۱۲/۱۷/۱۳۹۷

چاویسم و خمینیسم!



طی چند هفتة‌ گذشته شاهد رخدادهای سیاسی و استراتژیکی هستیم که از جنبه‌های متفاوت قابل بررسی است.   مهم‌ترین رخداد بحران فزاینده‌ای است که دستگاه ترامپ پیرامون ونزوئلا به راه انداخته.   ولی در این میانه مسائل مهم دیگری نیز وجود دارد؛  بن‌بست بده‌بستان‌های «عاشقانة» کرة شمالی و دولت ترامپ؛  درگیری نظامی در مرزهای هند و پاکستان،  و نهایت امر سفر غیرمنتظرة بشار اسد به تهران که هیچیک از رسانه‌های داخل کشور،  و یا حتی بلندگوهای مخالفان حکومت اسلامی آنچنان که باید و شاید آن را قابل بررسی نیافتند!   در فرصت کوتاه امروز نیم‌نگاهی به این تحولات خواهیم انداخت،  هر چند بررسی دقیق آن‌ها از حوصلة یک وبلاگ به مراتب فراتر خواهد رفت.   پس نخست برویم به سراغ ونزوئلا!

آنچه امروز در ونزوئلا شاهدیم بازتولیدی است تام و تمام از شرایط حکومت اسلامی در ایران.  به عبارت ساده‌تر،  آمریکائی‌ها به دست خود نوعی ایدئولوژی من‌درآوردی را که در ونزوئلا «چاویسم» ‌خوانده می‌شود بر ملتی حاکم کرده‌اند،  و طی سال‌های دراز از تمامی امکانات ژئوپولیتیک خود جهت تداوم آن استفاده نموده‌اند،  و  اینک که ‌آن را کارساز «منویات عالیه‌شان» نمی‌بینند،  کمر به فروپاشانی‌اش بسته‌اند.   این ایدئولوژی نوعی «خمینیسم» به سبک و سیاق آمریکای لاتین است!   و آنچه در ونزوئلا برای واشنگتن دردسرساز شده،  همان است که بارها در این وبلاگ آن را شکافته‌ایم؛   دکترین کرملین!  بر اساس این دکترین تغییرات تندوشتابزده ـ  انقلاب، کودتا،  تجزیه‌طلبی،  هیاهو و قیل‌وقال ـ  محلی از اعراب ندارد،  و فدراسیون روسیه نه تنها از اینگونه عملیات در کشورهای دیگر پیشگیری خواهد کرد،  که در مسیر تحرکات عوامل و ایادی آن سنگ‌اندازی نیز خواهد نمود.  

در همین چارچوب است که روسیه از نخستین لحظاتی که بحران ونزوئلا توسط تبلیغات‌چی‌های واشنگتن «اوج» گرفت،  رسماً اعلام کرد که،   «گوایدو و مادورو،  می‌باید جهت یافتن راهی برای خروج از بحران،   با یکدیگر مذاکره کنند.»  و این دقیقاً همان است که واشنگتن از آن وحشت دارد،  چرا که هم مادورو و هم گوایدو از جمله جان‌نثاران کاخ‌سفید به شمار می‌روند و بحرانی که اینان در ونزوئلا به راه انداخته‌اند،   پیش‌فرض اصلی سیاستگزاری اقتصادی ایالات‌متحد در اینکشور است؛  چپاول نفت!   اگر قرار باشد ایندو جناح که ظاهراً مخالف یکدیگرند پای در مذاکره بگذارند و به توافقاتی سیاسی و ساختاری دست یابند،   دیگر جائی برای نفت‌خوری‌های غیرساختاری و زیرمیزی آمریکا باقی نمی‌ماند!

ولی در عمل، آنچه در ونزوئلا به وقوع پیوسته،  گذشته از تشابه شگفت‌آورش به شرایطی که دولت اسلامی و اوپوزیسیون‌اش در ایران به راه انداخته‌اند،  می‌تواند لایه‌هائی از روابط کرة شمالی و ایالات‌متحد را نیز علنی کند.   به عبارت ساده‌تر،  آمریکا تلاش دارد تا به هر ترتیب ممکن تنش نظامی و هسته‌ای در شبه‌جزیرة کره را همچنان محفوظ نگاه دارد.  اگر در تنگة‌ هرمز و کانال پاناما دو ساختار دست‌نشانده یعنی بنگاه «شیخ و شاه» در ایران،  و دکة «بولیواریسم و نئولیبرالیسم» در ونزوئلا،   که هر دو تا مغز استخوان وابسته به آمریکا هستند دست به گیس‌کشی از یکدیگر می‌زنند،   در شبه‌جزیرة کره،  آمریکا این بحران را با استفاده از روابط ویژة چین و کرة‌شمالی به راه انداخته.

یک بررسی سطحی از صورتبندی شرایط در شبه‌جزیرة کره نشان می‌دهد که حاکمیت کرة شمالی به شدت وابسته به پکن است.   ولی فراموش نکنیم که همین پکن در مذاکرات اقتصادی با آمریکا درگیر شده.  در نتیجه،  آمریکا تلاش می‌کند از طریق بازی با مهرة  کرة شمالی از چین امتیاز بگیرد.  و در این میانه روسیه نیز حاضر نخواهد شد که در مرزهای‌اش،  چه با چین و چه با کره،  خارج از مطالبات اساسی کرملین تغییراتی استراتژیک صورت گیرد.

ولی در این میان چند عامل دیگر نیز قابل بررسی است.  چرا که هم اقتصاد چین جهت حفظ رشد خود نیازمند دستیابی به بازارهائی است که در درون و یا بیرون ایالات‌متحد توسط واشنگتن «خلق» شده،   و هم کاخ‌سفید برای حفظ بازارهائی که سرمایه‌داران آمریکا جهت عرضه و تقاضا در داخل و خارج به وجود آورده‌اند نیازمند تولیدات چین است!   خلاصه چشم‌انداز مسائل شبه‌جزیرة کره پیچیده‌تر از آن است که می‌نماید.  ولی یک اصل را نمی‌باید از نظر دور داشت،   و آن اینکه آمریکا چه در مذاکرات‌اش با پکن،  و چه در روابط‌اش با مسکو همیشه به یک نطفة تنش‌زا نیاز دارد.   و «بن‌بست» رسانه‌ای مذاکرات اخیر بین کرة‌شمالی و ایالات‌متحد در واقع شاه‌کلیدی است که با آن گنجینة این نیاز پایه‌ای گشوده خواهد شد. 

دقیقاً در ادامة بررسی شرایط شبه‌جزیرة کره است که باید پای به شبه‌قارة هند بگذاریم.   چرا که اگر از منظر تاریخی،   چین با آمریکا به دلیل ضدیت مائوئیسم و لنینیسم روابط گرمی برقرار کرده‌،  حضور آمریکا و هم‌پیمانان‌اش در هند آنقدرها چشم‌گیر نیست.  در این چشم‌انداز روابط فدراسیون روسیه با دمکراسی هند می‌تواند وزنه‌ای قدرتمند در برابر محور «چین ـ آمریکا» در آسیا بسازد.  و به همین دلیل شاهدیم که آمریکا برای پیشگیری از این خطر استراتژیک،‌  در پاکستان که پایگاه منطقه‌ای پنتاگون در مرزهای هند به شمار می‌رود یک اسلامگرای دوآتشه را با همسر محجبه‌اش به عنوان رئیس دولت از پستوی سازمان سیا بیرون کشیده.  این عمل در واقع اعلان جنگ به سیاست‌های مسکو در آسیای جنوبی تلقی می‌شود.   و همزمان با اعلام این سیاست جنگ‌طلبانة واشنگتن،‌   دولت حسن روحانی را می‌بینیم که برای میانجیگری بین هند و پاکستان اعلام آمادگی می‌کند و چاردست‌وپا به آغوش اسلام‌آباد پناه می‌برد،  باشد تا آمریکا از سرسپردگی دستگاه شیعی‌گری «خاطر جمع» گردد.                

در ادامة مطلب می‌باید نیم‌نگاهی نیز به مسائل کشورمان بیاندازیم.  همانطور که در آغاز نخستین دورة ریاست جمهوری روحانی بارها و بارها عنوان کردیم،  مأموریت اصلی و نهائی حسن روحانی،   فراهم آوردن زمینة مناسب جهت بازگشت اصولگرایان به قدرت بود.  امروز شاهدیم که تمامی برنامه‌های انتخاباتی‌ روحانی یا شکست خورده،  و یا اصولاً وانهادگی دستگاه دولت به وی اجازه نداده که در مسیر آن‌ها گامی بردارد.   تنها برنامه‌ای که موبه‌مو به مورد اجرا گذارده شده،  برجام است چرا که روسیه بر آن پافشاری ‌کرده. 

ولی موفقیت و یا عدم موفقیت «برجام» نیز نمی‌باید آنقدرها مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.  چرا که بارها گفته بودیم،   حکومت ملایان فاقد ساختارهای اداری،  تجاری،  صنعتی و کارشناسانة لازم جهت سروسامان دادن به اقتصاد یک کشور است.  و همانطور که شاهد بودیم امکاناتی که برجام فراهم آورد صرف خروج ارز از کشور،   خرید هواپیما از غرب برای اعزام زائر به مکه و عتبات،   و نهایت امر واردات بی‌رویة کالا و فروپاشاندن اقتصاد داخلی شد.   شرایطی که به شورش‌های دی‌ماه گذشته انجامید،  و می‌توانست فروپاشی حکومت را در پی آورد.   در همینجا یادآور شویم،   حکومت ملایان و اپوزیسیون‌اش که تماماً چه راستگرا و چه چپ‌نما،  در عمل جملگی فاشیست‌اند،   با این فروپاشی هماهنگی داشتند.   چرا که،  اگر امکان تداوم این شورش‌ها وجود می‌داشت،   همچون دوران آریامهر،  دولت اسلامی نیز آن را نشانة «نارضایتی مردم» معرفی ‌می‌کرد و جاخالی می‌داد.   چند سر از مهره‌های شناخته شده اعدام و زندانی می‌شدند،   و تفالة‌ حکومت دست‌نشانده با اپوزیسیون که شورش‌ها را به معنای فدائی شدن «مردم» برای رضاشاه و رجوی و حزب توده و ... جا می‌زد اعلام همبستگی می‌کرد!  ولی همانطور که بالاتر هم گفتیم دکترین مسکو دیگر به ایادی آمریکا چنین اجازه‌هائی نمی‌دهد،   و نمونة سوریه به صراحت نشان داد که به قولی «آن ممه را لولو برده!»

به استنباط ما،  به همین دلیل است که بشار اسد به صورت غیرمنتظره پای به ایران گذارد.  این سفر حداقل دو پیام مختصر و مفید برای حکومت اسلامی داشت.   نخست اینکه،  ملایان می‌باید دکان‌شان را در سوریه جمع کنند،‌   و این مسئله پیشتر نیز رسماً توسط ولادیمیر پوتین  اعلام شده بود؛  حضور ارتش‌های خارجی در سوریه قابل قبول نیست!   و اینکه این ارتش‌ها تا زمانیکه دولت سوریه اعلام می‌دارد حق دارند در محل حضور داشته باشند،   دیگر نیروهای نظامی می‌باید خاک سوریه را ترک کنند.   و شاید بشار اسد جهت اطلاع همین «خبر» مهم شخصاً به خدمت علی روضه‌خوان رسیده،  تا با قدردانی از جانفشانی‌های «محافظان حرم» به ایشان بفهماند که باید شرشان را از سر ملت سوریه کم کنند.

دیگر آنکه این سفر به حسن روحانی و علی خامنه‌ای تفهیم کرد که می‌باید تغییر مسیری استراتژیک‌،  و به مراتب جدی‌تر از آنچه تا به حال می‌پنداشتند در رأس سیاست‌های خود قرار دهند.  به طور مثال،  جهت روشن‌تر شدن ابعاد این «تغییرات»  نگاهی به بساط «ارز بازی» در حکومت ملایان بیاندازیم.  از روزی که ارتش شاهنشاهی کودتا کرد و ملایان را به عنوان «رهبران ملت ایران» به کشور تحمیل نمود،   بازی با دلار تبدیل شد به ورزش مورد علاقة ملا!  در این بازی شوم،   دلار حاصل از فروش نفت تبدیل شد به ابزار جیب‌بری از ملت.   دلار را از خارج به داخل می‌آوردند؛  به قیمت بالا می‌فروختند؛  ریال‌ها را جمع‌آوری کرده،  تحت عنوان «تجارت» دلار را ارزان می‌خریدند،   و باز هم به قیمت گران‌تر به ملت می‌فروختند.  این سیر جیب‌بری طی چهل سال دلار هفت تومان را به بیش از سیزده‌هزار تومان رسانده!  

و در شرایط فعلی حکومت ملائی می‌باید تکلیف خود را با این جیب‌بری تاریخی روشن کند.   یا شبکة مافیائی بازار را سرکوب می‌کند؛  یا به طور کلی جلوی خروج دلار تجارتی را می‌گیرد؛  یا محتکران و متخلفان و دلار دزدان دولتی و تشکیلاتی را به زندان می‌اندازد؛   یا  ...  البته فراموش نکنیم که اپوزیسیون «دمکراسی‌خواه» این حکومت که دست‌اش در همین کاسه است،  در خارج از کشور آمادة پذیرائی از «بازاریان محترم» در خیل مخالفان حکومت نشسته،  ولی همانطور که گفتیم ممة اینان را دیگر لولو برده؛  نمی‌توانند آش براندازی روی بار بگذارند.  خلاصة کلام،   تلاش‌های پیگیرانة حسن روحانی جهت به ارزش گذاردن باند اصولگرایان حتی اگر مثمر به ثمری بشود؛   آبی به آسیاب حکومت اسلامی سرازیر نخواهد کرد.    

امروز 8 مارس 2019،   روز جهانی زن است.   از صمیم قلب به تمامی زنان این روز را تبریک می‌گویم و امیدوارم زنان ایرانی به مبارزه برای دستیابی به حقوق انسانی،  فردی و اجتماعی خود ادامه دهند.  همچنین امیدوارم مردان ایرانی نیز به یاد داشته باشند که پیش‌فرض اصلی در هر جامعة آزاد و سربلند،  آزادی زنان است،  چرا که بدون احقاق حقوق زن،   هیچ مردی روی آزادی و سربلندی نخواهد دید.  همچنین امیدوارم ایرانیان در این مقطع تاریخی هوشیار باشند و به عروتیز آنانکه به مقولة زن و آزادی زن ابعاد قومی،  دینی،  مذهبی،  فلسفی و ... می‌دهند و قصد دارند که با نسبیت بخشیدن به «آزادی زن» این مقوله را به ابزار کاسبی سیاسی و اقتصادی خود تبدیل کنند وقعی نگذارند.   به امید روزی که زن ایرانی بتواند زنجیر اسارت ادیان و پدرسالاری‌ و مردپرستی‌ را بگسلد.             


  

   

هیچ نظری موجود نیست: