۱/۲۸/۱۳۸۶

پیروزی یا توهم؟ (قیمت نفت)



بر اساس نظریة «بیل امونت»، نویسندة «فارین‌پالیسی»، هفتمین برندة خوشبخت جنگ عراق، «بهای نفت» نام دارد!‌ البته این نوع نامگذاری، خارج از هر گونه ظرافتی صورت گرفته، چرا که برندگان اصلی کسانی‌اند که در ارتباط با افزایش «فرضی» قیمت نفت، به ثروت دست می‌یابند، و نه «فی‌نفسه» قیمت نفت! ولی همانطور که می‌توان حدس زد «فارین‌پالیسی» این افراد را نیز صریحاً به ما نشان‌ می‌دهد، و می‌نویسد:

«به دوبی بروید، به قطر، یا به هر کدام از کشورشهرهای خلیج [فارس]، و آنچه بیش از هر چیز نظرتان را جلب خواهد کرد، حجم پروژه‌های ساختمانی در دست اجراست: آسمان‌خراش‌های درخشان، مراکز تفریحی، آپارتمان‌های مجلل، [...]»


بله، همانطور که می‌بینیم، منفعت افزایش «فرضی» قیمت نفت گویا به جیب قطری‌ها، اهالی دبی، و ... سرازیر شده، و «فارین‌پالیسی» در ادامه می‌گوید:

«دلیل چنین سازندگی‌هائی عظیم در کشورشهرهای خلیج [فارس] این است که از رونق اقتصادی سود می‌برند. چرا؟ چون جرج بوش به عراق حمله کرده.»


شاید خوانندگان فارسی زبان، با مطالعة همین چند خط از مقالة آقای «امونت» به این صرافت بیافتند که «فارین‌پالیسی» در انتخاب نویسنده‌ای مناسب جهت ارائة شرایط نفتی و منطقه دچار اشتباه شده، ولی می‌باید متذکر شویم که به هیچ عنوان اشتباهی در کار نیست؛ نویسنده همان خطوط تبلیغاتی‌ای را در این مقاله‌ دنبال می‌کند، که 35 سال پیش در 1973، زمانی که قیمت نفت را سازمان اوپک ناگهان چند برابر کرد، در دستورکار رسانه‌های بین‌المللی قرار داشت. در آن روزها، بهره‌برداری از اوج‌گیری بهای نفت، به ایرانیان و اعراب‌ خلیج‌فارس «منسوب» می‌شد؛ آنزمان سخن از ساختارهای «عظیم» صنعتی به میان می‌آمد، که گویا منطقه را برای همیشه مدرن و «از این‌رو به آن‌رو» خواهد کرد، و در این میان، «ثبات» منطقه را نیز به عهدة ارتش «عظیم» شاهنشاهی ایران گذاشته بودند، بر عهدة نظام و ارتشی که شاهد بودیم در چه شرایط مفتضحانه‌ای، طی 6 ماه بحران‌های ساختگی خیابانی، به دست مشتی کلاه‌مخملی و «لات و اوباش»، جل‌وپلاس‌اش جمع شد، و برای همیشه از صحنة سیاست کشور خارج!

اگر ترهات نویسندة «فارین‌پالیسی» را مختصر کنیم، و اگر مشکل بزرگی را که «بررسی» یک «رونق‌اقتصادی» فرضی، درست در مرزهای یک منطقة جنگی می‌تواند، برای هر تحلیل‌گر سیاسی به بار آورد، از نظر دور نگاه داریم؛ هنوز این سئوال را می‌توان مطرح کرد که، اینگونه «منفعت‌ها»، که از نظر نویسندة «فارین‌پالیسی» اینچنین چشم‌گیر و سرنوشت‌سازاند، چگونه در خط شمال خلیج‌فارس «متوقف» شده‌اند، و یا به طور مثال، در کشور «نیجریه» که یکی از مهم‌ترین صادرکنندگان همین نفت‌خام به کشور آمریکاست، چرا کسی از این «آپارتمان‌های مجلل» نمی‌سازد؟ یا در کشور ونزوئلا که گویا یک «چپ‌نمای»‌ کامل و بدون عیب و نقص هم به ریاست جمهوری‌شان «برگزیده» شده، چرا در کوچه‌ها و خیابان‌ها مردم از گرسنگی می‌میرند؟ یا الجزایر به عنوان یک کشور صادرکنندة همین نفت، چرا هنوز یکی از فقیرترین کشورها باقی مانده؟ و هزاران سئوال دیگر! در واقع، این چه نوع «نفتی» است که، در دست دوبی‌ و قطر از ارزشی برخوردار می‌شود که، در دست ایرانی، ونزوئلائی، نیجریائی و الجزایری کاملاً «تغییر» می‌کند؟ این «تغییر» خصلت و عملکرد، مسلماً می‌باید دلیلی داشته باشد!

بله، همانطور که ملاحظه می‌شود، با یک بررسی کوچک و طی چند جمله‌، خطوط تبلیغات مسخرة رسانه‌ای، کاملاً علنی، برهنه و بی‌دفاع در برابر چشمان ما ظاهر خواهد شد. ولی باز هم نمی‌باید اشتباه کرد، اگر خطوط تبلیغاتی «احمقانه» است، دلیل بر این نیست که کارساز نخواهد شد! به طور مثال، دلایلی که دولت جرج بوش جهت آغاز جنگ عراق اعلام داشت، از یادها نرفته‌: وجود سلاح‌های کشتار جمعی، برنامه‌های وسیع تسلیحاتی عراق برای حمله به منافع آمریکا، و ... هنوز هم کارشناسان به دنبال همین «مستدل‌ها» در خاک عراق می‌گردند! و از قضای روزگار، سال‌ها پیش از حمله به اینکشور، در همین «فارین‌پالیسی» مقالة بسیار بلند و «روشنفکرانه‌ای» در مورد «خطرات هسته‌ای رژیم صدام حسین»‌، به رشتة تحریر در آمده بود ـ در سال 1994!

صدها هزار خواننده، در سطح جهان مهملات امثال «فارین‌پالیسی»‌ را همه روزه می‌خوانند، بدون آنکه همین چند سئوالی که در بالا مطرح شد، در ذهن‌شان شکل گیرد؛ به این پدیده می‌گویند جوسازی‌ در رسانه‌ها! ولی اگر قصد آن داشته باشیم که مسئلة نفت را بررسی کنیم ـ به دلایلی که مسلماً‌ نیازمند بسط و توسعه نیست، این «بررسی» صرفاً به چند سال گذشته محدود خواهد ماند ـ می‌باید کمی از جوسازی‌ها فاصله گرفت. حکایت «نفت»، مثنوی هفتاد من کاغذ را می‌ماند! اگر نام «طلای‌سیاه» بر نفت گذاشته‌اند، دلیلی بسیار مشخص دارد؛ همانند طلا، قیمت نفت را نیز چند محفل مشخص جهانی «تعیین» می‌کنند، همان‌ها که یک روز ایران را «مدرن»، در ابعاد فاشیسم پهلوی می‌خواهند، و روز بعد، شیخ بر سر مردم نازل می‌کنند. ‌طی همین سال‌های اخیر، چند ماهی قبل از برگزاری مسابقات انتخاباتی ریاست جمهوری در آمریکا، قیمت یک بشکه نفت یک باره از 9 دلار، به بیش از 30 دلار بالغ شد! در آنروزها کسی سخن از «دلایل» اوج‌گیری قیمت نفت به میان نمی‌آورد؛ دلایل بعدها روشن شد: گروه‌ نفتخواران صندلی ریاست کاخ سفید را «نشانه» گرفته بود! و در آن شرایط گویا همة از «مابهتران» می‌دانستند که «نفتخواران» شانس بیشتری جهت پیروزی خواهند داشت، و زمینه را آنچنان مناسب دیده‌اند که حتی در صورت عدم موفقیت، با تقلب رأی‌ جمع‌آوری خواهد شد. این بود «دلیل» صعود ناگهانی قیمت نفت! و دیدیم که چگونه، جرج بوش را با «تقلب»، و «رأی‌سازی» به ریاست جمهوری آمریکا رساندند. ولی نویسندة «فارین‌پالیسی» در توضیح نقطه‌نظرهای خود چنین می‌گوید:

«درست قبل از حمله، نفت بشکه‌ای 30 دلار بود. طی سه سالی که گذشت، قیمت آن بیش از دوبرابر شد. بازار اوراق بهادار اعراب رونق یافت، رونقی که تکیه بر «مبالغی» داشت که جهت بازسازی‌ در عراق هزینه می‌شد، و نقدینگی‌ای که به منطقه هجوم آورده بود.»

همانطور که ملاحظه می‌شود فصل‌نامة «فرهیختگان» ایالات متحد، اگر از دوبرابر شدن قیمت نفت طی سه سال ابراز «تعجب» بسیار می‌کند، از سه برابر شدن قیمت همین نفت، نه تنها تعجب نکرده، که عملاً مسئله را به «سکوت» هم برگزار می‌کند. شاید لازم به یادآوری باشد که قیمت نفت، پیش از سال 1999، سالی که به یکباره اوج گرفت، به دلار ثابت، در حد قیمت نفت طی‌ سال‌های 1900، و یا قیمت نفت پیش از بحران 1973، و اوج‌‌گیری «عقاب‌اوپک»‌ بود!

با اینهمه، اگر دلارهائی که به گفتة ایشان جهت «بازسازی» کشور عراق به منطقه هجوم آورده‌اند، هنوز کاملاً‌ نامرئی‌ باقی‌مانده‌اند، می‌توان با نویسنده به این توافق کلی دست یافت که، مسلماً ایجاد شرایط جنگی در عراق، در صوری که امروز شاهد آن هستیم، در بالا نگاهداشتن قیمت نفت نقشی تعیین کننده دارد. ولی اینکه بهره‌مندان از افزایش قیمت را، به این سادگی در منطقه «مشخص» کنیم، و یا سخن از هجوم نقدینگی به منطقه‌ای به میان آوریم که در شرایط جنگی قرار گرفته، و همین «هجوم» فرضی را نیز دلیلی بر رونقی اقتصادی معرفی کنیم، شاید کار را به گزافه‌گوئی کشانده‌ایم. نخست می‌باید اذعان داشت که وجود درگیری در یک منطقة نفتی، فی‌نفسه دلیلی بر افزایش قیمت نفت نیست؛ طی جنگ ایران و عراق، این تجربه را زیستیم و دیدیم که چگونه در یک منطقة نفتی، جنگی 8 ساله با چنان وسعت، بجای افزایش، کاهش بهای این مادة خام را تا پائین‌ترین حد ممکن در تاریخ امکانپذیر کرد! از طرف دیگر، ساختارهای منتفع از انباشت نقدینگی، معمولاً در شرایط جنگی منطقه را ترک می‌کنند، حال می‌باید پرسید که، این چه نوع «انباشتی» است که به این ترتیب صورت پذیرفته؟ و اینکه آیا واقعاً این همان «انباشتی» است که در تعاریف اقتصادی کلمه از «ثروت» صورت می‌گیرد، یا اینکه «ویترینی» است مهوع، جهت القاء این «توهم» سیاسی، اقتصادی و حتی نظری که، حضور ارتش آمریکا و اشغال کشورهای منطقه توسط یانکی‌ها می‌تواند باعث «رونق»‌ بازارها شود؟

همانطور که می‌دانیم، جنگ در ابعاد مختلف صورت می‌گیرد، نظامیانی در جبهه‌ها می‌جنگند، سیاست‌بازانی در پس پرده‌ مذاکره و بده‌بستان می‌کنند، صنعت‌کارانی برای این جنگ‌ها و قربانیان آن‌‌ها تیر و تفنگ می‌سازند و می‌فروشند، و از همه مهم‌تر، ایدئولوگ‌هائی هستند که این نوع درگیری‌ها را، ورای تمامی واقعیات هولناک انسانی‌اش، «ایدئولوژیک» و «مطلوب» همگان می‌کنند. اینجاست که گفتیم، و شاید دوباره باید عنوان کنیم که، «نفت» مثنوی هفتاد من کاغذ را می‌ماند!





هیچ نظری موجود نیست: