۹/۱۷/۱۳۸۵

شوالیة استعمار!



در چند روز گذشته، تلاش‌های دولت احمدی‌نژاد جهت تبدیل کشور ایران به محور اصلی بحران‌سازی‌های ساختگی در خاورمیانه، همچنان ادامه داشته. در داخل کشور، بحران‌سازی بر محور «شورش‌های دولتی» در دانشگاه، فیلترینگ‌ اینترنتی سایت‌ها و وبلاگ‌های شهروندان عادی، و نهایت امر تعطیل روزنامه‌ها و سایت‌های خبری‌ای صورت می‌گیرد که اکثراً در عمل از همکاران نزدیک حاکمیت‌اند. به بعد بحران‌سازی داخلی می‌توان بعدی خارجی نیز، که زیر نظر آمریکا و انگلستان در منطقه سازماندهی می‌شود افزود. اوج این «صحنه‌سازی‌های» مضحک، مسلماً همایشی است که تحت عنوان «همايش بين‌المللی هولوکاست» قرار است در تهران برگزار شود. و به دنبال آن دولت ایران «برنامة وسیعی» نیز جهت بررسی «نسل‌کشی‌های» دیگری که طی تاریخ بشر به دست غربیان صورت گرفته در دست تهیه دارد! ولی اگر به این مجموعه، حضور مستقیم «اسماعيل هنيه»، نخست وزير دولت خودگردان فلسطين را، در نمایش هفتگی نماز جمعه بر چمن دانشگاه تهران بیافزائیم، بعد توطئه را می‌توان تا حدودی دریافت، خصوصاً که در همین نمایش نماز هفتگی، خطیب محترم، سیداحمد خاتمی، در حضور هنیه حملات شدیدالفظی نیز علیة فؤاد سنیوره، رئیس دولت فعلی لبنان بر زبان می‌راند. این «مجموعه» که صریحاً از طرف آمریکا و انگلستان در بوق و کرنا گذاشته شده، نشان می‌دهد که تمایلات «محور سازی» غرب در منطقه، همانطور که در وبلاگ «حساب‌های کور و خم شیره» آوردیم، بسیار جدی است.

در بررسی مختصری که از مسائل مطرح شده در بالا صورت خواهیم داد، مشاهده خواهد شد که مشکل اساسی‌ای که از روز نخست در زمینة برخوردهای دولت اسلامی با مسائل جهانی وجود ‌داشت هنوز، پس از گذشت نزدیک به 3 دهه، ‌ به صورتی کاملاً دست نخورده باقی مانده. این «مشکل اساسی» شیوة ارائة مسائل جهانی است. در عمل، نخست فهرستی از سئوالات «بجا» مطرح می‌شود، و سپس با تکیه بر «هرزه‌درائی»، «یاوه‌گوئی» و «معرکه‌گیری»، مشتی «خزعبلات» تحت عنوان جواب به همین معضلات تحویل ملت ‌داده می‌شود. اگر این شیوة سیاسی در ایران تا حدودی ناشناخته باقی مانده، می‌باید در همینجا مطرح کرد که، در کشورهائی که حضور احزاب و تشکیلات سیاسی در صحنة «سیاست روز»، امری عادی به شمار می‌رود، این «روش‌ها» بسیار شناخته شده‌اند، و همزمان شخصیت‌های «دمکرات»، این نوع «معرکه‌گیری» سیاسی را بینهات مذموم و «مردم‌فریبانه»‌ توصیف می‌کنند. در واقع، حکومت اسلامی، در این زمینه‌ هم «کشف» و «اختراعی» صورت نداده، یک «مصرف‌کنندة»‌ صرف باقی مانده است. ولی در کمال تأسف، پس از غائلة 22 بهمن، زیر نظر غرب و با استفاده از روح‌الله خمینی این «روند» ـ مردم فریبی ـ بر صحنة سیاست کشور حاکم شده، و عملاً بهترین وسیله‌ و ابزار ممکن جهت سرکوب نیروهای «ضد استبداد» در جامعة ایران، و تحکیم پایه‌های یک «فاشیسم» خودفروخته را فراهم آورده است.

به طور مثال، مورخان در مورد رابطة محافل «یهودی» با راست‌گرایان افراطی در جوامع غربی، منتظر دستور «ولی‌فقیه» نبوده‌اند؛ تحقیقات بسیار گسترده در مورد ارتباط محافل مالی یهودی، خصوصاً یهودیان انگلستان و آمریکا‌ با محافل راست‌افراطی در آلمان، ایتالیا و فرانسه صورت گرفته. و صدها مقالة علمی در اینمورد به رشتة تحریر در آمده، که از قضای روزگار حتی چند نسخه از همین مقالات در دورة رژیم سابق نیز در ایران ترجمه و چاپ شده بود! اینکه، پس از جنگ اول جهانی، و آغاز انقلاب بولشویک‌ها در روسیه، در منطقة ناآرام اروپای مرکزی و شرقی چه شرایط بحرانی‌ای ایجاد شد، و عکس‌العمل غرب در اینمورد چه بوده، مسئلة دیگری است، و نمی‌تواند یک «کشف‌الرمز اسلامی» به شمار آید. و در همین رابطه، حمایت‌های آمریکائیان و انگلیسی‌ها از ژنرال‌ها در اسپانیا و پرتغال خود بهترین گواه بر ارتباط راست‌افراطی با محافل بانکی در غرب است، و نیازی به بررسی جداگانة موارد همکاری‌های بانکی یهودیان با نازی‌ها در اروپای شرقی نداریم. چرا که، هدف نهائی تمامی این همکاری‌ها سرکوب «جنبش‌های سوسیالیستی» بود، عملی که نهایت امر بشریت را به جنگ دوم جهانی کشاند!

در ثانی، اینکه دولت‌های غربی امروز یهودیان را به هزاران ترفند از کشورهای متبوع‌شان فراری ‌داده، و در سرزمین اسرائیل اسکان می‌دهند نیز، یک واقعیت است. بسیاری از «تظاهرات» و عملیات ضد یهود در غرب، مستقیماً به دست دولت‌ها سازماندهی می‌شود؛ هدف اصلی از این «تظاهرات»، «آزار و اذیت» زنان و کودکان یهودی در کوچه و محله، و ... تشویق شهروندان یهودی‌تبار به ترک سرزمین آباء و اجدادی و سکنی گزیدن در «اسرائیل» است. از طرف دیگر اسرائیل یک کشور نیست، مجموعه‌ای است از مهاجران «اروپائی‌تبار» که می‌باید منافع راهبردی غرب در منطقه را تأمین کند، همان نقشی که پیش از فروپاشی استراتژی «آفریقای جنوبی»، غرب بر عهدة «نژادپرستان» هلندی‌تبار در حفاظت از آبراه استراتژیک و تجاری «امید نیک» گذاشته بود.

مسلماً نکات بالا را در ابعادی متفاوت باز هم می‌توان بسیار بیشتر از این‌ها گسترش داد، تمامی این نکات پیش از این‌ها مطرح شده‌اند، و بسیار هم عمیق‌تر از آنچه حکومت اسلامی عنوان می‌کند مورد بررسی و تحقیق قرار گرفته‌اند. ولی اینکه مسئلة «اسرائیل» و معضل «یهود ستیزی» در فرهنگ غربیان را حکومت اسلامی تبدیل به معضل کلیدی منطقة خاور نزدیک ‌کند، و با پای گذاشتن در «جایگاه» تبلیغاتی و «محورسازی» همان غربی‌ها، عملاً از هیاهوی تبلیغاتی غرب «حمایت» به عمل آورد، مطلب دیگری است. خاورمیانه و خاور نزدیک مشکلات بسیاری دارند، و به هیچ عنوان مسئلة «اسرائیل‌ـ فلسطین» مشکل اصلی و کلیدی این منطقه نیست؛ فقط در «کلام» کاخ سفید است که این مسئله «کلید» حل بحران منطقه اعلام می‌شود، این کاخ سفید است که بارها و بارها هر ماه در کنفرانس‌های خبری خود اظهار می‌دارد که، «می‌باید برای مسئلة اسرائیل و فلسطین چاره‌جوئی کرد!»

حال اگر می‌گوئیم دولت اسلامی یک حکومت «عروسکی» و دست‌نشانده بیش نیست، شاید خواننده شواهد را به صحت و درستی دریابد. در خاورمیانه و خاور نزدیک کشورهای بسیاری وجود دارند که بر اقلیت‌های مذهبی و گاه مسلمان در بطن مرزهای جغرافیائی خود ستم‌هائی به مراتب سهمگین‌تر از آنچه بر ملت فلسطین اعمال می‌شود، صورت می‌دهند. خرید و فروش انسان، در کمال تأسف هنوز در بسیاری از کشورهای خلیج‌فارس سکة رایج است، خرید و فروش مسلمانان! ستمی که بر کردها در ترکیه، سوریه و حتی در ایران و تحت حاکمیت همین حکومت اسلامی روا داشته می‌شود، هنوز خوشبختانه بر فلسطینی‌ها اعمال نشده. اینهمه «دلسوزی» برای فلسطینی‌ها از کجا ریشه می‌گیرد؟ آیا نباید بگوئیم که این بلندگوهای تبلیغاتی رژیم آمریکاست که «فلسطین» را برای مردم ایران مسئلة اصلی کرده؟ به عقیدة نویسنده، به عنوان یک ایرانی می‌باید این حق را به خود بدهیم.

در ثانی مسئلة یهودستیزی در غرب چه ارتباطی با ملت ایران دارد؟ مگر کشور ایران یک «ابرقدرت» است که بتواند با تکیه بر فضاسازی‌هائی جهانی سیاستی از آن خود پیش برد؟ در مورد مسئلة لبنان نیز درست همین مطالب پیش می‌آید. لبنان یک کشور استعمار زده است و ریشه‌های استعماری آن حتی از انواع ایرانی، سوری و مصری نیز به مراتب عمیق‌تر و هولناک‌تراند. حاکمیت لبنان نمایندة بیش از 4 سده اعمال نفوذ محافل وابسته به غرب بر احوال این مملکت است. این «مواضع» را دولت احمدی‌نژاد می‌خواهد تغییر دهد؟ این گوی و این میدان! ولی آیا بهتر نیست مواضع استعماری در کشور خودمان را نخست دریابیم؟ دولتی که اسکناس‌های رایج خود را هنوز زیر نظر کارشناسان انگلیسی در کشور پاکستان می‌باید چاپ کند، آیا حق دارد که برای آیندة یک منطقه «نقشه‌کشی» کند؟ باید گفت که مسلماً چنین حقی ندارد، و این دولت نیز در عمل چنین حقی به خود نخواهد داد؛ احمدی‌نژاد چون اسلاف‌اش فقط گام به گام از سیاستی پیروی می‌کند که ایالات متحد پیش پایش می‌گذارد، و اینکار را در فضائی آکنده از هیاهوی سیاسی بر محور «اسلام‌راستین» به صورتی انجام می‌دهد که به مردم تفهیم کند که گویا سیاستی «مستقل» در پیش گرفته!

ولی از آنجا که تا ابد مردم را نمی‌توان فریفت، این نوع سیاست‌گذاری‌ها که از طریق «هیاهوسالاری» طی 3 دهة اخیر بر مملکت‌مان حاکم شده، روزی فرو خواهد پاشید. و با در نظر گرفتن شرایطی که شاهدیم، آن روز زیاد دور نخواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست: