۹/۳۰/۱۳۸۸

پایان توهم‌سالاری!



در آخرین ساعات روز شنبه 28 آذرماه 1388، آیت‌الله حسینعلی منتظری چشم از جهان فروبست. منتظری یکی از معدود آیت‌الله‌هائی است که طی سال‌های دراز مستقیماً خود را درگیر مبارزات سیاسی در کشور ایران نموده بود. با این وجود، اینکه این نوع مبارزات و اهداف اعلام شده و یا پنهان آن تا چه حد امروز می‌تواند در افکار عمومی جوانان کشور، یعنی آنان که نهایت امر آیندة ایران را در دست خواهند گرفت از ارزش و اعتبار برخوردار باشد، جای بحث و گفتگو فراوان است. آیت‌الله حسینعلی منتظری یکی از طرفداران بی‌قید و شرط نظریة ولایت فقیه بود، و تا آخرین دقایق زندگی هر چند از روند حاکم بر مسائل جاری کشور انتقاد می‌کرد، هیچگاه نه نظریة ولایت فقیه را مستقیماً به زیر سئوال برد و نه حاضر شد طرفداری مستقیم و بلاشرط خود را از مفاد اعلامیة جهانی حقوق‌بشر اعلام دارد.

اینکه حسینعلی منتظری به دلائلی که بیشتر می‌باید در چارچوب «جنگ قدرت» بررسی شود هم با آیت‌الله خمینی و هم با جانشین‌شان درگیری پیدا کرد، نمی‌تواند نکات اصلی را در نظریة سیاسی‌ای که وی حامی آن به شمار می‌رفت از چشم پنهان دارد. منتظری در مجلس «خبرگانی» که به دلیل خلف ‌وعدة خمینی بجای مجلس مؤسسان برپا شد، در مقام ریاست این «مجلس» تمامی اهدافی را که محافل استعماری در پس پردة «مردمفریبی» حکومت اسلامی نظریه‌پردازی کرده بودند، طی یک روند نمایشی و «قانونمند‌نما» تبدیل به «قوانین» جاری و حقوقی کشور نمود و بسیاری از مشکلات حقوقی و قانونی در زمینة روابط حقوقی، سیاسی، صنفی و تشکیلاتی که بعدها در برابر جامعة ایران قد برافراشت، نتیجة همکاری‌ «منتظری‌ها» با زورمداران وابسته به محافل سرکوب و چماق‌کشانی بود که بر گردن‌کشی‌های کودتای 22 بهمن تکیه داشتند.

در خدمت و خیانت منتظری و «منتظری‌ها» مسلماً تاریخ کشور قضاوت نهائی و بلافصل خود را ارائه خواهد داد. با این وجود، امروز آنان که ماندند و شاهد رفتن منتظری هستند در برابر پرسش‌هائی قرار خواهند گرفت که پاسخگوئی به آن‌ها مسلماً وظیفه‌ای ملی و میهنی می‌باید تلقی شود. آنان که مانده‌اند می‌باید به این سئوالات جواب دهند که تا چه حد و تا چه درجه‌ای از امثال منتظری‌ها حمایت کردند و آیا حاضرند بازهم در مسیر اینان گام بردارند؟

نویسندة این وبلاگ به شهادت تمامی مطالبی که طی سالیان دراز نگاشته اصولاً به «رهبری» در تحولات سیاسی، خصوصاً آنزمان که رهبری از زاویائی مذهبی، فره‌وشانه و سنتی برخوردار می‌شود، و نتیجتاً خارج از تمامی ارتباطات ملموس و قابل رؤیت اجتماعی و فرهنگی قرار می‌گیرد مخالف است. نسل خمینی‌ها، منتظری‌ها، بهشتی‌ها و بازرگان‌ها به سیاست و امور سیاسی کشور نگاهی کاملاًً غیرواقع‌بینانه داشتند، و امروز یکی از مهم‌ترین مشکلاتی که در برابرنسل‌های آینده و جوانان کشور قرار خواهد گرفت به استنباط ما خروج از «توهم» گسترده‌ای است که ساده‌انگاری سیاسی اینان برنامه‌ریزی و طرح‌های مشارکتی، ملی و فراگیر را به «خواست» توده‌ها و مطالبات امت و «مردم»‌ تبدیل کرده بود.

سایة فاشیسمی که برخاسته از این «ساده‌انگاری» بود هنوز بر سرتاسر سرزمین‌مان سنگینی می‌کند، و تبعات مخرب فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن همچون زخم‌هائی دیرپای بر پیکر ملت ایران یادآور اعمال منتظری و منتظری‌‌ها خواهد بود، زخم‌هائی که یادآور روزهای دردناک حمایت هم اینان از دستگاه سرکوب و فاشیسم در کشورمان است. جوانان ایران پای از دایرة محدود تفکر «حکومت اسلامی» و بانیان اصلی آن، از جمله حیطة تفکر همین آیت‌الله حسینعلی منتظری بیرون خواهند گذاشت؛ این یک حکم تاریخی است. ولی تا زمانی که با مرده‌ریگ خمینی‌ایسم وداع نکرده‌ایم، ملت ایران در مسیر تداوم ندانم‌کاری‌های هم اینان در سراب دوردست‌ها تشنه‌لب سرگردان خواهد ماند.

جوانان ایران می‌‌باید با تمامی قدرت و با بهره‌گیری از تمامی امکانات در برابر محافل و جریاناتی که قصد دارند حسینعلی منتظری را به «شهید» راه صلاح و فلاح ملت تبدیل کنند به پا خیزند. این واقعیت را از نظر دور نداریم که منتظری به هیچ عنوان چنین رهبری نبوده، و به صراحت بگوئیم، این ردا بر قامت‌ او برازنده نیست. جوانان کشور می‌باید به میرحسین موسوی و شیخ کروبی که با تکیه بر بحران‌سازی‌های «فرمایشی» تا به امروز توانسته‌اند بخوبی در مسیر تحولات سازنده و الزامی کشور سد و راه‌بند بر پا کنند، به صراحت این اصل کلی را تفهیم نمایند که حداقل در مورد حسینعلی‌ منتظری توسل به «شهیدسازی» آبی به آسیاب‌شان نخواهد ریخت.

با رفتن آیت‌الله منتظری «جنبش‌سبز» که خود برآمده از نگرش محدود و قشری بانیان حکومت اسلامی است، هم یکی از مراجع «الهام‌بخش» و رسانه‌ای و تبلیغاتی خود را از دست داد، و هم با تکیه بر جسد منتظری مسلماً «سبزها» قصد آن خواهند کرد تا از او بت‌عیاری بسازند که هیچوقت نبوده! ما مطمئن هستیم که طی روزهای آینده بانیان «جنبش‌سبز»، تمایل خواهند داشت تا با تکیه بر این «سیاست‌بازی» مزورانه در اطراف حسینعلی منتظری جوسازی و قهرمان‌سازی به راه بیاندازند. ولی ایرانیان نمی‌باید فراموش کنند که اگر منتظری طی سه دهه، علیرغم حضور در رأس حکومت اسلامی هیچگاه به صورتی جدی و مصرانه خواستار انجام تغییرات اساسی در این تشکیلات نشده، شاید به این دلیل ساده و روشن باشد که اصولاً هیچگاه واقعاً خواستار چنین تغییراتی نبوده.

با مرگ حسینعلی منتظری «شخصیت‌» دیگری از سلسلة ننگین کودتاچیان 22 بهمن ماه 1357 چشم از جهان فروبست؛ هر چند پیامدهای شوم اعمال‌ اینان هنوز بر روزمرة ما ایرانیان حاکم باقی مانده.


هیچ نظری موجود نیست: