
در بررسی نظریههای راهبردی فصلنامة معروف «فارینپالیسی»، امروز آخرین برندة فرضی اشغال عراق به وسیلة ارتش یانکیها، یعنی کشور اسرائیل را بررسی میکنیم! اینکه در شرایط امروز، نویسندهای به نام «آمازیا بارام»، که خود نیز یهودی است، مقالهای به این مضمون به رشتة تحریر در آورده، و اسرائیل را یکی از برندگان این جنگ قلمداد کند، عملاً حیرتآور است؛ پس از اشغال عراق، شاید یکی از نخستین برنامههای «سیاسی ـ نظامی» دولت جرج بوش، حذف نقش کلیدی کشور اسرائیل در بازیهای امنیتی منطقه بوده. و در صورت موفق بودن اشغال نظامی عراق، وزنة سنگین ارتباطات امنیتی اسرائیل در رابطه با ارتش آمریکا میبایست به مراکزی تفویض میشد که در عراق ایجاد میشدند. ولی این مهم، در شرایط فعلی به صورت یک معضل پیچیده در آمده، چرا که ساختارهای امنیتیای که پنتاگون برای خود در «خوابوخیال» روی میزهای طراحی پیشبینی کرده بود، به دلیل شرایط فوقالعادة امنیتی، عملاً غیرقابل تحقق است! در ثانی، بازگشت به شرایط پیشین، یعنی شرایطی که کشور اسرائیل را به مرکز برنامههای امنیتی پنتاگون در منطقه تبدیل کرده بود نیز، به دلیل بازتابهای راهبردی اشغال نظامی عراق، عملاً غیرممکن شده. شرایط امروز منطقه، برای کشور اسرائیل، فقط نقش یک کشور شکست خورده و تحقیر شده را امکانپذیر کرده، کشور تحقیر شدهای که سالها پیش، ارتش جمالعبدالناصر و نیروهای نظامی بعث سوریه را «شکست» میداد، و امروز از یک گروهک شبهنظامی به نام «حزبالله» در لبنان، «تو سری» میخورد! اینکه نویسندة «فارینپالیسی»، چنین شرایطی را یک «برد» قلمداد کند، میباید یا در عقل سلیماش تردیدی کرد، و یا در صداقت نیاتش! خلاصه بگوئیم، اسرائیل در شرایطی آنچنان سخت و خفقانآور قرار گرفته، که در تاریخ «کوتاه مدت» موجودیت این کشور هیچگاه سابقه نداشته، شرایطی که فقط میتواند یک «برزخ» سیاسی و امنیتی تحلیل شود.
از روزی که سخن از دخالت مستقیم ارتش آمریکا در منطقه به میان آمد، مسئلة آیندة دولت اسرائیل نیز همزمان مورد تحلیل قرار گرفت؛ همانطور که در بالا گفتیم، در صورت انتقال مراکز مهم امنیتی پنتاگون به شهر بغداد، نهایت امر، اشغال عراق نمیتوانسته در دراز مدت عملیاتی در چارچوب منافع اسرائیل تحلیل شود. چرا که این سیاست نوین، از اهمیت کلیدی این کشور میکاسته، و همزمان دولت اسرائیل را که صرفاً از طریق حمایتهای مالی ایالات متحد به موجودیت خود ادامه میدهد، تضعیف میکرده است. ولی، آنزمان که آراء محافل مختلف تصمیمگیرندة جهانی بر اعمال یک سیاست واحد به نوعی اجماع نزدیک میشود، دیگر سیاست رسانهای مشکلی ایجاد نخواهد کرد. همانطور که امروز هم شاهدیم، همیشه میتوان سیاه را سفید و سفید را سیاه نمایاند، و از طریق حملات بی وقفة رسانهای، مفاهیمی کاملاً وارونه و غیرواقعی را نزد عموم «واقعیات» وانمود کرد! و از روزهای نخستین، همانطور که شاهد بودیم، بسیاری از تحلیلگران «حرفهای»، در مقالاتشان «تحلیلهای» دروغینی تحت عنوان اهداف ایالات متحد در مورد اشغال عراق ارائه میدادند. یکی از همین «واقعیات واژگون»، همان حضور ایالات متحد در عراق جهت «حمایت» از اسرائیل بود!
اینکه آغاز موجودیت عملی دولت اسرائیل دقیقاً ـ شاید با چند ماهی فاصله ـ به روزهای پایانی جنگ دوم جهانی، و سرآغاز جنگ سرد باز میگردد، این سئوال همیشه مطرح بوده که ارتباط انداموار «جنگسرد» و موجودیت کشوری به نام اسرائیل چیست؟ اسرائیل در واقع پاسخ تاریخی سرمایهداری غرب، به شوروی در منطقة خاورمیانه بود؛ اسرائیل، همچون عراق امروز، سرزمینی اشغال شده است، سرزمینی که با تکیه بر تبلیغاتی گمراه کننده، برای آن یک مرکزیت «یهودیتبار» هم درست کردهاند، و موجودیت یک حکومت دست نشانده را به این ترتیب به بنیادهای یکی از کهنترین ادیان بزرگ تاریخ جهان نیز وابسته! «شرکت سهامی اسرائیل» ـ نامی که شایسته است بر این مجموعه اطلاق کنیم ـ همپای «شرکتسهامی آفریقای جنوبی»، کویت، قطر، جبلالطارق، باهاماس، لیبریا و ... شرکتهائی تماماً وابسته به مراکز تصمیمگیریهای سرمایهداریاند! اسرائیل در این میان از یک برتری تبلیغاتی ویژه نیز برخوردار شده، و همانطور که گفتیم، موجودیت خود را از نظر تاریخی نه صرفاً بر اساس یک اشغال نظامی، یا تاریخچهای بردهداری و فعالیت باندهائی مافیائی، که بر پایة اسطورههای دینی «توجیه» میکند.
این است تفاوت میان جبلالطارق و اسرائیل! ولی نمیباید فراموش کرد که همزاد مسلمان اسرائیل نیز وجود دارد، همزاد او همان دولت پاکستان، همسایة عزیز ما ایرانیان است! سرزمینی که عملاً بدون هیچگونه تاریخچهای، از دامان هندوستان با دستهای استمعار انگلیس و به نام «اسلام» بیرون کشیدند، و تبدیل به «سرزمینپاکان» کردند! همانطور که ملاحظه میشود چنین سیاستهائی نایاب نیست، و در هر مقطع تاریخی میتوان چند عدد از این گونه «کشورهای» نوین بر نقشة جغرافیای جهان پیدا کرد. ولی اهمیت اسرائیل صرفاً در این نیست که جوابگوی فهرستی از نیازهای امنیتی غرب شده؛ اسرائیل یکی از مهرههائی است که با تکیه بر آن، غرب میتواند پیوسته بر تضادهای سنتی میان تودههای مسلمان و متعصب، و دیگر ادیان در این منطقه، جنگ و جدال و آدمکشی به راه بیاندازد! و بهتر از هیاهو و آشوب چه عاملی میتواند منافع یک قدرت استعماری را تأمین کند؟
بیدلیل نیست که حکومت اسلامی در هر موقعیتی که دیگران برای آن مناسب تشخیص میدهند، حملات تبلیغاتی خود را متوجه دولت اسرائیل میکند، چرا که این دو دولت هر دو زادة یک مادراند: امپریالیسم آمریکا! و هر دو پاسخگوی فهرست واحدی از نیازهایمبرماند، و در رأس آنان، ایجاد بحران و آشوب و هرج و مرج! ولی اگر امروز، جرج بوش مجبور شده مستقیماً ارتش ایالاتمتحد را به میدان بکشاند، نمیباید اشتباه کرد، سرمایهداری آمریکا در شرایط بدی گرفتار آمده. کاری را که از طریق چند روضهخوان در رادیوی حکومت اسلامی، و پرتاب چند موشک 50 سانتیمتری از تلآویو بر سر مردم فلک زدة فلسطین میتوانستند سالها پیش در منطقه صورت دهند، امروز میباید با تکیه بر «ژنرالهای» چهارستارة پنتاگون صورت داد! آیا این خود، فینفسه، نشانة یک ضعف نیست؟ و آنزمان که اربابان تضعیف میشوند، خادمان چگونه میتوانند به «قدرت» دست یابند؟ با این وجود، این وبلاگ را بدون اشارهای هر چند مختصر، به مقالة نویسندة محترم آن به پایان نمیرسانیم، وی مینویسد:
«[...] همچون مورد امروز ایران، پیش از جنگ، در اسرائیل چنین برداشت میشد که پیشبینی روند تصمیمگیریها در رژیم صدام حسین مشکل است، در نتیجه یک عراق هستهای میتوانست خطری بسیار هولناک باشد. [...] این مایة سعادت اسرائیل شد که مورد عراق به کلنل قذافی هم درس خوبی داد. [...] وی برنامة هستهای لیبی را تعطیل کرد و به جرگة ملتهای متمدن پیوست [...] میباید از استفادة زور بر علیة نوع عراقی قذافی سپاسگزار باشیم، اسرائیل [در این شرایط] نیازی ندارد که بداند برنامة هستهای قذافی تا چه مرحلهای به پیش رفته بود.»
از قدیم گفتهاند، «مشتنمونه خروار!» این قسمت کوتاه از مقالة نویسندة محترم «فارینپالیسی» در واقع، نشان دهندة درجة فهم و درک ایشان از دیپلماسی بینالملل است؛ و شاید برخورداری از همین درجة والای شناخت مسائل جهانی، خود اصلی اساسی در چاپ مقالة قلمیشدة ایشان در چنین فصلنامة «معتبری» باشد. در هر حال، زمانی که معمرقذافی، یک افسرکودتاچی که بهرهبرداری از کلیة منابع نفتی کشورش ـ بر اساس قراردادی مادامالعمر ـ به یک شرکت آمریکائی واگذار شده، «خطری بزرگ» برای اسرائیل تلقی میشود، میباید ابعاد امنیتی این رژیم دست نشانده را با دقت بیشتری مورد بررسی قرار داد! امیدواریم که تمامی دولتهای جهان، علیالخصوص دولت اسرائیل، به جناب کلنل قذافی اقتداء کرده، برنامههای نظامی هستهای خود را تعطیل کنند، و به گفتة نویسندة دانشمند «فارینپالیسی»، همگی به جرگة «ملتهای متمدن» بپیوندند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر