۱/۲۶/۱۳۸۶

پیروزی یا توهم؟ (ادامه)


برندة ردة پنجم در جنگ عراق را، «فارین‌پالیسی» کشور چین اعلام می‌کند! بنا بر اظهارات «استیوسانگ» نویسندة این مقاله، پس از نمایش «قدرت» ایالات متحد در سال 2003، در جنگ با عراق، دولت بوش چین را نگران کرده بود! این مقاله در ادامه می‌افزاید:

«تغییر موضع نابهنگام از یک پیروزی نظامی چشم‌گیر، به غرقاب افتضاحات ابوغریب، و ناتوانی آمریکا در ارائة ثبات و امنیت ـ دمکراسی بجای خود ـ در عراق پساصدام به صورتی عمیق به وجهة ایالات متحد در صحنة بین‌الملل ضربه وارد آورد. [...] چین خود را آمادة عروجی صلح‌طلبانه، و حتی سازنده می‌کند.»

آنچه نویسندة این مقاله «پیروزی» چشم‌گیر عنوان می‌کند، مسلماً بیشتر مزاح و شوخی است تا واقعیت. کشور عراق در دورة حکومت بعث، جهت مقابله با ارتش پیمان آتلانتیک شمالی از موضع‌نظامی‌ای برخوردار نبود که خرد شدن ارتش صدام حسین در مصاف با ماشین جنگی سرمایه‌داری جهانی را بتوانیم «پیروزی» چشم‌گیر بنامیم. ولی «جهت» و مسیر واقعی این گونه تبلیغات را نمی‌باید از نظر دور داشت؛ ملت‌های جهان در چارچوب همین نوع تبلیغات مزورانه، به تدریج به این داستان‌ها و حکایات استحماری، که در بطن مقاله‌هائی از این دست از مسائل جهانی ارائه می‌شود، خو می‌گیرند. تکرار چنین مطالبی، پس از آنکه چندین و چند ماه از کانال‌های مختلف: رسانه‌ها، رادیوها، روزنامه و ... به مغز توده‌ها مردم تزریق ‌شد، این «توهم» را ایجاد می‌کند که گویا ارتش «پیروزمند» سرمایه‌داری بین‌الملل یک‌بار دیگر هیتلر را در دروازه‌های برلن، و یا استالین را در حومة استالینگراد «شکست» داده! کسی نمی‌گوید که ارتش صدام حسین گروهکی نظامی و استعماری بود که تماماً تحت نظر مستشاری اجنبی عمل می‌گیرد. عراق اگر در این مقالات «قدرت‌نظامی» معرفی می‌شود، در واقعیت امر، فقط یک شاخة تحت‌الحمایه از ارتش‌های مدرن و پیشرفتة خارجی بود؛ بدون کارشناسی اجنبی، بدون حمایت لوژیستیک و بدون حمایت سیاسی و اقتصادی، این ارتش حکم جت جنگدة پیشرفته‌ای را داشت که فاقد «سوخت» باشد! حال اصرار نویسنده جهت تحمیل این نقطه‌نظر بچگانه به خواننده: این «پیروزی» چشم‌گیر را، چگونه می‌باید تحلیل کرد؟

از طرف دیگر، روابط محافل آمریکائی با دولت چین «کمونیست»، نه به فروپاشی دیوار برلن ارتباطی دارد، و نه آنطور که نویسنده ادعا می‌کند، به جنگ عراق! از نقطه نظر تاریخی، پس از سقوط سایگون به دست ویت‌کنگ‌ها، و فرار مفتضحانة ارتش آمریکا از ویتنام ـ شکستی که، علیرغم تبلیغات وسیع رسانه‌های بین‌الملل، بیشتر نتیجة همیاری چین با ویتنام بود تا قدرت‌نمائی شوروی سابق ـ آمریکا در دوران نیکسون از حزب‌جمهوریخواه، و سپس کارتر از حزب دمکرات به چین نزدیک می‌شود! چین در واقع، پس از آنکه موضع جهانی خود را در تقابل با شوروی مستحکم کرد، دست یاری به سوی سرمایه‌داری آمریکا دراز می‌کند. این مطلب، امروز دیگر قسمتی از کلاسیک‌های علوم سیاسی است که موشک‌های چینی با کلاهک‌های هسته‌ای بیشتر مسکو را نگران می‌کنند تا توکیو را ـ برد واقعی این موشک‌ها، در هر حال آمریکا و یا اروپای غربی را هیچگاه نگران نخواهد کرد!

نویسندة «فارین پالیسی» در توجیه برخورد غیرمترقبة این فصل‌نامه با مسئلة چین توضیحاتی نیز به صورت زیر ارائه می‌کند:

«[چین] که عموماً به عنوان تنها رقیب قابل اعتنای ایالات متحد در دراز مدت مورد نظر قرار می‌گیرد، اگر قصد جلوگیری از اوج‌گیری نگرانی‌های جامعة جهانی در برابر عروج خود را داشته باشد، می‌باید جانب احتیاط را رعایت کند، چرا که می‌تواند به احساساتی دامن زند که برخوردهای فروپاشانندة ابرقدرتی را تداعی کند. علیرغم تمایل چین به رشدی همساز و موزون، اینکشور با «یک‌جانبه‌گرائی» دولت بوش مخالف است [...] درگیری ایالات متحد در عراق به چین فرصت داده که تصویری مثبت از خود [...] ارائه کند.»

در اینکه عملکرد وحشیانه و غیرانسانی ارتش ایالات متحد در عراق، به بسیاری از رژیم‌ها، منجمله رژیم به اصطلاح «کمونیستی» چین این امکان را داد که «تصاویری»‌ مثبت از خود ارائه کنند، جای تردید نیست؛ اگر آتیلا و چنگیزخان هم امروز در کشوری و محدوده‌ای در قدرت می‌بودند، در برابر آنچه یانکی‌ها در عراق کردند همگی روسفید می‌شدند! ولی چرا آمریکا سعی دارد صرفاً چین را به عنوان تنها قدرت قابل‌اعتنا در سال‌های آتی به خوانندگان فصل‌نامه‌های «معتبر» خود حقنه کند؟ مسائل مربوط به این برخورد را می‌باید تا حدودی شکافت. در مورد کشور خودمان‌ ایران، طی بحرانی که چند سالی نیز به طول انجامید، همه شاهد بودیم که به تئاتر «جنگ‌زرگری» آخوندها با آمریکا نهایت امر «عربدة» سیاسی مسکو نقطه پایان گذاشت. این مسکو بود که به آمریکا حالی کرد، در مرزهای دریائی و زمینی خود نه تنها جنگ و ماجراجوئی، که «سخن گفتن» از جنگ و ایجاد شرایط شبه‌جنگی را تحمل نخواهد کرد، و تهدیدی به این صورت از جانب مسکو، می‌‌توانست به معنای تجدید «خاطرات» خوشی باشد که آمریکائی‌ها از جنگ اخیر اسرائیل و حزب‌الله دارند!

از طرف دیگر، همه شاهد بودیم که اگر پایگاه‌های تجهیزات اتمی چینی‌ها در نقاط مختلف ایران ـ یزد، نطنز، و ... ـ بارها از طرف ناظران سازمان انرژی اتمی مورد بازدید قرار گرفت، هیچکدام از این «متخصصان» جرأت نکردند، پای به شهر بوشهر بگذارند! و باز هم در همین راستا، دیدیم که چگونه مجهز کردن برخی کشورها در اروپای شرقی به دفاع ضد موشکی آمریکائی، بحرانی همسنگ جنگ ‌سرد ایجاد کرد و آمریکائی‌ها مجبور شدند موشک‌های‌شان را بجای اروپای شرقی در آلاسکا به هوا کنند! باز هم همین چند روز پیش بود که مسئلة انتقال گاز طبیعی به هند، یکی از پیش‌شرط‌های روسیه در همکاری‌های نفتی با ایران، زیر چشم همین چینی‌های «قدرتمند» ـ دشمنان استراتژی هند بزرگ ـ و در برابر آمریکا که قرار است در همین «روزی‌نامه‌ها» تنها ابرقدرت جهانی به شمار آید، مطرح شد، و طرح‌های آن در رابطه با دو دولت دست‌نشاندة غرب در منطقه: حکومت‌های اسلامی ایران و پاکستان، علیرغم مخالفت‌های مستقیم و رسمی آمریکا به مراحل نهائی نزدیک می‌شود. اینهمه قدرت‌نمائی که از جانب مسکو در مسائل «سیاسی‌ـ‌ نظامی» و حتی مالی و اقتصادی، در ابعادی جهانی اعمال می‌شود، چرا از نظر «تحلیل‌گران»‌ فارین‌پالیسی دور می‌ماند، و شایستة هیچگونه تحلیلی نیست؟ ولی ساختن چند عروسک پلاستیکی و چند صد پیراهن یقه‌آهاردار در کارگاه‌های چین تا به این حد در بوق و کرنا گذاشته شده، اقتصاد رو به اوج چین را همچون عروس هزارداماد روی دست بلند کرده، حلوا حلوا می‌کنند؟ مسلماً برای چنین صحنه‌سازی‌هائی دلایلی می‌توان یافت، ولی متاسفانه ارائة این دلایل، ما را از خط کلی این وبلاگ دور خواهد کرد. در نتیجه باز می‌گردیم به کشور چین به عنوان «یکی از برندگان» خوشبخت بخت‌آزمائی جنگی آمریکا در خاورمیانه!

از قضای روزگار، نویسندة این وبلاگ با این امر که چین در واقع یکی از برندگان اصلی این جنگ در عراق بود، کاملاً موافق است؛ ولی نه به دلایلی که «فارین‌پالیسی»‌ قصد القاء آنرا دارد. چین به عنوان یکی از قدرت‌های بزرگ منطقه، رو به رشدی اقتصادی گذاشته که مسلماً‌ در آیندة نزدیک به پکن امکانات وسیع‌تری جهت اعمال سیاست‌های منطقه‌ای و شاید جهانی اعطا کند، ولی القاء این مطلب که چین تنها کشوری است که می‌تواند در آینده آمریکا را به چالش بکشاند، تبلیغاتی است که مستقیماً از زیر دست سازمان سیا خارج می‌شود. چرا که امروز، بدون آنکه منتظر روزهائی در آینده باشیم، روسیه چنین چالشی را همه روزه بر آمریکا ـ اشغال نظامی عراق شاید اهرم مناسب‌تری جهت اعمال همین سیاست‌ها فراهم آورده ـ اعمال می‌کند. در ثانی، نقش قدرت بزرگ و سرنوشت‌ساز دیگری به نام هند نیز در این میان عملاً از قلم افتاده. اینکه هند قادر است به راحتی چین را با کمک راهبردهای هسته‌ای مسکو تحت انقیاد درآورد، مسئلة تازه‌ای نیست؛ چرا این مطالب نمی‌باید در یک تحلیل کلی به خواننده ارائه شود؟ آیا هند، که امروز پس از گذشت 28 سال از توطئة آمریکائی‌ها، توطئه‌ای که هدف اصلی آن تعلیق احداث خط لولة صلح بود، این مذاکرات را نهائی می‌کند، برندة دیگری در این جنگ به شمار نمی‌آید؟ مسلماً برخورد کلی با مسئلة این جنگ از نظر نویسندگان «فارین‌پالیسی» کاملاً به دور مانده، آنچه مورد نظر بوده، در واقع ارائة فهرست‌‌وار مطالبی است که نهایت امر سرفصل‌های تبلیغات رسانه‌های سرمایه‌داری آمریکا، تحت عنوان «واقعیات» جنگ عراق است. می‌باید به اظهارات نویسندة این مقاله، این جملة کوچک را نیز اضافه کنیم، نه تنها چین، که تمامی قدرت‌های منطقه از افتضاحی که آمریکا در عراق به بار آورده بهره‌مند شدند؛ فقط می‌ماند یک سوال کلی: آیا صورت و پیکر قربانیان اصلی این جنایات ـ ملت عراق ـ را می‌توان تماماً در این تابلو و صرفاً با تکیه بر تحلیل‌های‌ سیاسی از چشم خوانندگان دور نگاه داشت؟ در واقع، تحلیل‌گران «فارین‌پالیسی» اگر در ارائة فهرست برندگان جنگ خود را به «توهماتی» آگاهانه می‌اندازند، بازند‌گان واقعی این جنگ را، به غیر از آقای بوش، اصولاً‌ از یاد برده‌اند!


هیچ نظری موجود نیست: