۲/۲۱/۱۴۰۴

پند و جنگ و ترامپولئون!

 

 

حضور رهبر چین و شرکت ارتش اینکشور در رژۀ روز پیروزی در مسکو ـ 9 ماه مه سال‌جاری ـ   و از سوی دیگر عدم حضور رئیس دولت هند در این مراسم به صراحت ژئواستراتژی‌های جدید جهانی را به نمایش گذارد.   البته در این بررسی نمی‌باید سفر معاون ترامپ به هند و متعاقب آن عملیات تروریستی در کشمیر،  بمباران شه‌بندر در ایران و دیگر موضع‌گیری‌های جهانی و ارتباط‌شان با مسائل ژئواستراتژیک را از نظر دور داشت.  به همین دلیل نیز در مطلب امروز سیاست‌های کاخ‌سفید،  کرملین و انگلستان را مورد بحث قرار می‌دهیم.   سیاست‌هائی که با پناه گرفتن در قفای جنگ در اوکراین،  روابط تجاری و خصوصاً «برنامۀ هسته‌ای ایران» سعی دارند مبحث شکل‌گیری ژئواستراتژیک جدید را تا حد ممکن از انظار دور نگه داشته،  در افکار عمومی بیشتر بر ضرورت‌های «گذرا» و مقطعی تکیه کنند.  پس ابتدا از سیاست چندگانۀ کاخ‌سفید در دوران ترامپ بگوئیم.

 

باندی که همراه دونالد ترامپ به کاخ‌سفید پای گذارده بود،   طی 3 ماه به صراحت دریافت که نقش ژئواستراتژیک و «تعیین‌کنندۀ» آمریکا،  کمرنگ‌تر از آن است که می‌پنداشته‌ است.   به همین دلیل نیز اگر تلاش‌های‌ اولیه‌ این باند بر پایۀ تهدید نظامی و تحریم اقتصادی و تعرفه‌های گمرکی تکیه داشت،   امروز از بلندگوهای کاخ‌سفید بیشتر وعظ،  خطابه،  مصالحه و پندواندرز می‌شنویم!  در واقع سازماندهی جنگاورانۀ کاخ‌سفید با خروج مایک والتز از مقام مشاورت امنیتی ریاست‌جمهوری فروپاشید.   نیازی نیست که بگوئیم،‌   والتز در عمل مهم‌ترین مهرۀ کاخ‌سفید به شمار می‌رفت.  این کهنه‌سرباز که هم در سیاست‌های گذشته نقشی ایفا کرده بود،  و هم نهایتاً بر امر «مهم» استخدام مزدور برای جنگ‌های افغانستان و عراق نیز نظارت کامل اعمال می‌کرد،  حضورش در دستگاه ترامپ به صراحت نشاندهندۀ اهداف اصلی و اولیۀ وی بود.   از اینروست که خروج ناگهانی والتز پس از بمباران شه‌بندر و تعویق مذاکرات هسته‌ای بسیار تعیین‌کننده می‌شود.   عملیات تروریستی در هند،  حمله به بندرعباس،   موشک‌باران فرودگاه بن‌گوریون و فرودگاه بین‌المللی یمن به صراحت بن‌بست سیاست‌های جنگاورانۀ ترامپ را به نمایش گذارد و کاخ‌سفید بالاجبار مسیر نوین پند و اندرز و خطابه را در پیش گرفت.     

 

با این وجود نمی‌باید در شناخت اهداف واقعی این مسیر نوین،   یعنی خط «پند و اندرز» ساده‌انگار باشیم.   به استنباط ما پس از آنکه کاخ‌سفید دریافت دیگر نمی‌تواند با تکیه بر هیاهو و پیش‌کشیدن خط جنگ پیشرفتی در امور داشته باشد،  و این امکان وجود دارد که شرایط ژئوپولیتیک از آنچه هست نیز متزلزل‌تر شود،  تصمیم گرفت در صحنۀ بین‌الملل نقش «داور» ایفا نماید.   و در همین چارچوب است که ترامپ سیاست‌های نوینی اتخاذ کرده؛  به عبارت دیگر «سیاست نیابت» برگزیده.  حال ببینیم «سیاست نیابت» اصولاً چیست؟!     

 

به طور مثال،  در حال حاضر هیئتی از روسای دول اروپائی ـ   انگلستان،  فرانسه،  آلمان و لهستان ـ  با سفر به کی‌یف در جبهۀ اوکراین فعال شده‌اند.‌   از سوی دیگر،  حمایت مستقیم کاخ‌سفید از عملیات نظامی بنیامین نتانیاهو در غزه رسماً به زیر سئوال برده شده،   و شاهدیم که «باند جدید» در واشنگتن تلاشی نوین جهت از سر گیری مذاکرات هسته‌ای با حکومت ملایان را نیز شروع کرده است.   نهایت امر،   تعرفه‌های گمرکی بر کالاهای چینی توسط ترامپ تقلیل یافته و عملاً کاخ‌سفید در این زمینه و در قالب مذاکرات ژنو دست به مصالحه زده است!  این مجموعه عقب‌نشینی‌ها نتیجۀ اعمال «سیاست نیابت» است.  

 

البته اعمال این سیاست اهدافی دنبال می‌کند که مهم‌ترین‌شان پنهان کردن نقش ایالات‌متحد در تحولات استراتژیک خواهد بود.   همانطور که بالاتر عنوان کردیم،  در شرایطی که «دیگران» ـ  اروپائیان،  نتانیاهو،  ملایان و ... ـ  سیاست‌های واشنگتن را پیش می‌رانند،  کاخ‌سفید به دلیل غیبت ظاهری در این مذاکرات و درگیری‌ها فرصت خواهد داشت تا «موفقیت‌های» احتمالی را به حساب آمریکا،   و «شکست‌ها» را نیز به حساب «دیگران» بنویسد.  و در شرایطی که در داخل مرزها محفل ترامپ خاک‌ریزهای سیاسی را یکی پس از دیگری از دست می‌دهد،   «سیاست نیابتی» خواهد توانست حداقل در صحنۀ بین‌‌المللی چهرۀ آمریکا را همچنان «درخشان» نگاه دارد!      

 

البته در محقق کردن این اهداف،    نظام رسانه‌ای جهانی که سوبسیدخوار ایالات‌متحد است،  وظیفۀ خود را با دقت انجام می دهد.   به طور مثال شبکۀ کذا،   این واقعیت را کتمان ‌کرده که اصولاً حضور فردی به نام زلنسکی در رأس دولت اوکراین بدون حمایت سیاسی و استراتژیک‌ آمریکا امکانپذیر نبوده و نیست،   و یا اینکه اگر پاکستان با حمایت شبکۀ «آی.اس.آی»،  زیرمجموعۀ سازمان سیا هند را به مصاف ‌طلبیده،   فقط به دلیل مطالبۀ واشنگتن از اسلام‌آباد بوده.   از سوی دیگر،  کیست که نداند آنچه ارتش اسرائیل می‌خوانند زیرمجموعه‌ای است از ارتش ایالات‌متحد؛   تل‌آویو به هیچ عنوان از لوژیستیک مناسب ـ  تجهیزات،  نیروی انسانی،  نیروی هوائی و ... ـ  جهت پای گذاردن به یک نبرد طولانی برخوردار نیست.

 

ولی در صورت ناکامی «سیاست نیابتی» مسائل بیشماری نیز مطرح خواهد شد.   به طور مثال،   اگر لندن،  پاریس و برلین که در چارچوب این «سیاست» به تهدید نظامی مسکو مشغول شده‌اند،   در پروژه‌های‌شان شکست خوردند،   تکلیف‌شان در مراودات بین‌المللی چه خواهد بود؟   مسلماً واشنگتن از اینان در برابر هجمۀ سیاسی روسیه،   چین و به طور کلی «بریکس» حمایتی نخواهد کرد.   و اگر کشور پاکستان که امروز به امید حمایت واشنگتن،   هند را به مصاف طلبیده نتواند از این رودرروئی روسفید بیرون آید،   ژئواستراتژی آسیای جنوبی ـ   هند،  چین،   اندونزی،  و... ـ  به کجا خواهد کشید؟     

 

از سوی دیگر،  عکس‌العمل احتمالی قدرت‌های جهانی در تقابل با «سیاست نیابتی» واشنگتن نیز می‌تواند مطرح شود.  ولی در کمال تأسف روسیه و چین در زمینۀ پروپاگاند سیاسی آنقدرها فعال نیستند،  و مشکل بتوان از ورای آنچه خبرگزاری‌های رسمی‌‌شان گزارش می‌کنند به فحوای کلام حاکمیت در اینکشورها دست یافت.  از اینرو می‌باید صرفاً با تکیه بر موضع‌گیری دولت‌های غربی اهداف چین و روسیه را به صورت تقریبی شناسائی کنیم.

 

به طور مثال،   شاهدیم که انگلستان پس از تمدید «توافق دفاعی دوجانبه آمریکا و بریتانیا» با ورود آزاد کالاهای آمریکائی به انگلستان نیز موافقت می‌کند.   به عبارت ساده‌تر،  لندن پس از دستیابی به ضمانت‌های «نظامی و امنیتی»،  فرانسه و آلمان را که فاقد چنین ضمانت‌هائی هستند با خود همراه کرده،   جهت تهدید نظامی روسیه به اوکراین می‌آورد.   چرا که نیک می‌داند،   ادعاهای ترامپ مبنی بر «توافقات» وی با پوتین پیرامون صلح در  اوکراین،  توخالی است.   هیچ دلیلی ندارد که در شرایط فعلی،   روسیه با آتش‌بس 30 روزه موافقت کند و زمینۀ‌ تحکیم موقعیت زلنسکی و باند کودتای اوکراین را در کی‌یف فراهم آورد.   ولی اگر چنین تصمیمی از سوی کرملین اتخاذ شد،   باید بپذیریم که جنگ را باخته! 

 

از سوی دیگر،  روابط بسیار پیچیده‌ای بر ارتباط چین و آمریکا سایه انداخته.  خلاصه بگوئیم،   هم واشنگتن نیازمند اقتصاد چین است،   و هم اقتصاد چین نیازمند بازارهای مصرفی  واشنگتن.  در این راستا تهدیدهای ترامپ علیه تجارت پکن بیشتر بلوف می‌نماید،   تا موضع‌گیری سیاسی.   ترامپ نه می‌تواند سیل تولیدات و کالاهای ساخت چین را در حوزۀ «دلار ـ یورو» متوقف کند،   و نه امکان خواهد داشت تا در برابر رشد سرسام‌آور تکنولوژیک،‌  صنعتی و علمی چین سنگ‌اندازی نماید.   همچنین تبلیغاتی که ترامپ پیرامون مسائل صنعتی در آمریکا به راه انداخته نیز مضحک است؛   پروسۀ «صنعتی» کردن دوبارۀ‌ آمریکا به همان اندازه مسخره می‌نماید،   که مبارزات ترامپ با مهاجرت!    اگر پروژۀ دوباره صنعتی کردن آمریکا عملی باشد،   ایالات‌متحد نیازمند مهاجرت عظیم توده‌هاست؛   راه دیگری هم وجود ندارد.  و خلاصه بگوئیم،  برخلاف ژست‌های ترامپ،   مهاجر را نمی‌توان روی «کاتالوگ» و رزومه،   با پیش‌فرض‌های دینی،  نژادی،  اخلاقی و قدوقواره دست‌چین کرد!    

  

در پایان شاید بهتر باشد کمی هم از ملایان و جمکرانی‌ها بگوئیم.  در گام نخست این اصل را فراموش نکنیم که مهم‌ترین ویژگی سیاست این جماعت،  ‌ابهام و نبود خط فکری مشخص است.   به طور مثال،  ملایان در ظاهر از روسیه در اوکراین حمایت می‌کنند،   هر چند در عمل حاضر نیستند به صورت رسمی در مراسم روز پیروزی حضور به هم رسانند.   از سوی دیگر،  مسئلۀ «بمب ملایان» نیز به هیچ عنوان آنی نیست که آمریکائی‌ها می‌نمایانند.   چرا که پروندۀ سیاست‌های اتمی آمریکا در منطقه در دست است.    به صراحت دیده‌ایم،  جهت کنترل هند و دور نگاه داشتن اینکشور از ایفای نقش در سیاست‌های آسیای مرکزی و جنوبی،  آمریکا با چه ترفندی برنامه‌ای هسته‌ای برای حکومت دست‌نشانده‌اش در پاکستان به راه انداخت.  

 

در واقع موضع‌گیری‌های امروزی پاکستان و حملات ارتش اینکشور به هند،   خصوصاً در هنگامۀ مذاکراتی که تحت نظارت انگلستان پیرامون آیندۀ اوکراین با روسیه به راه اوفتاده،   به صراحت نشان می‌دهد که «بمب اتمی پاکستان» چه کاربردی در زمینۀ استراتژیک می‌توانست داشته باشد. 

 

خلاصه بگوئیم،  آن سیاستی که می‌خواهد ایران را در ظاهر امر،  همچون پاکستان به باشگاه «اتمی» وارد کند،  آمریکاست.   مذاکرات «واشنگتن ـ تهران» در واقع رایزنی کاخ‌سفید با کرملین می‌باید تلقی شود.   از سوی دیگر،   قرار دادن برنامۀ هسته‌ای و غنی‌سازی ایران تحت نظارت کامل و بی‌قید و شرط سازمان انرژی اتمی ـ   این سازمان عملاً زیرمجموعه‌ای از سازمان سیاست ـ  به این معنا خواهد بود که برنامۀ هسته‌ای در ایران تحت نظارت و کنترل دولت آمریکا قرار ‌گیرد.   در چنین چشم‌اندازی،   نشست‌وبرخاست‌هائی که تحت عنوان مذاکرات هسته‌ای بین ایران و آمریکا در جریان اوفتاده،  در واقع برنامه‌ای است جهت مهار روسیه و چین در آسیای جنوبی.  سفر برنامه‌ریزی شدۀ ترامپ به عربستان سعودی نیز در همین راستا است.   گویا قرار است ایشان با شیخ حاکم بر این شبه‌جزیره ملاقات کنند.   شیخی که در پروپاگاند رسانه‌های غرب «روشنفکر» معرفی می‌شود!   و به استنباط ما این سفر در بحرانی که پیرامون برنامۀ هسته‌ای ایران به راه انداخته‌اند به این معناست که اگر مسکو در برابر اتمی شدن ایران سنگ‌اندازی کند،  آمریکا عربستان را اتمی خواهد کرد!    

 

بله،  به صراحت شاهدیم که جهان پای در تحولاتی بنیادین گذارده.  تحولاتی که از آن گریزی نیست.  شکست‌ و پیروزی‌ قدرت‌های بزرگ‌جهانی در مسیر این تحولات،  تبعاتی خواهد داشت که نه صرفاً سرنوشت دولت‌ها،  که سرنوشت ملت‌های جهان را رقم می‌زند.  جایگاه جهانی ایالات‌متحد از دست رفته؛    اروپای غربی،  سوای انگلستان،   چهارنعل به سوی فاشیسم می‌تازد؛   اروپای شرقی در رابطه با مطالبات مسکو سرنوشتی نامعلوم دارد؛  جنوب آسیا و اقیانوس هند به مرکز ثقل قدرت در جهان تبدیل می‌شود،  و نتیجتاً این منطقه تئاتر درگیری‌های بسیار هولناکی خواهد بود،  و ... و در چنین شرایطی جای تأسف است که سرنوشت ملت ایران در دست دولتی بی‌لیاقت‌ و خودفروخته قرار گرفته.

 

 

 


هیچ نظری موجود نیست: