۹/۱۸/۱۳۹۶

این گروه خرفت!




چند روزی است که موضع‌گیری «مفرح»‌ دونالد ترامپ،  رئیس جمهور ایالات‌متحد در مورد پایتخت کشور اسرائیل به «جوک سال» تبدیل شده.   با این وجود،  نمی‌باید بر بعد مسخرگی  عملکرد ترامپ متمرکز شد،‌   چرا که در شرایط فعلی،  کاخ سفید گزینة دیگری در دست ندارد.   اگر به عقب‌نشینی‌های آتلانتیسم در ترکیه و انگلستان که به دلیل ناکامی کودتا و بن‌بست برکسیت به وجود آمد،  شکست نظامی در سوریه و شکست کودتا در عربستان و بحران‌سازی در لبنان را نیز بیافزائیم،  ‌ به صراحت خواهیم دید چرا کاخ‌سفید نیازمند خلق یک بحران نوین در منطقه بوده.   و در دوره‌ و زمانه‌ای که اغلب اهرم‌های تعیین‌کننده در خاورمیانه،  یا کارائی‌شان را از دست داده‌اند و یا از کنترل عموسام خارج شده‌اند،  چه سیاستی بهتر و جامع‌تر از بازی با کارت اسرائیل.   با این وجود از آنجا که بدون چشم مسلح مشکل بتوان مسائل منطقه‌ای را رصد کرد؛   باید ببینیم، خارج از ظواهر امر،  آمریکا با به رسمیت شناختن اورشلیم به عنوان پایتخت اسرائیل چه اهدافی دنبال می‌کند؟  

البته بررسی روبنائی این موضع‌گیری کار ساده‌ای است.  و همانطور که می‌دانیم تعصبات دینی،  بومی و نژادی نزد اقوام و قبائل از قدیم کارساز سیاست‌بازان بوده.  به طور مثال،  در کشور خودمان،   مهم‌ترین عامل قدرت‌گیری آخوندها چیزی نبود جز روغن ریختن بر آتش همین  نوع احساسات و «تخرخرات» عامیانه.   در این پروسة خرپرور،   عوام خود را با این احساسات «شناسائی» می‌کند.   احساساتی که به هر ننه‌قمری امکان می‌دهد خود را یک حسین ببیند که با یزید می‌جنگد؛  یا محمدی که با کفار در نبرد است؛  و ...  و ناظر ساده‌انگار در چارچوب همین نگرش عوام‌پسند چنین برداشت می‌کند که دونالد ترامپ نیز ناگهان راه حل پوشش دادن به شکست‌های منطقه‌ای آمریکا را یافته و همچون ارشمیدس از حمام بیرون دویده و فریاد برآورده:  «یافتم!  یافتم!  اورشلیم پایتخت اسرائیل است!»

ولی در عمل گروه ترامپ بخوبی می‌داند که بیت‌المقدس مشکل بتواند به پایتخت کشور اسرائیل تبدیل شود.  نخست اینکه تاریخچة ویژة اورشلیم،  این شهر را به یکی از کهن‌ترین شهرهای چندمذهبی جهان تبدیل کرده.  از یهودی و نصاری گرفته تا مسلمان و ... همه در این شهر ردی از اعتقادات دینی‌شان می‌یابند.   از سوی دیگر،  موقعیت فعلی‌ بیت‌المقدس به هیچ عنوان به دلیل درگیری فلسطینی با یهودی به وجود نیامده؛   دولت کنونی اسرائیل و یا سیاست‌های جاری ایالات‌متحد در منطقه نمی‌تواند مسئلة بیت‌المقدس را حل کند،  چرا که آغازگر این مسائل نبوده.   بیت‌المقدس مسئله‌ای است به گسترة تاریخ جهان.   پس هدف ترامپ از بازی با کارت بیت‌المقدس در این میعاد ویژه چیست؟  این پرسشی است که تلاش خواهیم داشت در وبلاگ امروز تا حدودی به آن پاسخ گوئیم. 

به استنباط ما برخورد ترامپ  با مسئلة بیت‌المقدس هر چند در ظاهر بیشتر به جوک می‌ماند،  بسیار عمیق و پرمغز است.  همانطور که می‌دانیم رابطة ایالات‌متحد با بحران «اسرائیل ـ فلسطین» به ارتباطی ویژه تبدیل شده.   در عمل،   تمامی رهبران جدید آمریکا،  پس از ورود به کاخ‌سفید می‌باید الزاماً تکلیف خود را با این بحران «روشن» کنند.   به عبارت بهتر،   درگیری «اسرائیل ـ  فلسطین» از دیرباز به سرجهازی رؤسای جمهوری ایالات‌متحد تبدیل شده.   و وابستگی دیپلماسی ایالات‌متحد به موضوع «اسرائیل ـ فلسطین»، خصوصاً پس از شکست‌ ماجراجوئی‌های اخیر سازمان ناتو در خاورمیانه،   دست کاخ‌سفید را بدجور در حنا انداخته؛‌   خصوصاً که آمریکا نمی‌تواند مشکل منطقه را حل کند!   همانطور که بالاتر نیز گفتیم مسئلة خاورمیانه،   اگر در ظاهر به درگیری اسرائیل با همسایگان‌اش محدود می‌شود،   در واقع موضوعی تاریخی و ریشه‌دار است؛   ارتباطی هم با اسلامگرایان و صهیونیست‌ها ندارد.  از سوی دیگر،  حال که آمریکا مجبور به عقب‌نشینی از منطقه است،  مشکلات داخلی ـ  عملکرد محافل یهودی و مسلمان در خاک آمریکا ـ  نیز مزید بر علت شده.  

عقل سلیم حکم می‌کرد که ایالات‌متحد با یک جاخالی،  خود را از صحنة سیاست‌ فعال منطقه «اخراج» کند،  و مشکلات را به برندگان صحنه،  یعنی روسیه و چین واگذارد.  البته برنامه‌ریزی برای «جاخالی» کذا از مدت‌ها پیش روی میز بود،  و هووچوی استعفای تیلرسون،  وزیر امور خارجة ایالات‌متحد،  از چند روز پیش در بوق اوفتاده بود،   ولی در عرصة پروپاگاند این «برنامه» با هشتگ زدن دونالد ترامپ روی یک توئیتر «ضداسلامی» آغاز شد.

همانطور که می‌دانیم ترامپ روی یک کلیپ ضداسلامی که کاربری انگلیسی روی خط گذارده بود هشتگ زد و نخست‌وزیر انگلستان سریعاً به وی اعتراض نموده،  اعلام داشت که اینکار «غلط» است!  ترزا می تأکید کردکه احترام به اسلام می‌باید مد نظر قرار گیرد،  و در تبلیغات ضداسلامی نمی‌باید مغروق شد!   ترامپ نیز به ایشان گفت،  «ما حال‌مان خیلی خوب است،  شما چه بهتر که باغچة خودتان را بیل بزنید!»‌ از منظر بسیاری افراد،‌  این گفتگوی دیپلماتیک،  آنهم در بالاترین لایه‌های حاکمیت آتلانتیسم،  «ساده و پیش‌پاافتاده» تلقی شد،  ولی به هیچ عنوان چنین نبود.

چند روز پس از دادوفریاد دیپلماتیک بین ترزا می و ترامپ،  خبرگزاری‌ها اعلام داشتند که توطئة ترور نخست‌وزیر انگلستان در 10 داونینگ استریت که توسط دو اسلامگرا طراحی شده بود خنثی شده!  به عبارت ساده‌تر،  بعضی‌ها به خانم نخست‌وزیر حالی کردند که با انتصاب یک تروریست اخوانی به سمت شهرداری لندن،  و حمایت از اسلامگرایان نمی‌تواند از خطرات آتی در امپراتوری بریتانیا در امان باشد.  انتشار خبر کشف توطئة قتل نخست‌وزیر انگلستان در عمل پیش درآمدی شد بر اعلام بیت‌المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل از سوی آمریکا؛   انگلستان نیز این واقعیت تلخ را دریافت!   دریافت که دیگر در شرایطی نیست که بتواند با تکیه بر اسلام‌نوازی در برابر سیاست‌های آمریکا قد علم کند،   و یا اینکه در صورت لزوم سیاست‌ منطقه‌ای متفاوتی در پیش گیرد.    

دقیقاً در دنبالة همین دریافت واقعیت تلخ است که انگلیسی‌ترین و اسلام‌نوازترین رئیس‌جمهور ایالات متحد،  یعنی باراک اوباما،  آمریکای ترامپ را با آلمان نازی به قیاس می‌کشد و ترامپ را مانند هیتلر، ‌ خطری برای جهانیان جلوه می‌دهد.   ولی خطر اصلی برای جهانیان ترامپ نیست،   شخص اوباما و هم‌محفلی‌های انگلیسی او هستند.  همان‌ها که فاجعة بهارعرب در منطقه به راه انداختند و قصد داشتند کار را به درگیری مستقیم نظامی با روسیه در خاورمیانه و اروپای شرقی بکشانند.  در دنبالة همین تحولات دیپلماتیک در بالاترین لایه‌های جهانی،  شاهد سفر وزیر امور خارجه انگلستان به تهران هستیم.

البته بوریس جانسون پیش از رسیدن به تهران یک «تُک‌پا» هم به عمان رفت.  خوانندگان گرامی مسلماً با نقش دلالی سلطان‌نشین عمان در بحران یمن آشنائی دارند.   کشور عمان  که از دیرباز امتداد انگلستان در خلیج‌فارس به شمار می‌رود،   در پروسة برادرکشی که توسط انگلستان و جمکرانی‌ها در یمن بپا شده،‌   نقش «سرنوشت‌سازی» ایفا می‌کند.   از آن جمله است،  ارسال سلاح،  تجهیزات،  آذوقه و ... جهت داغ کردن تنور جنگ در یمن!  باری وزیرامور خارجة بریتانیا پس از چاق‌سلامتی با سلطان عمان،  به تهران آمد و با یک فروند «زن بدون حجاب» انگلیسی در «محضر» مم‌جواد ظریف حاضر ‌شد!  می‌دانیم که برای حکومت طویلة مشروعه که از زن می‌هراسد و نفرت دارد،  زن بدون حجاب از بمب‌افکن هم خطرناک‌تر است!   و در این شرایط خاص،  حضور یک زن انگلیسی بدون حجاب معنا و مفهوم ویژه‌ای پیدا می‌کند.   به همین دلیل بی‌بی‌سی و رادیوفردا،  این تهاجم «جنسی ـ  نظامی» به طویلة مشروعه را زیرسبیلی در کردند،  خصوصاً که قلادة علی خامنه‌ای گشوده شده بود تا مقام معظم شعار «انقلاب ادامه دارد» سر دهند!   

ولی جریان یک فروند زن بدون حجاب سریعاً توسط خبرگزاری فارس ـ  باند پاسداران سلطنت‌طلب جمکران ـ  با عکس و تفصیلات مخابره شد و به نظر می‌رسد که این «گروه خرفت» هنوز نفهمیده‌ توسری از کجا بر ملاج‌ا‌ش فرود آمده.    مسئلة زن بی‌حجاب در دیدار با «مقامات» جمکرانی نویسندة این وبلاگ را به یاد مشروب خوردن محمدرضا پهلوی با جیمی کارتر،  رئیس‌جمهور آمریکا انداخت.   می‌دانیم که بر اساس پیش‌فرض‌های آخوندی اگر شاه شیعه حق داشت پدر ملت را دربیاورد؛  پول کشور را به بانک‌های غرب بفرستد؛  جوانان را با آیة قرآن و زیارت‌نامه و اینجور مزخرفات به فاضلاب امثال شریعتی و آل‌احمد و ... سرازیر کند،   حق «شراب‌خواری» در برابر دوربین‌ها را نداشت.    نمی‌دانیم چه شد که ساواک یادش رفت شامپاین نوشیدن شاه را از صحنة میهمانی دربار که به افتخار کارتر برپا شده بود حذف کند!   جای شما خالی،  اینچنین بود که فیلم شامپاین نوشیدن شاهنشاه با کارتر پخش شد و «اسلام به شدت ضربه خورد!»   انتشار تصویر دیپلمات بی‌حجاب در دفتر مم‌جواد نیز حکایت همان جام شامپاین آریامهر است.  ایشان نمی‌توانستند به ارباب بفرمایند که شاه شیعه فقط می‌تواند در خلوت عرق بخورد،   تا احترام آخوند رعایت شود!  حجاب اسلامی نیز ابزار حکومت دست‌نشاندة‌ جمکران است،   شامل حال اربابانش نمی‌شود.   

اگر کنیزالاسلام‌های فرنگی حجاب را رعایت می‌کنند،  ‌فقط در برابر دوربین‌ها و برای خر کردن عوام است؛  همان‌ها که غائلة 22 بهمن باورشان شده!   مگر مم‌جواد،  پیشخدمت «ام. آی. 6» می‌تواند به خودش اجازه ‌دهد برای هیئت همراه وزیر امور خارجه انگلستان تعیین‌تکلیف کند؟  آنچنان لگدی دریافت می‌کند که تخم‌های نداشته‌اش تا ابد بر ردای نوکری‌اش پاپیون شود.  خلاصه آنچه در جریان «شرابخواری» اعلیحضرت با کارتر اتفاق افتاد،  به صورت متفاوت در دفتر مم‌جواد بازتولید شده و نشان می‌دهد که ارباب را سیاست دیگری اوفتاده.  

به عبارت ساده‌تر،  اگر آمریکا،   عمداً و به دلیل اتخاذ سیاست فعلی خود در خاورمیانه قصد خروج از صحنة درگیری‌های «اسرائیل ـ فلسطین» را دارد،  حمایت از دولت انگلیسی جمکران توسط بریتانیای «کبیر» با مشکلات عدیده‌ای همراه خواهد شد.  از یک‌سو در خلیج عدن،  نیروهای انگلیسی و انگلیسی‌نژاد می‌باید در برابر عربستانی که عملاً پای در مدرنیسم گذارده عقب بنشینند،   و از سوی دیگر لات‌ولوت‌های جمکرانی که تحت حمایت بریتانیا همه روزه عربدة مرگ بر این و آن سر می‌دهند،   می‌باید دکان حجاب‌فروشی‌،  جنگ با اسرائیل و نبرد با آمریکا را تعطیل کنند. 

خلاصه علیرغم سکوت رسانه‌های غرب،  خاورمیانه پای در مسیری جدید گذارده.   مسیری که بررسی دقایق آن مسلماً کار بسیار پیچیده‌ای خواهد بود.  ولی سابقة تاریخی،  به طور مثال در بحران کانال سوئز نشان داده که هر گاه آ‌مریکا متوجه شود در بحران خاورمیانه بازنده خواهد بود،   زیر پای انگلستان و فرانسه را می‌کشد.   امروز همین سیاست در ابعادی به مراتب گسترده‌تر از بحران سوئز اعمال می‌شود.  با این تفاوت که فدراسیون روسیه نیز دیگر آن اتحاد شوروی فروریخته و دیکتاتوری هشل‌هف نیست.  حال باید دید روسیه چگونه می‌خواهد فضای خالی‌ای که عقب‌نشینی ایالات‌متحد در منطقه به وجود می‌آورد،  پر کند و تکلیف این «گروه خرفت» چه خواهد شد.        
     



  




    

هیچ نظری موجود نیست: