در سایة بحرانهای اجتماعی و سیاسیای که جامعة ایران طی سالهای اخیر با آنها دست به گریبان بوده، مسلماً بسیار اتفاق میافتد که گروه وسیعی از هموطنان ما با خود بیندیشند، «چه میشد، اگر سیاست دست از دامان ملت ما میشست؟» آری، زمانی که سیاست نه جهت بهبود شرایط اجتماعی و مالی افراد، که صرفاً در مسیر ایجاد بحرانهای کاذب و در چارچوبی «سیاستبازانه» به کار گرفته میشود، «مردم» را کلافه و مستأصل میکند. تودههای مردم عادی، که نه به زمینههای مختلف سیاسی علاقهای دارند، و نه عمری را به مطالعه و تحقیق در احوال دقایق سیاستها گذراندهاند، «حوصله» ندارند که در امور سیاسی کشور خود دقت نظری پیگیرانه اعمال کنند، و باید قبول کرد که این نیز حقی مسلم از حقوق «شهروندی» است! ولی احوالات جامعة ایران، حداقل در این زمینة بخصوص نمیتواند نمونة کاملی ارائه دهد. امروز ایرانیان، درست همانند سالهای پیش از 22 بهمن، با سیاست «قهر» کردهاند. ما ایرانیان باید فراگیریم که یا این «قهر» را شکسته، سیاست را آنچنان که هست میپذیریم و با دقت در احوالاتش جامعه را از گزند «بازگشت» لجامگسیختة «سیاست» به امور جاری کشور محفوظ نگاه میداریم، و یا همانند دهههای گذشته، آنزمان که سیاست فضای کشور را «بار دیگر» اشغال کرد، همچون غریقی که شناگری نداند، در عمق امواج سیاسی غرق خواهیم شد. این را نیز باید بدانیم که اگر «انتخاب» امروز از آن ماست، در صورتی که برای فردا آمادگی نداشته باشیم، فردا «انتخابی» در کار نخواهد بود، همه چیز بر ما بار دیگر «تحمیل» خواهد شد.
با نیمنگاهی به سایتها و وبلاگهای فارسی زبان، در مییابیم که اینان بر دو دستهاند: یک دسته کاملاً در بطن «سیاستهای گروهی» قرار دارند، و دستة دوم اصلاً با سیاست در هیچ صورت ممکن کلمه «کاری» ندارند. به این ترتیب، مجموعة «حضور ایرانیان» در فضای مجازی از نوعی «سیاستگریزی» مطلق، و یا نوعی «سیاستپرستی» بیچون و چرا تشکیل شده! بازتابی است از همان تعریفی که امروز در جامعة ایران به «سیاهی» و «سپیدی» مطلق معروف شدهاند، و گروهی که خود را «اصلاحطلب» مینامند، معتقدند که «واقعیات» نه سپیدی است و نه سیاهی؛ «رنگی» است میان ایندو! ولی همانطور که شاهدیم، «رنگی» که میان ایندو باشد، در عمل در مرحلة کلام باقی ماند، و شاید یکی از ایراداتی که بر عملکردهای همین «اصلاحطلبان» وارد باشد، معلق نگاه داشتن همین «رنگ میانه» در صحنة سیاست کشور است.
ولی نباید فراموش کنیم که در عمل، دولتهای خاتمی و احمدینژاد سعی تمام در ارائة این «رنگ میانه» داشتهاند؛ فقط مشکل اینجاست که، «تعریف» رنگ میانه در چارچوبی که مردم ایران عادتاً از سیاست دریافت میکردهاند، قرار نمیگیرد. امروز «رنگمیانه» را بنیادهائی میباید تعریف کنند که خود در روزهای پیشین، از جمله «سیاهکاران» و «سپیدکاران» حرفهای در فضای سیاست کشور بودهاند. بنیاد سیاست ایران، امروز نیز به صورتی بی چون و چرا از جانب استعمار «تعریف» میشود، و هیاهوهائی که در اطراف «زندانیشدن» برخی افراد، و «آزادیهائی» با قید ضمانتهای کلان صورت گرفته، این پیام مشخص را به ملت ایران میدهد که «تعریف» فضای میانة سیاست در دست کسانی باید قرار داشته باشد، که در صورت دستگیری و زندانی شدن قادراند با حمایت همان «بنیادها» معادل قیمت چندین منزل مسکونی «ضمانت» پرداخته، و همچون آقای جهانبگلو بار دیگر با «افتخار فراوان» به فضای سیاست ایران «بازگردند»! دیگران: دانشجو، دانشآموز، کارگر، نویسنده، روزنامهنگار، محقق، و ... تا آنجا که به «تعریف» این «رنگ میانه» مربوط میشود، از هیچ حقی برخوردار نیستند! در واقع، طی این دوره برخی «زندانیان سیاسی»، پس از ماهها اعتصاب غذا سر از دانشگاههای ینگه دنیا در میآورند، و برخی دیگر در همان نظام «حبس» به دلایلی که اصلاً معلوم نیست جان میسپارند.
در نتیجه به صراحت میبینیم که باوجود «سیاستگریزی» برخی افراد، نهایت امر سیاست بر احوال جامعه به تمام و کمال حاکم شده. با این وجود باید قبول کرد که، پیام دولت خاتمی و احمدینژاد، از ویژگیهای تاریخی خود برخوردار است؛ استعمار دیگر نمیتواند با تکیه بر بنیادهائی که پیشتر «ضدکمونیست» تعریف میکرده است، بر کشور ایران حاکمیتهای فاشیستی «تحمیل» کند؛ این روشها میباید از نو «تعریف» شوند، و تمامی سعی جفت «خاتمی ـ احمدینژاد» در همین راستا قرار گرفته: ارائة تعریفی جدید از منافع استعمار در ایران. تعریفی که به صورتی «ساختاری» بتواند در چارچوب روابط سیاسی و اجتماعی به نحوی ملموس جایگیر شود. در این راستاست که، سرکوب «نمایشی» برخی فعالان سیاسی، و تجلیلهای «نمایشیتر» از برخی دیگر، صورت میگیرد.
برای آنکه از مسیر استدلالها زیاد دور نشویم، بار دیگر باز میگردیم به سیاست روز در کشور ایران. امروز همة ایرانیان وظیفه دارند که در روند ارائة «تعریف» نوین از روابط اجتماعی و سیاسی در صحنة کشور حضور داشته باشند. این حضور به هیچ عنوان به معنای «مبارزة مسلحانه»، «براندازی»، و ... نمیباید تعبیر شود؛ این واژهها متعلق به روابط دوران جنگ سرد بودهاند: آنروزها هم این واژهها معنای درستی نداشتند، ولی واژگان نوین را امروز باید از نو «تعریف» کرد، و اگر جهت ارائة این تعریف حضور نداشته باشیم، آنزمان که دیگران برایمان آنها را تعریف میکنند، چند و چونش بر احوالات ما نیز حاکم خواهد شد. جوانان ایران، نباید امروز همان اشتباهی را مرتکب شوند که پدرانشان مرتکب شدند: فروافتادن در فراموشکدههائی به نام «سیاستگریزی» و یا «سیاستپرستی»! سیاست، فینفسه مسائل و مشکلات یک ملت را حل نخواهد نکرد؛ این اشتباه بزرگی است که برخی «عنوان شعار» را نیمی از تحقق همان شعار تعریف کردهاند. هیچ شعاری خارج از زمینههای واقعی اجتماعی خود نمیتواند تحقق یابد؛ این زمینهها را هر کس در حد خود میباید از امروز فراهم آورد، چرا که فردا مسلماً خیلی دیر خواهد بود. برای خلاصی از چنگال «عفریت سیاست»، تنها راه ممکن همان حضور وسیع مردمی جهت اعمال نظارت بر عملکرد همین عفریت است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر