سرمقالات اخیر برخی روزنامههای آمریکائی که به محافل «تصمیمگیرنده» بسیار نزدیکاند، خصوصاً مطالب مندرج در شمارة 15 سپتامبر در ستون آزاد روزنامة واشنگتنپست، روزنامهای که ناظران از آن به عنوان «سخنگوی رسانهای» کاخ سفید نام میبرند، نشان میدهد که جناح جرج بوش در رابطه با مسئله ایران، در «بد هچلی» گرفتار آمده. در واقع، راهبردهای کلان ایالات متحد در منطقة خلیجفارس، آسیای مرکزی و خاورمیانه، تاکنون هیچکدام بر اساس طرحهائی که واشنگتن در افکار عمومی جهانیان به عنوان «اهداف عالیة» نظم نوین جهانی معرفی میکرد، پیشرفتی نشان ندادهاند. در شرایطی جرج بوش سخن از «مردم بزرگ ایران»، «فرهنگ ایرانزمین» و «راهکارهای صلحآمیز» به میان آورده که، افغانستان هنوز در بلاتکلیفی کامل سیاسی دست و پا میزند، آیندة سیاسی عراق هر روز مبهمتر از روز گذشته میشود، حاکمیت بلامنازع سیاست تلآویو در منطقة شمال خاورمیانه پس از شکست از یک «دشمنی نامرئی» کاملاً از میان برداشته شده، پاکستان هر روز متزلزلتر میشود، و شرایط در این مناطق تا به آن حد از پیچیدگی رسیده که معلوم نیست حتی جانشینان جرج بوش، از هر حزب و دستهای که باشند، چگونه قادر خواهند بود «آب رفته را به جوی بازگردانند!» عقب نشینی «رسمی» جرج بوش از مواضع جنگاورانهاش در مورد ایران، نه آب به آسیاب دولت ایران خواهد ریخت، و نه نئوکانهای آمریکائی را از کاخ سفید خوشنود خواهد کرد، ولی این «عقبنشینی» نیز امری است که اینک در سیاست جهانی گویا «غیرقابل» اجتناب شده.
شاید زیاد هم نمیباید از این «نتایج» منفی در راهبردهای واشنگتن شگفتزده باشیم. نباید فراموش کرد که سقوط امپراتوری «کارگری» در مسکو، مسئلة بیاهمیتی نبوده، و در سایة تحولاتی که این هبوط ایدئولوژیک، دیر یا زود در صحنة سیاست جهانی به همراه میآورد، چنین روزهائی تا حدی قابل پیشبینی بودهاند. اگر پس از پایان جنگ دوم جهانی، غرب ایالات متحد را به عنوان «رأسالخیمة» سرمایهداری به جهانیان معرفی کرد، و در چارچوب مبارزه با کمونیسم، همکاری بیقید و شرط تمامی حاکمیتهای سنتی در جهان را با این «رأسالخیمه» در زیر نگین کاخسفید قرار داد، امروز نه سرمایهداری چنین نیازی را احساس میکند، و نه حاکمیتهای سنتی جهت حفظ موجودیت، خود را نیازمند حمایت بیقید و شرط واشنگتن میبینند. و هر چند که این نتیجهگیری ممکن است برخی را خوش نیاید، اگر بازتاب تاریخی سقوط امپراتوری کارگری در مسکو، به مثابه آزادی نظریة سوسیالیسم از پنجة حاکمیتهای «استالینیستی» بود، در بطن فضائی وسیعتر، همین هبوط در واقع معنای دیگری یافت: «آزادسازی سرمایهداری» از قید ایالات متحد!
موضعگیریهای شداد و غلاظ واشنگتن طی چند سالی که از فروپاشی اتحاد شوروی میگذرد، موضعگیریهائی که در صحنة سیاستهای جهانی برخی صاحبنظران و سیاستمداران از آنان تحت عنوان «یکجانبهگرائی» سیاسی نام بردهاند، در واقع بازتاب همین فروپاشی ایدئولوژیک و استراتژیک شده. دولت آمریکا عقب نشینی «مراکز تصمیمگیری» سرمایهداری ایالات متحد، از مواضع «جهانی» خود را، که طی 60 سال پس از جنگ دوم، به صورت «چپاول» سازمان یافتة ثروتهای دیگر ملل در آمده بود، به راحتی «هضم» نخواهد کرد؛ جنگ عراق، جنگ افغانستان، جنگ کوسوو، جنگهای اخیر در آمریکای لاتین و به احتمالی جنگهای آینده، همگی در راستای مبارزة آمریکا جهت حفظ اقتدار جهانی خود بر «خیمة سرمایهداری» صورت خواهند گرفت. ولی یک سئوال بیجواب مانده: «آیا این اقتدار حفظ شدنی است؟» جواب به این سئوال مسلماً منفی است، چرا که اصول بنیانگذار این «اقتدار» امروزه از صحنة راهبردهای جهانی خارج شده؛ «جنگسرد»، «بحرانسازیهای مذهبی»، «نیاز همراهی حاکمیتهای سنتی با سرمایهداری آمریکا»، همگی از روابط دیپلماتیک جهانی رخت بر بستهاند. به عبارت سادهتر آمریکا «آب در هاون میکوبد!»
در چند روز گذشته، و در پی تحولاتی که نهایت امر منجر به «عقبنشینی» ایالات متحد از مواضع «جنگاورانهاش» در قبال ملت ایران شد، شاهدیم که چگونه «بحران افغانستان» هر چه بیشتر از طرف رسانههای جهانی در معرض ارزیابیهای «افکار عمومی» قرار میگیرد. با این وجود، شرایط افغانستان، طی 5 سال گذشته، عملاً هیچگونه تغییر مثبتی به خود ندیده؛ این یک واقعیت است که افغانها امروز میباید در بطن مجموعه «بدهبستانهائی» زندگی کنند که یک سر در مسکو دارد و سری دیگر در واشنگتن، لندن و دهلینو! ولی آمریکا، پس از شکست در جبهة بحران هستهای در ایران، طی روند تبلیغاتی نوین خود، از مطرح کردن این «بحرانها» و احتمال «تجدید» حاکمیتی طالبانی در افغانستان همان منافع راهبردیای را میجوید که پیشتر از طریق بحران «دستساز» هستهای در ایران میجست: تحکیم مواضع دولتهای بنیادگرای اسلامی تحت عنوان «ضد آمریکائی» بودن فرضی این حاکمیتها، تهدید مستقیم هند و روسیه از طریق حاکمیتهای اسلامگرائی که آمریکا قادر است در صورت ضرورت در مرز اینکشورها مستقر نماید، و نهایت امر «تشدید» عارضة «دینباوری»، و «مذهبپرستی» در گسترهای جغرافیائی که از شمال هندوستان تا شمال و شرق قارة آفریقا را میتوان تحت پوشش در آورد.
در چند روز گذشته شاهدیم که «شکست» تبلیغاتی ایالات متحد در جبهة هستهای در ایران، جبههای که آمریکا خود جهت توجیه سیاستهایش در همکاری و همفکری کامل با دولت فعلی ایران گشوده بود، عارضة دیگری را نیز به دنبال آورده: موضعگیریهای واتیکان و شخص پاپ! با نیمنگاهی به تاریخچة واتیکان به صراحت وابستگی این «بنیاد» را به «نتایج» جنگ دوم جهانی و ساختارهای «جنگسرد» درمییابیم. واتیکان حاکمیتی ساختة فاشیستهای ایتالیا است، و پس از فروپاشی حاکمیت موسولینی، به ابزاری تبدیل شد که «تبلیغات» ضدکمونیستی در جبهة سرمایهداری را «تئوریزه» میکرد. اگر سنگ بنای سرمایهداری نوین به دست محافل «پروتستان» و «آنگلیکن» گذاشته شده، نقش تودههای «مذهبی» و متعصب کاتولیک در «اعتلای» اهداف سرمایهداری جهانی از چشم نباید پوشیده بماند. «کاتولیسیسم» پوششی است «ایدئولوژیک» و بسیار فراگیر که از آمریکای لاتین تا قلب اروپای «متمدن» را فرا میگیرد، و نباید فراموش کنیم که اولین حرکت «ضدکمونیستی» در چارچوبی که نهایت امر فروپاشی «استالینیسم» را به دنبال آورد، در اروپای مرکزی صورت گرفت، و تحت حمایت همین بنیاد مذهبی در کشور لهستان رخ داد.
سخنان پاپ، چون سخنرانی دیگر سیاستمداران «اتفاقی» صورت نمیگیرد؛ این سخنرانیها «تجویز» میشود! ولی سخنان پاپ در نکوهش برخی مواضع «اسلام بنیادگرا» امروز، دیگر نمیتواند درمانی برای دردهای سرمایهداری ایالات متحد شود. چرا که این گونه آتشبیاریها، که هدف نهائی آن تشدید «تعصبات» مذهبی در جهان اسلام، و به راه انداختن «خردجالهائی» از قبیل حاجروحالله در کشورهای اسلامی است، دیگر هیزمی را دستخوش لهیب شعلههای آتش «دینباوری» نخواهد کرد. ملتهای مسلمان، امروز هشیارترند. و به علاوه، اعلام این مواضع از سوی بنیاد «کاتولیسیسم» این خطر را میتواند در بر داشته باشد که در شرق اروپا، وسیلهای جهت حمایتهای تودهای، حتی در میان مسلمانان، از مواضع کلیسای «ارتدوکس» شود! خطری که به مراتب، از برخورد کاتولیسیسم با جهان اسلام میتواند خطرناکتر باشد.
سخنان پاپ در مورد اسلام، بیاختیار مرا به یاد عروسی انداخت که میخواستند به هر قیمتی«خوشگلاش» کنند. و آنقدر در اینراه به خود زحمت روا داشتند که، نهایت امر عروس بیچاره را کور کردند. اینهم شاید سرنوشت سرمایهداری آمریکا باشد که یک چشماش، و شاید هر دو را، امروز میباید «حضرت پاپ» کور کنند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر