۶/۲۱/۱۳۸۵

سوریه در بطن بحران!



بر اساس گزارش‌ خبرگزاری‌ها، در روز 12 سپتامبر گروهی افراد مسلح در شهر دمشق به ساختمان سفارت آمریکا حمله‌ور شده‌، و در پی این درگیری، چند تن از مهاجمان کشته و زخمی شده‌اند. این دومین بار است که، در عرض چند ماه گذشته، در قلب نظام بعثی سوریه شاهد حملات نظامی و سازمان یافته به سفارتخانه‌های دول غربی هستیم، و این سئوال هنوز بی‌جواب مانده: در چنین نظامی سرکوبگر، که یادآور حکومت صدام حسین، و یا همتای اسلامی آن جمهوری اسلامی ایران است، چگونه گروهی افراد مسلح می‌توانند به ساختمان سفارتخانه‌هائی حمله‌ور شوند که شبانه‌روز زیر زره‌بین‌ مأموران امنیتی قرار دارند؟ این سئوال هر چند آزاردهنده بنماید، جوابی روشن دارد؛ حمله‌کنندگان از طرف محافلی مورد حمایت قرار دارند که دولت و تشکیلات هولناک امنیتی حزب بعث بر آن‌ها نظارتی نمی‌تواند اعمال کند.

پس از اشغال عراق به وسیلة ارتش متجاوز ایالات متحد، ناظران بر این باور بودند که روابط راهبردی در خاورمیانه به طور کلی از پایه دیگرگون خواهد شد. چرا که یک اشغال نظامی،‌ صرفاً‌ به معنای اعزام نیروهای مسلح به یک منطقه نیست؛ معنای اصلی یک اشغال نظامی، همانا اشغال امنیتی است! به عبارت دیگر، امروز ارتش آمریکا و سازمان‌های امنیتی وابسته به پنتاگون، با تکیه بر حضور نظامی در عراق، بر «امنیت» منطقه اشراف کامل دارند. و در همین راستا تشکیلات «نظامی‌ـ امنیتی» در کشور همسایة عراق، سوریه نیز نمی‌تواند از این «بحران» راهبردی بی‌نصیب بماند.

نقش مخرب ایالات متحد در خاورمیانه که از اولین روزهای پس از جنگ دوم جهانی، و تحت عنوان «مبارزه با کمونیسم» آغاز شد، امروز رنگ و روی دیگری به خود گرفته. در واقع، عربدة تبلیغاتی «مبارزه با تروریسم» امروز توجیه کنندة حضور غیرقانونی این ابرقدرت در منطقه شده. «تروریسمی» که ابعاد آن هنوز مشخص نیست، و با تکیه بر تحقیقات وسیع صاحب‌نظران، ریشه‌های واقعی آنرا، علیرغم ادعاهای کاخ سفید، می‌باید در بطن نظام سیاسی ایالات متحد جستجو کرد. روابط تنگاتنگ دولتمردان آمریکائی، و در رأس آن‌ها خانوادة بوش، با سرمایه‌گذاری‌هائی که امروز «تروریستی» تلقی می‌شود، فقط مشتی از خروار است. «تروریسم اسلامی» به عنوان چوب‌دست مبارزة پنتاگون با گسترش نفوذ کمونیسم در آسیای مرکزی و خاورمیانه، ریشه‌های عمیقی در سازمان‌های امنیتی وابسته به غرب دارد، و بر خلاف تبلیغاتی که بر رسانه‌های جهانی حاکم شده، نمی‌توان این ریشه‌ها را یک شبه، با تکیه بر شعارهائی «دهان‌پرکن» از میان برداشت. از طرف دیگر، در شرایط فعلی نمی‌توان دلیلی روشن و واضح یافت که ایالات متحد اصولاً تمایلی به نابودی این شبکة گسترده و کارآمد داشته باشد!

امروز در ساختار سیاسی و نظامی حکومت بعث سوریه، عناصر روسی حضوری غیرقابل انکار دارند. در واقع، این حضور نتیجة سال‌ها وابستگی بی‌چون و چرای دمشق به سیاست‌های اتحادجماهیرشوروی سابق است، روابطی که از چشم هیچ ناظری دور نمانده بود؛ دمشق در سال‌هائی که هماهنگی شاه ایران با آمریکا می‌رفت منطقه را به صورتی پایدار به پیمان آتلانتیک شمالی پیوند زند، در همگامی با عراق، از سردمداران عمدة الحاق «دمشق ـ بغداد» به پیمان ورشو بود. و شاید یکی از دلایلی که پس از سقوط شاه در ایران، دمشق را به جمهوری اسلامی نزدیک کرد، سیاست دوگانة باشد که مسکو در قبال پدیده‌ای اعمال می‌کرد که «انقلاب اسلامی» لقب گرفته بود؛ سیاستی جنگاورانه در جبهة عراق، و سیاستی توام با همگامی در جبهة سوریه!

همانطور که شاهد بودیم عمر «اتحاد شوروی» قبل از آنکه «میوه‌های» این سیاست دوگانه را بتواند از درخت «انقلاب اسلامی» بچیند به پایان رسید؛ عراق در نیمه‌راه «بهشت غرب» فروماند، و سوریه در دورة استالینیسم سیاسی «منجمد» شد!‌ ولی اگر عراق را شرکت‌های نفتی به دلیل بهره‌وری از منابع بزرگ زیرزمینی نتوانستند از نظر دور نگاه دارند، سوریه صرفاً از منظری «راهبردی» مطامع غرب را تحریک می‌کند: همسایگی با اسرائیل، نفوذ در لبنان، برخورداری از بنادری در دریای مدیترانه، و نهایت امر نزدیکی بسیار ساختاری با نظام حاکم بر روسیة امروز! این دلیل آخرین، همان «چراغی» است که می‌باید جهت روشن شدن نکات تاریک بحران‌های فزاینده در اطراف سفارتخانه‌های غربی در دمشق، مسیر تحلیل‌مان را روشن کند.

پس از فروپاشی اتحادشوروی، باقی ماندن در بطن یک نظام «استالینیستی»، برای حاکمان دمشق نمی‌تواند منفعتی به همراه داشته باشد؛ خصوصاً که امروز، ایالات متحد بر پایة تبلیغات گستردة «مبارزه با تروریسم» سعی در ایجاد بحران‌های ساختاری در بطن حاکمیت‌ سوری دارد. در غیاب حمایت‌های اساسی از جانب مسکو ـ از آن نوع که سوری‌ها طی جنگ سرد از آن برخوردار بودند ـ این نوع بحران‌های «دست‌ساز» به راحتی می‌تواند حاکمیت حزب بعث در سوریه را از قدرت ساقط کند. مخالفان «اسلام‌گرا» در کشور سوریه نایاب نیستند، و «اسلام سیاسی» امروز تبدیل به کالائی رایج در منطقه شده. سال‌ها حکومت دیکتاتوری، سوریه را بی‌نهایت فرسوده کرده، و مخالفان را به همان اندازه «قدرتمند»؛ مخالفانی که امروز با حمایت محافلی در عراق، ترکیه، ایران و عربستان سعودی می‌توانند دست حزب بعث را از قدرت کوتاه کنند. ولی این مشکل پی‌آمدی دیگر نیز به همراه می‌آورد؛ اگر دولت سوریه از کنار آمدن با سیاست‌های «پنهان» مسکو سرباز زند، و قصد آن داشته باشد که رأساً در چرخشی به سوی سیاست‌های ایالات متحد، هم موجودیت خود را محفوظ نگاه دارد و هم از همکاری با قدرتی سرباز زند که اینک جز «بارسنگین» بر پیکر دولت بعث ارمغان دیگری نخواهد داشت، مسکو چنین چرخشی را هضم نخواهد کرد.

امروز شاهد چرخش سوریه به دامان سیاست‌های ایالات متحد در منطقه‌ایم، و از سوی دیگر مسکو شکل‌گیری این چرخش را، حتی اگر غیرقابل اجتناب تلقی کند، نمی‌خواهد دور از منافع مستقیم روسیه صورت پذیرد. انفجارات در محلة سفارتخانه‌های غربی در دمشق، به این معناست که نزدیک شدن حزب بعث سوریه به آمریکا فقط در صورتی می‌تواند عملی شود که مسکو بتواند بر چند و چون آن، هم در داخل و هم در خارج از مرزهای سوریه، نظارت کامل خود را اعمال کند. ولی این چرخش بازتاب‌هائی غیرقابل پیش‌بینی در منطقه به همراه خواهد آورد؛ و مسلماً واشنگتن و مسکو یک عامل اصلی را فراموش نکرده‌اند: پس از فروپاشی یک حاکمیت 50 سالة استبدادی، افکار عمومی مردم سوریه نمی‌تواند قابل پیش‌بینی باشد.

سوریه اگر در شرایط فعلی از دست حاکمیت استبدادی بعث خارج شود، معلوم نیست که به کدام جانب خواهد رفت. مسکو نگران از دست دادن یک متحد مطمئن در منطقه است، ولی با نگاهی به سیاست‌های ایالات متحد در می‌یابیم که «بحران»، «فروپاشی»، «فقر» و در به دری مردم، چه در افغانستان و چه در عراق، نه تنها واشنگتن را در مخمصة سیاسی قرار نداده، که این «مصیبت‌ها» عناصری پایه‌ای در سیاست منطقه‌ای این‌کشور‌اند. حمایت آمریکا از تغییرات در سوریه همانطور که نمونه‌های عراق و افغانستان نشان می‌دهد، صرفاً حمایت از «بحران‌سازی»‌ و «دین باوری»‌ در منطقه است؛ هدف دیگری در پی آن نخواهد بود. باید دید، آیا توطئه‌های آمریکا در دمشق نیز به سرنوشت توطئه‌های غرب در لبنان دچار خواهد شد یا خیر؟


هیچ نظری موجود نیست: