۴/۲۰/۱۳۸۶

از ایوانف تا ایوانف!


یکی از بازتاب‌های سفر پوتین به اقامتگاه خانوادگی بوش را، می‌توان اینک به صراحت در سیاست خارجی و امنیتی کشور روسیه ملاحظه کرد: کناره‌گیری ایگور ایوانف از سمت ریاست شورای امنیت روسیه! اگر به این «مختصر»، چند مطلب دیگر را نیز اضافه کنیم: تهدید ایران به وسیلة القاعده، بحران پاکستان که نهایت امر به منزوی شدن هر چه بیشتر مشارف در میان اسلامگرایان منجر شده، و نهایت امر حملات خونین به «محوطة سبز» در بغداد، که رسانه‌ها در چند و چون تلفات آن که گویا همگی آمریکائی‌ و انگلیسی‌اند، خست زیادی به خرج می‌دهند، می‌توان نوعی جمع‌بندی از پایان دورة حکومت بوش و پوتین، و آغاز روابط جدید «آمریکا ـ روسیه»، که اینک بیش از پیش جایگزین «جنگ‌سرد» می‌شود، به دست داد.

مطلبی که اکثر سایت‌ها و رسانه‌ها از نظر دور داشته‌اند، نزدیکی ایگور ایوانف به محافلی است که بحران دوران «یلتسین» را به راه انداختند. ایگور ایوانف در عمل، شاید مهم‌ترین بازماندة حکایت «شیرین» یلتسین است، و به این ترتیب با کنار رفتن وی، یکی از مهم‌ترین مهره‌های نزدیک به سیاست ناتو، رأس هرم تصمیم‌گیری‌ها را در روسیه ترک می‌کند. ایوانف در دورة جنگ یوگسلاوی دست در دست ارتش ناتو گذاشت؛ و علیرغم ژست‌های مخالف، در عمل هیچگونه مخالفتی با کشتار در یوگسلاوی توسط ارتش ناتو و همکاران محلی از خود نشان نداد. از طرف دیگر، و در بحرانی دیگر، باز هم نام ایگور ایوانف به چشم می‌خورد: بحران گرجستان! امروز دیگر جای حرف و سخن باقی نیست که محفل ایوانف در سرنگونی حکومت شوارناتزه در کشور گرجستان نقش بسزائی داشته. همانطور که بعدها دیدیم، محفلی متشکل از آمریکائی‌ها، که امروز از طریق «رئیس جمهور» گرجستان، ساکاشویلی، بر این کشور حاکم شده، نتیجة عملیات گرجستان از طرف ایوانف می‌تواند به شمار آید. در عمل، نزدیکی ایوانف به «مسئلة» گرجستان آنقدر واضح و روشن بود که وی جهت سرنگونی شوارناتزه قدم رنجه نمود، و شخصاً به گرجستان رفت!

مطلب مهم دیگری نیز در مورد کناره‌گیری ایگورایوانف وجود دارد: موضع وی در قبال اشغال عراق! این فرد نمایندة محافلی در روسیه بود که سعی تمام داشتند موضع به اصطلاح «بی‌طرفانة» مسکو در قبال اشغال کشور عراق از جانب ارتش آمریکا را به نوعی «توجیه»‌ کنند؛ عملی که مستقیماً ایجاد نگرانی در محافل نظامی کرد و از جانب آن دیگر «ایوانف» ـ سرگی ایوانف ـ که در آنروزها وزیر دفاع بود، با سردی بسیاری مورد قبول قرار گرفت! جهت نشان دادن وابستگی‌های استراتژیک صدام‌حسین به ارتش سرخ سابق، نیازی به شعبده نیست؛ هر چند این وابستگی‌ استراتژیک، نمی‌تواند به معنای وابستگی ساختاری به سیاست شرق «تلقی» شود، ولی در هر حال، اشغال عراق به دست ارتش آمریکا، در عمل، یکی از سکوهای پرتاب سیاست‌های کرملین را در منطقه مورد «تعرض» جدی قرار داد، و این امر اگر منصفانه قضاوت کنیم، در مسکو نمی‌باید با نشاط و خوشحالی همراه شود. ولی ایگور ایوانف در دوران تصدی مشاغل حساس در بطن حاکمیت روسیه، از چنین اشغالی، در عمل حمایت کرده بود.

ولی ستارة اقبال «ایگور» رو به افول گذاشت! پیش‌بینی‌های کاخ‌سفید در مورد مسائل عراق تقریباً همگی «تو زرد از آب درآمد»: عراق هنوز می‌جنگد، و بر خلاف ادعاهای ارتش آمریکا، مسئلة مقاومت ملی، هیچ ارتباطی با «القاعده» ـ که خود نوکر اصلی آمریکا در منطقه است ـ ندارد. «اشغال» عراق موفقیت‌آمیز نبود، به هزاران دلیل پنهان و آشکار که مسلماً در این وبلاگ امکان پوشش دادن به آنان، حتی در حد ارائة یک فهرست نیز، وجود نخواهد داشت. بدیهی است در چنین شرایطی طرفداران پروژة «اشغال» عراق در روسیه، بیش از پیش منزوی خواهند شد، خصوصاً در بزنگاهی که بازتاب اعمال ایگورایوانف در گرجستان عملاً‌ برای مسکو دردسر درست کرده. همانطور که می‌توان حدس زد، در چنین شرایطی آن دیگر «ایوانف» ـ سرگی ـ به احتمال زیاد از راه خواهد رسید. کسی که هم از او به نوعی تحت عنوان جانشین پوتین یاد می‌کنند، و هم کسی که از روز نخست نه به آمریکائی‌ها در عراق روی خوش نشان داد، و نه حضور ارتش آمریکا در آسیای مرکزی را از نظر اصولی مورد قبول قرار داد!‌

در اینکه بحران «روسیه ـ آمریکا» که اینک عملاً به نوع دیگری از «جنگ‌سرد» تبدیل شده، به کجا خواهد انجامید، بازار گمانه‌زنی بسیار گرم است. در عمل، این بحران، در اروپای شرقی، کار را به درگیری‌های لفظی و امنیتی کشانده. از یک طرف رایس و از طرف دیگر مقامات روسی به جان یکدیگر افتاده‌اند، و هنوز تکلیف آنچه «پروژة سپردفاعی» در اروپای شرقی عنوان می‌شود، و معلوم نیست که اصولاً چیست، کاملاً در پردة ابهام فروافتاده؛ در اروپای غربی، این بحران عملاً متحدان دیرین آمریکا ـ فرانسه و انگلستان ـ را از نظر سیاسی به اضمحلال و مضحکه کشانده. به قدرت رسیدن براون در انگلستان و سرکوزی در فرانسه، در شرایطی صورت می‌گیرد که هیچ برنامة سیاسی‌ای روی میز وزرای ایندو دولت قرار نگرفته! در خاورمیانه، اسرائیل پس از شکست از قدرت آتشی که به «حزب‌الله» نسبت داده شد، اصولاً از معادلات سیاسی منطقه در حال حذف شدن است؛ و در پاکستان، همانطور که در بالا گفتیم، مشارف روز به روز منزوی‌تر می‌شود، و معلوم نیست «عمارت» نظامی‌ای که وی با تکیه بر اسلامگرائی و طالبان‌سازی سر هم کرده، و خود اینک به عنوان «رهبر»، در طبقة آخر جلوس نموده، امروز، در با در نظر گرفتن مواضع مشارف، آیا از وی حمایت خواهد کرد یا خیر؟

ولی همانطور که می‌بینیم، این مبحث به دلایل بسیار، تا حدودی به مسائل کشور ایران نیز مربوط خواهد شد، نمی‌باید فراموش کنیم که سرنوشت ایران نیز در همین میانه رقم خواهد خورد. به طور مثال، ادعاهای جدیدی که در رأس حکومت اسلامی در مورد جزیرة بحرین عنوان می‌شود، با در نظر گرفتن امکانات بسیار ناچیز نیروی دریائی حکومت اسلامی، در تصرف و یا حتی محاصرة دریائی یک جزیره بزرگ چون بحرین، می‌باید صرفاً بازتاب تأئیدات هیئت حاکمة اسلامی از برخی سیاست‌های محفلی غربی تلقی شود؛ سیاست‌هائی که اینک سعی می‌کنند از طریق ارسال سومین ناوهواپیمابر به منطقه، و تهدیدات فرضی گروهی به نام «القاعده» علیة حکومت اسلامی، هم منطقه را آشوب‌زده بنمایانند، و هم به عنوان مسببین این آشوب‌ها، انگشت بر کارگزاران خود در هیئت حاکمة اسلامی بگذارند. در این بررسی‌ها اصل اساسی همان است که همیشه می‌باید مورد نظر داشت، روسیه از بحران در مرزها خود می‌گریزد، و غرب قصد آن دارد که از طریق نوکران‌اش در بطن حاکمیت اسلامی، این بحران را هر چه بیشتر به مرزهای روسیه نزدیک کند. حال، دولتی چون دولت احمدی‌نژاد که حتی نمی‌تواند حاکمیت ایران را در برابر شیخک‌نشینی چون امارات، بر سه جزیرة مدخل خلیج‌فارس تأمین کند، چگونه به خود اجازه می‌دهد، سخن از بحرین به میان آورد؟ در شرایطی که می‌دانیم این جزیره تا پایگاه‌های نظامی آمریکائی‌ها در عربستان سعودی و قطر فقط چند کیلومتر فاصله دارد!

این سئوالی است که مسلماً بی‌جواب می‌ماند، چرا که سخن گفتن از تملک جزیرة بحرین، خصوصاً در شرایط فعلی، فقط یک دیوانگی سیاسی است و بس! از نظر تاریخی، در جهان سیاست، این نوع دیوانگی‌ها را در دو شرایط کاملاً‌ متفاوت شاهد بوده‌ایم؛ شرایط سقوط و فروپاشی، و یا شرایط پیروزی‌های چشم‌گیر و خیره کننده!‌ در اینکه حاکمیت ایران در کدام یک از این شرایط دست و پا می‌زند، مسلماً نیازی به قلمی کردن یک وبلاگ کامل نخواهد بود.



هیچ نظری موجود نیست: