۵/۲۶/۱۳۸۷

گزینه‌ها و شتاب!




امروز «بی‌بی‌سی»، خبرگزاری رسمی امپراتوری بریتانیا اعلام داشت که حضرت ساکاشویلی قرارداد «آتش بس» را که بر اساس اظهارات محافل مختلف به دست فرانسه «تدوین» شده، توشیح کرده‌اند! در اینکه این «قرارداد» اصولاً چیست و مفاد آن چه «اهدافی» را دنبال می‌کند، ظاهراً نمی‌باید زیاد «موی از ماست کشید!» خلاصه بگوئیم، داستان و هیاهوی «جنگ و صلح» در جمهوری گرجستان، ‌ که سرفصل‌های تبلیغات رسانه‌ای را در جهان به خود اختصاص داده بود، تا آنجا برای ملت‌ها اهمیت دارد، که با نشان دادن مردم ستم‌دیده، بمباران شده، قتل‌عام‌شده، و ... بر احساسات عمومی انگشت بگذارند. قضایای دیگر در این جنگ از هیچ اهمیتی برخوردار نیست؛ مفاد این «قرارداد» همانطور که می‌توان حدس زد در گنجه‌ها خاک خواهد خورد، هر چند که آلبوم‌های عکس‌ از این و یا آن دسته «تفنگچیان» می‌رود تا سال‌های سال قسمتی از «تاریخ» منطقه شود. این نیز یکی از ترفندهای «پروپاگاند» از جانب محافل حاکم جهانی در هزارة سوم میلادی است.

با این وجود، هر چند ابعاد ساخت‌وپاخت قدرت‌های جهانی بر محور «بحران گرجستان» تا سال‌های دراز در پس پرده‌ پنهان خواهد ماند، ناظران بین‌المللی چند «درس» ابتدائی را از این برخوردهای نظامی در یاداشت‌های خود محفوظ نگاه خواهند داشت. نخست اینکه، روسیه اگر امروز «شوروی» نیست، هیچ علاقه‌ای ندارد که تا ابد روسیة «یلتسین» و یا حتی روسیة «پوتین» باقی بماند. همانطور که دیدیم در دورة «درخشان» امپراتوری پوتین نیز، متحدین کرملین در سطح جهانی بارها به بهانه‌های مختلف مورد تهاجم قرار گرفتند، و تنها پاسخ مسکو در برابر این تهاجمات «سکوت» بود!‌ امروز این «دیوار سکوت» همچون «دیوار برلین» فرو ریخت! اینکه تبعات این «فروپاشی» چه‌ها خواهد بود جای بحث و گفتگو دارد، ولی می‌توان اذعان داشت که اگر «دیوار برلین» که به اسم کمونیسم میان ملت‌ها حائل شد، و منافع سرمایه‌داری را به بهترین وجه تأمین کرد، در هنگام فروریختن در معنائی وسیع، آزادی بسیاری ملت‌ها را از چنگال یک «جنگ سرد» ناخواسته به همراه آورد، فروریختن «دیوار سکوت» مسکویت نیز نهایت امر می‌تواند به نوعی منافع ملل کوچک‌تر را بازتاب دهد.

امروز جرج بوش در اظهارات خود در مورد «بحران گرجستان» صریحاً ابراز داشت که «جنگ سرد» به پایان رسیده! وی سپس تلویحاً این اصل را عنوان کرد که آمریکا و روسیه به یکدیگر نیازمندند! این پیام آینة تمام نمای «برنهاده‌ای» است که در مطلب پیشین به تفصیل توضیح داده‌ایم. آنان که امروز سخنان جرج بوش را تدوین کردند تا وی آنرا در برابر دوربین‌ها قرائت کند، بخوبی می‌دانند که تحمیل دو گزینة «ابرقدرت» و کشور «درجة دوم» با استفاده از چه اهرم‌هائی می‌تواند در مورد روسیه عملی شود. خلاصه بگوئیم، امروز جرج بوش با زبان بی‌زبانی از روسیه تقاضا می‌کند که گزینة «ابرقدرتی» را کنار گذاشته، همچون بچه‌های سر به راه در کنار دیگر کشورهای صنعتی اروپا جائی در جمع نوکران کاخ‌سفید برای خود بجوید! این بود معنا و مفهوم واقعی «سخنرانی» حضرت بوش، هر چند که به صراحت می‌دانیم خود وی از مفهوم آنچه به زبان آورد بی‌اطلاع است. خلاصه بگوئیم، اگر روسیه موجودیت خود را در نظریة «یک کشور درجة دوم» جستجو می‌کرد، هرگز به گرجستان لشکر نمی‌کشید.

البته در اینکه آمریکا و روسیه جهت چپاول هر چه بهتر ملت‌ها به یکدیگر «نیاز» دارند، جای شک و شبهه نیست، ولی از آنجا که اصحاب امپراتوری‌ها، معمولاً در شناخت واقعیات دچار «توهماتی» درازمدت می‌شوند، می‌باید به جناب بوش یادآوری کنیم که پس از عکس‌العمل تند ارتش روسیه در گرجستان، ادامة همکاری‌های دوجانبه میان روسیه و ایالات متحد، بر خلاف سخنان امروز ایشان فقط می‌تواند در چارچوب یک نوع «جنگ سرد» جدید عملی شود! جنگی که بر دیگر ملل جهان تحمیل می‌کنند، تا فلسفة وجودی ملل دیگر از قبل همین جنگ به یک حضور «اقماری» تنزل درجه یابد. اینجاست که اصل چپاول «متبلور» می‌شود، و در این مقطع است که فوران پول و ثروت‌های به یغما رفته پایتخت‌هائی را غرقه خواهد کرد، هر چند در سطح جهانی برای توده‌های وسیع مردم فقر به همراه ‌آورد.

ولی اگر فراموش نکرده باشیم طی همان مطلب پیشین گفته بودیم، از آنجا که عملکردهای یک «جنگ سرد» جدید بیش از آنچه منافع روسیه را بازتاب دهد، به نفع آمریکا تمام خواهد شد، روسیه از پای گذاشتن در این «تله» به هر صورت ممکن خودداری خواهد کرد. و تلاش‌های کاخ‌سفید جهت مجاب کردن کرملین برای قبول یکی از این دو «گزینه»، نهایت امر محکوم به شکست است. امروز روسیه برای حضور فعال در سطح جامعة جهانی نیازمند گزینه‌ای از آن خود شده، گزینه‌ای که اهرم‌های مؤثر بر سرنوشت آن دیگر در دست‌های واشنگتن قرار نگرفته باشد؛ این است بازتاب واقعی «بحران گرجستان» در سطح جهانی! بازتابی که عمال کاخ‌سفید در راه «عدم رویت» آن با هزار ترفند خود را به کوری مصلحتی زده‌اند؛ بهترین نمونه از این نوع «کوری مصلحتی» سخنرانی امروز جرج بوش بود!

اگر جهت شناخت ابعاد محدودی از این «گزینة جدید»، خود را بر مسائل گرجستان متمرکز کنیم، می‌باید بر چند عامل اصلی در سیاستگزاری‌های نوین در این کشور تکیه کرد. نخست اینکه، روسیه با عنوان کردن مسئولیت سازمان ملل در این منطقه،‌ به هیچ عنوان «مسئولیت» ادارة امور مناطق «آزاد شدة» گرجستان را بر عهده نخواهد گرفت؛ هر چند که حضور رسمی و یا غیررسمی عمال سازمان‌سیا و یا پنتاگون را نیز در این مناطق قبول نخواهد کرد. به عبارت دیگر، مدیریت نظامی و یا اداری در این مناطق، توسط ارتش و یا سازمان‌های وابسته به مسکو که به سرعت می‌تواند «ترانة دل‌آزار»‌ جنگ سرد را در گوش مستمعین ترنم کند، از داده‌های امروز دولت روسیه کاملاً خارج شده. می‌دانیم که کافی است با حضور نظامی در این مناطق، روسیه بهانة لازم را جهت حضور آمریکا در دیگر مناطق گرجستان فراهم آورد، و داستان تکراری «برلن» غربی و شرقی بار دیگر نقل محافل «پروپاگاندیست‌» غرب شود. برنامه‌ای که باخت روسیه به دلیل عدم برخورداری از امکانات مالی گسترده، تبلیغاتی، و ... در آن کاملاً قابل پیش‌بینی است.

از طرف دیگر فروانداختن محفل ساکاشویلی از اریکة قدرت، با توسل به اقدامات نظامی و یا کودتا به طور کلی از برنامة کرملین کنار گذاشته شده. روسیه نظر منفی خود را نسبت به این محافل در سطح جهانی رسماً‌ اعلام کرده، ولی مطمئن باشیم که این «سقوط» بر خلاف آنچه آمریکائی‌ها دوست دارند و «ترجیح» می‌دهند، در چارچوب نوعی مراجعه به آراء عمومی برنامه‌ریزی خواهد شد. از طرف دیگر، روسیه منفعتی ندارد که سرمایه‌گذاری‌ها در گرجستان و یا دیگر مناطق قفقاز متوقف شود. مسئله فقط این است که منافع حاصله از این سرمایه‌گذاری نهایتاً به جیب کدام محافل ریخته خواهد شد، و اهرم‌های کنترل‌کنندة این سرمایه‌ها در دست کدام پایتخت‌ها قرار می‌گیرد؟ در نتیجه، اگر انتقال انرژی از طریق خطوط لولة «باکو، تفلیس، جیهان» و دیگر خطوط لولة وابسته به «بریتیش پترلیوم» چند روزی است دچار وقفه شده، مسلماً در شرایط دیگری از سر گرفته خواهد شد، ولی نه بر اساس آنچه تا به حال، و با تکیه بر «بحران‌سازی‌های» ساکاشویلی در گرجستان عملی شده بود.

همانطور که می‌بینیم طی چند روز گذشته، با روشن‌‌تر شدن برخی مواضع از طرف کرملین در مورد نفت و مسائل وابسته به نفت و منطقة قفقاز، «آب در لانة مورچگان افتاده!» سفر محمود احمدی‌نژاد رئیس دولت اسلامی به آنکارا که پیشتر برنامه‌ریزی شده بود، عملاً تا آنجا که به تجارت نفت و گاز مربوط می‌شود، با ناکامی تمام به پایان رسید!‌ قرارداد فروش گاز طبیعی آسیای مرکزی که فرضاً می‌بایست از طریق ایران و با خطوط لوله، به ترکیه و سپس اروپا ارسال شود منعقد نشد، و در شرایط فعلی به احتمال زیاد منعقد نخواهد شد. خلاصه می‌گوئیم، حکومت اسلامی در شرایطی که خطوط لولة بریتیش پترولیوم را مسکو می‌بندد، نمی‌تواند در مسیری موازی برای آمریکائی‌ها خط‌لوله به راه بیاندازد!

از طرف دیگر از ظواهر بر می‌آید که آمریکا مجبور شده عذر مشارف را نیز بخواهد! این ژنرال چهارستاره، ظاهراً به دلیل رأی عدم اعتماد «مجلس» قدرت را واگذار خواهد کرد!‌ البته می‌دانیم که این نوع مجلس «رأی» نمی‌دهد، «آراء» داده شده را صرفاً «قرائت» می‌کند!‌ و در پاسخ به این «عقب‌نشینی‌ها»، امروز حکومت لهستان اعلام می‌کند که اجازة استقرار سیستم دفاع ضدموشکی آمریکا در یک پادگان لهستانی را صادر کرده!‌ «بی‌بی‌سی» از قول رئیس جمهور روسیه می‌نویسد:

«در معاملة لهستان با آمریکا، در حقیقت فدراسیون روسیه هدف قرار گرفته است.»

همانطور که می‌بینیم، نقش‌هائی که طی دوران جنگ سرد ترسیم شده بود، اینک جابجا شده!‌ اگر شوروی فکر می‌کرد که برندة «جنگ سرد» می‌باید قلب اروپا را در دست داشته باشد، امروز این آمریکاست که دچار این «توهم» شده. اگر شوروی طی 50 سال، بی‌جهت خود را برای مقابله‌ای فرضی با ارتش ناتو در اروپای شرقی آماده نکرده بود، شاید زمینه‌ای فراهم نمی‌آمد که مشتی جهادگر حرفه‌ای بر «سوسیالیسم علمی» نقطة پایان بگذارند. امروز نیز همین نقطه نظرها را در اردوگاه غرب می‌باید به ترتیبی دیگر به آمریکائی‌ها حالی کرد.

اگر کشوری چون لهستان در قلب اتحادیة اروپا برای حفظ موجودیت خود نیازمند «سپر دفاعی ضدموشکی‌» می‌شود، دیگر این اتحادیه چه آینده‌ای می‌تواند داشته باشد؟ اگر امروز روسیه از زبان ژنرال‌های خود ملت لهستان را در حد یک «هدف» جنگی تخفیف می‌دهد، دیگر سرمایه‌گذاری‌های جدید در این منطقه چگونه و با چه هزینه‌ای عملی خواهد شد؟ جای تعجب نیست، به ملت‌ها دروغ می‌گویند، به ملت‌ها تفهیم کرده‌اند که در پس این موشک‌ها و فشفشک‌ها می‌توان به «امنیت» دست یافت!‌ در حالیکه این نوع «تسلیح» فقط راه به تسلیحاتی باز هم تهاجمی‌تر خواهد برد، و این راهی است که آمریکا طی جنگ سرد در آن پای گذاشت و با بهره‌گیری از بسیاری عوامل توانست ظاهراً پیروزمندانه از آن بیرون آید. ولی هیچ دلیلی نیست که این «صورتبندی» در شرایط فعلی جهان به همان نتایج مناسب منجر شود؛ از قدیم ‌الایام گفته‌اند‌: «خر همیشه باقلا نخواهد آورد!»

همانطور که می‌بینیم تکیة کاخ‌سفید فقط بر دو گزینة محدود سنتی متمرکز باقی مانده: یا دوران خروشچف را هدف قرار می‌دهد، و یا دورة یلتسین را! این «داده‌»، به احتمال زیاد فقط برخاسته از کوته‌فکری و شتابزدگی غربی‌ها در تحلیل شرایط جدید است. و نمی‌باید فراموش کرد که در دنیای بازی‌های سیاسی و استراتژیک، بازندگان معمولاً کوته‌فکران و شتابزدگان‌اند!



نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

هیچ نظری موجود نیست: