با خارج از مرزهای‌اش یک مجموعة منسجم و یک‌پارچه‌ است، حتی اگر برخی افراد خود را تافتة جدابافته ببینند، در چشم اجنبی عضوی از همین مجموعه به شمار می‌روند. به عبارت ساده‌تر، در داخل، خارج و در هر مقام و موضعی، ایرانیان سرنوشت واحدی دارند. برخلاف «نخبگان»، ما وظیفة خود می‌دانیم که به این «آگاهی» در هر گام دامن زنیم.

حال که به «نخبگان» رسیدیم نگاهی داشته باشیم به شرایط سیاسی و نقش «نقد» در مسیر حرکت جنبشی که خود را مخالف دولت و طرفدار «آزادی بیان» معرفی می‌کند. در یک حرکت به جلو، از دو شق اساسی گریزی نیست؛ یا جریان سیاسی مذکور طرفدار آزادی بیان است و گسترش «آزادی بیان» به شیوه‌های مختلف را بنیادی جهت تقویت موضع سیاسی خود می‌بینید، یا اینکه تحت عناوین متفاوت از نخستین روزهای تولد در برابر آزادی بیان و تحلیل‌های خارج از حیطة نظری‌اش مقاومت به خرج می‌دهد. در کمال تأسف، تجربة تاریخی در ایران نشان داده که در مسیر تحرکات سیاسی تحمیل سکوت «مصلحتی» بیشتر مورد نظر قرار گرفته، تا گسترش «آزادی بیان.»

جهت مبارزه با آزادی بیان و اجرائی کردن برنامة توجیه سکوت «دشمن‌شکن» شبکه‌ای از «شاباجی‌خانم‌ها» و «باباشمل‌ها» را به میدان می‌آورند. ‌ جریان «تحمیل سکوت» نزد خوش‌خیال‌ها پیوسته به این امید واهی دامن می‌زند که «جنبش» کذا پس از دستیابی به قدرت طرفدار «آزادی بیان» خواهد بود‍!‌ باید بگوئیم این نوع برخورد با مسائل سیاسی کشور در عمل، پای را از مرز مردم‌فریبی فراتر گذاشته؛ کار را به «کودک‌فریبی» و پالان‌گذاشتن بر گردة خلق‌الله رسانده. باید بپرسیم، چگونه یک «جنبش» زمانیکه هیچ مسئولیت اجرائی ندارد از آزادی ‌بیان حمایت عملی صورت نمی‌دهد، ولی زمانیکه «قدرت» را در چنگال خود گرفته حاضر خواهد شد مخالفانی را که سال‌ها به سکوت فراخوانده، به میدان انتقاد از عملکرد تشکیلاتی، سیاسی و اقتصادی‌اش «دعوت» نماید؟

در کمال تأسف، این تصویر ابله فریب، نقشی است که خوش‌خیالی‌های «قبیله‌ای» و گله‌نواز در عرصة‌ سیاست معاصر کشور ایفا کرده!‌ امروز نتیجة بارز این «گوسفند‌ایسم»، یعنی تحمیل هجویات این جماعت بر تحرکات سیاسی معاصر در برابرمان نشسته: حکومت ولایت فقیه! به گواهی تاریخ معاصر این قماش توجیه گوسفندپسند ، طی وانفسای شکل‌گیری پدیده‌ای به نام «حکومت اسلامی» طرفداران فراوان نیز پیدا کرده بود! و ‌باید قبول کنیم که به راستی استعمار در این زمینه خیلی خوب گلیم‌اش را از آب بیرون کشید.

به همین دلیل، در این وبلاگ ما برخورد «مصلحتی» با هیچ فرد و گروهی نداریم. اگر جریانی ادعای حمایت از «آزادی بیان» دارد، این حمایت را می‌باید هم‌امروز، و نه فردا به منصة ظهور برساند،‌ همین و بس! از این گذشته در چارچوب برخورد تئوریک نیز نمی‌توان تحت عنوان حمایت از آزادی بیان از چنین جنبش‌های گوسفندی پشتیبانی کرد. دلیل نیز روشن است؛ جریان دمکرات، یا جریانی که به آزادی‌های اساسی مندرج در اعلامیة جهانی حقوق بشر متکی است، قدرت عمل خود را نه از «سکوت» دیگران، که از «آزادی بیان» آنان تحصیل می‌کند. آنان که از طریق تحمیل مزورانة‌ سکوت «مصلحتی» قصد‌ دستیابی به قدرت را دارند با «قدرت دمکراتیک» و انسان‌محور بیگانه‌اند؛ اینان بنیانگزاران فاشیسم‌اند و با موضع‌گیری‌شان از هم امروز سنگ نخستین این بنای توحش را خارج از کشور مستقر کرده‌اند.

از قدیم گفته‌اند: «انسان بیشتر به دشمن‌اش شبیه می‌شود تا به دوستان‌اش!» و در کمال تأسف، در شرایط فعلی اکثریت گروه‌های سیاسی و تشکیلاتی در خارج از کشور در عمق منجلاب همین «سکوت مصلحتی» فروافتاده‌، هر چه بیشتر به عاملان حکومت اسلامی شبیه می‌شوند. برای اینان مسائل تئوریک و نظریه‌هائی که خود را موظف به رعایت‌شان «می‌نمایانند»، کوچک‌ترین اهمیتی ندارد. مسئله به اینجا رسیده که هر یک چگونه می‌تواند در «آینده‌ای» که بیش از پیش «مبهم» و نامعلوم می‌نماید به نقش‌آفرین‌هائی متکلم‌الوحده تبدیل شوند؛‌ نوعی از انواع شاهنشاه و نایب امام و ولی‌امر!

ولی برای این حضرات خبر بسیار بدی آورده‌ایم؛ حتی اگر این «مقامات» طبق معمول مورد تأئید محافل بین‌الملل قرار گیرند، ‌ در آیندة ایران جائی برای شاهنشاه و «ولی‌امر» وجود نخواهد داشت. خلاصه، این دکان برای همیشه در کشور تعطیل شده و خوشبختانه روند جریانات نیز بخوبی نشان می‌دهد که بازتولید چرخة انسان‌ستیز «شیخ و شاه» امکانپذیر نیست. پس چه بهتر که بجای تن دادن به حقارت سکوت مصلحتی، از هم امروز پای به میدان بحث و گفتگوی سیاسی و جدل کلامی بگذاریم و از این مفر، زمینة گسترش فرهنگ دمکراتیک در کشور، یعنی آنچه را که پیشینیان از ما دریغ داشتند فراهم آوریم. شاعری که برای رعایت «سکوت مصلحتی» شعر نمی‌گوید، نویسنده‌ای که جهت حفظ «اتحاد جنبش» قلم‌اش از گزیدن این و آن سر باز می‌زند، نقاشی که رنگ‌ها را فقط جهت به ارزش گذاشتن فرضی یک اتحاد «کشکی» بر بوم می‌ریزد، تحلیل‌گری که بررسی مسائل کشور را پیش از آوردن روی کاغذ در ذهن و زبان‌اش به نفع این و آن «سانسور» می‌کند، نظریه‌پردازی که با چپ‌نمائی و راست‌نمائی مواضع نظری خود را به «جنبش»‌ نزدیک می‌کند و در عمل به دروغ‌بافی و جنفگ‌گوئی می‌پردازد، و ... جملگی خواسته یا ناخواسته به ابزار تحکیم پایه‌های دیکتاتوری و گسترش انسان‌ستیزی در کشور تبدیل شده‌اند. تاریخ ایران از این افراد به نیکی نام نخواهد برد.

دقیقاً در چارچوب همانچه بالاتر به آن اشاره کردیم، شاهد شکل‌گیری شکافی جدید در جبهة واحدی هستیم که پس از کودتای 22 بهمن 57 تحت عنوان «حکومت اسلامی» بر ایرانیان حاکم شده بود. پس از شکافی که «خط‌امامی‌ها» تحت عنوان «اعتراض» به تقلب در انتخابات در طیف حکومت اسلامی به وجود آوردند، امروز شکاف جدیدی ایجاد می‌شود. شکافی که با «خروج» اسفندیار رحیم‌ مشائی از «خط رهبری» در جناح اصولگرا به وجود آمده! خلاصه بگوئیم، اگر «خط امام» برای خودش دکانی به نام «جنبش سبز» باز کرده، و قصد دارد بجای تحویل حکومت به مخالفان ولایت‌فقیه،‌ نوعی «تولد دوباره» برای ریش‌وپشم و مقدسات و آخوند زمینه‌سازی کند، هیچ دلیلی نمی‌بینیم که جناح دولتی، دکانی به نام «خروج از خط رهبری» برای خود نگشاید! مگر کسی از قدرت بدش می‌آید؟ خصوصاً که در شرایط فعلی،‌ قدرت سیاسی در کشور ایران وسیلة شارلاتان‌بازی و تردستی مشتی اوباش و اراذل شده.

در این مقطع است که دلائل پایه‌ای مخالفت اصولی ما با پدیده‌ای به نام «جنبش سبز» با صراحت بیشتری خود را به نمایش می‌گذارد. خلاصه می‌کنیم، اگر افرادی به خود اجازه می‌دهند امثال میرحسین موسوی را پس از آنهمه جنایات و کشتار و نامردمی‌ها به رهبری نهضت «آزادیخواهی» کشور ارتقاء درجه دهند، چه دلیلی دارد که آقای اسفندیار رحیم‌مشائی که در سرکوب و نامردمی و تاراج به گرد پای موسوی هم نمی‌رسد، از این «الطاف» محروم بماند؟ همان‌ها که با عربدة «حسین! حسین! میرحسین!»‌ به خیابان‌ها آمده بودند، و بارها و بارها از اعمال‌شان به شدت انتقاد کردیم، فردا حتماً با فریاد، «رحیم، رحیم یا رحیم!» و یا «مشائی!‌ مشائی! رهبرآیندة مائی!» می‌خواهند این یکی را نیز به ما ملت بچپانند. حال باید پرسید در «مکتب» اوپوزیسیون «پیزوری» خارج از کشور تکلیف ما ملت چیست؟ از لج مشائی به میرحسین موسوی رأی بدهیم؟ یا برای مبارزه با «خط لعنتی‌ امام» به پادوی‌های سازمان سیا در کردستان بچسبیم؟

تشکیلات احمق‌پروری که با سرمایة اجنبی، یک سال و اندی است تحت عنوان حمایت از «جنبش سبز»‌ در طیف راست و چپ، روزی هزار بار ریش موسوی و پشم کروبی را قشو می‌کنند حتماً برای «خروج» از شرایط فعلی هم «توضیح المسائلی» در آستین دارند! پس چه بهتر که هرچه زودتر توضیح‌المسائل کذا را تحویل ملت دهند؛ چرا که با سرعت نور به سوی فضای نوین دوقطبی کاذب در حرکت‌ایم.

‌حماقت، خصوصاً در دنیای سیاست یکی از ویژگی‌های نوکران ایرانی‌نمای استعمار است. این عمله و اکره، طی یک سال و اندی، با عربده‌هائی که به راه انداخته بودند به خلق‌الله تفهیم می‌کردند که مخالف واقعی «ولایت امر»، و رهبر مخالفت با «نظارت استصوابی» در درون ساختار سیاسی حکومت اسلامی، فقط شخص میرحسین موسوی است! خلاصه یکی از همان قصه‌ها برای‌مان می‌گفتند که حتی برای خواب کردن کودکان نیز دیگر کاربرد ندارد. باید پرسید، مگر فریاد «مرگ بر خامنه‌ای» ارث پدر «خط امام» است؟ این خامنه‌ای را خود شما «بزرگ» کرده‌اید؛ این آقای موسوی خودش دوبار خامنه‌ای را با «تقلب‌» و 99 درصد آراء از صندوق‌ شکسته‌های‌ حکومت اسلامی بیرون کشیده، چه شده که اکنون ایشان این چنین با «تقلب»‌ و متقلب مخالفت می‌ورزند؟ اگر موسوی می‌تواند از طریق دگردیسی با «تقلب» و «ولی‌امر» مخالف شود، چرا مشائی نتواند؟ مگر اسفندیار رحیم‌‌مشائی از میرحسین موسوی کمتر است؟ به هیچ عنوان! میرحسین زپرتی کجا، اسفندیار کجا! سیمرغ هم به میرحسین کمک نخواهد کرد، چون از اسلام و مسلمین دلخوشی ندارد! پس شکست موسوی حتمی است. بگذریم و بازگردیم به انتخابات آینده با شرکت اسفندیار روئین‌تن!

با توجه به عدم شرکت سیمرغ در انتخابات آینده، جهت به دست دادن نتایج «جهان‌گستر» پیروزی اسفندیار فقط کافی است وزارت دست‌نشاندة «اطلاعات» به دستور اجنبی از مشائی نیز حمایت‌های لازم را صورت دهد. ایشان در محبوبیت، دست موسوی و زهراخانوم را از پشت خواهند بست. به عبارت ساده‌تر، در حکومت اسلامی هر خری می‌تواند موسوی بشود، چرا که خرتر از موسوی و خامنه‌ای در تمام کشور یافت نخواهد شد، و دلیل روی کار آوردن این حضرات همان میزان بالای خریت‌شان بوده.

حال شاید اجزای سیاست کشور، برای آن‌ها که با لالائی «موسوی ـ کروبی» به خواب خوش فرو رفته بودند کمی روشن‌تر شود. فضای سیاست ایران دیگر نه به دوران «شیخ و شاه» باز می‌گردد، و نه می‌توان از درون ساختار حکومت اسلامی برای مناسبت‌های متفاوت «خردجال»‌ بیرون کشید. مسئله این خواهد بود که کدام یک از این بت‌شکن‌های «تقلبی» بهتر می‌تواند در ظاهر امر از فرضیه‌های بنیادین حکومت اسلامی فاصله گرفته، جفنگیات کافی بار همکاران و همراهان سابق‌شان بکنند. مسئله این می‌شود که کدامیک بهتر می‌تواند «ادعای» مبارزة پیگیر با «دیو» حکومت اسلامی داشته باشد. عملی که در سیاست کشور ایران، به دلیل حضور فراگیر اوباش و اراذل کار بسیار ساده و سهلی خواهد بود.

ولی در انتهای مطلب دوباره باید به مسئلة آزادی بیان بازگردیم. آنچه بارها گفته‌ایم اینبار نیز تکرار می‌کنیم، شرکت در یک انتخابات به هیچ عنوان مفهوم ویژه‌ای ندارد؛ نه نشان از احترام به افکارعمومی است و نه نمایه‌ای است از آزادی انسان‌ها در جامعه. انتخابات می‌باید در شرایطی صورت گیرد که پیش‌فرض‌های آن، یعنی انسان محوری، آزادی بیان، مطبوعات و تشکل‌های سیاسی تأمین شده باشد، در غیراینصورت انتخابات در کار نیست؛ شبیه‌سازی است. به همین دلیل از هم امروز مسئله را به اینصورت عنوان می‌کنیم: در میعادهای آینده اگر پیش‌فرض‌های انتخابات از طرف حاکمیت تأمین نشود، شرکت در این بساط، در هر حال و در هر صورت عملی است ضدانسانی، و در مسیر تحکیم استبداد سیاسی.

همانطور که می‌بینیم شامورتی‌بازی چندین سالة «خط امام» راه کار را به دیگران هم نشان داده، فرداست که تمامی چاقوکش‌های سپاه پاسداران برای حفظ امتیازات نامشروعی که در این رژیم استبدادی کسب کرده‌اند شروع کنند به مخالفت با «ولایت فقیه»‌! آیا منطقی است که به ملت ایران توصیه کنیم در حوزه‌های رأی‌گیری حضور یافته و به اینان رأی دهند؟ بدیهی است که فقط آن‌هائی شرکت در این قماش انتخابات را توصیه خواهند کرد که در تمدید موجودیت استبداد فعلی منافع شخصی خود را دنبال می‌کنند.




نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل

نسخة پی‌دی‌اف ـ گوگل(بارگیری)

نسخة پی‌دی‌اف ـ سکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌دن

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ تینک‌فری

نسخة پی‌دی‌اف ـ باکس‌نت

نسخة پی‌دی‌اف ـ کلمه‌ئو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داکس‌تاپ

نسخة پی‌دی‌اف ـ هیوج‌درایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

Share

...

هیچ نظری موجود نیست: