۱۱/۲۷/۱۳۸۸

موشک و پیشنماز!




به گزارش فیگارو، مورخ 15 فوریه 2010، دو کشور انگلستان و فرانسه از دبیرکل سازمان ملل خواستار رسیدگی به وضعیت حقوق‌بشر در ایران شده‌اند. البته ما مسلماً از دولت‌های این دو کشور به دلیل چنین توجهی به حقوق ایرانیان سپاسگزاری‌ایم، با این وجود می‌باید پرسید به چه دلیل امروز و در چنین بزنگاهی اینان خواستار رسیدگی به وضعیت حقوق‌بشر در مسائل پس از انتخابات اخیر ایران می‌شوند؟ دولت‌ها و رژیم‌های سیاسی در ایران نه تنها طی سه دهة گذشته، که حتی سال‌ها پیش از کودتای 22 بهمن 57 از نظر رعایت حقوق‌بشر پرونده‌ای سنگین و عملاً غیرقابل دفاع داشته‌اند. به طور مثال چرا دفاع از حقوق‌بشر در ایران، طی بحران‌سازی‌هائی که منجر به سرنگونی ابوالحسن بنی‌صدر و کشتار سال‌های 60 شد از طرف لندن و پاریس اینچنین مورد حمایت قرار نگرفت؟ معلوم نیست، یعنی معلوم هست، ولی بر زبان نمی‌آورند. باری فیگارو می‌افزاید:

«پیتر گودرهام، سفیر انگلستان در ژنو اظهار داشت ، ایران می‌باید به دبیرکل سازمان ملل، بان کی‌مون امکان دهد تا در زمینة وحشیگری‌های پساانتخاباتی تحقیق کرده، وضعیت حقوق بشر را در ایران به صورتی مستقل مورد ارزیابی قرار دهد.»


و دول فرانسه و آمریکا نیز از چنین ابتکاری رسماً حمایت به عمل آورده‌اند که این خود باعث خوشوقتی است. زمانیکه شاهدیم در شکارگاه اختصاصی استعمار فرانسه، یعنی در کشورهای آفریقای شمالی ـ تونس، مراکش و الجزایر ـ وضعیت حقوق بشر در چه شرایط اسفناکی دست‌وپا می‌زند؛ در شرایطی که حداقل حقوق شناخته شدة بشر، یعنی حق زیستن در امنیت و آرامش از میلیون‌ها مکزیکی در مرزهای ایالات متحد دریغ شده، چرا که مرزهای این کشور عملاً توسط گروه‌های تبهکار اداره می‌شود، و سکوت دولت آمریکا در برابر عملیات اینان فقط به این دلیل است که از طریق برده‌فروشی، قاچاق مواد مخدر و دیگر «خدمات‌» همه ساله میلیاردها دلار در بانک‌های ایالات کالیفرنیا، تگزاس و ... انبار می‌شود، در چنین شرایطی الحق می‌باید از «توجهات» ویژة فرانسه و آمریکا به حقوق بشر در ایران اشک شوق در چشمان‌مان حلقه زند.

ولی اصل مطلب مسلماً‌ جز این است. خلاصه بگوئیم، «حقوق بشر» را یا در یک ترازوی واحد حقوقی و جهانشمول مورد بررسی قرار می‌دهیم، یا با قرار دادن آن در ترازوهای متفاوت که شاهین‌های‌شان در چارچوب منافع محفلی هر دم بالا و پائین می‌شود‌، در عمل بشر و حقوق‌بشر را قربانی منافع سیاسی و استراتژیک می‌کنیم. راه دیگری وجود ندارد. به این دولت‌ها که خود را «مسئول» و «پاسخگو» نیز معرفی می‌کنند و در چارچوب همین «مسئولیت‌ها» حتی به افغانستان و عراق نیز برای بهبود شرایط حقوق‌بشر لشکرکشی فرموده‌اند یادآوری می‌کنیم که، یا مدافع حقوق بشر هستید و یا به بهانة حمایت از حقوق بشر می‌خواهید سر ملت‌ها شیره بمالید. انتخاب‌اش با شماست؛ تا حال که بجای «حقوق» فقط شعار تحویل ملت‌ها داده‌اید!

ولی در زمینة دفاع جانانه از حقوق‌بشر، خانم هیلاری کلینتن، پس از فروپاشی بحران‌سازی‌ای که به «جنبش سبز» معروف شده بود، در «توضیح» مسائل و مشکلات ما ایرانیان از اینهم پای فراتر گذاشته‌اند! صدای آمریکا، مورخ 15 فوریه 2010، با چاپ یک عکس خندان و شادان از ایشان می‌نویسد:

«[...] ایالات متحده بر این باور است که ایران به یک دیکتاتوری نظامی بدل می‌شود.»


نمی‌دانیم لبخند «شیرین» ایشان را می‌باید نشانة رضایت خاطر ملوکانه از حرکت حکومت اسلامی به سوی یک دیکتاتوری نظامی تحلیل کرد، یا اینکه خشنودی خانم کلینتن بر دلائل محکم‌تری «تکیه» کرده. به هر تقدیر ما که نتوانستیم دلیل لبخند شیرین ایشان را در ارتباط با مسائل مطروحه درک کنیم. ولی به دولت آمریکا اطمینان می‌دهیم که نیازی به ابراز نگرانی مقامات‌اش نیست. ایرانیان طی 80 سال گذشته پیوسته در دامان دیکتاتورهای نظامی و سرکوبگر زندگی کرده‌اند، رژیم‌هائی که اگر تاج بر سر داشتند و گهگاه عمامه‌ای هم نشان می‌دادند، واقعیتی جز دیکتاتوری وابسته و دست‌نشانده در آن‌ها به چشم نمی‌خورد. امروز هم در کمال تأسف در بر همین پاشنه می‌چرخد، دلیلی برای نگرانی یانکی‌ها وجود ندارد. ولی ما به عنوان ایرانی نگران هستیم، چرا که نمی‌فهمیم تشکیل دولت احمدی‌نژاد در ایران به چه دلیل برای بعضی‌ها اینهمه «مسئله‌ساز» شده!

در این مقطع شاید بهتر باشد نگاهی تاریخی‌تر به شکل‌گیری «دیکتاتوری‌ها» در چارچوب سیاست‌های خارجی ایالات متحد بیاندازیم. خارج از دیکتاتوری‌هائی که مستقیماً توسط سازمان سیا و عوامل آمریکا در کشورهای جهان برپا می‌شود و برقراری‌شان علناً به تأئید جهانیان می‌رسد، نوع دیگری از دیکتاتوری‌ در جهان می‌توان یافت که به دلیل پیشبرد سیاست‌های ویژه‌ای از طرف کاخ سفید بر سرنوشت ملت‌ها حاکم شده‌اند. و به احتمال زیاد اگر ایران امروز به سوی «دیکتاتوری» گام بردارد، بیشتر به سوی همین نوع استبدادها خواهد بود. جهت ریشه‌یابی دلائل می‌باید نگاهی به مسائل استراتژیک و اقتصادی داشته باشیم.

پیشتر عنوان کرده‌ایم که آمریکا به عنوان مهم‌ترین بازار مصرف، پس از پایان جنگ دوم در ساختار اقتصادی جهان از موضع ویژه‌ای برخوردار شد. این کشور، در چارچوب ارتباطات ویژة اقتصادی و مالی‌ای که از قبل حاکمیت شرایط «جنگ سرد» به دست آورده بود به صورت سنتی می‌توانست بر حضور و یا عدم‌حضور یک دولت در بازاری که «جهانی» تصور می‌شد تأثیر بگذارد. مسلماً محاصرة اقتصادی‌ای که 80 سال بر علیه اتحاد شوروی سابق اعمال شد، مهم‌ترین محاصرة اقتصادی در تاریخ بشر به شمار می‌رود، ولی نمی‌باید وضعیت کشورهای کوچک‌تر و کم‌اهمیت‌تر را با روابط «جنگ‌سرد» در صور خام و ریشه‌ای‌اش مخدوش نمود. به طور مثال، کشورهائی از قبیل سوریه، عراق در دوران البکر، کرة شمالی و کشور برمه در آسیای جنوبی، نزدیک‌تر به نمونه‌های ایران هستند، تا اتحاد شوروی.

ایالات متحد جهت تحکیم پایه‌های این نوع «دیکتاتوری‌ها» به صورتی عمل می‌کرد، که با بیرون راندن این دولت‌ها از میانة میدان اقتصاد جهانی شرایطی فراهم آید تا اینان جهت حفظ موجودیت خود بیش از پیش به محافل سرکوبگر داخلی و خارجی وابسته شوند. و این «وابستگی»، چه در خفا و چه به صورت علنی فقط یک نتیجه به همراه می‌آورد، گسترش هر چه بیشتر سرکوب و دیکتاتوری در داخل کشور. به طور مثال، در شرایطی که آمریکا می‌توانست بدون ایجاد بحران از دولت البکر در عراق حمایت کند، و از این طریق بعدها حتی از فروافتادن سوریة بعثی و سرهنگ قذافی به دامان آنچه «باشگاه دیکتاتوری» می‌خوانیم جلوگیری به عمل آورد، دقیقاً مسیر عکس پیمود. دلیل نیز روشن است، حمایت از جنبش‌های مستقل‌تر مستلزم چشم‌پوشی از فهرستی از منافع ایالات متحد در خاورمیانه می‌شد؛ و می‌دانیم که تمام این جنگ و دعوا فقط بر سر پول است. در نتیجه نهایت امر آمریکا به برقراری دیکتاتوری در عراق، سوریه، لیبی، و ... رضایت ‌داد و تحت عنوان «مخالفت» با دیکتاتورها زمینه‌ای فراهم ‌آورد تا با ایجاد انسداد در ارتباطات این ملت‌ها با بازار جهانی‌ هر چه بیشتر بتواند از دولت‌هائی که «دیکتاتور» می‌خواند باج بگیرد!

امروز خانم هیلاری کلینتن با چنان لحنی از حرکت ایران به سوی تحکیم یک دیکتاتوری نظامی سخن به میان آورده‌اند که گویا فراموش کرده‌اند، این نوع دیکتاتوری پس از کودتای 22 بهمن بر کشور حاکم بوده. ولی ما دلیل دیگری بر این «فراموشکاری» مصلحتی می‌بینیم. در عمل ایشان بیشتر «خواهش‌های» قلبی‌شان را در قالب «هراس» مطرح کرده‌اند. خانم کلینتن با در نظر گرفتن شرایط فعلی کشور می‌پندارند که به دلیل باریک‌تر شدن طیف سیاسی دولت، مسیر چپاول ملت ایران حتی از دوران سیاه گذشته نیز بر روی سیاست‌های منطقه‌ای ایالات متحد گشوده‌تر خواهد شد، و به همین دلیل با مطرح کردن دیکتاتوری نظامی در قلب حکومتی که از جمله متحجرترین و سرکوبگرترین دیکتاتوری‌های معاصر است، در واقع از برقراری این نوع حکومت در ایران قند در دل‌شان آب شده.

با این وجود می‌باید حضور خانم کلینتن جسارتاً چند مسئله را توضیح دهیم. نخست اینکه صورت‌بندی بالا که در آن «بازار» ایالات متحد می‌توانست نقشی تعیین کننده در ارتباطات جهانی ایفا کند، و برای دولت‌های کوچک‌تر مسیر سیاسی مشخص نماید، مربوط به دوران جنگ سرد بود. امروز حتی «دومینیک اشتراوس کان» رئیس صندوق بین‌المللی پول، رسماً اعلام می‌کند که اقتصاد جهانی می‌باید موتور دیگری جز «مصرف» در بازار ایالات متحد برای خود بجوید. خلاصه ایشان تأکید می‌فرمایند که، «موتور» کذا همانطور که بحران‌های مالی و اقتصادی پیاپی طی چند سال گذشته به عیان نشان داده‌ دیگر قادر به ایجاد آنچه سرمایه‌داری بین‌المللی در رسانه‌ها «رشد» معرفی می‌کرد نیست. فقط در دوران جنگ سرد بود که «بازار جهانی» به دلیل موضع‌گیری‌های لندن و واشنگتن در تقابلی ایدئولوژیک با «نیروهای مخالف» قرار گرفت و به طور کامل و بی‌قید و شرط به زیر نگین انگشتری کاخ‌ سفید افتاد. امروز شرایط جز این است و حضور کشورهای قدرتمند و بسیار پرجمعیت همچون چین، هند و روسیه که آنقدرها از کاخ سفید در مسیر منافع ملی و مالی‌‌شان «حساب» نمی‌برند، تمامی این «صحنه» را زیروزبر کرده. در نتیجه خانم کلینتن که از کشیده شدن ایران به سوی یک دیکتاتوری نظامی علناً‌ خوشحال و راضی به نظر می‌آیند، بی‌جهت شکم‌شان را صابون زده‌اند.

از طرف دیگر، در شرایطی که قدرت نظارت کاخ‌سفید بر مسائل اقتصادی جهانی به صورتی کاملاً سرنوشت‌ساز کاهش یافته، به استنباط ما دولت‌های قدرتمند منطقه‌ای، و در رأس آنان هند و روسیه نیز آنقدرها منفعت نخواهند داشت که دولت احمدی‌نژاد را به سوی یک دیکتاتوری بکشانند. چرا که به دلیل همجواری‌ها و ارتباطات میان ملت‌های منطقه تبعات منفی برقراری یک دیکتاتوری نظامی در ایران که مسلماً همچون دیگر دیکتاتوری‌ها، فاسد و مفسده‌پرور نیز خواهد بود به سرعت به درون مرزهای خودشان نفوذ می‌کند. اگر آمریکا طی سالیان دراز در پس پرده با حمایت از دیکتاتوری در کشور ایران خود را به عنوان ضامن «دمکراسی» معرفی کرده، این امکان برای روسیه و هند در ارتباط با ایران وجود ندارد. مگر اینکه قبول کنیم این دولت‌ها نیز دست در دست تهران در درون مرزهای‌شان پای به فضاسازی‌های نظامی و دیکتاتوری بگذارند، شرایطی که فعلاً قابل تصور نیست.

در نتیجه «دم» هیاهوئی که غرب بر سر احمدی‌نژاد به راه انداخته بود، به تدریج از زیر عبای سیاست‌بازان کاخ سفید بیرون می‌زند. این سیاست‌مداران هم علاقمندند که بر سبیل عادت در ایران یک دیکتاتوری بر سر کار باشد، و هم اینکه در رأس این دیکتاتوری عوامل شناخته شدة خودشان قرار بگیرند! در غیراینصورت اینان ترجیح می‌دهند که دیکتاتوری کذا را یک دیکتاتوری «بد» و منفور جلوه داده، «جهان» را جهت مبارزه با آن بسیج کنند! باید قبول کرد که الحق اشتهای‌شان خیلی صاف است. ولی این «جهان» دیگر آن «جهان» گذشته نیست؛ و دیدیم که غرب بالاجبار دست به عقب‌نشینی از مواضع خود زده، و با عدم حمایت از اوباش وابسته به محافل، کاخ پوشالی «جنبش‌سبز» را نیز به دست خود از هم فروپاشانده! امروز دیگر «اسرار مگو» در کار نیست، بر «همگان» معلوم است که رادیوها و رسانه‌های مافنگی و تبلیغاتی، این کاخ «رویائی» را تکه تکه، و فقط با تکیه بر چند مصاحبه و عکس و مقاله برای ملت ایران «ساخته» بودند! و در عمل دیدیم که اگر زمینة حمایت محافل آشوبگر و وابسته به سفارتخانه‌ها از میان برود، پدیده‌ای به عنوان «جنبش سبز» اصولاً وجود خارجی نخواهد داشت. هر چند برخی ایرانیان با خوش‌باوری هنوز در دامان این «توهم» دست و پا بزنند.

حکومت اسلامی که خود در مجموع پدیده‌ای ساخته و پرداختة همین محافل است، امروز می‌باید در چرخش‌های سریع خود را با تبعات فروپاشی جریان «سبز» هماهنگ کند. و پیشتر نیز گفتیم که فروپاشیدن بنیاد «جنبش‌سبز» آنقدرها که برخی «حزب‌اللهی‌ها» در بوق و کرنا کرده‌اند ضامن منافع مقام معظم و حکومت اسلامی نخواهد بود. منافع دستگاه استعماری «ولی‌فقیه» ایجاب می‌کرد که «جنبش سبز» از حمایت محافل آشوبگر داخلی همچنان برخوردار باقی بماند و بتواند در هر بزنگاه دولت احمدی‌نژاد را در چارچوب منافع غرب و در تقابل با منافع ملی و حتی سیاست‌های منطقه‌ای از این شاخ به آن شاخ پرتاب کند. امروز این امکان از جنبش سبز سلب شده، و همزمان تضعیف اهرم‌های سیاستگزاری غرب در ایران را شاهدیم؛ نتیجة مستقیم و غیرقابل اجتناب این وضعیت سردرگمی و بیچارگی احمدی‌نژاد و علی خامنه‌ای خواهد بود که در این میان حبل‌المتین‌شان را بکلی از دست داده‌اند. در این شرایط، خطوط راهبردی در سیاستگزاری‌های حکومت اسلامی در راستای سرکوب‌های داخلی به طور کلی «مبهم» شده، و به همین دلیل است که خانم کلینتن زحمت ملاقات «علنی ـ پنهانی» با آقای مشائی را در امارات بر خود هموار می‌کنند، هر چند به خود اجازه خواهند داد که بر سبیل عادت از «دیکتاتوری» انتقاد فرمایند.

با ادامة حملات نیروهای سازمان ناتو بر علیه مواضع «طالبان» در افغانستان، مواضعی که در منطقة هلمند به صورت سنتی پایگاهی جهت تجمع محافل وابسته به انگلستان تلقی می‌شود، به صراحت می‌بینیم که چگونه زمینة دخالت‌های انگلیس که با تکیه بر حمایت‌های لوژیستیک چین به پشتیبانی از حکومت اسلامی و طالبان مشغول بوده، از میان می‌رود. و بی‌دلیل نیست که در کشورهای مختلف اروپا، خصوصاً در فرانسه و ایتالیا شاهد برخورد جدی «نیروهای ضربت» گمرکات با محموله‌های چند صد تنی از سیگار قاچاق و لوازم لوکس و گرانقیمت «تقلبی» ساخت چین هستیم. میلیاردها دلار محصولات «تقلبی» از کشتی‌های باربری تخلیه می‌شود و معلوم نیست در شرایط عادی این محموله‌های عظیم که هر کدام چندین انبار را اشغال می‌کند توسط چه شبکه‌ای در بازارهای اروپای غربی «تزریق» می‌شد، و چه مقامات و چه ساختارهائی در پس این «تجارت» جهانی نشسته‌اند.

پیام «نیروهای ضربت» اروپا در این میان روشن است! حکایت همان نمازگزاری شده که هنگام سجود پشت‌سری تخم‌‌‌اش را گرفت و او هم دست برد و به نوبة خود تخم‌ پیش‌نماز را گرفت! پیشنماز همچنان در سجود گیر کرده و سبحان می‌گفت، «پس‌نماز» هم تکرار می‌کرد، «چرا سبحان می‌گی؟ بگو ول کنه، تا ول کنم!» ولی از قضای روزگار در این محراب اصلاً پیشنماز «تخم» ندارد! چینی‌ها بالاجبار پای در این مسیر گذاشته‌اند، و موشک‌های بالیستیک هند که با برد سه هزار کیلومتر اخیراً آزمایش شد، بی‌دلیل در رأس اخبار جهانی قرار نگرفت. در این راستا، دولت احمدی‌نژاد و به طور کلی حکومت اسلامی مجبور است بر روابط عاشقانة «پنهانی» خود با کاخ ‌سفید نقطة پایان بگذارد. و علنی شدن این روابط، با تعطیلی کامل دکان محافل وابسته به انگلستان همزمان خواهد بود. محافلی که طی 80 سال گذشته، با تکیه بر اوباش سازماندهی شده، شورش‌های شهری و فروپاشانی‌های دولتی، ترورها و سرکوب‌ها را بر ملت ایران تحمیل کرده‌اند. اینان یا تبدیل به ساختارهای سیاسی و مسئول در ارتباطات داخلی و بین‌المللی می‌شوند، و یا دولت عدل علوی به شیوه‌های «مرضیه»، خود را از شرشان خلاص خواهد کرد.

در همینجا عنوان می‌کنیم که، هر چند در معنای نظامی و امنیتی فروپاشی در کار نخواهد بود، نیروها و ساختارهای وابسته به حکومت اسلامی، به دلیل پای گذاشتن در این خلاء سازمانی بی‌نهایت ضربه‌پذیر و پوک شده‌اند. آنان که خواستار تشکیل نطفه‌های سیاسی در مراکز مختلف حرفه‌ای، صنعتی، صنفی و ... هستند،‌ و قصد دارند از این نطفه‌ها در مقام گشتاورهائی جهت زایش «قدرت» ملموس و واقعی سیاسی در راه استحکام آزادی مطبوعات، آزادی‌بیان، و فراهم آوردن شرایط زیست بهتر برای ملت ایران استفاده کنند، می‌باید فرصت پیش آمده را غنیمت بشمارند.





...



هیچ نظری موجود نیست: