۶/۰۳/۱۳۸۷

ارباب و کباب!


با شتاب گرفتن روند رقابت‌های انتخاباتی میان مک‌کین و اوباما، بنگاه «بی‌بی‌سی» هم تبلیغات خود را برای اکبر رفسنجانی آغاز کرده. به ادعای بنگاه کذا، حاج اکبر مخالف و خامنه‌ای طرفدار احمدی نژاد است. و از آنجا که خامنه‌ای و احمدی نژاد منفور خاص و عام‌اند، نتیجتاً در توهمات استعمار ما ایرانیان می‌باید نوع دیگری از «حماسة دوم خرداد» را تجربه کنیم! با این وجود، محفل حامی اوباما از توهم کاملاً به دور است. و انتخاب جوزف بایدن، به عنوان معاون وی در عمل شاهدی است بر این مدعا.

بالاخره باراک اوباما، نامزد ریاست جمهوری ایالات متحد، تخم‌دوزردة خود را گذاشت و معلوم شد که معاون خوشبخت این تحفة ینگه‌دنیا در انتخابات ریاست جمهوری کسی نیست جز «جوزف بایدن»! انتخاب «بایدن» برای بسیاری از افراد در حزب دمکرات شوک بزرگی بود، هر چند که خارج از «حزب»، این گزینه کاملاً منطقی می‌نمود. همانطور که گفتیم شانس اوباما برای احراز مقام ریاست جمهوری بسیار ضعیف است، خصوصاً که در جامعة نژادپرست و «قوم‌دوست» ایالات متحد، اقلیت‌های قومی مسلماً به اوباما رأی نخواهند داد. از اینرو انتخاب «بایدن»، که یک کاتولیک مسلک دوآتشه است، در عمل گوشه چشمی است به اقلیت‌های کاتولیک آمریکائی که معمولاً اسپانیولی نسب‌اند و اصلاً ‌چشم دیدن سیاه‌پوست جماعت را ندارند‍! قصد بررسی مواضع «بایدن» را در این خلاصه نداریم، چرا که وی در مقام سناتور ابدمدت ایالت «دلاور»، یکی از عقب‌مانده‌ترین و منزوی‌ترین ایالات کشور آمریکا، نمی‌تواند نمایندة محفل قدرتمندی تلقی شود. با این وجود، نمی‌باید فراموش کرد که نخستین منتقد اوباما در حزب دمکرات کسی نبود جز همین «بایدن»! وی در مخالفت با نامزدی اوباما اظهار داشت، «مقام ریاست جمهوری محلی برای کارآموزی نیست، اوباما تجربة کافی برای اینکار ندارد!» و امروز این جملة «جادوئی» در اکثر روزی‌نامه‌های ایالات متحد «تیتر» شده بود. به هر تقدیر امروز که اوباما قرار شده، حداقل از نظر حزب دمکرات، نخستین رئیس جمهور سیاهپوست آمریکا باشد، به عنوان معاون چه کسی بهتر از یک کاتولیک دوآتشه که مستقیماً وابسته به راست‌گراترین محافل حزب دمکرات است؟

حال بهتر است سری هم به مملکت خودمان بزنیم. سخنرانی اخیر علی خامنه‌ای در تأئید بی‌قید و شرط عملکرد دولت احمدی‌نژاد، که طی ملاقات اعضاء کابینه با «رهبر»، در روز 2 شهریورماه سالجاری صورت گرفت، در عمل دامن زدن به نوعی تنش اجتماعی است. علی خامنه‌ای بخوبی می‌داند که احمدی‌نژاد از حمایت افکار عمومی برخوردار نیست، و طی سه سال گذشته که وی بر امور قوة اجرائی ریاست داشته، عملکردی قابل دفاع ارائه نداده. با در نظر گرفتن غرغرهای اخیر سردار سازندگی، در مورد سیاست‌های «غلط» دولت که دیروز به صورت رسمی بیان شد، دفاع خامنه‌ای از احمدی‌نژاد را می‌توان تلاشی جهت توجیه مواضع «مترقی» سردار سازندگی در افکار عمومی تلقی کرد.

حکومت اسلامی به تجربه فراگرفته که با مهره‌های داخلی خود چگونه «بازی» کرده، افکار عمومی خلق‌الله را به مسیر مورد نظر سوق دهد. این بازی «مردمفریبانه» را طی انتخابات سیدخندان شاهد بودیم، و دیدیم که چگونه با شامورتی‌بازی، یک ساواکی شناخته شده به نام محمد خاتمی را در مقام «ناجی ملی» از صندوق‌های مارگیری جمکران بیرون کشیدند. امروز «مقام معظم» گویا قصد تکرار همان تجربة شیرین را دارد، ولی خدمت ایشان می‌باید عرض کنیم، خر همیشه باقلا نمی‌آورد!

این حکومت که سه دهه است تحت عنوان یک حکومت «مردمی»، تعریفی کاملاً ساختگی و استعماری از واژة «مردم» ارائه داده، مسلماً در شعبده‌بازی‌ای که طی چند ماه آینده به نام «انتخابات» ریاست جمهوری به راه می‌اندازد، سعی خواهد داشت از روندهای متداول نهایت استفاده را بکند. یکی از این «روندها» بهره‌برداری از نفرت عمیقی است که مردم ایران از شخص علی خامنه‌ای دارند. این فرد، به عنوان سمبل محافل «اصولگرای» حکومت موفق شده خود را به نقطة تلاقی تمامی نفرت‌ها از این دستگاه استعماری تبدیل کند. و فراموش نکنیم که این نوع «شخصیت‌سازی» بر خلاف آنچه برخی فکر می‌کنند کاملاً تعمدی است.

خلاصه بگوئیم، همانطور که از «محبوبیت» می‌توان استفاده کرد، «نفرت عمومی» نیز کاربردهای سیاسی و تبلیغاتی‌ای از آن خود خواهد داشت. بهترین شاهد بر این مدعا عملیات سیاسی «مقام معظم» طی انتخاباتی بود که منجر به حضور سیدخندان در رأس هیئت دولت شد!‌ علی خامنه‌ای عمداً دست به نابودی شانس پیروزی «ناطق نوری» زد، و سیاست‌های رسانه‌ای در کشور توانستند دست خاتمی را گرفته وی را به عنوان برندة انتخابات بر مردم ایران تحمیل کنند. و سپس دو دوره بعد، در انتخابات سال 1384 باز هم نفرت عمومی از علی خامنه‌ای توانست جهت تعیین خطوط سیاست داخلی در ایران مورد استفاده قرار گیرد. شاهد بودیم که حضور معین، نامزد اصلاح‌طلبان، فقط پس از تأئیدات ضمنی «رهبر» از صلاحیت وی امکانپذیر شد! و در چنین شرایطی باخت معین غیرقابل تردید بود.

امروز نیز تبلیغات رسانه‌ای در سطح جهانی بار دیگر دست به همین شخصیت‌‌سازی زده‌. در داخل مرزهای کشور، مطبوعات وابسته به حکومت که دیگر عملاً خواننده ندارد، از طریق چاپ عکس‌ و یا تیترهای درشت وابستگی احمدی‌نژاد را به «مقام‌معظم» به طرق مختلف در بوق و کرنا ‌می‌گذارند. در خارج از مرزها، شبکه‌های وابسته به حکومت اسلامی، از تشکیلات حزب‌توده گرفته، تا سایت‌های «مخالف‌نما» که توانسته‌اند گستره‌ای بسیار وسیع پیدا کنند، با مطرح کردن نظرات «مترقی» این و یا آن آخوند و یا طرح‌های «دمکراسی‌پرور» این پاسدار و آن ریش‌وپشمی، سعی در ایجاد این توهم و شبهه را دارند که در بطن این حکومت افرادی خوش‌سابقه، منزه، وطن‌دوست، و ... می‌توان یافت که با علی خامنه‌ای بسیار «دشمن‌اند» و منتظر فرصت‌اند تا اهداف والای «انقلاب 22 بهمن» را به منصة ظهور برسانند! ورای این دو گروه «مخرب»، می‌توان به «براندازان» نیز اشاره کرد؛ اینان فاقد هر گونه‌ پروژه‌ای جهت آیندة کشوراند؛ در بهترین نوع خواستار جامعه‌ای «آرمانی» می‌شوند، جامعه‌ای از قماش حکومت کارگری و یا حکومت آخوندان «بی‌دستار»! ولی می‌باید اذعان داشت که برای این گروه از «سیاسی‌نمایان»، براندازی به خودی خود تبدیل به هدف اصلی شده! امری که از نظر سیاسی به هیچ عنوان نمی‌تواند قابل قبول باشد. در میان این سه جریان مخرب و «سیاسی‌نما»، جامعة ایران در عمق خیزابه‌‌های عظیم سیاست‌های بزرگ منطقه‌ای دست و پا می‌زند.

نیازی به توضیح نیست، ولی گام نهادن در مسیر هر یک از این سه برخورد فقط یک «نتیجه» برای ما ایرانیان خواهد داشت: از دست دادن فرصت‌ها و امکانات پیشرفت جامعه و نهایت امر سرازیر کردن ثروت‌های ملی در جیب اجنبی! کشورهای استعمارگر غرب از روزی که کودتای 22 بهمن را بر کشور ایران حاکم کردند، به صراحت انتخاب خود را از میان این سه «گزینه» صورت داده‌اند: آخوندها! برای غربیان، آخوند یکی از بهترین ابزارهای سیاسی ممکن جهت ادامة چپاول ملت ایران است. همانطور که تجربیات چند ماهة اخیر نشان داد، حتی 10 ‌برابر شدن درآمدهای نفتی کشور هم نمی‌تواند هیچگونه تغییر مثبتی در ساختارهائی ایجاد کند که هدف اصلی آن فقط چپاول ملت ایران است. ایرانی در هر حال، روز به روز فقیرتر، گرسنه‌تر، درمانده‌تر و سرکوب‌شده‌تر خواهد بود. این است صورتبندی‌ای که استعمار برای ما ایرانیان در آستین دارد.

در حال حاضر ایرانیان در فاز اول پس از کودتای 22 بهمن قرار دارند؛ در این «فاز» تمامی تلاش‌های رسانه‌ای بر مسیر حفظ آخوندیسم متمرکز شده. بی‌دلیل نیست که در هر فرصت شاهد حضور آخوندها‌ و یا توله‌آخوندهای سرشناس و ناشناس در سایت‌ها، رادیوها و تلویزیون‌های داخل و خارج هستیم. و طی افاضات این «جنابان» و یا «علیامخدره‌ها» هدف اصلی، توجیه افراد در برخورد با مسائل اجتماعی در چارچوب «دین» است. همانطور که می‌دانیم غرب که با خروج از تفکر دینی توانست ارادة انسان بر ماده را عملی کند و زمینه‌ساز پیشرفت به معنای واقعی کلمه شود، اینک تمامی تلاش خود را به خرج می‌دهد که «ماده‌گرائی» را نزد ملت‌های استثمار شده، از طریق بلندگوهای وابسته به خود پیوسته «محکوم» کند. این «حکایت»، داستان همان اربابی است که کباب می‌خورد و به نوکران خود سپرده بود تا نزد روستائیان در مذمت «کباب» داد سخن دهند!‌ چون اگر همه بخواهند «کباب» بخورند، کمبود «کباب» ایجاد می‌شود، چه بهتر که اکثریت مردم را به دنبال «نخودسیاه» بفرستند!

هر چند استعمارگران بخوبی می‌دانند که حکایت رهبر «بد» و آخوندهای «خوب»، دیر یا زود به پایان خواهد رسید، دست از بهره‌برداری‌های متداول بر نمی‌دارند. همه می‌دانند که علی خامنه‌ای با هاشمی رفسنجانی توافقاتی به مراتب عمیق‌تر از احمدی‌نژاد می‌تواند داشته باشد. هر دوی اینان آخوند هستند؛ و هر دو متعلق به یک گروه سنی! و فراموش نکنیم که پس از مرگ روح‌الله خمینی، زوج خوشبخت حکومت اسلامی همین «هاشمی ـ خامنه‌ای»‌ بوده، دو آخوندی که دوران چپاول «سازندگی» را چون دو کبوتر عشق در آغوش یکدیگر سپری کردند!‌ و در پایان دو دورة ریاست جمهوری رفسنجانی، حتی شایعة تجدیدنظر در قانون اساسی و فراهم آوردن زمینة ریاست «ابدی» رفسنجانی بر قوة مجریه نیز از طرف همین خامنه‌ای مطرح شده بود! حال چه شده، که «بی‌بی‌سی» از سخنان اخیر خامنه‌ای نتیجه می‌گیرد که هدف «انتقادات» وی هاشمی رفسنجانی است؟

«هر چند اشارات رهبر جمهوری اسلامی به تخریب کنندگان دولت و جنجال آفرینی‌ها کاملا واضح نیست اما در هفته‌های اخیر اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس مجلس خبرگان رهبری از سیاست های دولت محمود احمدی نژاد انتقادهای کم سابقه‌ای انجام داده بود.»
منبع: «بی‌بی‌سی»، 2 شهریورماه سالجاری

بله، مفهوم واقعی مطلب فوق کاملاً روشن است، و نیازی به تحلیل فلسفی و سیاسی نیست: میدان دادن به این «توهم» که رفسنجانی در خط مقابل خامنه‌ای قرار گرفته! در صورتیکه تا آنجا که به منافع ملت ایران مربوط می‌شود، خط خامنه‌ای و رفسنجانی، از روز 22 بهمن 1357 در تقابل با منافع ملی ایرانیان مشخص شده، تقابلی که هر روز علنی‌‌تر می‌شود. ‌

رابطة مضحکی که ارباب استعمار در بطن حکومت اسلامی، سعی در ساخت و پرداخت آن دارد، می‌باید به دست ما مردم نابود شود. مطمئن باشیم که در ماه‌های آینده تاروپود این رابطة مسخره و ساختگی از هم خواهد گسیخت، و مردم ایران از این بن‌بست پای بیرون خواهند گذاشت، ولی برای ما ایرانیان اصل کلی، به «خروج» از این صورتبندی محدود نمی‌شود؛ می‌باید به شیوه‌ای از این بن‌بست بیرون آمد که نتیجه‌ای عاید ملت شود.

همانطور که می‌بینیم امروز حکومت اسلامی به طرق مختلف دست به «صادرات» عناصر وابسته به خود تحت عنوان «مخالف»‌ به آمریکا زده!‌ این «مخالف‌ها» که حضورشان در داخل، بر اساس تبلیغات رسانه‌ای بسیار «خطرناک» و سرنوشت‌ساز معرفی می‌شود، در واقع نامزدهائی جهت عملی کردن برنامه‌های آ‌یندة استعمار در ایران‌‌اند! همانطور که گفتیم خلاصی از دست استعمار صرفاً با فروپاشاندن حکومت اسلامی میسر نخواهد شد. ولی این اصل هنوز در پردة ابهام قرار گرفته که چرا این عناصر «بسیار خطرناک»، که با تأئید صریح حکومت اسلامی به خارج «صادر» می‌شوند، با چنین سرعتی مورد استقبال محافل استعماری قرار گرفته و برای‌شان دفتر و دستک و همکار و مشاور حقوقی و وکیل و غیره تأمین می‌‌شود، در صورتیکه از تلاش‌های کارگران شرکت واحد اتوبوس‌رانی تهران برای بنیانگذاری یک اتحادیة صنفی به هیچ عنوان حمایت صورت نمی‌گیرد؟ پاسخ به این سئوال بسیار ساده‌ است؛ عناصر منفرد و عمدتاً وابسته به محافل مختلف استعماری و حکومتی بر خلاف تمامی تبلیغاتی که در اطراف‌شان به راه می‌اندازند، هیچ خطری برای آیندة روابط استعماری در ایران ندارند؛ ولی کاملاً بر عکس، یک اتحادیة کارگری زمانیکه برخاسته از الهامات صنفی و واقعی یک گروه کاری در کشور باشد، برای استعمار مشکل‌آفرین خواهد بود.

در این وبلاگ بارها عنوان کرده‌ایم که نمی‌باید از تجمعات غیرصنفی که مبلغ اهداف «گنگ» و «فرار» است حمایت صورت داد، و در رأس این تجمعات می‌توان از تحرکات سیاسی در دانشگاه‌ها سخن به میان آورد. تجمعات دانشجوئی به دلیل وابستگی مادی دانشجویان به خانواده، دولت و یا محافل دیگر، و عدم حضور «مادی» دانشجو در سطح جامعه، یکی از بدترین نمونه‌ها در تحرکات سیاسی در کشورهای جهان سوم است. و بی‌دلیل نیست که تنش‌های دانشجوئی تا این حد از طرف نظام رسانه‌ای مورد «التفات» قرار می‌گیرد. ولی همانطور که بارها گفته‌ایم در کشوری که نانوایان هم از اتحادیه‌ای صنفی برخوردار نیستند، سخن گفتن از اتحادیة دانشجوئی و احزاب و گروه‌های فلان و بهمان فقط یک گزافه‌ است. برای گذاردن نقطة پایان بر دسیسه‌های استعماری در کشورمان می‌باید از شکل‌گیری اتحادیه‌های انتخابی و صنفی که اهدافی روشن و واضح را در ارتباط مستقیم با حکومت دنبال می‌کنند حمایت کرد، و از فرو افتادن به دامان تبلیغات احمقانة رسانه‌ای مبنی بر وجود «شکاف» در میان فلان «افراد» و یا بهمان «گروه» به شدت پرهیز نمود؛ این نوع «شکاف‌ها» حتی اگر وجود خارجی هم داشته باشد، دردی از دردهای ما ملت درمان نخواهد کرد.







نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد


نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس


...


هیچ نظری موجود نیست: