خبرگزاریها گزارش میدهند که روزنامة «شرق»، ماهنامة سیاسی «نامه»، و چند نشریة دیگر امروز توقیف شدهاند، و برخی از آنان حتی جواز کار خود را از دست دادهاند. با وجود آنکه اینگونه خبرها برای ایرانیان معمولاً «عادی» تلقی میشود، همزمانی این «رخدادها» با سالروز 11 سپتامبر، و خصوصاً سخنرانی رئیس جمهور «فرهیختة» اصلاحات در دانشگاه هاروارد، تصویر را کمی مضحکتر از معمول کرده. یادمان نرفته که آقای خاتمی در نخستین سخنرانیهای خود به عنوان «منتخب» ملت، از حقوق اساسی شهروندان، اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی، و رعایت چارچوبهای قانونی بسیار میگفتند. گفتمانی که طی حاکمیت «فرهیختة» ایشان، عملاً به «زینتآلات» کاخ ریاست جمهوری تبدیل شد، و ایشان آنقدر در برآوردن خواستههای عمومی «دستدست» کردند که 8 سال دوران ریاست مبارکشان تمام شود، و بتوانند «تخت فرعونی» را ارزانی یک «معلم» بشریت و «بسیجی» بیریا کرده، خودشان برای سخنرانی در مورد «حقوق انسانها» به هاروارد تشریف ببرند!
سالروز 11 سپتامبر برای ملت ایران یادآور مسائل دیگری نیز میتواند باشد: 5 سال پس از این حادثه، و پس از آنکه همه روزه سیاستبازان «ینگهدنیا»، کلة ملتهای جهان را با سخنرانیهای پرطمطراق در مخالفت با «تروریسم» و حاکمان «خودکامه» در جهان اسلام بردهاند، محصول «ملموس» این سیاست نوین در کشور ایران، حضور «معلمثالث» در مقام ریاست جمهوری، و سخنرانیهای «بیسروته» رئیس جمهور سابق حکومت اسلامی در هاروارد شده. این واقعیات را میبایست عنوان کرد، تا شاید آن دسته از «خوشخیالانی» که نزدیکی طیف حاکمیت کشورهای جهان سوم به مراکز تحقیقاتی و دانشگاهی در غرب را «فینفسه» پیشرفتی در ادارة امور کشور تلقی میکنند، از خواب خرگوشی بیدار شده، ژستهای غلطانداز و «امیرکبیری» را کنار بگذارند، و آنچه میباید در پس این پردة هزار نقش ببینند به عین مشاهده بفرمایند! شاید دریابند که دانشگاههای هاروارد، آکسفورد، سوربن، و ... نه تنها با سیاستهای سرکوب که زمینهساز چپاول ملتها است مخالفتی ندارند، که این مراکز، خود از جمله فراهم آورندگان اسباب حفظ چنین حاکمیتهائی نیز هستند.
اینکه چند نشریه از گلة نشریات «شبهدولتی» در کشور ایران در محاق سانسور بیفتند، جای «تأسف» ندارد؛ این نشریات از جمله همکاران نزدیک همین حاکمیتاند، و مردم نیک میدانند که در شرایط فعلی چه کسانی قادرند از پیچ در پیچهای اداری کسب اجازة چاپ، دستیابی به کاغذ دولتی، نوبت چاپخانه، و هزار «خان» دیگر جان به سلامت برند. ولی اگر حکم بر این باشد، که این حاکمیت به خود اجازه دهد، هر لحظه که «اراده» میکند، نشریهای را در محاق سانسور بیاندازد، این عمل، سوءقصدی است خونبار بر علیه موجودیت چارچوبهای «حقوق انسانی» در جامعة ایران. یک ایرانی مسئول برای نشریهای چون «شرق» که در انتخابات اخیر حامی هاشمی رفسنجانی از کار در آمده بود، دلسوزی نخواهد کرد. ولی «گر حکم شود که مست گیرند ــ در شهر هر آنچه هست گیرند»، و به عبارت دیگر، در چنین ساختاری هیچکس از امنیت شغلی که شایستة یک روزنامهنگار است، برخوردار نخواهد بود.
و همین 11 سپتامبر، اینبار برای تمام جهانیان، پیام دیگری نیز به همراه آورد: دولتهائی که سدهها با حفظ دیکتاتوریهای ضدبشری به چپاول و غارت ملل دیگر مشغول بودهاند، در پرتوی «روابط نوینی» که سقوط اردوگاه شرق به همراه آورد، دیگر نمیتوانند بدون پرداخت هزینههای سنگین، به روشهای «پسندیدة» خود ادامه دهند. این رخدادها بر دیپلماسی جهانی سایهای انداخت، که حکایت از ضرورت در «تجدیدنظر» در روشهای بهرهکشی میکرد. و درست در همینجا بود، که گروهی از «فرهیختگان» دولتی در جهان سوم، که معمولاً منتخبینی از «کودنترین» قشرهای اجتماعیاند و با همیاری اربابان استعمار تریبونهای سیاسی را اشغال کردهاند، «یابوی تصورات و تخلیلات برشان داشت»؛ فکر کردند حال نوبت حکومت به «افلاطونها» و «ارسطوها» رسیده! ولی همانطور که در بالا آمد، 5 سال پس از این حوادث، شاهدیم که «تجدیدنظر» لزوماً نه تنها معنای «بهبود» روابط نیست، که در سطحی وسیع میتواند بر «هبوط و سقوط» نیز دلالتها داشته باشد.
5 سال پس از این حوادث ایرانیان شاهداند که ایالات متحد برای چپاول ملتها میباید نه تنها از پس پردة «صلاح و مصلحتخواهیهای» جهانی خود پای بیرون گذارد، که «اوباشی» چون «سردار فرهیختگی» را نیز میباید در شهرها و دانشگاههای ایالات متحد بگرداند و بچرخاند، تا بتواند سور و سات «این شبجمعه» را برقرار کند. اینکه فرد «مفتضحی» چون خاتمی، اینک در حال گردش و سخنرانی در مراکز هنری، مذهبی و دانشگاهی آمریکا است، خود بهترین نشانه از «هبوطی» است که پس از 11 سپتامبر ملتها میباید با آن روبرو شوند؛ آمریکا دیگر روابط حسنة خود با «اراذلی» از قبیل خاتمی را در پس پرده نگاه نخواهد داشت. و بدانیم که دیری نخواهد گذشت که امثال خامنهای، احمدینژاد، محسن رضائی، و ... در همین دانشگاهها سخنرانی خواهند کرد، چرا که «قبح» اینگونه روابط دیپلماتیک در حال فروریختن است.
آمریکا به عنوان «رهبر» جهان سرمایهداری غرب، نمیتواند در چارچوب «راهبردهای» کلان منطقهای گزینهای جز «اسلام» را در مرزهای روسیه، چین و هند مستقر کند؛ نیازهای راهبردی غرب امروز روشنتر از همیشه در برابر چشمان ما قرار دارند. اسلام، چوبدست استعمار در منطقه شده، و بیجهت نیست که حکومتهای دستنشاندة عراق و افغانستان اینچنین «دینباور» و «مذهبدوست» از کار در آمدهاند. اسلام وسیلهای است که نهایت امر جهت حفظ نظارت سرمایهداری غرب بر منطقة خاورمیانه، آسیای مرکزی و قفقاز، و اعمال فشار بر ملتهای قدرتمند در این مناطق میباید در دیپلماسی حاکم از جایگاه ویژهای برخوردار شود.
ولی با این وجود، 11 سپتامبر پیام دیگری نیز، اینبار برای ملتهای ستمدیدة جهان به ارمغان آورد: روند بهرهکشی سرمایهداری غرب در بطن شیوههای تولید خود میرود که پادزهر خود را نیز تولید کند، پادزهری که نهایت امر تیغه برندة تضادهای درونی این شیوة هولناک تولید را به سوی اهرمهای تصمیمگیریاش منحرف خواهد کرد، و دیری نخواهید پائید که حاکمیتهای غرب و غربدوست، خود قربانی «عظمتغرب» شوند. آنروز ملتها، و بخصوص ایرانیان، میباید در صحنه حضور داشته باشند، چرا که این فرصت را نباید از دست داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر