۱۲/۱۸/۱۴۰۰

بایدن و بومرنگ!

 

 

از درگیری نظامی در اوکراین اینک دو هفته می‌گذرد.   دلائل روسیه برای اجرای این عملیات و همچنین تبلیغات بر علیه دخالت نظامی در اوکراین در برداشت کلی تأثیری نخواهد داشت؛   اوکراین نهایت امر توسط نیروهای نظامی روسیه اشغال خواهد شد.   می‌دانیم که واشنگتن بارها و بارها،  پیش از آغاز این عملیات وقوع آن را «پیش‌بینی» کرده بود،   و بر عدم شرکت آمریکا در این جنگ تأکید داشت!  حال این پرسش مطرح می‌شود که به چه دلیل ایالات‌متحد عقب نشست،  تا چنین عملیاتی در مرزهای اتحادیۀ اروپا صورت پذیرد؟  یادآور شویم با توجه به منافع کلان سرمایه‌داری آمریکا در این اتحادیه،  عملیات فوق مسلماً به دگرگونی بسیاری از داده‌های ژئوپولیتیک و خصوصاً مالی و اقتصادی،  نه فقط در اتحادیۀ اروپا که در سراسر جهان منجر شده،   شرایط نوینی ایجاد خواهد کرد.   واکنش آمریکا به این شرایط نوین چه خواهد بود؟!‌  از سوی دیگر،  همانطور که تاکنون طی دیگر عملیات نظامی مسکو شاهد بوده‌ایم،  روسیه‌ بدون مطالعۀ دقیق پای در ماجراجوئی‌های «نظامی ـ  ژئوپولیتیک» نمی‌گذارد و خروجی عملیات نظامی در اوکراین هر چه باشد،  روسیه برای  «عکس‌العمل‌های» آمریکا به شرایط فوق مسلماً پاسخ‌هائی از هم اینک آماده در دست دارد.   جهت بررسی این مسائل شاید بهتر باشد نیم‌نگاهی به ریشه‌های این بحران بیاندازیم.

 

پس از فروپاشی اتحاد شوروی،  غرب با شتابزدگی به این نتیجه رسید که در هر حال «برندۀ» جنگ‌سرد است و یک‌بار برای همیشه جهان از آن اوست!   این واقعیت را نیز نادیده انگاشت که فاتحان اگر با چشم عقل به فتوحات‌شان ننگرند،   در دام «پیروزی‌های» خود گرفتار خواهند آمد.  چرا که مدیریت یک پیروزی به مراتب از نفس پیروزی دشوارتر است.   به عبارت دیگر فتوحات یک مسئله است،  ادارۀ آن در درازمدت مسئلۀ دیگری است.   برای فتح و پیروزی می‌توان از نیروی نظامی استفاده کرد،  شبکه‌های جاسوسی محلی و محافل ناراضی را به کار گرفت،  با اسلحۀ پروپاگاند افکار عمومی را متوحش،  متوهم،  آرمان‌گرا و ... نمود،  و احتمالاً تئوری‌های «خردرچمن» نیز تحویل خلق‌الله داد.  ولی ادارۀ مناطق فتح شده نیازمند برخورد مسئولانه،  انسانی و دوراندیشانه با واقعیات است.  و می‌دانیم که در قاموس دولت ایالات‌متحد اصولاً چنین برخوردی وجود خارجی ندارد؛  این دستگاه حتی در داخل مرزها نیز با مسئولیت بیگانه‌ است،  چه رسد به خارج از مرزها. 

 

از اینرو دیری نگذشت که در چارچوب همین مسئولیت‌گریزی،   «بومرنگ» پیروزی در جنگ‌سرد در مسیر بازگشت بر فرق واشنگتن نشست.  تجربه‌های ناکام در عراق،   افغانستان،   لیبی،  ترکیه،  مصر و خصوصاً در سوریه نمونه‌های روشنی از ندانم‌کاری و عدم آمادگی دولت آمریکا در ادارۀ فتوحات‌اش بود.  ولی آنچه در اروپا رخ داده به مراتب سنگین‌تر می‌نماید؛   ندانم‌کاری‌ای است به مراتب پرهزینه‌تر.   چرا که اگر سازمان «اتحادیۀ اروپا» تا مغز استخوان وابسته به ایالات‌متحد است،  هیچ دلیلی وجود نداشت تا این سازمان را گرفتار هول‌وهوای پیروزی در جنگ‌سرد کرده،  آن را همزمان به ماجراجوئی‌های «نظامی» ناتو نیز پیوند زنند.  ولی این عمل صورت گرفت و تبعات منفی آن را امروز در اوکراین شاهدیم.       

 

البته در مورد اوکراین یک واقعیت دیگر را نیز نمی‌باید فراموش کرد.  چرا که «استقلال» اوکراین از فدراسیون روسیه یک اشتباه ژئوپلیتیک بود؛   اوکراین ملت نیست؛  پاره‌ای است از تاریخ روسیه،  و پیشینه‌ای است از زبان،  فرهنگ و مذهب روس‌ها.  این اشتباه ژئوپولیتیک توسط دستگاه یلتسین صورت گرفت و در آن زمان به مذاق واشنگتن بسیار گوارا آمد؛   از آن استقبال کرد،  هر چند امروز می‌بینیم که همچون دیگر فتوحات‌اش از ادارۀ فکورانۀ آن عاجز مانده و راه جنگ را هموار کرده.

 

ولی این جنگ همچون دیگر درگیری‌های نظامی تبعاتی بسیار گسترده خواهد داشت،  تبعاتی که به دلیل درگیری مستقیم ارتش روسیه از ابعادی جهانی و عمیق برخوردار می‌شود.  پس بهتر است نیم‌نگاهی به گسترۀ این درگیری بیاندازیم.  نخستین بازتاب جنگ در اوکراین همانطور که ملاحظه می‌شود به حاشیه راندن اقتصاد روسیه در ارتباط با غرب است.   ولی برخلاف آنچه برخی بلندگوها اعلام می‌دارند،‌  نتیجۀ غائی این «حاشیه‌نشینی» آن نیست که بارها و بارها عنوان شده.  امروز این استنباط به صورت جدی وجود دارد که حاشیه‌نشینی روسیه در ارتباط با سیستم‌های مالی،  صنعتی و تجاری غرب گزینه‌ای است که کرملین عمداً و پیش از آغاز جنگ به پروندۀ بحران اوکراین سنجاق کرده بود. 

 

درک درست از این «حاشیه‌نشینی» عمدی زمانی امکانپذیر خواهد شد که تاریخ پساشوروی را در روسیه با دقت نظر بیشتری بررسی کنیم.  اگر به این پرسش پاسخ دهیم که هماهنگی اعلام شدۀ مسکو با واشنگتن و دیگر مراکز سرمایه‌داری بین‌الملل،   پیرامون آنچه «اهداف مشترک» خوانده می‌شد،  تا چه حد در پیشرفت واقعی روسیه دخیل بوده،  می‌توان دلائل این «حاشیه‌نشینی» را بهتر درک کرد.  واقعیت اقتصادی و مالی امروز در روسیه روشن است؛   فروش نفت و گازطبیعی و واردات کالا از حوزۀ «دلار ـ یورو!»  خلاصه بگوئیم،  روندی است هم‌سنگ اقتصادهای جمکرانی،  عربستانی و عراقی!  آیا روسیه با تکیه بر چنین ساختار اقتصادی‌ای قادر خواهد بود نقش یک قدرت جهانی ایفا کند؟  پاسخ به این پرسش روشن است:  هرگز و صدالبته هرگز!

 

از سوی دیگر،  روسیه کشوری است که هم در ساخت و بهره‌برداری از پیشرفته‌‌ترین ماشین‌های جنگی و ادوات و ابزار نظامی استاد است،  و هم یکی از مهم‌ترین صادرکنندگان آن‌هاست.  حال باید پرسید به چه دلیل رئیس دولت چنین حکومتی زمانی که می‌خواهد در صحنۀ بین‌المللی حضور مجازی داشته باشد می‌باید روی شبکۀ «توئیتر» فعال شود؛  در رایانه‌اش از ویندوز استفاده کند؛  وسیله نقلیه‌اش ساخت آلمان باشد؛‌   و به احتمال قریب به یقین در هنگام بیماری داروهای فایزر و جانسون‌اندجانسون مصرف نماید و ... قص‌علیهذا!  اذعان داریم که،  این مطلب به هیچ عنوان ساده و پیش‌پا افتاده نیست؛  مسئلۀ حفظ بقاء یک دولت و ملت است در صحنۀ جهانی.    

 

در غرب از شبکۀ اولیگارک‌های روس قصه و داستان برای‌مان کم نمی‌گویند.   ولی هیچ منبع رسمی‌ای از ارتباط اندام‌وار این حضرات با شبکه‌های «لابی‌اینگ» غرب،  و مراکز اقتصادی و مالی سخن به میان نمی‌آورد.  در تحلیل غربی‌ها،  اولیگارک‌ها عوامل روسیه‌اند در سیستم سیاسی و مالی و اقتصادی غرب!  ولی این تحلیل کاملاً واژگونه‌ است،  چرا که،  اولیگارک‌ها عوامل اقتصاد غرب‌اند در ساختار اقتصادی و مالی پساشوروی!   غرب چنین القاء می‌کند که این حضرات یک روزه از آسمان بر زمین فروافتاده‌اند،  و هیچ ارتباطی با مراکز تصمیم‌گیری ندارند!  ولی می‌باید مسیر وابستگی را به درستی تحلیل کرد؛  شبکۀ اولیگارک‌های روس که در فردای فروپاشی اتحادشوروی همچون قارچ از زمین روئید،‌   اهرمی است وابسته به غرب‌ که در روسیه فعال شده،  و در چارچوب منافع غرب در مسیر ادارۀ کشور و چپاول آن پای گذارده.   با این وجود،  همانطور که دیدیم،  کرملین در تجربۀ الحاق کریمه به فدراسیون روسیه این امکان را یافت تا گروهی از اینان را از قدرت به کنار زند. 

 

همانطور که می‌دانیم،   روسیه پس از بحران اوکراین در سال 2014 متحمل تحریم‌های غرب شد.  ولی فقط طی چند سال توانست از مقام واردکنندۀ مواد غذائی،  به مهم‌ترین تولیدکننده و صادرکنندۀ گندم و بسیاری محصولات غذائی دیگر تبدیل شود.   به عبارت ساده‌تر،  نتیجۀ تحریم‌های اقتصادی این بود که شبکه‌های داخلی تولیدی از چنگ «اولیگارک‌های» وابسته به غرب آزاد شوند.   پس دولت امکان یافت تا با فعال کردن شبکه‌های غیروابسته،  ساختار تولید مواد غذائی را توسعه داده و مستقل کند.  امروز نیز با در نظر گرفتن پتانسیل‌های علمی،  صنعتی و حتی هنری روسیه،   می‌توان پیش‌بینی کرد که این روند در تمامی زمینه‌ها قابل اجرا باشد،  و چه بسا که در قفای «سکوت» روسیه پیرامون «تحریم‌های» غرب،  این همان پروژۀ اصلی باشد که روی میز کرملین اوفتاده.

 

تحریم اقتصادی دولت‌های مخالف از سوی کشورهای غربی تاریخچه‌ای گسترده دارد.  و خصوصاً انگلستان،  هر زمان که طی تخاصمات نظامی و یا حتی سیاسی،   خود را در بن‌بست می‌دید،  اهرم تحریم اقتصادی را به کار می‌گرفت.  از منظر تاریخی،  محاصرۀ اقتصادی فرانسه در دوران ناپلئون آغازگر کار بود،  ولی رهبران پروس طی جنگ اول جهانی،  آدولف هیتلر در جنگ دوم،  و خصوصاً اتحادشوروی در دوران «جنگ‌سرد» قربانیان همین «تحریم اقتصادی» و انسداد شبکه‌های ارتباطی بوده‌اند.  امروز حتی شاهدیم که علیرغم وابستگی آمریکا به تولیدات چین،  اقتصاد اینکشور نیز از سوی آمریکا شامل نوعی «تحریم» شده!   به عبارت ساده‌تر،  چماق «تحریم اقتصادی» از جمله چماق‌های تاریخی و شناخته‌شدۀ غربی‌هاست و هیچگاه از کاربرد آن رویگردان نبوده‌اند.  حال این سئوال پیش می‌آید که آیا کرملین بدون اطلاع از چنین روندی دست به حملات نظامی بر علیه اوکراین زده؛  روند عادی تحریم‌های اقتصادی غرب را در محاسبات‌اش پیش‌بینی نکرده؟  به احتمال قریب‌به‌یقین می‌باید گفت خیر!  این روند مسلماً از سوی روسیه پیش‌بینی شده بود.

 

در راستای همین تحلیل بگوئیم که هیاهوی غربی‌ها پیرامون فروپاشیدن اقتصاد روسیه و تحریم‌های فلج‌کننده و ...  بیشتر سروصدائی است جهت پوشاندن واقعیات اقتصادی و مالی‌ای  که در شرف وقوع است.  این تحریم‌ها در عمل،  هر چه بیشتر حیطۀ عمل اولیگارک‌های وابسته به غرب را محدود می‌کند؛  دست دولت جهت برنامه‌ریزی‌های درازمدت اقتصادی را باز و بازتر می‌‌کند،   و سرمایه‌گزاری در داخل را از حیطۀ کنترل شبکه‌های مالی غرب خارج خواهد کرد.  حال باید دید فدراسیون روسیه تا چه حد قادر است از این فرصت استفاده کرده و در صورت تحقق چنین روندی،  «خروجی» بحران اوکراین کدامین رده از شبکه‌های خدماتی،  صنعتی،  بانکی و ... را در روسیه از چنگ اولیگارشیسم سنتی آزاد خواهد ساخت.       

 

اینک ببینیم ایالات‌متحد و همکاران‌ اروپائی‌اش در برابر تحولات اوکراین چه اقداماتی خواهند کرد.   لازم به یادآوری است که آمریکا،  به عنوان رهبر جهان غرب،  در اتخاذ این سیاست‌ها تصمیم‌گیرندۀ اصلی است؛  دیگران فقط دنباله‌رو هستند.  شواهد نشان می‌دهد که واشنگتن تلاش دارد تا به بهانۀ مقابله با روسیه،  جبهۀ ناتو را در اروپا هر چه بیشتر به ارزش بگذارد،  و اعمال کنترل ایالات‌متحد بر دولت‌های اروپائی را سرعت و گسترۀ بیشتری بخشد.  از سوی دیگر،  واشنگتن از طریق پروپاگاند،   حضور نظامی‌اش را در این قاره در افکارعمومی بیش‌ازپیش «حیاتی‌» می‌نمایاند.  علاوه بر این،  کشاندن چین و هند به خیمۀ متحدان آ‌مریکا نیز،   هر چند بسیار غیرمتحمل،  مسلماً در رأس برنامه‌ریزی‌های واشنگتن قرار گرفته.  ولی بحران اوکراین یک واقعیت را بار دیگر علنی کرده؛   آنجا که منافع مالی مطرح ‌می‌شود حاکمیت‌های غربی به دلیل گسترۀ چشم‌گیر زمینه‌های مالی‌شان قادر به اجماع نیستند.  از اینرو شاهدیم که به طور مثال برنامه‌های رئیس‌جمهور فعلی ایالات‌متحد،  از درون هیئت‌حاکمۀ آمریکا مورد حمله و تهدید قرار گرفته.   شاید به همین دلیل باشد که برخی محافل آمریکائی تلاش دارند تنش‌های نظامی را هر چه بیشتر گسترش دهند،   اینهمه به این امید که اوج‌گیری «تهدیدات» نظامی،   برخاسته از این جنگ بتواند محافل حاکم را پیرامون یک اجماع و دست‌یابی به سیاستی «واحد» تشویق کند.    

 

در پایان بهتر است نیم‌نگاهی نیز به حکومت ملایان در ایران بیاندازیم.  می‌دانیم که تهران ملازده نظر لطف ویژه‌ای به حاکمیت فاشیست‌ها در اوکراین داشته و دارد.  و فروپاشی جبهۀ فاشیسم در اوکراین در هر حال برای ملایان پیامدهای ناخوشایندی خواهد داشت.  از سوی دیگر در قفای «توافقات هسته‌ای» نیز محافل حکومت اسلامی بیشتر به دنبال پیروی از الگوی اوکراین،  و فروافتادن در آغوش اقتصاد و سیاست غرب بوده‌اند،   تا برنامه‌ریزی جهت بهبود شرایط اقتصادی کشور.  از اینرو تحولات اخیر نظامی در اوکراین،  مسلماً در توافقات هسته‌ای نیز تغییرات جدی ایجاد خواهد کرد.  این مسئله‌ای است که برای ملایان بسیار گران تمام خواهد شد،  و بررسی تبعات آن را به آینده موکول می‌کنیم.   

 

    

 

 

 

 

        

       

 

 

 

    

هیچ نظری موجود نیست: