۴/۰۵/۱۳۹۸

پهپاد و پوزه‌های شکسته!



ساقط کردن پهپاد فوق‌مدرن پنتاگون بر فراز خلیج‌فارس چند روزی است که نُقل محافل و رسانه‌ها شده.   حداقل بر اساس اظهارات متخصصین ارتش آمریکا این پهپاد در نوع خود پیشرفته‌ترین و گرانقمیت‌ترین به شمار می‌رود،   و ظاهراً پاسدارهای حکومت اسلامی آن را در ارتفاع 60 هزار پائی با موشک ساقط کرده‌اند!   اینکه حکومت اسلامی در زمینة دفاعی از چنین امکاناتی برخوردار باشد،  مسلماً‌ جای بحث و گفتگو دارد.  نخست اینکه،  چنین پهپادی بادبادک نیست که آن را «هوا» کنند؛  پشتیبانی هوائی و دفاعی دارد،  و همانطور که در رسانه‌ها نیز اعلام شد در معیت یک هواپیمای جنگی با بیش از 30 سرنشین در حرکت بوده.  در نتیجه،‌  این سئوال مطرح می‌شود که حکومت اسلامی با چه نوع راداری توانسته این هواپیماها را ردیابی نماید؟!  در ثانی،  ساقط کردن این نوع ابزار جنگی،  آنهم در ارتفاعات بعید نیازمند ابزاری است که مسلماً حکومت اسلامی آن‌ها را در اختیار ندارد.  فراموش نکرده‌ایم که چگونه هواپیماهای عراقی به خاک کشور تجاوز می‌کردند و در پاسخ به این حملات،   نیروی هوائی حتی فرصت عکس‌العمل نیز نمی‌یافت.  همچنین فراموش نکرده‌ایم که دستگاه ریگان برای تداوم جنگ با عراق به همین حکومت از طریق اسرائیل تجهیزات نظامی تحویل داد!  حال چه پیش آمده که حکومت ملایان،  پس از تحمل حدود 4 دهه «تحریم‌های» نظامی و صنعتی توانسته،   هم چنین پهپادی را ردیابی کند،‌  و هم آن را در ارتفاع 60 هزار پائی ساقط نماید؟

البته تردیدی نیست که آناً پاسدارها «صنایع موشک‌سازی» امام زمان‌شان را به رخ ما بکشند و تبلیغات به راه ‌اندازند.   ولی در عمل،‌  با صلوات و نمازجماعت و مبارزه با «بی‌حجابی» نمی‌توان به تکنولوژی پیشرفته دست یافت،  آنهم از نوعی که شاخ در شاخ پنتاگون بیاندازد.  در نتیجه اگر ساقط کردن این پهپاد واقعیت داشته باشد،  آن را نه حکومت اسلامی که فدراسیون روسیه و یا چین ساقط کرده‌اند.   به استنباط ما پس از صحنه‌سازی‌ حملات اخیر به نفتکش‌ها در دریای عمان آمریکا قصد داشت در ایران دست به عملیات نظامی بزند.   پهپاد کذا و هواپیمای همراه آن نیز در واقع برای آغاز حملات نظامی به خاک ایران تجاوز کرده بودند.  ولی از آنجا که در حال حاضر روسیه در برابر آمریکا از منظر نظامی،  خصوصاً دفاع هوائی به مراتب پیشترفته‌تر است،   قافلة پهپاد در هوا متلاشی شد،  و ترامپ نیز برای آنکه لاپوشانی کرده باشد آناً اعلام داشت،  از آنجا که نمی‌خواست جان 150 تن از حقوق‌بگیران حکومت اسلامی را به خطر بیاندازد در برابر عملیات نافرجام عکس‌العمل نظامی صورت نداد! 

ولی واقعیت این بود که آمریکا دریافت کلاه‌اش پس معرکه اوفتاده؛   اگر زیاد از خود جوش و خروش نشان دهد این امکان وجود خواهد داشت که چند فروند از ناوهای هواپیمابر نازنازی‌اش که در آب‌های جهان مشغول گُل‌گشت هستند،   به سرنوشت همین پهپاد «پیشرفته» مبتلا شوند.   در نتیجه،  دونالد ترامپ انساندوست شد؛   نوچه‌های حکومت اسلامی روی خطوط اینترنت هم شروع کردند به عربده‌جوئی و هل‌من‌مبارزطلبی! 

حال این سئوال مطرح می‌شود که آمریکا در خاورمیانه با توسل به این ابزار و آلات پیشرفتة نظامی و سیاست‌های امنیتی واقعاً به دنبال چیست؟   چه دلیلی دارد که علیرغم شکست‌های قطعی در استراتژی‌های‌اش دست از این منطقه نمی‌شوید و مرتباً تلاش دارد پیرامون ایران،  انقلاب اسلامی،  اسلام،  اعراب،  و ... بحران و تنش به وجود آورد.  شاهدیم که این تلاش‌ها از آغاز غائلة ملاممد خاتمی و مسخره‌بازی «اصلاحات» وی آغاز شد،   و به ترتیب در قوالب دکان 18 تیرماه،  بحران هسته‌ای،  جنبش سبز،   رضاشاه‌خواهی توده‌ای،  و پاره کردن توافقنامة برجام توسط ترامپ و اینک عملیات ناموفق نظامی ادامه یافته.   اینکه آمریکا به دنبال چیست،  شاید پیچیده به نظر آید؛   گروهی سعی می‌کنند مسئلة نفت و عربستان و کویت و ... را پیش بکشند،   و یا جریانات و تحولات تجاری خصوصاً فروش گاز طبیعی و دیگر مسائل را مطرح کنند،  ولی پاسخ ساده‌تر و مشخص‌تر از این حرف‌هاست.   آمریکا قصد دارد با مقاومت در برابر تغییراتی که به دلیل ورود فدراسیون روسیه به فضای خاورمیانه و آسیای مرکزی ایجاد شده،  مزایا و موقعیت گذشته خود را به هر قیمتی محفوظ نگاه دارد.   و در این راه واشنگتن به هر تخته‌پاره‌ای متوسل می‌شود.   از حکومت‌های دست‌نشانده‌اش در منطقه، ‌  و در رأس‌‌شان حکومت ملایان استفادة مقطعی و ابزاری می‌کند،  در مجامع بین‌المللی «داد» حمایت از دمکراسی دارد،  هر کس و ناکسی را در رسانه‌ها «تحریم» می‌کند،   و از طریق فشار بر ایرانیان سعی دارد بحران‌سازی کرده،‌  و به حساب خود راه ورود روسیه را به درون منطقة خاورمیانه مسدود نماید.   تلاشی که شاهدیم در هر گام با شکست روبرو می‌شود.

صحنه‌سازی پهپاد سرنگون شده توسط ملایان و انساندوست شدن دونالد ترامپ در حال حاضر آخرین پرده از همین نمایشات به شمار می‌رود.    ولی در این میانه ملایان،   آمریکا،  متحدان آمریکا و خصوصاً ریزه‌خواران ایرانی‌نمای سفرة یانکی‌ها می‌باید یک واقعیت اساسی را درک کنند،‌   و آن اینکه نفوذ روسیه به درون خاورمیانه غیرقابل اجتناب است؛  برگشت‌پذیر نیست؛  و اینکه چه بخواهند و چه نخواهند،‌  این حرکت تهدیدی غیرقابل انکار برای منافع ایالات‌متحد و ابواب‌جمعی‌اش به شمار خواهد آمد.  شاهدیم که طی چند سالی که نفوذ مسکو در منطقه آغاز شده،  سیاست آمریکا همواره بر محور حملات نظامی مقطعی،   بحران‌آفرینی،   تبلیغات سرسام‌آور رسانه‌ای،   و خصوصاً اسلامگرائی و بسیج توده‌های ناراضی و کشاندن‌شان به میدان مطالبات منطقه‌ای واشنگتن تنظیم شده.   سیاستی که کورکورانه اعمال می‌شود،  و پیوسته بر سکوهای از پیش مستقر شدة دوران «جنگ سرد» تکیه می‌کند.  در این سیاست کور و بی‌فردا شاهد تکرار مکرر یک اشتباه محاسبة‌ چشم‌گیر هستیم:  برتری منطقه‌ای روسیه،  هند و چین به دلیل همجواری‌ها نادیده گرفته می‌شود.   

به عبارت ساده‌تر،  شکست‌ها و ناکامی‌های جرج والکر بوش و حسین اوباما،  اینک می‌رود تا در کارنامة دونالد ترامپ،  حتی به صورتی به مراتب جدی‌تر «تکرار» شود.   و اگر برخورد ایالات‌متحد با مسائل منطقه و ژئوپولیتیک نوین،   تغییری اساسی و پایه‌ای به خود نبیند،  از این «نتیجه» گریزی نخواهد بود.  حدود سه دهه پیش،   فدراسیون روسیه سر از کابوس استالینیسم و استبداد بلشویسم برداشت؛   آیندة نوینی در برابر خود دید و در سیاست‌های گذشته‌اش به صورتی اساسی تجدیدنظر نمود.  ولی آمریکا هنوز در خواب خوش سال‌های «آیزنهاور» و مک‌کارتیسم «پیروزمند» خوروپوف می‌کند!   کدام منطقی می‌پذیرد که روسیه با تکیه بر ایدئولوژی‌ای نوین و امروزین،  و همزمان با برخورداری از قوی‌ترین تکنولوژی‌های اطلاعاتی و نظامی،  در مصاف با کشوری شکست بخورد که هنوز در باتلاق پیش‌فرض‌های دوران جنگ سرد دست‌وپا می‌زند؟       

در اینمورد شاید بهتر باشد بیش از این‌ها توضیحات نیاوریم،  چرا که رخدادهای آینده مسلماً این خط سیر را به صورتی به مراتب واضح‌تر ا‌ز آنچه ما به تصویر بکشیم،   به منصة‌ظهور خواهد رساند.  با این وجود،  مسئلة ایران نیز در این میانه مطرح است،  چرا که یکی از مهم‌ترین تغییراتی که ژئوپولیتیک نوین منطقه‌ای به خود دیده مربوط می‌شود به کشور ایران.  

ایران پس از پایان حکومت قاجار در عمل تبدیل شد به مستعمرة انگلستان و سپس آمریکا.  در چنین چشم‌اندازی آنچه حکومت ایران می‌بایست انجام دهد در ارائة پاسخ‌ مثبت به مطالبات منطقه‌ای آمریکا خلاصه می‌شد؛  در این چارچوب مک‌کارتیسم دهة 1950 که در آمریکا یک ضایعة سیاسی و اجتماعی گذرا تلقی شد،   هنوز هم در ایران ستون فقرات تبلیغات محفل «شیخ‌وشاه» را تشکیل می‌دهد.  و در این راستا،   انقلاب اسلامی نیز در عمل یکی از همین پاسخ‌های مثبت به سیاست‌های منطقه‌ای واشنگتن می‌باید تلقی شود.   دیروز این «انقلاب» برای سیاست ضدشوروی آمریکا نان‌دانی شد،   و امروز نیز کاخ‌سفید تلاش دارد تا از طریق بازی با مهره‌های شیعه، ‌ سنی،  وهابی،  بهائی و ... در تقابل با سیاست نوین روسیه به خیال خود دست بالا را در منطقه داشته باشد؛  زهی خیال باطل!  چنین سیاستی محکوم به شکست است.  و اگر آمریکا در مورد ایران،  سیاستی صریحاً دمکراتیک اتخاذ نکند،   و حاضر نباشد که هزینة کلان حمایت از دمکراسی در ایران را،  چه از خزانه‌اش و چه از اعتبارات سیاسی منطقه‌ای‌اش در میان قشرهای مرتجع و واپس‌گرا پرداخت نماید،‌   و اگر باز هم تلاش داشته باشد تا مهره‌های ورشکسته‌ای همچون مجاهدین،  سلطنت‌چی‌ها،  آخوندهای میانه‌رو،  و یا ملایان فکل‌کراواتی و ... را در میانة میدان سیاست کشور مورد حمایت قرار دهد،   فشار روسیه نه فقط در منطقه که در ایران،  به عنوان مهم‌ترین و کلیدی‌ترین کشور خاورمیانه،‌  واشنگتن را تا دهه‌های متمادی زمین‌گیر خواهد کرد. 

امروز «بحث شیرین» پهپاد و پیروزی حکومت ملایان را در رادیو و تلویزیون‌های غرب به راه انداخته‌اند،   باشد تا «اصل مطلب» در قفای این هیاهو پنهان بماند.   و آن اینکه طرح تهاجم نظامی ایالات‌متحد به ایران،  که مسلماً‌ با همراهی مقامات حکومت اسلامی در شرف تکوین بوده،  با دخالت طرف سوم،   برای ارتش و صنایع نظامی ینگه‌دنیا یک آبروریزی تام و تمام به بار آورده.   آبروریزی‌ای که آتلانتیست‌‌‌ها را ناچار کرده،‌  جهت حفظ ظاهر این پیروزی را به حساب مترسک جمکرانی‌‌شان بنویسند.   اگر واشنگتن در برخورد متحجرانه‌اش با خاورمیانه تغییری اساسی به وجود نیاورد،   این لاپوشانی‌ها را نمی‌توان هزار بار تکرار کرد؛   نمی‌توان هر بار رسوائی را با اخراج وزیر دفاع و چند کارمند عالیرتبة پنتاگون،  آنهم به دلیل «مشکلات خانوادگی» پوشش داد.   فردا،   رسوائی‌هائی به مراتب گسترده‌تر و سرنوشت‌سازتر در راه خواهد بود.   
         


          

هیچ نظری موجود نیست: