۹/۱۹/۱۳۸۵

سیاه‌بازی «اصلاحات»!



گروهی از حکومتی‌ها، همچنان بر طبل «دمکراسی» به شیوة «جمکران» می‌کوبند، جالب‌تر اینکه، در این گیرودار، بسیاری از بازیگران تئاتر دمکراسی «اسلامی»، تئاتری که اینک زیر نظر مستقیم ولی‌فقیه ـ فردی که اصولاً معلوم نیست از کجا «مشروعیت» حضور در رأس حکومت را به دست آورده ـ صورت می‌گیرد، باورشان شده که می‌توان در بطن یک فاشیسم تمامیت‌خواه مذهبی، «انتخابات» نیز به راه انداخت! امروز، همین «متوهمان» سخن از «شکاف» در میان جبهة «اصولگرایان» به میان می‌آورند، و این جماعت که در شروع تئاتر مسخرة «انتخابات ریاست جمهور» بر گرد «اصول» اساسی و پایه‌ای «اسلام انقلابی»، به قول احمدی‌نژاد، «پای در دایرة قدرت گذاشتند»، امروز جهت باقی ماندن در همان «دایره»، همچون سگ‌های هار به جان یکدیگر افتاده‌اند. اینجاست که می‌باید به نظریة کلی «بازگشائی» فضای سیاسی یک کشور، پس از یک دورة طولانی حاکمیت «فاشیستی» نظری دقیق‌تر بیاندازیم. در تجزیه و تحلیل آنچه می‌گذرد، نیازمند نگاهی نوین هستیم؛ چرا که از روز نخست، به حق، برخورد ملت با این «فضا سازی»، همان عدم همکاری با اجزاء آن بوده، و آن گروه که بر این باور بودند که این «برخورد» صحیح نیست، امروز در استدلال دست‌شان خالی است. هر چند که هنوز برخی اعضای‌شان با حمایت از شرکت در این به اصطلاح «انتخابات»، در ظاهر ابراز می‌دارند که اگر خانه از پای بست ویران شده، برای «نجات» یک طاقه فرش یا یک تخته قالی از زیر آوار، می‌باید حداقل «تلاشی» صورت داد!

نخست می‌باید به صراحت گفت که، «برخورد» این گروه، صرفاً سیاسی است، و به هیچ عنوان نمی‌تواند با «مصلحت‌جوئی» هماهنگی داشته باشد؛ در سیاست، «مصلحت»، نهایت امر «مصلحت محافل» باقی می‌ماند، و گسترش دادن آن به «مردم»، فقط گسترش یک «ابهام»، «مردم‌فریبی» و به زبان ساده «پوپولیسم» است. گروه‌هائی که تحت عنوان «اصطلاح‌طلب» در انتخابات شوراهای شهر شرکت می‌کنند، در واقع، تزئینات و تذهیب روند حکومت مضحک «مهرورزی»‌ هستند. این گروه پیشتر، در دوران خاتمی شیاد، هم در مجلس اکثریت داشت، هم دولت را در اختیار داشت و هم می‌توانست با اندک گوشه‌چشمی شوراها را با خود همراه کند. مردم ایران کور نیستند و می‌بینند که نتیجة 8 سال حکومت شیادان اصلاح‌طلب، منجر به ریاست جمهوری یک «پاسدار» شده؛ طی حکومت «اصلاح‌طلبان»، قانون مطبوعات، قانون جرائم سیاسی، قوانین مربوط به احزاب و فعالیت‌های آنان، آزادی‌های سیاسی و اجتماعی، و هزاران تصویب‌نامه‌ای که نهایت امر وظیفة اصلی دولت همانا به مرحلة اجرا گذاشتن‌شان بود، کاملاً معوق ماند؛ بهانه نیز روشن بود، «نیروهای» اصولگرا مانع انجام کار می‌شوند!

ولی این «نیروهای» اصولگرا چگونه می‌توانند از جایگیر شدن یک «روند» قانونی در بطن نظامی که خود را «مشروع» و قانونی معرفی می‌کند، جلوگیری به عمل آورند؟ تکیه‌گاه اینان، که مسلماً می‌باید تکیه‌گاهی «غیرمشروع» و «غیرقانونی» باشد، کجاست؟ این سئوالات طی 8 سال بی‌جواب ماند، چرا که مأموریت اصلی حکومت خاتمی شیاد، نه «اصلاح‌طلبی»، که فراهم آوردن زمینة کودتا بود. خاتمی خود را بنی‌صدر دوم، و مصدق سوم می‌دید، کسی که می‌باید هم با تکیه بر فرآورده‌های رسانه‌ای کاملاً «مطهر و پاک» باقی بماند، و هر گونه سئوالی پیرامون عملکردهای «ضد و نقیض»، و گاه «خائنانة» دوران حکومت او «ممنوع» اعلام شود، و همزمان می‌باید زمینة به قدرت رسیدن نیروهای «استبدادی» و استعماری جدید را نیز فراهم آورد. خاتمی شیاد، با وجود همکاری تمامی نیروهای غربی، به دلایل بسیار که شمارش آن‌ها مصدع خاطر خواننده خواهد شد، از این عمل «عاجز» ماند. علیرغم صحنه‌سازی‌های کوی‌دانشگاه، علیرغم «مبارزات» پیگیر گروه‌های امنیتی که همراه وی پای در «دایرة قدرت فرضی» گذاشته بودند، و علیرغم همگامی‌ بسیاری از شاخه‌های «اپوزیسیون» در خارج از کشور، خاتمی شکست خورد، و مجبور شد که 8 سال در رأس حکومتی قرار گیرد که عملاً هیچ برنامه‌ای در دست نداشت! ‌

ولی، غرب از آنجا که هنوز در خواب خوش «مبارزات» ضد کمونیستی خود، بر تشکی از پر قو، از این پهلو به آن پهلو می‌چرخد، برنامة کودتا را در هر حال پیاده کرد؛ ولی چه کودتائی! در واقع بهترین گزینه‌ای که سیاست‌های جاری جهانی، به سرمایه‌داری غرب در زمینة سیاستگذاری در ایران ارائه ‌داد ، همان حکومت احمدی‌نژاد شد، یعنی یک «دلقک‌بازی» کامل و بی‌عیب و نقص! اگر امروز گزینة غرب اینچنین «مسخره» و «مضحکه» شده، ما ایرانیان نمی‌باید فراموش کنیم که، اینهمه را از مبارزات ملی و استقلال‌طلبانة خود داریم.

امروز «مهرورزی»، هم در سطح داخلی و هم در سطوح خارجی دست به بحران‌سازی زده. فشارهای اجتماعی این دولت بر شهروندان کشور، فقط برای آن است که به برخی از ایرانیان «ثابت» کند، که بازگشت به «گزینة» خاتمی شیاد و گروه به اصطلاح «اصلاح‌طلبان» در چارچوب سیاست روز، یک امر «اجباری» است! شاید که در این میان گروهی از هم‌وطنان فریب اینچنین بازارگرمی‌های بچگانه‌ای را خورده باشند، این بر آگاهان است که با توضیح آنچه امروز «واضحات سیاست» جاری کشور شده، باندهای مافیائی دولتی را در هر لباس و در پس هر پرده‌ای به هم‌وطن خود نشان دهند.

دستگاه مسخرة «مهرورزی» زمانی که نتوانست شرایط اجتماعی یک «کودتای» واقعی را بر ملت ایران تحمیل کند، زمانی که ـ به دلیل همجواری با روسیه ـ نتوانست با کمک پنتاگون شرایط جنگی را بر ملت ایران حاکم کند، دست به دامان رأی‌دهندگان ایرانی شده! تا شاید بتواند باز هم مضحکة «اصلاح‌طلبی» را بر مسند حکومت «استیجاری اسلامی» بنشاند؛ امروز در قالب شوراهای شهر، و چه بسا فردا در چارچوب «دولت»! همان دولتی که رئیس‌اش در هنگام دستیابی به قدرت رسماً اعلام می‌دارد که، «من تدارکات‌چی‌ هستم!» هر چند که نمی‌گوید، «تدارکات‌چی» چه کسانی و چه محافلی!

ولی در این «بازی» هولناک یک برگ «ظاهراً» برنده را، که هنوز در دست غرب باقی مانده نمی‌باید فراموش کرد: «اوپوزیسیون» خارج‌نشین! این «تشکیلات» که حتی پیش از فروپاشی سلطنت قاجار به عناوین مختلف در غرب ـ نخست در عثمانی و سپس در انگلستان و فرانسه ـ شکل گرفت، ریشه‌ای بس استعماری دارد. در این مقاله مسلماً‌ مجالی برای توضیح زوایای پیچیدة آن نخواهد بود، و این مهم را به عهدة کسانی می‌گذاریم که هم از «منابع»، «مستندات» و مدارک کافی در این زمینه برخوردارند، و هم از زمان کافی! ولی می‌باید عنوان کرد که، سازماندهی به این «تشکیلات» عملاً از زمان «مستفرنگ‌بازی‌های» ملکم‌خان و «فیلسوف‌بازی‌های» اسدآبادی آغاز شده، و مجموعه‌ای که امروز تحت عناوین مختلف، از چپ‌افراطی تا راست‌افراطی را در غرب در برابر ما ایرانیان قرار داده، ریشة تاریخی‌اش را نمی‌باید در مبارزه جهت آزادی و استقلال کشور جستجو کرد، چرا که اینان صرفاً ریشه در همان دو جریان استعماری دارند.

اگر به «اجماع» ناگهانی تمامی طیف‌های سیاسی کشور، طی غائلة 22 بهمن، بر محور «امام خمینی»‌ دقت کنیم، به صراحت می‌توان ریشة استعماری این انجمن‌ها را دریافت. در واقع هیچ دلیلی وجود نداشت که از چپ افراطی تا راست افراطی، و حتی روشنفکری دانشگاهی، در آن واحد به زیر چتر حمایت یک آخوند بیسواد و «هرزه‌درا» درآیند! این نیست، مگر آنکه هیچکدام از اینان از نظر سیاسی هیچگونه استقلالی نداشتند. امروز نیز، همین به اصطلاح «مبارزان»، در افکار خام خود قصد تکرار غائلة 22 بهمن را دارند، اینبار به صورتی و در ظاهری دیگر، هر چند که محتوای استعماری آن مسلماً دست نخورده باقی خواهد ماند.

تجربه نشان داده که، هر زمان «راست‌افراطی» و «چپ‌افراطی» در تاریخ معاصر ایران همگام و همقدم شده‌اند، طرحی استعماری در دست تکوین بوده. اگر آن‌ها که حتی، نام فامیل‌شان به لطف «انجمن‌های» استعماری «تأمین» شده، و سال‌ها عضویت و فعالیت در ساواک را یدک می‌کشند، امروز در کنار «توده‌ای‌ها» می‌نشینند و از «آزادی» و «استقلال» کشور «ترهات» به هم می‌بافند، فقط نشانة این است که «مضحکة» حکومت عدل الهی به نقطة پایان خود نزدیک می‌شود. اینان دوستان قدیم‌اند، و هر دو در یک امر مشترک‌: مبارزه با آزادیخواهی! استالینیسم کور «آزادی انسان» را بورژوائی می‌داند، و خوب می‌دانیم که فاشیسم دست‌نشاندة آمریکا نیز «آزادی» را «مخل» ادارة امور کشور معرفی می‌کند. طبیعی است که ایندو عامل منحط در کنار هم بنشینند، ولی ایرانی دیگر نمی‌باید اینبار فریب این صحنة هزار رنگ استعماری را بخورد.

امروز نه در دام مضحکة «انتخابات» اسلامی می‌باید فرو افتاد، و نه در زنجیرة استعماری اتحاد «چپ‌افراطی ـ راست‌افراطی»! امروز تنها مشعلی که می‌تواند مسیر گذار ایرانی را روشن کند، اعتقاد قلبی به آزادی انسان‌ها، آزادی عقاید، آزادی بیان و زیستن در «آزادی» است. و در این راه ما ایرانیان بسیار «کم‌کاری‌ها» کرده‌ایم.



هیچ نظری موجود نیست: