
با لاتبازیهائی که محمود احمدینژاد در کنفرانس «دوربان» به راه انداخت، استعمار بار دیگر خواستها و تمایلات خود را از زبان فردی ابراز کرد که به غلط و در چارچوب هیاهوی تبلیغاتی همین استعمارگران، یک «شخصیت» سیاسی معرفی میشود! میدانیم که آقای احمدینژاد و انواع دیگر ایشان از قبیل «هوگو چاوز»، شیخکهای خلیج فارس، و ... به هیچ عنوان «شخصیت» سیاسی نیستند. این افراد نمایندة ملتی نیز نمیتوانند به شمار آیند؛ این دست استعمار و امپریالیسم جهانی است که اینان را از زبالهدانها بیرون میکشد و در چارچوب منافع خود برایشان شمایلگردانی میکند. آقای احمدینژاد حتی طی نخستین روزهائی که هیاهوی بینالمللی وی را از صندوقهای مارگیری جمکران بیرون کشیده بود، کسی نمیتوانست در هیچ معیاری نمایندة یک ملت بداند. با این وجود پس از گذشت چهار سال هنوز همین رسانهها دست از تبلیغات گسترده در راه «انتخاب» مجدد وی به مقام ریاست جمهوری در کشور ایران برنداشتهاند! «ریاست جمهور» در حکومتی که نه «جمهور» است، و نه برای آراء مردم پشیزی ارزش حقوقی و اجتماعی قائل است. ریاست جمهور در حکومتی که فقط با تکیه بر سرنیزة پاسداران استعمار سر پا ایستاده.
البته بررسی تحولات کنفرانس اخیر میتواند در شناخت ابعاد توطئهای که به دست آمریکا و دیگر کشورهای وابسته به محافل سرمایهداری «آنگلوساکسون» پایهریزی شده بود به ما کمک کند. جای تعجب ندارد که کشورهای به اصطلاح «مهاجرنشین» استرالیا، کانادا، زلاندنو و آمریکا در زمرة نخستین کشورهائی باشند که به بهانة «لاتبازیهای» احمدینژاد و «مطالبات» شیخکهائی که نان و گوشتشان را همین کشورها تأمین میکنند یک کنفرانس جهانی در راه مبارزه با «نژادپرستی» را تحریم کنند! میدانیم که «نژادپرستی» از ابعاد متفاوتی برخوردار است و صرفاً به سنگانداختن به رنگینپوستان در خیابانها و یا شکستن شیشههای مغازة یهودیان و چینیها محدود نمیماند. امروز نژادپرستی قسمتی از چرخة اقتصاد جهانی شده، هر چند مسلماً این مطالب از حد فهم و شعور اوباشی که به اسم ملت ایران در چنین کنفرانسها شرکت میکنند به مراتب فراتر میرود.
اگر به صراحت ببینیم که چرا و به چه دلیل سیاهپوستان که یک اقلیت 16 درصدی از جمعیت کل کشور آمریکا را تشکیل میدهند امروز بیش از 60 درصد از محکومان دادگاهها و زندانیان در همین کشورند، میتوان امیدوار بود که فقط گوشهای محدود از چرخة اقتصاد عظیمی را علنی کنیم که با تکیه بر نژادپرستی در بطن اقتصاد جهانی به حرکت درآمده. در مقاطعی از قبیل نشست «دوربان» است که میتوان امیدوار بود ندائی در سطح جهان چرخة اقتصاد موازی را افشا کند؛ چرخهای که بر پایة تجارت مواد مخدر، خرید و فروش زنان و کودکان و جنایت سازمان یافته، اینک دهههاست بر میلیونها انسان در سراسر جهان حاکم شده، و ریشة اصلی آن همان جنایتسازمان یافته در بطن جامعة ایالات متحد است. شاید امروز انسانها نیاز داشته باشند بدانند که چرا سیاهپوست، رنگینپوست، مهاجران و آوارههای دیگر ملل میباید در بطن جامعة آمریکا و دیگر جوامعی که «جوامع میزبان» خوانده میشوند، همه روزه قربانی شبکهای باشند که قسمت اصلی حاکمیت در جهان سرمایهداری را تشکیل داده. ندائی میباید پرده از این جنایت بردارد و کودکان را از روسپیخانهها بیرون کشیده به مدرسه و تفریحگاه بفرستد.
آقای اوباما که طی سفر اخیر خود به مکزیک از رشد تجارت مواد مخدر بین این کشور و آمریکا ابراز «نگرانی» کرده بودند، حتماً میدانند که دستهای الهی میلیاردها دلار مواد مخدر از مکزیک وارد نمیکند، و در ازاء این واردات این «دستها» نمیتواند همه ساله هزاران قبضه سلاحهای گرم ساخت آمریکا نیز به این کشور صادر نماید! این سلاحها با باران بهاری هم بر سر مردم فرود نمیآیند؛ تولیدکنندگانشان مشخصاند و تمامیشان شمارة سری تولیدی دارند. بجای دیدار از رئیس جمهور مکزیک و ابراز «نگرانی» رسانهای در «گپهای» محفلی، بهتر بود ایشان با دوستان و همپالکیهایشان در کاخسفید رایزنی میکردند و نام و مشخصات واردکنندگان و صادرکنندگان را جویا میشدند. خودنمائی و «دمکراتنمائی» هم حد و حدودی دارد. شاید ایشان ملت آمریکا را احمق میپندارند؛ جای تعجب ندارد! شاید که این ملت احمق فراوان داشته باشد؛ ولی با اعزام احمدینژاد به کنفرانس «دوربان» و باز گذاشتن دستهای وی و شیخکهای کازینونشین «خلیج»، هیئت حاکمة ایالات متحد جهانیان را «احمق» پنداشته! و این دیگر غیرقابل قبول است.
خبرگزاریها اطلاع میدهند که ریاست جمهور کشور سوئیس که در واقع یک مقام «فراقانونی» است، پیش از سخنرانی حضرت احمدینژاد ایشان را به حضور میپذیرند! شاید لازم به یادآوری باشد که رئیس جمهور سوئیس معمولاً با مقامات رسمی دیدار ندارد. و شاهدیم که پس از هیاهوی رئیس اوباش جمکرانیها در «دوربان»، که با تکیه بر آن تمامی حیثیت و اعتبار این کنفرانس از بین رفت، رمزی کلارک، رئیس اوباشان حزب دمکرات آمریکا نیز با احمدینژاد دیدار داشته! میباید قبول کرد که در مورد فردی چون احمدینژاد که اینک تبدیل به یک «گاوپیشانیسپید» کامل در حمایت از نازیسم و یهودستیزی شده، برنامهریزی برای دیدارها بیشتر از آنچه انتظار داشته باشیم «سازنده» به نظر میآید!
البته میتوان قبول کرد که ریاست جمهوری سوئیس از حضور آقای احمدینژاد در این کنفرانس بسیار راضی باشند! چرا که اگر قرار باشد این کنفرانس پایه و اساسی به خود بگیرد، و شبکة تجارت موازی که نخستین منتفع واقعی از نظام «نژاد پرستی» است «افشا» شود، سوئیس مسلماً در زمرة نخستین متضررها خواهد بود. با این وجود دیدار آقای رمزی کلارک با رئیس دولت جمکران از ابعاد سیاسی گستردهتری برخوردار میشود. ابعادی که در شرایط فعلی و با در نظر گرفتن حضور یک رئیس جمهور دمکرات در کاخسفید میباید به عنوان دیدار رسمی میان هیئت حاکمة آمریکا با اوباش جمکران، و نهایت امر مهر تأئید کاخسفید بر لاتبازیهای احمدینژاد تلقی شود.
ولی نمیباید فراموش کرد، کارشکنی شبکة اصلی «نژادپرستی» که توسط اوباشگریهای احمدینژاد توانست کنفرانس را به طور کلی از سکه بیاندازد، بسیاری گروههای سیاسی و کشورهای کوچک اروپای شرقی را بینهایت ناامید کرد. دولتها و گروههای سیاسی اروپای شرقی امیدوار بودند که با گسترش ابعاد فعالیتهای این کنفرانس بتوانند صدای خود را در بطن جامعة اقتصادی اروپا رساتر کنند! اروپای مرکزی نیز در این میان اهداف ویژهای را در بطن همین کنفرانس دنبال میکرد، و از آنجا که وجهة این گردهمائی به طور کلی از میان رفت، اینان نیز نتوانستند آنچنان که باید صدای خود را به گوش جهانیان برسانند.
ولی با نیم نگاهی به فهرست کشورهائی که این کنفرانس را محکوم کرده و اصلاً در آن شرکت نکردند، مطالب دیگری نیز دستگیرمان میشود. اگر این نشستها بتواند نگرش نوینی بر ارتباط دولتها با اقلیتهای قومی، مهاجران، اقلیتهای مذهبی، و ... در بطن قارة اروپا ایجاد کند مهمترین برندة این روند مسلماً کشور روسیه خواهد بود. کشوری که به تنهائی یک سوم جمعیت اروپا را در مرزهای خود دارد و «دیاسپوراهای» گستردهای از روستبارها اینک در آلمان، ایتالیا، جمهوری چک و لهستان ـ این کشورها کنفرانس را بایکوت کردند ـ با حمایت مستقیم دلارهای نفتی روسیه در حال رشد و نمو است. این دیاسپوراها حتی روزنامه و شبکة رادیو و تلویزیونی مستقل خود را نیز دارند! همانطور که میبینیم این بار نیز جمکرانیها، از هول خدمت به اربابان گاوچرانشان همچون گذشتهها قبل از آنکه فکر «چاه» کنند، منار را دزدیدهاند! مسئولیت بر هم زدن یک نشست جهانی با اهدافی که در نظر بسیاری گروهها انسانی مینماید، و در چشم قدرتهائی تعیین کننده کاملاً استراتژیک شده، برای حکومت اسلامی در مجموعه روابط سیاسی در سطح جهان بسیار سنگین تمام خواهد شد.
عمال این حکومت هنوز میپندارند ساکن قرنطینهای هستند که در 22 بهمن 57 توسط ارتش شاهنشاهی و ساواک برای ملایان و اوباش بازار در جنوب اتحاد شوروی سابق افتتاح شد! قرار دادن کشور ایران در برابر روند رشد منافع استراتژیک قدرتهای تعیین کننده، آنهم فقط با تکیه بر مطالبات مبهم هیئت حاکمة آمریکا، برای ما ملت گران تمام میشود و اصولاً مشکل میتوان در شرایط فعلی اهداف مشخص سیاسیای از این «لاتبازیها» ترسیم کرد. کسانیکه با فریادهای نمایشی «مرگ بر اسرائیل» سه دهه است صدای هر گونه عدالتخواهی و دگراندیشی را در داخل کشور ایران خاموش کردهاند، اینک که پس از دریافت توسری از قدرتهای منطقهای در لبنان و نوارغزه دیگر نمیتوانند به خیمهشببازیهایشان در داخل مرزها و منطقه ادامه دهند، لاتبازیها را تحت حمایت آمریکا به سوئیس، مرکز پولشوئی مافیا منتقل نمودهاند. در چنین شرایطی آیا میتوان موفقیتی برای این حضرات متصور شد؟
در مطالبی که از ماهها پیش در تحلیل مسائل استراتژیک ایالات متحد نوشتهایم محورهای سیاسیای را که نزد حزب دمکرات «عزیز» و ارزشمند مینماید مطرح کردهایم. امروز پس از هفتهها از آغاز کار دولت جدید در کاخ سفید به صراحت باید بگوئیم که آمریکا در تمامی جبهههای سنتی حزب دمکرات شکست خورده. بهای نفت اینک به 50 دلار در هر بشکه بالغ میشود، و جای تعجب نخواهد بود اگر در صورت هر گونه «جهش اقتصادی»، بهای نفت خام به بیش از 80 دلار نیز برسد. در نتیجه سیاست سنتی حزب دمکرات که تکیه بر نفت فراوان و ارزان دارد در این مرحله شکست خورده.
از طرف دیگر بحرانسازی در بطن روابط خاورمیانه که یکی دیگر از محورهای سیاستگذاری مورد توجه حزب دمکرات است از هم فروپاشیده. جنگ غزه هر چند هنوز «ناتمام» مانده، مشکل میتواند به پیروزی کودتاچیان آمریکائی «حماس» تحت حمایت امثال حسنی مبارک منتهی شود! این جنگ دیر یا زود، چه بحرانسازیهای جمکرانیها به داد عموسام برسد و چه اینان مجبور به سکوت و جویدن خاشاک شوند، بر موجودیت حماس و زمینة سرکوبی که با توسل به فعالیتهای این سازمان در سرزمینهای اشغالی اتخاذ شده، نقطة پایان خواهد گذارد. از طرف دیگر، محور اروپائی سیاست حزب دمکرات، یعنی نزدیک شدن به ملتها در اروپای غربی نیز به شدت شکست خورده! این موضوع را اخیراً در دو مطلب مفصل تحت عناوین «وداع بیاسلحه» و «مجازی و اخاذی» توضیح دادهایم. از این گذشته بحرانسازی در آسیای شرقی که پیوسته با تکیه بر سیاستهای چین در کرة شمالی به آمریکائیها امکان اعمال تهدیدات نظامی در منطقه را میداد، عملاً سرکوب شده. چین پس از بحران گستردهای که نشست اخیر «آسهآن» را فراگرفت، دیگر صدایش در نمیآید! کرةشمالی نیز خفقان گرفته.
در نتیجه جای تعجب نبود که عموسام مهرههای ایرانینمای خود را به ژنو اعزام کند تا با توسل به همین تبلیغات راهی برای خروج از بنبستها در منطقه بیابد. امروز خبرگزاریها اعلام میکنند که به دلیل آنچه اسرائیل تهدیدات علیه ملت یهود معرفی میکند، این کشور خواستار نصب سپردفاعی ایالات متحد در اسرائیل خواهد شد! این ادعا به این معناست که کارشناسان استراتژیک ارتش ناتو تحت فرماندهی ایالات متحد در منطقه از زمینة فعالیتهای نظامی نوین برخوردار خواهند شد! روسیه نیز سریعاً و شدیداً سیاست گسترش تهدید سپردفاعی آمریکا را هم امروز محکوم کرد. بله، به دنبال زمینهسازیهای حکومت «ضداسرائیلی» جمکران نهایت امر آمریکائیها گویا موفق شدهاند برنامة گسترش سیستمهای موشکی خود را در منطقه سر و سامان بدهند! در نتیجه میباید قبول کرد که زوزههای ضداسرائیلی احمدینژاد اگر کمکی به ملت فلسطین نمیکند، حداقل درد بعضیها را تا حدودی درمان کرده!

...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر