
این امر واقعیت دارد که توقیف روزنامة «سلام» 8 ساله میشود! این «روزینامه» که طی سالهای دراز زیر نظر فرد شناختهشدهای به نام موسویخوئینیها، نمایندة سابق روحالله خمینی در گروه «دانشجویان خط امام» اداره میشد، در میان آن گروه از «حزباللهیها» که هنوز سراب حکومت «عدلعلی» را شبهنگام به خواب میدیدند، طرفدارانی داشت. روزینامة سلام که عنصری بود از عناصر سرکوبگر حکومت اسلامی، نهایت امر خود به ضرب «چماقی» از پای در آمد که سالیان دراز مبلغ «کارآئیهای» الهی آن در «سرکوب» این و آن گروه شده بود. به عبارت دیگر، «سلام» خود در چرخدندههای ماشین ضدبشریای گرفتار شد که طی سالیان دراز در برپائی آن، شرکت همه جانبه داشت. ولی چون دیگر سوغاتهای اجنبی و استعمار، «سلام» نیز، هم در اوج «کرکری» خواندنهای اسلامیاش، و هم در حضیض فروپاشی و رسوائیاش، قربانیان متعددی با خود به همراه برد؛ برخی از جمله همکاران و همفکراناش بودند، و برخی دیگر از جمله وابستگان به گروههای مخالفاش! ولی در چنین رسوائیهای سیاسی، یعنی در بزنگاههائی که چماقداران اجنبی به فرمان محافل ارباب، به جان یکدیگر میافتند، تا وزنة چپاولها را تا آنجا که قادرند به نفع این و آن محفل «منحرف» کنند، مسلماً برخی بیگناهان نیز در زیر سم ستوران سیاست پیشگانی که فضای کشور ایران را جبهة جنگ محافل اربابانشان میپندارند، خرد خواهند شد! و حکایت «سلام»، از این اصل جدا نبود!
چنین معروف شده که نهال پربار «سلام»، پس از مرگ «بوم» جمکران، روحالله خمینی، به دست طرفداران «ایشان»، و از بطن جریانات به اصطلاح «چپگرای» روحانیت، در تخالف با «زوج» خوشبخت «هاشمی ـ خامنهای» سر بر آورده! در صحت و سقم این ادعا، از آنجا که تاریخی مدونی در دست نیست، فقط میگوئیم، «هر چه شما بفرمائید!» در کشوری که تاریخنگاری عملاً «جرم» است، روزینامهای که سالهای سال یکی از پرفروشترین ورقپارههای همین حاکمیت به شمار میآمد، و بازتاب دهندة نظرات یکی از مهمترین محافل سیاستگذار کشور ـ مجمع روحانيون مبارز ـ معرفی میشد، حتی در بطن همین حاکمیت هم «تاریخچه» ندارد! ولی میدانیم چه کسانی «سلام» را «قلمی» میکردهاند، و یا حداقل در «سلام»، قلم به نام چه افرادی میچرخید: عباس عبدی در مقام «سردبیر»، محسن آرمین، میردامادی، به همراه مقالاتی از حجاریان، تاجزاده و مزروعی! همانطور که میبینیم بیدلیل نیست که سالیان دراز، حزبالله «ناراضی»، روزینامة «سلام» را شمعی میپنداشت که ارزشهای «انقلاباش» را گرامی میداشته است! قلمزنان «سلام»، همان مشعلهای فروزان «انقلاب» ملایان و آخوندهایاند که گویا قرار بوده بشریت را به سر منزل مقصود رهنمون شوند؛ همان اوباش و ولگردانیاند که یک شبه از حلبیآباد، در سعدآباد رها شدند!
در عمل، فقط چند روزی از آغاز حکومت آقای آنتونی بلر، «جنتلمن» انگلیسی در لندن نگذشته بود که حضرت آیتالله خاتمی، طی مراسم ویژة «گربهرقصانی»، و تئاتر روحوضی و همیشگی: «خر پنداشتن ملت»، «تخم طلای» حکومت اسلامی را هم در مقابل مردم ایران گذاشتند: «مردمسالاری دینی»، «آزادیهای مدنی»، «حکومت قانون در چارچوب یک حاکمیت بیقانون»، و ... اینهمه «شعارهای» دهانپرکن، صرفاً برای آنکه به ملتی چپاول شده، قتلعام شده، سرکوب شده، این امید واهی را نیز بدهند که این «ویرانه سرا» قرار است روی کاغذپارههای ایشان، روزگاری «آبادان» شود؛ آنهم به دستور همانها که خرابی این ملت و مملکت از سالیان دراز به معنای لبریز کردن کیسههای زرشان بوده: به دستور ارباب استعمار! ولی خوب، اگر ملتی را سرکوب کردند، نه تنها برومندترین فرزندانشان را به بند کشیدند، نه فقط به دستور «خداوند» بخشنده و مهربان شتربانان، گروه گروه پاسدار، بسیجی و ساواکی به شایستهترین دخترانشان در بندهای همان زندانی تجاوز کردند، که پایههایش را «طاغوت» برایشان ریخت، که در عمل نشان دادند، ذلت و خفت و خواری را چه آسان بر ملتها تحمیل میکنند. بله، آنان که در صفهای طویل به این «سیدک خندان» نه یک بار که دوبار رأی دادند، به صراحت و با زبان بیزبانی فریاد میزدند، ما شایستة ذلتی هستیم که استمعار بر ما تحمیل میکند! و دیدیم که اینان چه خوب شایستة همان ذلت بودند، دیدیم که چگونه سالیان دراز است که در انتظار «تخمطلای» همان سید نشستهاند، نشستهاند تا جوجههای پائیزی را نیک بشمارند، شمارشی که هنوز هم ادامه دارد!
ولی از آنجا که در فرهنگ «قربانیان»، فرهنگی که سالیان دراز است تاریخ ویژة ما ایرانیان بر فرد فرد ما تحمیل کرده، و طی 80 سال گذشته، استعمار از آن حمایت بیدریغ میکند، «قربانی» فینفسه از «اعتبار» برخوردار میشود، آنان که در تئاتر مسخرة بسته شدن و بسته ماندن «سلام»، زیر دست و پای دوستان و همپالکیهایشان خرد شدند، در نزد «قربانیان» اصلی، یعنی ملت ایران سریعاً از ارج و قرب برخوردار شدند؛ بیجهت نیست که در این بوم و بر سیدالشهدا میپرستند! «قربانی»، خود از مقام والائی برخوردار میشود، بدون آنکه در مورد آنچه این قربانی قصد انجاماش را داشته تعمق و تعقلی صورت گیرد. «سلام»، که در آستانة برخوردهای محفلی استعمارگران به ناگاه «بیپدر» شد و آواره، و بنیانگذارش پس از سالها حمایت از یک حاکمیت فاسد و استبدادی به نام «ولایت فقیه»، یک شبه خانه نشین شد، در این «منطق» خلاف عقل، سیدالشهدای عصر نوین «اصلاحطلبی» است!
بله، دعوا بر سر چپاول ملت ایران در میان استعمارگران بالا گرفته: دیگر اتحادشوروی در کار نیست که اینان را به مصداق سخن «امامشان» ید واحده کند! جناحهای مختلف سرمایهداری جهانی، آزادانه هر یک به طمع چپاول وسیعتر و بیشتر، نوکران وابسته به خود را در درون مرزهای کشور استعمار زدة ما، به جان یکدیگر انداختهاند. یکی اصولگرا شده، دیگری «اصلاحطلب»! ولی آنکه زیر دست و پای این «وحوش»، این جانوران درنده خرد میشود، و فریادش به جائی نخواهد رسید، ایران و ایرانی است. یکی از قربانیان «مضحکة» دمکراسی «نابهنگام» و «فرمایشی» ایران، همانطور که در بالا گفتیم، روزینامهای بود که طیف حاکمان آنرا «سلام» میخواند! روزینامهای که حتی نامش توهینی بود بر انسانیت چرا که، «سلام» را نشانة دوستیها و مودتها دانستهاند، و این «سلام»، فقط سلامی بود بر اجنبی، آئینة تمام نمای حمایتی بود از یک رژیم استعماری و سرکوبگر! و امروز در هشتمین سالگرد «توقیف» این روزینامه، که به دست همکاران و همپالکیهای بنیانگذارانش به تعطیل کشانده شد، به نقل از شاعری معاصر میگوئیم:
سلامات را نمیخواهند گفت پاسخ
که سرها در گریبان است!
خداحافظ، «سلام»!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر