
چند روز پیش، پرسش و پاسخ یکی از عمال حکومت اسلامی با بعضی «افراد»، بر روی سایت «بیبیسی» منتشر شد. فردی که مورد پرسش قرار گرفته بود، کسی نبود جز احمد باطبی! میدانیم که به دلیل حمایتهای رسانهای در سطح جهان، ایشان تبدیل به یکی از عمدهترین مخالفان و سازشناپذیرین مبارزان در راه تحکیم حکومت «عدل و داد» در ایران شدهاند. البته این «اطلاعات» همانطور که میدانیم خود نتیجة یک روند تبلیغاتی است، روندی که در چند و چون آن شاید بهتر باشد زیاده از حد موشکافی نکنیم. با این وجود به طور خلاصه میگوئیم، از نظر نویسندة این وبلاگ، فردی که از طرف دادگاه انقلاب اسلامی حکمی تأئید شده به جرم «فعالیتهای براندازانه» در جیب دارد، معمولاً به اندازة آقای باطبی سرحال و شوخ و شنگ نمیباید باشد. ایشان نه تنها امروز از ایران به ینگهدنیا «اسبابکشی» فرمودهاند، که طی دوران محکومیت «امنیتی» خود در زندان اوین، بارها از طرف جلادان به مرخصیهای «استحقاقی» رفتهاند! در عمل، اگر حکومت اسلامی با یک مجرم و یا حتی یک متهم به «براندازی»، با چنین سخاوت و گشادهروئیای برخورد کند، میباید نمک روی شست «رهبرفرزانه» ریخت، چرا که مسلماً در هیچ رژیم سیاسی در جهان یک «برانداز» اینهمه از لطف و رحمت و گذشت حاکمان برخوردار نخواهد شد. ما امیدواریم که تمامی کسانیکه به جرم «براندازی» و «اقدام علیه امنیت حکومت اسلامی» در زندانهای این رژیم «ستم دینی» اسیراند، بتوانند از امکانات آقای باطبی استفاده کنند. یعنی اگر روزی به چنین صورتبندی جادوئیای دست پیدا کنیم مطمئن باشیم که حداقل این قلم از نوشتن باز خواهد ماند، چرا که دیگر هدفی باقی نمیماند تا در راه آن این انگشتان همچنان بر تخته کلید بکوبد.
از بررسی پرسشها و پاسخها اجتناب میکنیم، ولی در یک مورد ویژه نمیتوان سکوت اختیار کرد، و آن اینکه احمد باطبی ادعا دارد به صورت غیرقانونی و با همکاری حزبدمکرات کردستان از طریق مرزهای غربی کشور به آمریکا رفته! این امر کاملاً امکانپذیر است، ولی چند پیشفرض غیرقابل اجتناب خواهد شد: نخست اینکه حزبدمکرات با ایشان چنین همکاریای داشته باشد؛ و ما هنوز منتظریم که این «حزب» در اطلاعیهای رسمی مواضع خود را در مورد همکاری با مهرههای سوختة کودتای نافرجام «سیدخندان» به اطلاع عموم مردم ایران برساند. در درجة بعد، ایشان ادعا دارند که بدون در دست داشتن هیچ سند معتبری از نظر مراجع بینالمللی، سندی که دال بر تأئید هویتشان باشد، به یک یا چندین کشور خارجی وارد شده و از آنها خارج شدهاند! و نهایت امر، آنچنان که احمد باطبی میگوید، با کمک یک وکیل در ایالات متحد اجازة اقامت گرفته! این «روایات» آنقدرها قابل قبول نیست. همه ساله هزاران نفر از فراریان کشورهای مختلف به عناوین متفاوت قصد سفر به ایالات متحد دارند، و کمتر کسی دیده شده که در چنین مدت کوتاهی بتواند به «اهداف» خود دست یابد. از طرف دیگر، ایشان ادعا دارند که «پناهنده» هم نیستند! و این ادعا فقط یک دروغ محض میتواند باشد! یک ایرانی در ایالات متحد، یا تحت حمایت دولت متبوع خود قرار دارد، و از پاسپورت رسمی و معتبر حکومت اسلامی استفاده میکند، و یا خود به خود تحت حمایت دفتر پناهندگان در وزارت امورخارجة آمریکا قرار میگیرد. شق سومی در میان نیست، مگر اینکه حضرت باطبی به صورت قاچاقی و غیرقانونی در ایالات متحد رحل اقامت افکنده باشند!
ولی میباید قبول کرد که در اظهارات احمد باطبی، همچون سخنرانیها و مقالات همپالکیهای ایشان از قماش اکبر گنجی، بهنود، و دیگر تیغکشها و قلمبهمزدهای آخوندی حرفمفت کم نمیبینیم؛ مزخرفبافی، دروغ و «آسمانریسمان» بافتن در عمل از جمله «هنرهای» اصلی گوسپندان این گلة «رهبر گم کرده» است! با این وجود به عقیدة ما دسترسی به اظهارات این افراد فرصتی است، تا ایرانیان بتوانند از «نزدیک» با شیوههای استدلال و دروغبافیهای این «مبارزان» فرضی آشنا شوند. و این آشنائی در آیندة سیاسی ایران نقشی بسیار سازنده ایفا خواهد کرد. ولی با این وجود فرصت امروز را مسلماً فقط به تحلیل «ترهات» یکی از نوچههای محفل «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه» اختصاص نخواهیم داد. مسائل بسیار مهمتری برای تحلیل در برابرمان قرار دارد.
به طور مثال میباید به ارتباطات گسترده میان محافل حکومتی در آمریکا، و فعالیت نوچههای قمهکش این محافل در ایران اشاره کرد که، به تدریج از پردة رسوائی بیرون میافتد. خارج از صدور چند «تحفة» محمد خاتمی به آمریکا، که آخرینشان همین باطبی باشد، شاهد رفت و آمد چند «رابط» حکومتی آمریکا به ایران نیز هستیم. در رأس این گله «ایرانینمایان» مسلماً میباید هوشنگ امیراحمدی و فردی به نام پروفسور مولانا را معرفی کنیم!
هوشنگ امیراحمدی یکی از دلالان و پاکشهای حکومت اسلامی در آمریکاست. ایشان از سالها پیش نه تنها در معاملات مختلف حکومت اسلامی ـ اسلحه، خرید و فروش ارز، حق و حساب گرفتن از شرکتهای داخلی، و ... ـ با شرکتهای آمریکائی به شغل شریف دلالی و پااندازی مشغول بودند، که اخیراً با متزلزل شدن پایههای حکومت امامزمان آمریکائی در تهران، فعالیتشان را گسترش دادهاند. محفل مورد نظر و «مأنوس» هوشنگ جان، محفل سه نخالة معروف حکومت اسلامی ـ ناطق، هاشمی، خاتمی ـ است و اگر بر روی خطوط اینترنت راه گم کردید، و سری به سایت سرنوشتساز «انتخاب» زدید، خواهید دید که کمتر اتفاق میافتد در صفحات آن با عکسهای مکشمرگمای «هوشیجان» برخورد نکنید! ایشان همانطور که از محفل مورد علاقهاشان پیداست، اهل «بخیه»، «اصلاحطلبی» و همکاری با «سرداران سازندگی» هستند. ولی آمریکائیها جدیداً نوع «خاکی» و «مردمی» پادوهای ایرانینمای خود را نیز رو کردهاند: پروفسور مولانا!
«پروفسور»، همانطور که نام مبارکشان تشعشع میکند، در یکی از اتاقخرابههای ینگهدنیا دست خود را به میز «مدرسی» بند کردهاند! و همانجا در «آمریکن یونیورستی» نانی در روغن برشته میکنند. البته معلوم نیست که ایشان واقعاً چه کارهاند، ولی اگر کمی وقت و حوصله داشته باشیم، با نیم نگاه به خزعبلات ایشان در مقالات «علمیای» که برای شریعتمداری به روزینامة کیهان میفرستند، میتوانیم به حال این اتاقخرابه، که نان و آب چنین «دانشمندانی» را تأمین میکند، تأسف فراوان بخوریم. اصلاً استاد شریعتمداری گفتهاند که، برای «مولانا سفارش مقاله میفرستیم!» و از همین مجمل میخوانیم حدیث مفصل!
شاید بهتر باشد از «آمریکن یونیورسیتی» هم حرفی به میان آوریم. دنیا را چه دیدید شاید روزی بچهاتان گفت، «میخوام برم آمریکن یونیورسیتی»، آنوقت شما اگر ندانید این «یونیورسیتی» چیست، چه جوابی خواهید داد؟ شایعات در اطراف این «یونیورسیتی» فراوان است! عین چاه جمکران خودمان! مورخینی اصلاً معتقداند که جرج واشنگتن شخصاً خواستار گشایش این «دانشگاه» شده بود؛ البته مرگ جرج واشنگتن و «گشایش» این دانشگاه دهها سال با هم فاصله دارند! شاید مقاطعهکار ساختمان یکی از نیاکان همین «پروفسور مولانا» بوده، و تا چند صد میلیون دلار پول جرج واشنگتن مادرمرده را بالا نکشید، دانشگاه را نساخت! بالاخره این «دانشگاه» در سال 1914 گویا «افتتاح» شد! آنها که با تاریخ جهان آشنائی دارند میدانند که سال 1914 زمانی است که ایالات متحد پای به جنگ اول جهانی گذاشت! و باز هم میدانند که در برابر حضور آمریکا در این جنگ مخالفتهای وسیع اجتماعی، از سوی اتحادیههای کارگری، تشکلات وابسته به جنبش زنان و دانشجویان صورت گرفت، تحرکاتی که به شدت و با خشونتی بیسابقه در تاریخ آمریکا سرکوب شد! به هر تقدیر این «دانشگاه» پرافتخار در زمانیکه ارتش ایالات متحد، بدون موافقت مردم آمریکا پای به میدان جنگ اول جهانی گذاشت، «افتتاح» شده و هدف خود را نیز در سایت اینترنتیاش اینچنین توصیف میکند:
«در مقام یک دانشگاه متعلق به ملت، وظیفة دانشگاه آمریکائی تربیت خادمان اجتماعی است که به بهترین وجه ممکن به کشورشان خدمت کنند!»
فکر میکنیم که عملیات جناب «مولانا» امروز ثابت کرده، بنیانگذاران این «اتاقکشکسته» در اهدافشان کاملاً موفق بودهاند؛ همکاری نزدیک هیئتهای به اصطلاح «علمی» این دانشگاه، با عمال فاشیسم، شکنجهگران و عاملان سرکوبهای سازمان یافته در دیگر کشورهای جهان، حتماً یکی از اهدافی بوده که در هنگام «افتتاح» این دانشگاه مورد نظر قرار داشته، و امروز خود را در همفکریهای پروفسور مولانا با شریعتمداری و مهرورزی به صورت علنی به منصة ظهور رسانده. میباید به حضرت جرج واشنگتن در بنیانگذاری چنین مؤسسة «معتبری» تبریک گفت! از حق نگذریم، جرج واشنگتن هم اگر زنده میبود مسلماً پای جای پای «پروفسور» میگذاشت، چرا که در هنگام حیات از سازش با بانکهای انگلیسی و سرکوب و کشتار استقلالطلبان آمریکائی به هیچ عنوان چشمپوشی نکرد! خلاصه بگوئیم، این نوع همکاریها تو گوئی چون خون در رگهای این حضرات جاری است.
ولی «نزدیکیهای» پروفسور به محفل مهرورزی حسادت بسیاری را به شدت تحریک کرده! و در این میان میباید از سایت «تابناک» که همچون ماه شب چهارده بر تارک اینترنت فارسی میدرخشد نام برد. این سایت در رأس اخبار خود از انتصاب حضرت پروفسور سخن میگوید و تحت عنوان «حاشيههاي انتصاب يك شهروند آمريكا به عنوان مشاور رئيسجمهور»، در ادامه میگوید:
«انتصاب پروفسور حميد مولانا، شهروند [تبعة دولت] آمريكا و مؤسس دانشكدة ارتباطات دانشگاه امريكن، پرسشهائي را به وجود آورده است.»
البته تابناک مسلماً این «انتصاب» را دیده؛ و خیلی هم پسندیده! ولی در ادامه میگوید:
«[...] ملک وسيعي در حوالي ميدان ونک در اختيار حميد مولانا قرار داده شده تا بنياد فرهنگي مولانا را در آن راهاندازي نمايد.»
همانطور که میبینیم، حضرت پروفسور هنوز از گرد راه نرسیده، از آنجا که «خدماتشان» غیرقابل چشمپوشی است، در حال حاضر رسماً شریک مال و اموال ملت ایران در منطقة ونک شدهاند! و اینهم نیست جز یکی دیگر از آرزوهای جرج واشنگتن؛ که «مدرسهای» این دانشگاه ملک و املاکی در ونک داشته باشند! به احتمال زیاد «نگرانیهای» تابناک ریشه در همان املاک ونک دارد، چرا که قرار بوده این ملکها را بدهند به تولههای رفسنجانی برایمان «برج» بسازند. حالا یک برج «علوم ارتباطات» به دست پروفسور در همان ونک میسازند، و از آنجا که ایشان در «ارتباطات» تخصص دارند، رابطة خوبی هم با مهرورزی برقرار کرده، نانشان را بازهم در روغن میاندازند و نان رقبا را هم آجر میکنند. توفیق پروفسور مولانا را در چپاول و لاتبازی و همکاری با شریعتمداری و مهرورزی، از صمیم قلب از خداوند منان مسئلت داریم و امیدواریم که هر چه زودتر شاهد فعالیتهای ایشان در باغات منطقة «ونک» باشیم!

...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر