
پس از هیاهوی مردمفریبانة «شیاد» اردکان، که طی آن گویا قرار بود «مردمسالاری» ایشان بر کشور حاکم شود، شاهد شکلگیری پدیدهای هستیم به نام «مطبوعات اصلاحطلب»! این نوع «مطبوعات» که به صراحت میباید آنان را «مطبوعات پساجنگسرد» نامید، از ویژگیهای بسیار جالبی برخوردارند، که مسلماً دقایق آن در یک وبلاگ «نگنجد»، با این وجود، سعی خواهیم کرد تا حد امکان به تجزیه و تحلیل آنها بپردازیم. میدانیم که ایران در جهان امروز از نظر مطبوعات و اصولاً نقش مطبوعات در روند جریانات سیاسی، اجتماعی، هنری، فرهنگی و ... یکی از فقیرترین کشورهای جهان به شمار میآید. امروز شاید بسیاری از کشورهای آفریقای سیاه، که نظریة حکومت و حاکمیت را سدهها پس از ما ایرانیان تجربه کردهاند، در زمینة نقش مطبوعات، از کشور حکیمطوس و عمرخیام نیشابوری بسیار پیشرفتهتراند؛ و این نیست جز عملکرد و بازتاب نوع ویژهای از «استبداد» سیاسی که بیش از 80 سال است بر ایران سایه افکنده!
از تأثیر مخرب «استبداد» بر فرهنگ جامعه سخن بسیار گفتهاند، ولی در زمینة مطبوعات، فاشیسم عملکردی شدیداً حذفی دارد. همانطور که شاهدیم، امروز تحت عنوان حفاظت از ارزشهای «انقلاب» اسلامی، رعایت شئونات دین مبین، مبارزه با آمریکا، و ... محدودیتهائی را عملاً به بهانههائی کودکانه بر رسانههای نوشتاری حاکم کردهاند، و در عمل طی دوران رژیم سابق نیز، همین روند، دقیقاً حاکم بود؛ هر چند با تکیه بر عناوینی متفاوت! مسئلة مورد نظر در حاکمیتهای مستبد، بستن دهان مخالف است! نگران «بهانهها» نیستند، چرا که این رقم «کالا» به هر ترتیب که باشد، در دکان «مستبدان» از گوشه و کنار تأمین خواهد شد. در چند روز گذشته، با تعطیلی روزینامة «هممیهن»، که از قضای روزگار یکی از بیبارترین «نمونههای» مطبوعات کشور نیز بود، و وبلاگی را در نقد نظریات «دولتآبادی» در مصاحبه با این نشریه اختصاص داده بودم، بهانهای دست داد که سری به دیگر نشریات اصلاحطلب بزنیم. در اینجا شاید بهتر باشد مسئلة نشریات «غیراصلاحطلب» را نیز مطرح کنیم، تا برای برخی خوانندگان این شبهه ایجاد نشود که در اینجا تعلقخاطری به ایندسته در میان است.
همانطور که در تاریخ معاصر شاهد بودیم، در کشور ایران، طی دوران «جنگ سرد»، از صدقة هممرزی با اتحادشوروی، و همزمان، به دلیل اشراف بر مسیر انتقال نفت خام جهان، استبدادهائی در ابعاد هولناک بر ما ایرانیان تحمیل شد. نخست حکایت «میرپنج» و نظام قزاقهای او بود، که به دست انگلستان به قدرت رسیدند. پس از آن، نوبت به حکومت «آریامهری» رسید، که تا پیش از حاکمیت قشر آخوند، بر مملکت نوعی فاشیسم سرکوبگر و «مدرننما» حاکم کرد، و پس از توطئة 22 بهمن، به صراحت میبینیم که قشر آخوند دست در دست استعمار نوعی «استبداد به اصطلاح دینی» بر مردم تحمیل کرده، که هر چند از طرف بلندگوهای تبلیغاتی نظام «عدلعلی»، اسلام ناب، محمدی و غیره تعریف میشود، لیک همان استبداد سیاسی جهت برآوردن نیازهای استعمار جهانی است! با این تفاوت که، نوع جدید «استبداد» وابسته در ایران را، دیگر نمیتوان در فرهنگ علوم سیاسی جهان به راحتی یافت؛ این نوع «استبداد» شاید بعدها در فرهنگنامههای سیاسی، عنوان یکی از ابداعات «اصیل» و «بدیل» سرمایهداری آمریکا در جهان اسلام را از آن خود کند، ولی هر چه هست، و نام آن را بعدها هر چه بگذارند، از یک ویژگی کامل و اساسی برخوردار خواهد بود: آزادیکش است، مستبد و فاسد است و خونریز!
طی دورانی که عملاً 80 سال به طول انجامیده، شاهد حضور نوعی مطبوعات رسمی در کشور نیز هستیم، که میتوان آنان را در حد «بخشنامههای» دولتی طبقه بندی کرد. در رأس این فهرست، و در مقام قدیمیترین انواع این نوع «مطبوعات» که نقشی جز تبلیغ مواضع دولت نداشتند و امروز هم ندارند، همان دو مؤسسة معروف انتشاراتی ایران: «اطلاعات» و «کیهان» قرار گرفتهاند! همانطور که میدانیم مؤسسة اطلاعات متعلق به خانوادة سناتور مسعودی بود؛ این خانواده هنوز هم مالکیت خود را بر این مؤسسه «محفوظ» نگاه داشته. و مؤسسة کیهان نیز بر اساس ادعاهائی که پس از 22 بهمن مطرح شد، و صحت و سقم آنرا نیز نمیتوان تأئید کرد، با سرمایة شخصی محمدرضا پهلوی و به دست «توانای» سناتور دیگری به نام «مصباحزاده» پایهریزی شده بود. در هر حال این نوع مطبوعات که نامشان را «بولتننویسی» عمومی دولتی میگذاریم، از نظر مردم و فعالیتهای فرهنگی، مطبوعاتی، علمی و ... بود و نبودشان علیالسویه است، مهمترین بخش فعالیت این گونه مطبوعات، چه در گذشته و مسلماً چه امروز، معمولاً در سبزیفروشیها و قصابیهاست، زمانی که کاسبکاران «جنس» را در ورقپارههای این «مطبوعات» پیچیده و به مشتریان ارائه میکنند.
البته این وبلاگ ادعای ارائة تاریخچة قابل اعتنائی از روند رشد و افول نقش مطبوعات در کشور ایران ندارد، ولی تا آنجا که در تاریخ معاصر کشور به یاد داریم، دوران وانفسای سیاسی، که امروز در آن زندگی میکنیم، طی 80 سال گذشته شاید بیمثال باشد! شاهد بودیم که، نهایت امر، فروپاشی تاچریسم در انگلستان و به قدرت رسیدن حزبکارگر، به دلیل غیبت کامل اتحاد شوروی در دیپلماسی جهانی، آغازگر هیاهوی «مردمسالاری» اسلامی توسط شیاد «اردکان» در ایران شد، و پیامد آن، منجر به شکلگیری مطبوعاتی از نوع دیگر! مطبوعاتی که امروز در فرهنگ جاری سیاسی کشور آنان را به نام رسانههای «اصلاحطلب» میشناسیم.
اینگونه «مطبوعات»، که میباید قبول کرد، نمونة جدیدی از رسانههای عمومی است، از یک ویژگی خاص برخوردار است؛ ویژگیای که طی 80 سال گذشته شاید نزد ما ایرانیان پیشینهای نداشته! نخست اینکه موجودیت اینان مستقیماً به موجودیت بدنة حاکمیت وابسته شده؛ به عبارت دیگر، صاحبامتیازان، سردبیران، نویسندگان و کارکنان این مجموعهها خود قسمتی از نظام حاکم بر کشوراند ـ نظامی که پیشتر گفتیم یک استبداد فاسد بیش نیست! و بر پایة چنین وابستگیای، سردمداران این گونه «رسانهها» در هنگام روبرو شدن با «عواملی» ـ چه ادبی و فرهنگی، چه سیاسی و نظامی ـ که بتواند به موجودیت این نظام کوچکترین لطمهای وارد کند، همان عکسالعملی را نشان خواهند داد که «بولتنهای رسمی دولتی» ـ کیهان و اطلاعات ـ بروز میدهند! ولی در عین حال، در پس پرده، کسانی که این نوع «رسانه» را در کشور «باب» کردهاند، سعی تمام دارند که همزمان با حفظ چپاول قدرتهای استعماری، و سرکوب ملت ایران، به نوعی «ادبیات» رسمی در ظاهری «غیردولتی» نیز «شکل» دهند! این نوع «رسانهها»، در واقع، آئینة تمام نمای شیادانی چون خاتمی، مهاجرانی، عبدی، آیتالله نوری، سحابی و ... هستند، که هم از «دیکتاتوری» حاکم بر کشور به معنای واقعی کلمه «منتفع» میشوند، و هم گویا خیلی «ناراضیاند!» این افراد هم در ظاهر امر از قدرت «فاصله» میگیرند؛ گویا به «بهانة» جذب نیروی جدید و سازنده، و هم قدرت را در تمامیتاش «توجیه» میکنند، چرا که خود میدانند، بدون حضور این حاکمیت وابسته به اجنبی، جائی نخواهند داشت، و تریبونها را به سرعت از دست میدهند!
باید قبول کنیم که اینگونه «رسانه»، با در نظر گرفتن پیشینة مطبوعاتی در کشور ایران، میباید پدیدهای «نوین» تلقی شود! ولی در اینکه چنین «پدیدهای» بتواند در راه دستیابی فارسیزبانان به فرهنگی مکتوب، سیاسی و اجتماعی و نهایت امر قابلاعتنا، کمکی به جامعة ایران بنماید، جای شک و شبهة فراوان دارد. آنان که موجودیت «رسانههائی» اینچنین در مغرب زمین را، امروز وسیلة توجیه حضور انواع ایرانی آنان در کشور میکنند، اغلب از کنار پدیدة «استبداد» عریان سیاسی در ایران، که بر کل جامعه حاکم شده، بیسروصدا عبور کرده، در عمل، اصل موضوع را به دست فراموشی میسپارند. این امر صحت دارد که اغلب مطبوعات موجود در کشورهائی که دولتهایشان برچسب «دولت برخواسته از دمکراسی» را بر پیشانی خود الصاق کردهاند، از قبیل همین مطبوعات «اصلاحطلب» خودماناند! به عبارت دیگر، مطبوعاتیاند که خود از بدنة یک حاکمیت برخواستهاند، به بنیادهای همین «حاکمیت» وابستهاند، و منافع این نوع حاکمیت با منافع آنان در توازن کامل قرار دارد! ولی در چنین ممالکی متفکر، روشنفکر، دانشجو، هنرمند، و ... به دلیل برخوردی متفاوت با «دکترین» حاکم به زندان سیاسی فرستاده نمیشود. در این نوع حاکمیتها که مطبوعات «اصلاحطلب» سراسر دکههای پایتختهایشان را فرا گرفته، کارگر به دلیل تقاضای تشکیل اتحادیة مستقل به اوین فرستاده نمیشود. در چنین حاکمیتهائی، قدرت حاکم سعی تمام در جذب نیروهای «مخالف» و حتی «بیاعتنا» دارد، نه اینکه تحت نظر سازمانهای امنیتی، دفاتر مهاجرت به کانادا، استرالیا و آمریکا دائر کند، تا از «شر» وجود جوانان درس خوانده و طبقات متوسط شهری که میتوانند پیامآوران تغییرات سیاسی آتی باشند، خود را «خلاص» کند. خلاصه بگوئیم، پشتیبانی از چنین مطبوعاتی، در شرایط امروز فقط به معنای پشتیبانی از حضور نیروهای سرکوب سپاهپاسداران در خیابانهای شهرهای ایران است؛ در شرایط فعلی این «نوع» رسانه، هر قدر «نوین»، فقط نمایهای است از یک حاکمیت پوسیده، استبدادی و سرکوبگر!
جای تعجب بسیار است که ایرانیان، پس از 80 سال تجربة مستقیم فاشیسم در کشور، عملاً از شناخت آنچه بر روزمرهاشان طی این دورة ننگین حاکم بوده، اینچنین عاجز بمانند! فعالیت و یا عدم فعالیت آنچه مطبوعات «اصلاحطلب» لقب گرفته، در سرنوشت ما ایرانیان تغییری به همراه نخواهد آورد؛ کسانی که امروز برای تعطیلی «هممیهن» دل میسوزانند، میباید بدانند که این نوع «تعطیلیها» نه تنها گذرا است، که خود نهایت امر تبدیل به نوعی «تبلیغات» جهت دستاندرکاران این قبیل مطبوعات خواهد شد، مطبوعاتی که به غلط خود را نمادی از منافع، خواستها، و تمایلات تاریخی یک ملت وانمود میکنند! از طرف دیگر میباید به نظریهپردازان غربی که در پس پرده، از این خیمهشببازی حمایت میکنند هشدار داد، که ملت ایران، از چند و چون این عملیات بخوبی مطلع است، و اجازه نخواهد داد که در بطن «میکروکوسم» یک پوپولیسم خونریز، ویترینهائی تحت عنوان «تعدد» گزینههای سیاسی نیز برای ملت ایران «تعبیه» شود! ایرانیان اگر طی تاریخ یکصدسال گذشته افتخارات زیادی کسب نکردهاند، در عمل، هوشیاریهائی نیز از آن خود دارند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر